۱۹ تیر سالروز درگذشت مهدیه الهیقمشهای
(زاده سال ۱۳۱۶ تهران – درگذشته ۱۹ تیر ۱۳۹۵ تهران) شاعر، مولویشناس و پژوهشگر ادبیات عرفانی
او به تحقیق در مثنوی مولوی و تحلیل و تفسیر ادبیات عرفانی و تطبیق آنها با موضوعات قرآنی میپرداخت و حدود ۶۰۰۰ بیت از ابیات مثنوی را از حفظ داشت و خود او نیز با ذوق ادبیاش شعر میگفت و «آتش» تخلص میکرد.
وی از کودکی در خدمت پدرش مهدی الهیقمشهای، بهشعر و ادب علاقهمند شد و شعر میخواند و با مثنوی اطفال آشنا شده بود. استادانش علاوه بر پدرش «جلال همایی» «شهابی» «صدرالدین محلاتی» «رضازاده شفق» و «محمدتقی جعفری» بودند.
حسین الهیقمشهای، نظامالدین الهیقمشهای، کمالالدین الهیقمشهای و مرتضی الهیقمشهای برادران او هستند. افشین علا داماد اوست.
آثار:
بهار عشق: منتخب اشعار، نشر: خط زرین (۱۳۸۷).
معبد عشق، مجموعه اشعار، تألیف: مهدیه الهیقمشهای، نشر: علم (۱۳۸۲).
کربلا وادی عشق، سروده: مهدی الهیقمشهای، باز سرایی: مهدیه الهیقمشهای، نشر: فاران (۱۳۸۸).
«خاطرات من با پدرم»
سیری در گلزار مثنوی: شرح حکایتهای مثنوی معنوی، ناشر :آستانقدس رضوی(۱۳۹۴)
آرامگاه وی در آرامستان توک مزرعه در لواسان است.
السلام علیک یا ابا عبدالله....
......
.......... غزل ماه عشق
ماه تو بوی محرّم می دهد
آبرویت طعم زمزم می دهد
قطره های اشک مظلومیتت
طعنه بر پاکی شبنم می دهد
تو مسیحای خدایی یا حسین
خاک راهت بوی مریم می دهد
کربلا آغاز انسانیت است
عاشقی را یاد آدم می دهد
از همان روزی که افتادی به خاک
جنس هستی بوی ما تم می دهد
مکتب ودانشسرای عشق تو
درس جانبازی به عالم می دهد
گریه کردن در عزای تو حسین
حس باران های نم نم می دهد
طعم چای با صفای روضه ات
مزه ی شیرینی غم می دهد
با دل عالم چه کردی کاینچنین
دم به دم شور دمادم می دهد
من یقین دارم که از خوان کرم
سهم ما را نیز کم کم می دهد
#حسین_کیوانی
یا هو
میوزد، همنفس باد، هوایی که تویی
آشنا میزند این نی، به نوایی که تویی
چارده قرن، تو را قافله جُستیم ولی
میرسم روزی از این راه به جایی که تویی
چارده قرن گذشته است ولی گوش دلم
باز هم میتپد از حزن صدایی که تویی
گوش تاریخ کر است ای همه فریادِ سکوت
از رسیدن به لبِ بانگ رسایی که تویی
تو همان کشتهی اشکی که دو گوش ملکوت
مانده در حسرت داغِ شنوایی که تویی
دل من، حسّ ِ سوالی است به پهنای فرات
تشنهی پاسخ بیچون و چرایی که تویی
راهمانده است و کمی شهد بلا میخواهد
زایر قافلهی کرب و بلایی که تویی
نفسم خاک گرفته است و پناه آوردم
از نفستنگیِ اینک، به هوایی که تویی
#محمد_مرادی
#محرم
https://eitaa.com/mmparvizan
عجب تشرّف سبزی
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفسِ وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هرآنچه میدیدی
تو را سپرد به آیینه، روسپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟
به دست و پای تو بارِ چه قفلها که نبود
حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان
عجب تشرّف سبزی! جنون، مریدت کرد
نصیب هرکس و ناکس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
✍🏻 #مرتضی_امیری_اسفندقه
🏷 #شعر_عاشورایی
حُر
رگ رگ ، دلم را پاره کن ، خون خون ، مرا فواره کن
دف دف بزن بر سینــه ام ، نی نی مرا بیچاره کن
من گریه ام ، من خنده ام ، من هم حُرم ، هم بنده ام
ســیمای شــیطانی ببر، وجه مرا ســی پاره کن
نم نم ببار از چشــم من، برقی بتاب از یشــم من
سیل خروشــان کن مــرا، جان مــرا آواره کــن
یا طرفه اکســیری بده، یا برق شــمشــیری بده
جان کندن اسـت این زیستن، کار مرا یکباره کن
من خیره ام ، من تیره ام ، من خــاک آتش گیره ام
یک دم در این گوهر سـرا ، رحمت به سـنگ خاره کن
از نــای خود آهی بــده، از مزرعت کــاهی بده
بحــر معاصی را مبین، اشک مــرا نظّــاره کن
سجاد حیدری قیری
عاشورایی ها
*غلامرضا کافی
کِه می داند خزان با او چه کرده؟
غم و داغ گران با او چه کرده
ولی فرموده است: الشّام، الشّام!
ببین زخم زبان با او چه کرده
صفیر قافله اشک است و آه است
بساط عیش دشمن رو به راه است
الهی بچه ها در خواب باشند
مسیر کاروان از قتلگاه است
نگاهت بعد از این جز شب نبیند
وجودت غیر تاب و تب نبیند
اگر سر می بری از من غمی نیست
ولی جوری ببر زینب نبینه
رشید قامتش الله اکبر
دل پر طاقتش الله اکبر
اذان بی وقت می گویند، گویا
رسیده نوبتش الله اکبر
شکسته شانه در کاکل کجایی؟
به دوشت باقه ی سنبل کجایی؟
شدی پرپر به میدان، اِربَاََ اِربا
مراعاتُ النظیر گل کجایی؟
الهی داغ دل مادر نبیند
پدر داغ گل پرپر نبیند
در آغوش پدر جان دادن ِ طفل
مسلمان نشنود، کافر نبیند!
تنت زخمی لباست پاره پاره
گل از اینجا گرفته استعاره
تو بوسیدی گلوی ِ مرغکت را
شگفتا تیر! یکفیه الاشاره!
اگر چه ماه کامل نام دارد
وَ یا افرا شمایل.نام دارد
هم از فضل تو بویی برده، آری
از این رو بوفضایل نام دارد
*
شب خنجر آبدیده دارد در دست
خورشید به خون تپیده دارد در دست
از گودی قتلگاه بیرون آمد
ای وای سر بریده دارد در دست!
در پشت غبار خون و خاکستر بود
آشوب گلو بریدن و خنجر بود
می سوخت ردیف خیمه ای در آتش
انگار پَرِ عبای پیغمبر بود
ای صاعقه مَرد یااباعبدالله
اسطوره ی درد یا اباعبدالله
با نازکی گلوی چون برگ گلت
آن تیغ چه کرد یا اباعبدالله
سفید و صورتی یا زرد باشید
حسین می گفت اهل درد باشید
اگر هم اعتقاد و دین ندارید
در این دنیا اقلآ مرد باشید
#حسین_کیوانی
#عضوکانال
کربلا میدان بصیرت
@golchine_sher