eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
276 دنبال‌کننده
2هزار عکس
260 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ‍ ۳ شهریور زادروز محمدعلی اسلامی‌ندوشن (زاده ۳ شهریور ۱۳۰۴ ندوشن یزد -- درگذشته ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ کانادا) ادیب، حقوقدان، نویسنده و مترجم او از دانشکده حقوق دانشگاه تهران لیسانس گرفت و در دهه سوم زندگی‌ به منظور تکمیل تحصیلاتش به اروپا رفت و مدت پنج سال در فرانسه و انگلستان به تحصیل پرداخت. سرانجام با دفاع از پایان‌نامه‌اش با عنوان «کشور هند و کامنولث» از دانشکده حقوق دانشگاه سوربن پاریس دکترای حقوق بین‌الملل گرفت. فعالیت‌های او در دوران تحصیل در اروپا، بیشتر آشنایی با زبان فرانسه و شرکت در سخنرانی‌های دانشگاه سوربن بود و به‌جز چند داستان کوتاه و چند قطعه شعر و پایان‌نامه دکتری‌اش چیز دیگری ننوشت. او در سال ۱۳۳۴ به ایران بازگشت و چند سالی در سمت قاضی دادگستری مشغول به خدمت شد و به تدریس حقوق و ادبیات در برخی دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌های عالی از جمله: دانشگاه ملی، مدرسه عالی ادبیات، مدرسه عالی بازرگانی و مؤسسه علوم بانکی پرداخت. در سال ۱۳۴۸ به دعوت فضل‌اله رضا رئیس دانشگاه تهران، به همکاری با این دانشگاه پرداخت و براساس تألیفاتی که در زمینه ادبیات انتشار داده بود، جزو هیئت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. وی دروس «نقد ادبی و سخن سنجی»، «ادبیات تطبیقی»، «فردوسی و شاهنامه»، «شاهکارهای ادبیات جهان» را در دانشکده ادبیات و «تاریخ تمدن و فرهنگ ایران» را در دانشکده حقوق تدریس می‌کرد و در اواخر زندگی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و در مقطع دکتری ادبیات به تدریس «مکتب‌های ادبی جهان» می‌‌پرداخت. وی در شمار شاعران توانا و نویسندگان برجسته ایرانی بود و با وجود توانایی‌های شعری‌ از زبان شعر کمتر استفاده کرد و بیشتر به تألیف آثار انتقادی و تحلیلی پرداخت. اما آنچه از سروده‌های وی چاپ شده و در دسترس قرار گرفته‌، نمودار ذوق سرشار و قریحه تابناک او در شاعری بود. وی بیشتر اوقاتش را صرف در تحقیق آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد. مقالات متعددی از وی در مجلات «پیام نو»، «مجله سخن»، «یغما»، «راهنمای کتاب» و «نگین» چاپ شد و در یکی از همین مقالات به انتقاد از نظام آموزشی دانشگاه‌ها بعد از سال ۱۳۴۷ پرداخت. او برخی از آثارش را با امضای " م دیده ور" منتشر کرد و "کتاب ابر زمانه و ابر برف" وی در سال ۱۳۴۲ به عنوان کتاب برگزیده سال از سوی انجمن کتاب انتخاب شد. وی در مدت ۵۰ سال بیش از ۴۵ کتاب و صدها مقاله درباره فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی نوشت و تأسیس فرهنگسرای فردوسی و انتشار فصلنامه هستی از اقدامات او در زمینه اعتلای فرهنگ و ادب فارسی بود. در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۲، پیکر او را به ایران بازگرداندند و یک روز بعد مراسم تشییع از دانشکده ادبیات تا دانشکده حقوق برگزار شد. همچنین بزرگداشتی در سالن زنده‌یاد دعایی در موسسه اطلاعات، با خواندن پیام بانو شیرین بیانی (همسر ایشان) و سخنرانی تعدادی از استادان حوزه فرهنگ و هنر برگزار شد. در ادامه مراسم، در دبیرستان ایرانشهر "محل تحصیل وی" دکتر جلال‌الدین کزازی سخنرانی کرد؛ سپس مراسم تشییع به سوی ندوشن ادامه یافت، که مردم در میدان اسلامی ندوشن از او استقبال کردند و پیکرش به سمت خانه فرهنگی که او وقف کرده‌ است "خانه پدری ندوشن" منتقل شد. سرانجام دوم آذر خاکسپاری از آرامگاه خیام آغاز و به‌سوی آرامگاه عطار منتقل شد و برابر وصیت‌نامه‌اش در شهر نیشابور که به عنوان بلاکشیده‌ترین شهر از آن نام‌ برده‌ است، به خاک سپرده شد.
تک بیت عاشورایی کربلا سرگشتگی در وادی تردید نیست انتهای وادی عشق است اِحدی الحسنیین ! کربلا میدان بصیرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترانه پیاده روی اربعین *شاعر: دکتر غلامرضا کافی * آواز: جمع خوانی(خوانش دوم) زدم به جاده بی هوا دلم هواتو کرده باز اینجاس که معنی نمیده رنج سفر راه دراز فرش ستاره زیر پام بال فرشته روسرم دلم جلوتر ازمنه راستی مگه کجا میرم؟ زدم به جاده بی هوا بارون گرفت یواش یواش زایر چشمای توام خودت هوامو داشته باش! هیشکی تو دنیای خدا این همه عاشق نداره با زایرای اربعین جاده نفس کم میاره قربون عاشقات برم که گریه گریه سرخوشن پای پیاده جون میدن از شما دس نمی کشن! یه عمریه شاعرتم حالا که وقتش رسیده، می خوام برات شعر بخونم گریه امونم نمیده! گریه امون نمیده من شعرمو شعله ور کنم شام خرابه رو بگم قصه ی طشت و سر کنم زدم به جاده بی هوا دلم هواتو کرده باز اینجاس که معنی نمیده رنج سفر راه دراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌رود آهسته جابر در دیارِ اربعين می‌کشاند جسمِ خود را در حصارِ اربعين در فراتِ عاشقی، غسلِ زیارت می‌کند تا که پاک و صاف گردد رهسپارِ اربعين جامه‌ای نو را به تن پوشاند از روی ادب چون مشرّف شد به پیشِ شهریارِ اربعين عطرِ خوشبوی ارادت را به خود پاشیده بود تا شود با جسم و جانش سازگارِ اربعين چشمِ سر تاریک امّا چشمِ جانش روشن است در تمامِ عمر بوده دلسپارِ اربعين دستِ جسمش را به دستانِ عطیّه می‌دهد دستِ جانش تا ابد در انحصارِ اربعين با قدم‌هایی که بر بالِ ملائک می‌نهد می‌گذارد جانِ خود را در گذارِ اربعين بر لبش گلبانگِ تکبیر و دعا گُل می‌کند ذکر و یادِ دوست باشد در مدارِ اربعین می‌رسد پیشِ مزارِ بهترین خلقِ خدا می‌شود در اوجِ عزّت خاکسارِ اربعين از فشارِ عشق و ایمان و وفا غش می‌کند جسمِ او ناگاه می‌گردد نثارِ اربعين با کمی آبِ محبّت باز می‌آید به هوش حالتی مخصوص دارد اضطرارِ اربعين عرضه دارد: «یا حسین و یا حسین و یا حسین» پاسخی امّا نیامد از نگارِ اربعين کِی رفیقی دیده بودی پاسخِ یارش نداد؟! این چنین هرگز نباشد رسمِ یارِ اربعين پاسخِ خود را خودِ جابر چنین عنوان نمود: ای که در جانِ تو باشد انتظارِ اربعین «کِی جوابت را دهد یاری که بی سر مانده‌است» با چنین یادآوری شد داغدارِ اربعين السّلام ای شاهِ دین ای میوهٔ قلبِ رسول آیهٔ ایمان و علمِ آشکارِ اربعين السّلام ای سورهٔ اخلاص و تسلیم و عمل جلوهٔ معروف و نورِ یادگارِ اربعين ای که از راهِ شهادت، خیرِ مطلق گشته‌ای خونِ جاویدِ تو باشد اعتبارِ اربعين بعد از آن رو کرد سمتِ قبرهای عاشقان دوستانِ باوفا و پایدارِ اربعين السّلام ای یاورانِ مخلص و پاکِ حسین خوش به احوالِ شما، چون شد دچارِ اربعين هر که او را دوست دارد، یارِ او محسوب کن تا که آن مشتاق باشد در شمارِ اربعين ای خدا در جانِ ما هم مِهرِ مولا زنده است اسمِ ما را هم به صف کن در قطارِ اربعين منتظر می‌مانم ای دریایِ رحمت تا که زود جانِ من را هم بشوید جویبارِ اربعين.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم برای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جرم این که بودم خواهر تو 🖤اربعین حسینی تسلیت باد🖤
حُسن ختام ای سمت خود کشانده خواص و عوام را دریاب این سپاه پیاده نظام را... هر کس سلام داد تو را در سفر، گرفت در موکب نخست، جواب سلام را از دست خادمان تو نوشید هر که چای یکجا چشید لذت شُرب مدام را... گفتم که «السلامُ عَلی مَن بَکَتهُ…» برد اشک علی‌الدوام ، قوام کلام را «ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش» ما قابلیم نوکری این امام را پای پیاده آمدم و روی من سیاه! پای برهنه نیستم این چند گام را با دست خالی آمدم و روی من سیاه! چیزی نبود قابل عرض این مقام را مصراع آخر است، رسیدیم کربلا باید چه کرد این همه حُسن ختام را؟ ✍🏻 🏷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"از چهلّه‌ی سوگ تا اربعین سلوک/بخش دوم" به دلیل اهمیت چهل، در سلوک عرفانی است که کتاب‌های متعدد اربعین و چهل‌حدیث در فرهنگ اسلامی نوشته شده است. این جایگاه نمادین به‌اندازه‌ای پذیرفته شده که نظامی در سلوک اسکندر و جستجوی چشمه‌ی حیات می‌سراید: چهل روز در جستن چشمه راند بر او سایه نفکند در سایه ماند ( شرف‌نامه) یا می‌گوید: جسمت را پاک‌تر از جان کنی چون که چهل روز به زندان کنی (مخزن‌الاسرار) کمال‌الدین اسماعیل نیز از تاثیر چهل روز ریاضت بر کشف حجاب‌های عالم سخن گفته است: گفته‌اند آنکه چهل روز ریاضت بکشد حجب عالم علوی شود او را مکشوف (دیوان) بر این اساس باید گفت که عدد اربعین در مناسک عاشورایی، بیش از آنکه نماد کمال سوگواری بر امام حسین(ع) باشد؛ معرّف اوج سلوک عرفانی آن حضرت و یاران ایشان در مقام "الهی رضا برضائک" و "ما رایت الا جمیلا"ست؛ معنایی عمیق که در تاویل این شعر حافظ می‌توان خواند: سحرگه رهروی در سرزمینی چه خوش گفت این معما با قرینی که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بماند اربعینی https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"از چهلّه‌ی سوگ تا اربعین سلوک/بخش اول" در فرهنگ و ادبیات بشری، اعداد معانی متکثر و متنوعی دارند. این واژه‌ها، خلاف ظاهر مادی‌شان گاه بسیار نمادین‌اند و معانی‌ای پنهان دارند. از جمع اعداد شاید ۱ و ۷و ۱۰ و ۴۰ و ۷۰ و ۱۰۰ و ۱۰۰۰، بیش از دیگر اعداد جلوه‌ی نمادین و تفسیرپذیر یافته باشند. عدد چهل/ اربعین، به عقیده‌ی برخی مفسران دینی_ اسلامی، حتی متمایز با دیگر اعداد شاخص است و این تشخّص و تمایز را در ادبیات فارسی نیز می‌بینیم؛ چنانکه نجم‌الدین رازی در باب سیم مرصادالعباد می‌گوید: و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست. پس عدد چهل، نمادی از کمال و غایت و نهایت امور است؛ با این توضیح که در ادبیات، گاه نماد کمال ظاهری و اغلب نشان‌دهنده‌ی کمال باطنی بوده است. در شاهنامه‌ی فردوسی و متون خراسانی و حماسی، بیش از همه به استکمال مادی و بیرونی این عدد توجه شده است؛ چنانکه حکیم توس، در بیان اغراق جنگ و نبرد از این عدد بارها استفاده کرده؛ مضمونی که به دیگر منظومه‌ها چون گرشاسب‌نامه و فرامرزنامه و کوش‌نامه نیز راه یافته است. در شاهنامه، چهل عدد کمال نیایش بر درگاه الهی نیز هست؛ چنانکه حکیم در داستان "رزم کاووس و شاه هاماوران" سروده است: چهل روز بر پیشِ یزدان‌ به‌پای بپیمود خاک و بپرداخت جای همی‌ریخت از دیدگان آبِ زرد همی از جهان‌آفرین یاد کرد این عدد، همچنین نشان‌دهنده‌ی اوج و کمال سوگواری بر بزرگان است؛ چنانکه بارها به این آیین در شاهنامه توجه شده است: چهل روز بُد سوگوار و نژند پر از گرد و بیکار تخت بلند (بخش پادشاهی اورمزد) چهل روز سوگش همی‌داشتند سرِ گاه او خوار بگذاشتند ( بخش پادشاه اورمزد نرسی) بر این اساس، سوگ چهل‌روزه و چهلم داشتن بر درگذشتگان، در آیین‌های ایرانی فراگیری داشته است: چو بهرام در سوگ بهرامشاه چهل روز ننهاد بر سر کلاه برفتند گردان بسیارهوش پر از درد با ناله و با خروش نشستند با او به‌سوگ و به‌درد دو رخ زرد و لب‌ها شده لاژورد (بخش پادشاهی بهرام) در متون ادبی سده‌های ششم به بعد به دلیل قوّت‌یافتن مباحث دینی و عرفانی، ابعاد معنوی و باطنی عدد چهل/ اربعین، بیشتر در ادبیات رسمی فارسی جلوه‌گر شده؛ هرچند این اهمیت، ریشه در تعالیم مذهبی به‌ویژه قرآن کریم دارد و واژه‌ی قرآنی اربعین از این مسیر، به تفاسیر و متون عرفانی و دیوان‌های شاعران نیز راه یافته است. اربعین از منظر دینی، نماد کمال خلقت و اوج عبادت و نهایت ایمان است؛ چنانکه گلِ آدم، پیش از آفرینش در چهل سال یا چهل روز یا چهل دوره تخمیر یافته است: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم: پس آن را در تخمیر تکوین آورد که خمر طینت آدم بیده اربعین صباحا. (کشف‌‌الاسرار میبدی، سوره‌ی طاها) همچنین از این عدد در جایگاه کمال پیامبران برای پذیرش نبوت، عدد مومنانِ نوح و تعداد سال‌های ساخت کشتی و مهمتر از آن، تعداد روزهای داستان میقات موسی و خداوند یادشده است. این مفاهیم را در اشعار هم می‌توان دید؛ خاقانی: تا زاربعین بروجش، زینت نیافت آدم در اربعین صباحش طینت نشد مخمّر نزاری: به اربعین گِل آدم سرشته گشت و نشد تراب عشق مخمّر به شش هزار صباح اوج کارکرد چهل/ اربعین در ادبیات را در کارکرد کمال سلوک عرفانی و اوج روحانی آن می‌بینیم؛ مساله‌ای که در مناسک اربعین سیدالشهدا(ع) بیش از همه تجلی می‌یابد؛ از این منظر اربعین، نماد انسان کامل در تمدّن ایرانی_ اسلامی است. این دیدگاه را در غالب متون عرفانی می‌توان دید: و چون خواهند که کلام خداوند عزّ و جلّ به سر بشنوند، چهل روز گرسنه باشند... و چهار طبع را چهل روز نفی مشرب و غذا باید تا مقهور گردند. (کشف‌المحجوب هجویری، فی الصوم) هیچ بنده نبود که چهل روز اخلاص به جای آرد اندر عبادت، الا که چشمه‌ی حکمت از دل وی بر زبان وی گشاده شود. (ترجمه‌ی رساله‌ی قشیریه، باب چهارم، در اخلاص) گفت: هرکه چهل روز به اخلاص بود در دنیا زاهد گردد و اورا کرامت پدید آید. (تذکره‌الاولیا، ذکر سهل تستری) ادامه دارد... https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قافله‌سالار داغ تازه‌ست، زمان هرچه که تکرار شود دم به دم می‌رود این عشق که بسیار شود خواب غفلت بپرد از سر هر چشمی که با نسیم حرم امن تو بیدار شود قبل هر چیز دلم در پی یک هم‌سفر است آه اگر اشک عزای تو مرا یار شود عارفی آمده تا طیّ منازل بکند شاعری آمده تا میثم تمّار شود جان فدای لب عطشان تو، لب تر کن تا بانگ لبّیک از آفاق پدیدار شود می‌کشاند همه را پشت سرش وقتی که «بوی پیراهن تو قافله‌سالار شود» من به شوق حرمت گام در این راه زدم غم ندارم که جهان بر سرم آوار شود هان! مگر فلسفۀ خلقت سر جز این است یا سر نی برود یا که سرِ دار شود؟ اربعین ذکر لب عشق دعای فرج است کاشکی راه رسیدن به تو هموار شود ✍🏻 🏷
تک بیت در مسیر عاشقی تنها، رسیدن شرط نیست سرگذشت عاشقان آری، گذشتن از سر است ! -کیوانی اربعین ،مسیرعاشقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ۴ شهریور سالروز درگذشت مهدی اخوان‌ثالث (زاده ۱۰ اسفند ۱۳۰۷ مشهد -- درگذشته ۴ شهریور ۱۳۶۹ تهران) شاعر او تا دوره متوسطه در مشهد ادامه تحصیل داد و از نوجوانی به شاعری روی آورد و در آغاز قالب شعر کهن را برگزید. در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد، رشته آهنگری را به پایان برد و در همین رشته آغاز به‌کار کرد و در  دهه بیست زندگی به‌تهران آمد و پیشه آموزگاری را برگزید. در سال ۱۳۳۳ برای چندمین بار به اتهام سیاسی زندانی شد و پس از آزادی از زندان در ۱۳۳۶ به‌کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد. وی در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به‌تهران بازگشت و این بار در رادیوتلویزیون ملی ایران به کار پرداخت. در سال ۱۳۵۶ در دانشگاه‌های تهران، ملی و تربیت معلم به‌تدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد. در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد. او در سال ۱۳۶۹ به‌دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل، برای نخستین بار به‌خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر، درگذشت. آرامگاه وی در باغ آرامگاه فردوسی است.  کتابها: ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه، از این اوستا، منظومه "شکار"  پاییز در زندان،  عاشقانه و کبود،  بهترین امید، زندگی می‌گوید: اما باز باید زیست...، در حیاط کوچک پاییز در زندان، دوزخ اما سرد،  ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«اخوان و سمبولیسم آرمانی اسطوره‏‌گرا» یکی از عناصری که جریان شعر نمادگرای آرمانی را رنگی ایرانی بخشیده، تجلی مضامین و جلوه‌های کهن ایرانی در آن است. مهم‌ترین شاعری که در دوران پهلوی کوشیده است، با بهره‌گیری از اسطوره‌ها و داستان‌های حماسی، جهانی آرمانی را به مخاطب القا کند، مهدی اخوان ثالث است. آرمان‌شهر او در این دسته از سروده‌ها نه در جهان واقعیت شکل می‌گیرد و نه در ذهن او؛ بلکه شهر آرمانی او پیش از این در جهان اسطوره‌ها و در گذشته‌ی فرهنگ فارسی وجود داشته است. این جهان آرمانی_ اسطوره‌ای را در اشعاری چون: «آخر شاهنامه»، «میراث»، «قصه‌ی شهر سنگستان» و «شوش» به‌وضوح می‌توان دید. ویژگی‌های اصلی این دسته از اشعار مهدی اخوان ثالث از این قرار است: -تلاش برای بازسازی جهان آرمانی با بازخوانی داستان‌ها و اسطوره‌های کهن بدون برقراری مشابهت مشخص با وضعیت جامعه‌ی عصر شاعر. - حس افتخار به گذشته‌ی ملی و حسرت بر از دست رفتن داشته‌های گذشته. -توجه به باستان‌گرایی‌های واژگانی، آوایی و نحوی و نزدیکی به زبان حماسی سبک خراسانی. -فراوانی ترکیب‌های مقلوب و استفاده از سکون‌های فراوان به شیوه‌ی شعر سده‌های ۴ و ۵. -بلند و کوتاهی سطرها و تمایل به استفاده از قافیه در طول شعر . -ارائه‌ی آمیزه‌ای از سمبولیسم اجتماعی حماسی و سمبولیسم آرمانی اسطوره گرا. میراث پوستینی کهنه دارم من. یادگاری ژنده‌پیر از روزگارانی غبارآلود. سال‌خوردی جاودان‌مانند. مانده میراث از نیاکانم مرا این روزگار آلود جز پدرم آیا کسی را می‏‌شناسم من؟ کز نیاکانم سخن گفتم. نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانه‏‌ي خون‌شان کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیت، تنگ خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم. … این دبیر گیج و گول و کور دل: تاریخ، تا مذَّهب دفترش را گاهگه می‏‌خواست با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید؛ رعشه می‏‌افتادش اندر دست... . https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ناصر حامدی ۲ فروردین ۱۳۵۵ در ماسال گیلان متولد شد. او از نوجوانی حضور فعالی در جلسات شعر داشت و در دوره دبیرستان توانست رتبه نخست شعر دانش‌آموزی کشور را کسب کند. وی دانشجوی دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی و مدرّس این رشته است. وی در عرصه مجری‌گری و برنامه‌سازی نیز فعالیت دارد. عرق مذهبی او و بهره بردن از عناصر دینی حتی از لابه‌لای اشعار عاشقانه او مشخص است. از آثار او می‌توان به «قطار روم-خراسان»، «باشد برای بعد»، «درخت سوخته در باران» و «از تو چه پنهان» اشاره کرد.
هوا پر شد از عطر نام حسین به قربان عطر پراکنده‌اش چه سرمست و شورآفرین می‌رود سپاهی به دیدار فرماندهش هوایی شدم، مقصدم کربلاست کجا از همین سرزمین بهتر است؟ برای رسیدن به آغوش تو هوای خوش اربعین بهتر است چه باکی‌ست از پای تاول زده به عشق تو طی می‌شود این مسیر نمانده‌ست چیزی به کرب‌وبلا امیری حسینٌ و نعم الامیر غریبم به آغوش تو دلخوشم اسیرم به عشقت شدم مبتلا در این روزها آرزویم شده فقط کربلا کربلا کربلا مرا مادرم از همان کودکی به شیرینی نام تو شیر داد پدر با خودش برد هیأت مرا به من مهر و سربند و زنجیر داد دلم خوش به داروی دیدار توست حبیبم حسین و طبیبم حسین غریبانه در کربلا خفته‌ای نگاهی به من کن، غریبم حسین قدم می‌گذاری به صحن بهشت به یاد شهیدان والامقام بگو با دلی عاشق و بی‌قرار به لب‌های عطشان مولا سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاریکلماتور از موسی رئیسی وانانی با زور اسلحه، همه جا را قبضه کرد. کار راننده‌ی آمبولانس، مصیبت‌بار بود. با صدای چاقوی قصاب، گوش تیز کردم. از همان دوران مدرسه، تک‌آور بود. در مراعات حال دیگران، نظیر نداشت. پیاز داغ، مجموعه‌ کاریکلماتور، موسی رئیسی وانانی، ص ۲۵.
بداهه ای در وصف احوالات این روزها تقدیم به دوستان: ظهر تابستان و در غوغای گرما برق رفت چون خمیر آماده کرد آقای نانوا، برق رفت کارگر فرغون آجر را به بالابر چو بست چند متری هم که آن را برد بالا برق رفت دکتر دندانپزشک داروی بیحسی چو زد متّه را نزدیک دندان برد امّا برق رفت. نسخه ی بیمار من چون وارد سامانه شد تا بگیرم من کد رهگیری ای وا ! برق رفت تخم مرغ و شیر و یک حبه پنیر برداشتم کارت بانکی دادم "اسماعیل آقا" ،برق رفت صورتم از سمت چپ اصلاح کردم، بعد از آن تا کنم کوتاه موی آن طرف را برق رفت گفت آقای "توانیر"  دور کولر کم کنید! کردم آن را دور منفی باز اما برق رفت رفت ملا نصردین پیش رئیس برق شهر تا بپرسد چند و چون ماجرا را، برق رفت                 دکتر   علی اصغر محمودی تابستان گرم وبی برق ۱۴۰۳ نی ریز
نشست شاعرانه خانه شعر و ادبیات خاتم عصر دوشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۳ تالار گفتگو اداره کل ارشاد اسلامی فارس