eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
285 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
286 ویدیو
91 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
امکانات معنا - زیبایی‌شناختی تقطیع در شعر آزاد ( ۱ ) تقطیع سطرها در شعر آزاد، تابع شگردهای زبان‌شناختی، معناشناختی و زیبایی‌شناختی است. از جمله: تکرار، تاکید، تمرکز، القای بصری، تقارن‌آفرینی، فضاسازی‌های عاطفی موسیقیایی و...   البته تقطیع سطرها در شعر نیمایی به دلیل موزونیت آن، افزون بر این‌ها تابع قواعد تقطیع عروض نیمایی است. متاسفانه بسیاری از نوسرایان جوان دیروز و امروز  بر قواعد و قانونمندی‌های عروضی یا حتی ذوقیِ پلکانی‌نویسیِ سطرها و کلمات در شعر آزاد، احاطه و اِشراف کافی ندارند و صرفاً پراکنده‌گویی و گسسته‌نویسی را شرط لازم نوسرایی می‌پندارند. این عارضه شاید در شعر نیمایی به دلیل برخورداری آن از کمیت موسیقیایی (ارکان عروضی) کمتر به چشم بیاید ولی در قالب‌های آزاد از جمله شعر منثور شیوع فراوانی دارد. (برای آشنایی بیشتر با رایج‌ترین سازوکارهای معناشناختی و زیبایی شناختی تقطیع سطرها در شعر منثور، رک: مقاله‌ی "کارکردهای جمال‌شناسانه‌ی تقطیع سطرها در شعر سپید"، محمدرضا روزبه، نشریه پژوهش‌های دستوری و بلاغی، دوره اول، شماره ۲، آذر ۱۳۸۵) یکی از امکانات معنا- زیبایی‌شناختی شعر نو که باعث مزیت آن بر شعر کهن می‌شود آزادی عمل در فرم نوشتاری است که باعث اعتلای ادراک و التذاذ خواننده از شعر می‌گردد. فرم نوشتاری شعر آزاد هم به  ملموس‌سازی محتوای شعر یاری می‌رساند و هم گاه، به گونه‌ای از پیوند شعر و نقاشی یا شعر و طراحی در کلام می‌انجامد. مثلاً در این کوتاه‌سروده‌ی  نیمایی احمد شاملو: شب        با گلوی خونین                           خوانده‌ست                                            دیرگاه. دریا      نشسته سرد. یک شاخه              در سیاهی جنگل                                     به سوی نور فریاد می‌کشد.                                            (بـاغ آیـنه)   سطر نخست: شب با گلوی خونین خوانده ست دیرگاه از حیث ارکان عروضی، مصرعی کامل است: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن. اما شاعر با گسسته‌نویسی آن، طی شگردی بصری "از نفس افتادن تدریجی شب" را به نمایش گذاشته است کمااینکه آهِ نهفته در کلمه‌ی "دیرگاه" در انتهای سطر نیز به القای حالت خستگی و از نفس‌افتادگی یاری رسانده است. سطر بعدی‌: دریا نشسته سرد  هم پاره مصراعی است: مفعول فاعلات در اینجا "نشسته سرد" فروتر از دریا قرار گرفته است تا فرو نشستگی دریا را با فرمی دیداری مجسم سازد. سطر بعدی نیز مصراعی کامل است: یک شاخه در سیاهی جنگل به سوی نور مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن "اگر شاعر، تمام مصراع را به شکل طبیعی و افقی آن می‌نوشت، قابلیت القای بصری و تصویری آن تا حد زیادی به هدر می‌رفت. گسست عمودی سطر،حرکت فرارونده‌ی‌ فریاد‌‌ِ تکه‌تکه‌ی شاخه را به ذهن و دیده‌ی خواننده القا می‌کند. آنگاه پاره‌مصراع " فریاد می‌کشد" با قرار گرفتن در سر سطر موازی با کلمه‌ی شاخه در سطر بالا، بازگشت فریاد! شاخه را به سوی خودش تصویر می‌کند گویی فریادهای او نمی‌تواند از بطن لایه‌های انبوه و متراکم شاخ و برگ‌های ظلمت‌آلود عبور کند و به ساحات روشنی برسد." (شرح، تحلیل و تفسیر شعر نو فارسی، جلد ۲، محمدرضا روزبه، نشر حروفیه، ۱۳۸۹. ص ۹۹) اگر پاره‌سطر "فریاد می‌کشد" در ادامه‌ی سطر بالا  و از زیر کلمه‌ی نور نوشته می‌شد، می‌توانست حالت فرارونده فریاد را بهتر نشان دهد اما اولا چون پاره مصرعی مستقل است طبق قاعده‌ی عروض نیمایی باید بیاید سر سطر، و ثانیاً همانطور که گفته شد، قرار گرفتن آن موازی شاخه، برگشت فریاد را تبلور و تجسم بخشیده است. ادامه دارد...👇 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
"آذر" می‌تابد از فراسوی نزدیکی خورشید پرطراوت پاییز. انبوه شاخه‌های درخشان را در نور می‌تکاند یک‌ریز! بوی زلال باران... تصنیف برگ و مرگ... در رستخیز عالم تکرار می‌شود گویا فرشته‌ای است که در آسمان شب پر می‌کشد به گستره‌ی شهر؛ من نیز؛ بر سنگ‌فرش‌هایِ پیاده آرام مستدام بی ذره‌ای تکلف: ساده غم‌واژه‌های اول آذر را تکرار می‌کنم: فریاد زاغ‌ها؛ بی‌برگی برهنه‌ی امروز باغ‌ها؛ تعبیر روزهای زمستان است * یا ایها المزمّل! ای در لحاف دلهره پیچیده! ای روزهای سرد بسی دیده! این چند‌شب، تدارک سرما را از بستر خیال از تختِ خواب‌های گران برخیز! پ.ن: خیابان طالقانی https://eitaa.com/mmparvizan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام قابل توجه دوستان عزیز شاعر و نویسنده جشنواره ی کتابخوانی رضوی در دو موضوع حضرت امام رضا علیه السلام و حضرت محمد صلوات الله علیه (ویژه) با جوایز فراوان و البته ارزنده. جلسه آینده محفل هم شعرهای این موضوع اولویت خواهد داشت.
زِبَرکیش ِ محبّت ( نذر حضرت مادر"س" ) خوشا آشفتگی هایی که در سامان نمی گُنجد خوشا درماندگی هایی که در درمان نمی گُنجد بیان شوق می دانم که آتش می زند بر دل شرار عشق می دانم که خود در جان نمی گنجد عجب عطر خوشی می آید از باغاتِ لاهوتی که از آن لَخلَخه، لَختی در این کیهان نمی گنجد شمیم نامِ بانویی بهشتی در غزل دارم که وصفش جز که با ایجاز، در قرآن نمی گنجد چه جا خوش کرده روی گونه خالش! از چه می گویند- سِپند شوخ چندان هم در آتشدان نمی گنجد؟ ز روی ناگزیری خواندمش بانویِ بی مانند شکوهش گرچه می دانم در این عنوان نمی گنجد! چنان ما عاشقیم از جان وجود نازنینش را که این سودایِ سِحرانگیز در بُرهان نمی گنجد زِبَرکیش ِ محبّت، گوهر ِ نادرفروغی هست، که در اَنبان-چُروکِ حکمتِ یونان نمی گنجد به ما و من شبیهَ ش می کند خود بینیِ مُنکِر ولی ناموسِ ذات حق، در این بُهتان نمی گنجد کسانی مِنبرِ آلِ کسا را سهم خود خواندند ولیکن در عبای وحی، این و آن نمی گنجد بَلی، اِمکان ندارد جست و جوی ساحَتش در خاک وجودِ آسمان طبعی که در اِمکان نمی گنجد اگر میل اَنارش بود، یعنی که جگر خون است که شرح غُصه اش در حجم «اَلمیزان» نمی گنجد زبانزد حکمتِ « اَلجار،ثُمَّ الدّار » روشن کرد که زُهمِ نَفس در گُلخانه ی ايمان نمی گنجد دلم را وقف زهرا کردم و جمع عزیزانش که بیش از چارده گُلدان، در این ایوان نمی گنجد غلامرضا کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعدازرسول آنچه که باور نبود شد آتش گرفت هستی او سوخت دود شد پهنای آسمان به خودش رنگ غم گرفت وقتی که یاس خانه‌ی حیدر کبود شد دست پلید شب زد و آیینه را شکست نسبت به جایگاه علی تا حسود شد درپیش چشم کودک خود بضعه‌النبی افتاد بر زمین و قیامش قعود شد زهرا میان کوچه علی را رها نکرد قنفذ رسید و آنچه که باور نبود شد
کارکردهای معنا - زیبایی شناختی تقطیع سطرها در شعر آزاد (۲) همانطور که گفته شد، تقطیع در شعر آزاد افزون بر قواعد عروضی یا موسیقیایی خاص، تابع مقاصد معنا - زیباشناسانه‌ی هنری است. گاه شاعر مصراعی/ سطری را به کلمه‌ای منفرد و مستقل اختصاص می‌دهد تا تأمل و تمرکز خواننده را بر روی آن کلمه برانگیزد و او را به اندیشیدن درباره‌ی ابعاد معنایی آن کلمه در بافت کلی شعر وادارد یا اینکه مفهومی یا حسی را به او القا کند. مثلاً در انتهای شعر کتیبه" اثر اخوان ثالث: مکید آب دهانش را و گفت: "آرام نوشته بود همان کسی راز مرا داند که از این رو به آن رویم بگرداند شاعر، "همان" را در جایگاه سطری مستقل نشانده است. چرا؟ اگر شعر کتیبه را دقیق و عمیق بخوانیم و به ژرفای درونمایه‌اش راه ببریم در می‌یابیم که نقطه‌ی رمزگشایی از ماجرا و گرانیگاه پیام شعر، همین است: همان.  یعنی تکرار همان صحنه همان وعده، همان حرکت، همان رخداد، همان تاریخ، همان... آنگاه به هوشمندی و بلاغت ذهن و زبان شاعر وقوف می‌یابیم که با تمایز بخشی به این کلمه، چه ادراک و احساس ژرف و شگرفی را انتقال داده است. احمد شاملو در بخشی از یک شعر منثور سروده است: شغالی گر   ماه بلند را دشنام گفت ... تک افتادگی حرف "گر" افزون بر معنای رایجش (اگر)،  در پیوند با شغال، بیماری پوستی (گر،  جَرب، مو ریختگی) را تداعی می‌کند که غیر مستقیم، پاسخی است به دشنام شغال به ماه. در اینجا زیبایی ماه در برابر زشتیُ شغال گَرگین  متصور می‌شود و به داوری حسی و شناختیِ خواننده درباره‌ی این دو می‌انجامد. شاملو در انتهای شعر "مرثیه" (برای فروغ) می‌گوید: و ما همچنان   دوره می‌کنیم شب را و روز را هنوز را در اینجا کلمه‌ی "هنوز" با خروج از جایگاه دستوری‌اش (قید) و قرار گرفتن در موقعیت مفعول، هم بارزتر و برجسته‌تر جلوه‌گر شده و هم قافیه‌ای پر تپش آفریده و هم مفهوم رکود و ایستایی را به خوبی نشان داده است. به کشش صوتی مصوت "او" در این کلمه دقت کنیم: هنو.....ز شاملو در انتهای شعر منثور "تمثیل" نیز "وگرنه مرداران" را جدا نویسی کرده است: فریادی شو تا باران وگرنه مرداران! تا هم با کوبشی آوایی، تکیه و تامل بر روی کلمه‌ی مرداران را دوچندان سازد  و هم، خوار و زمین‌گیر شدن چون مردار را القا و آینگی کند. در بند پایانی شعر "بی تو خاکسترم" از م. آزاد:   بی تو این خانه، تاریک و تنهاست بی تو ای دوست خفته بر لب سخن‌هاست بی تو         ای دوست سطر "بی تو ای دوست" که در سراسر شعر، ترجیح وار تکرار شده، به شکلی دو پاره نگاشته شده است تا تاکید، حسرت و اندوه شاعر را با طنینی رساتر به خواننده منتقل کند. شفیعی کدکنی در این بخش از شعر نیمایی "حلاج": وقتی تو روی چوبه دارت                             خموش و مات بودی، ما انبوه کرکسان تماشا   با شحنه‌های مامور مامورهای معذور همسان و هم‌سکوت ماندیم در حالی که می‌توانست بگوید: ما خیل کرکسان تماشا کلمه‌ی "ما" را تک و تنها در قاب یک سطر نشانده است؛ هم به اقتضای وزن و هم برای القای این نکته که در واقع، ما تماشاچیان کرکس‌وارِ این صحنه‌ی فجیع، تنها بودیم و حلاج به تنهایی "تن‌ها"،  ما کم بودیم و او فراوان، ما هیچ بودیم و او همه. ادامه دارد... 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
مقتل نوشته بود تو را بی‌هوا زدند ...😢😭 مقتل! بگو که مادر ما را چرا زدند؟! آتش به روی قامت در بود و یک نفر ... آری هجوم چند نفر بود و یک نفر ! قرآن به روی نیزه که نه! زیر دست و پاست کوچه پر از ارازل شر بود و یک نفر ...😔😭 فرصت نکرد علی را صدا کند فضه گواه داغ پسر بود و یک نفر ....
اگر من شاعری شیرین سخن بودم برای فاطمه دُردانه ی یکتای خلقت شعر می گفتم تمام واژه های هر الفبا را نثار وصف آن ریحانه می کردم و جامی از می عرفان از آن دریای بی پایان به کام ساغر و پیمانه می کردم و عشاق تمام کهکشانها را به دور شمع جانش هاله و پروانه می کردم اگر من شاعری شیرین سخن بودم غبار غربت از آیینه های صاف آیات الهی پاک می کردم نمایان چهره ی انسیه ی افلاک می کردم سفر تا سرحد لولاک می کردم همان جایی که از خشت گل احمد بنای آدمی آراست جهان پیراست آشکارا شد خدا بر خاست اگر من شاعری شیرین سخن بودم حلول آفتاب دین سرمد را و آئین محمد را ز حرّای دل آئینه ها تکثیر می کردم جهان را از همه آلودگی تطهیر می کردم اگر من شاعری شیرین سخن بودم برای تک تک شب های آن چله نشین وادی لاهوت بدور از فتنه های فاسد جالوت تمام رقعه های نور را مسطور می کردم فروغ جاودان زهره را منشور می کردم شعاعی در اساس و ریشه ی آن ابتر منفور می کردم اگر من شاعری شیرین سخن بودم گوهر ثقل رسالت را چشمه ی جوشان حکمت را و قرآن و امامت را شاه بیت شعرهای هر غزل پرداز می کردم غزل آغاز می کردم تمام باب های معرفت را باز می کردم اگر من شاعری شیرین سخن بودم پر و بال صبا را پر ز عطر یاس می کردم مگر عطر بهشتی را از او احساس می کردم تمام واحد دلدادگی را پاس می کردم اگر من شاعری شیرین سخن بودم ز باغ سبز طوبا خوشه های معرفت انبار می کردم و شعرم را ز عطر هل اتی پر بار می کردم ز اقیانوس ایمان یک سبو نذر دل زوار می کردم اگر من شاعری شیرین سخن بودم ز حج آخرین و آن کلام آخرینِ آخرین منجی !!!! آه!!!!! از سقیفه کلبه تاریک پر ابهام از نفاق یا از شکاف دین ز مظلومی آن یکه سوار تنگه های هول فاتح بدر و حنین و خندق و خیبر از آن قرآن ناطق ، نفس پیغمبر و از آن نامدار فاتح بطحا و از گنجینه ی اعجاز سرّالله علی عالی اعلا سخن بسیار می گفتم و دُر بسیار می سفتم اگر من شاعری شیرین سخن بودم از غریبی علی ، تنهایی زهرا و از آن کوچه ها ی شهر خاموشان ز ظلم چکمه ی بیداد از نفیر شعله ها در باد و از یاس شکسته پشت در بشکستن حیدر غنچه های پرپر صدیقه ی اطهر ز یلداهای بی صبح علی از ضجه های در گلو خاموش ز اشک چاه ز آه ماه ز هرم آه و از تاریخ سرد فرقه ی گمراه می گفتم اگر من شاعری شیرین سخن بودم از آن شق القمر در مسجد و محراب می گفتم از آن تشت پر از خوناب می گفتم از آن گرداب می گفتم از آن هفتاد و دو مه در شب مهتاب می گفتم ز مشک آب و از آن قصه های خواهر بی تاب می گفتم و می گفتم و می گفتم اگر من شاعری شیرین سخن بودم.🖤🖤🏴🏴 😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا