eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
353 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
587 ویدیو
114 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
زمین به داغ نشسته،زمان از آن بدتر و حالِ بادیه بد،حالِ آسمان بدتر عطش رسیده به بی حالی و به تاریِ دید تَرَک ترک شده لب ها،زبان از آن بدتر هراس و دلهره ی هاجرانِ درمانده که مشک،خشک لب و کودکان از آن بدتر هر آنچه نیزه و شمشیرها به سر دارند چه نقشه ها که کشیده کمان از آن بدتر تمام روز خبرهای بد به خیمه رسید خدا کند نرسد ناگهان از آن بدتر دو مرد مانده فقط...کم مباد سایه ی شان که نیست دلهره ای بی گمان از آن بدتر مباد جلوه کند چکمه ای بر آن سینه که رو کند هنری خیزران از آن بدتر.. اگر چه تا کفِ گودال یک قدم مانده ست هنوز معجزه ی اصلیِ حرم مانده ست... طلوع کرد کسی از افق به هیأتِ ماه کسی نهایتِ خوبی..کسی نهایتِ ماه! سلام، حضرتِ محبوبِ بی منازعِ دشت! سلام،حضرتِ پاکی!سلام،حضرتِ ماه! "خدا چه حوصله ای داشت روز خلقت تو"۱ تو را کشیده دقیقاً شبیهِ صورتِ ماه! گمان کنم فقط آن روز "والقمر"خوانده نشسته هی به دلش،لذت تلاوت ماه! هنوز مانده ز هم بشکند کمرکشِ کوه کنار کم شدن تو،کنار کثرتِ ماه! نمی رسد قدِ موجی به آستانه ی مشک حساب کرده یقیناً به روی غیرت ماه! به هیچ برکه نیفتاد در گذارِ زمان -به غیرِ علقمه-تصویری از خجالت ماه! "بنفسی انت"بیا مشک آب را دریاب رها کن آن سر میدان،رباب را دریاب! صدای هلهله پیچید...مشک خالی شد و تیر،نقطه ی آغاز خشکسالی شد درست خورد به رؤیای کودکان و کسی شبیه حرمله، فریاد زد که:"عالی شد"! به روی دوش عمو آب واقعیت داشت و ناگهان وسط نخل ها،خیالی شد صدای ریزش آب آمد و چگونه "لهوف" به روضه شرح نماید حرم چه حالی شد! عمو جواب "چرا"های سخت بود اما شبیه یک "چه کنم"حسرتی سوالی شد خبر که تلخ بود ذره ذره می گویند بگو رسیدن عباس،احتمالی شد! و ماه منزل آخر چگونه بود مگر که آفتاب کنار قدش هلالی شد؟ و کم کمک همه ی خیمه باخبر می شد صدای گریه ی کودک ضعیف تر می شد.. گرفته در بغلش تنگ،بی گناهی را و خیمه خیمه دویده ست بی پناهی را بگو به آب که بی فایده ست آمدنش که تشنگی به تلظی رسانده ماهی را ز چشم های قشنگش سفیدی اش مانده که پلک هاش فرو می کشد سیاهی را رسولِ کوچکِ خیمه!مجاب نتوان کرد به اشک،این همه ابنِ زیادخواهی را خدا کند نروی در مسیر صیادی که تاکنون نزده تیرِ اشتباهی را برای جنگ نرفتی که منتظر باشد حرم،شنیدن تکبیر گاهگاهی را سه راهِ تیر،به مقصد رسیده حالا مرد کدام سو رود این اولین دوراهی را؟ قلم کشیده به انجیل ها و قرآن ها تبر به دست ز ره می رسند عصیان ها "بلند مرتبه شاهی به صدر زین"..تشنه که کس مباد به آفاق،این چنین تشنه! نفس بریده..گلو خشک..لب ترک خورده صدا تراکم بغض و عطش؛طنین، تشنه! نگاه،مات و تصاویر تار و..ابروها گره گره به هم افتاده،چین به چین تشنه.. بگو به هُرم کدامین لب و دهان خورده؟ که مانده بر لبِ انگشتری،نگین تشنه! دهان گشود سراپا به آبداریِ تیغ گرفت خون لبش را به آستین،تشنه و خاک عقیم ترین بود،گر چه اسماعیل کشید پای پر از زخم بر زمین تشنه رسید کار به پایان و اسب بر می گشت فتاده بود به گودال،آخرین تشنه... دمی که سایه ی یک تیغ،بر گلو افتاد هر آنچه کوه،ز بالای تل فرو افتاد.. غروب بود و شهیدانِ خفته در خیمه و تکیه های عزا بود سر به سر خیمه نفس که تنگ شد از"جالسٌ علی صدره" نگاهِ غیرتِ خود را کشید بر خیمه خدا کند که نیفتد عمود خیمه ی شاه دمی که نیست به جا چادری،مگر خیمه صدای شیهه ی یک گلّه اسب آمد و بعد تمام دشت به هم ریخت..بیشتر خیمه چه طنزنامه ی تلخی ست پیش تبداران که در مقابل آتش شود سپر،خیمه و خیمه را خبری سوخت پیشتر ز غروب که "پاره های علی را بیا ببر خیمه" به ذوالجناح ترین زخم خورده ی این دشت بگو به حرمت زن ها میا دگر خیمه.. و ذوالجناح ترین زخم خورده، بر می گشت غروب "فرشچیان" بود تکه تکه ی دشت... دوید دخترکی سمت کورسوی غروب که ماه قافله افتاد روبروی غروب گذار شعله گمانم به گیسوان افتاد که در مشام افق فرق کرد بوی غروب عمود آمد و دیگر شبیه هم نشدند عموی صبحدم خیمه با عموی غروب زمان تکاملِ تلخیِّ تا همیشه ی بغض که جرعه جرعه فرو ریخت در گلوی غروب فرات اشک زمین بود و موج بر می داشت و می چکید غریبانه در سبوی غروب چه کودکانِ هیاهوی کوچه های شلوغ که گم شدند سبک پشتِ های و هویِ غروب و گونه های افق زرد شد..به سرخی زد که رفت زیر سمِ اسب،آبروی غروب! حرم نشسته بر آتش،حرم پریشان بود و شام های پس از آن،همه غریبان بود... ۱- مصرعی از عمران صلاحی --------------------- @SayyedeAzamHoseini1
38.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمام مرثیه ها ختم شد به این روضه بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد شعرخوانی در سیمای فارس ------------------------------ @SayyedeAzamHoseini1
السلام علی الرُّؤوسِ المُفَرَّقَةِ عَنِ الأبدان.... نه شب مثلِ شبِ ماهه عزیزم! نه راهِ کوفه کوتاهه عزیزم! دعا کردم که جاده امن باشه "سر"ت امشب توی راهه عزیزم! ------------------------- @SayyedeAzamHoseini1
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به حضرت زهیر ابن قین چه بلند است بلند است "زهیر"اقبالت این حسین است ،حسین آمده استقبالت شب شعر عاشورا........شیراز -------------------------------- @SayyedeAzamHoseini1
السلام علی الرُّؤوسِ المُفَرَّقَةِ عَنِ الأبدان.... دلم هر چند پر درده برادر! که شهر کوفه نامرده برادر! خیالم راحته این موقع شب تنور خونه ها سرده برادر! ------------------------- @SayyedeAzamHoseini1
در دایره ی یاران "حسین"، نوجوانان ایستاده بر آستانه ی بلوغ درخششی ویژه دارند..."عمرو بن جُناده" یکی از همین یاران است که پدرش شهید تیربارانِ صبحدم است...رجز زیبای "امیری حسین و نعم الامیر" را از او دانسته اند... زمین را گرفتند مرداب ها به خوش رقصیِ کرم شب تاب ها نشستند بر عقل ها،خواب ها کجایند مردان عهد غدیر؟ أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر! سراپا اگر موج طوفانی ام جنون است پشت پریشانی ام! جهان پا به پا با رجزخوانی ام صدا می زند در دل این کویر: أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر! خم گیسویش پاسخ "هل أتیٰ" قد و قامتش سرّ "قالوا بلیٰ" "لهُ طلعةٌ مثلُ شمسِ الضّحیٰ له غُرَّةٌ مثلُ بدرِ المُنیر" أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر! نگاهش پر از سلسبیل بهشت! نفس هاش عطر اصیل بهشت! بهشتِ وجودش بدیلِ بهشت "فَهَل تعلمون لَهُ مِن نَظیر؟" أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر! سراپاش از نور ناب قدیم خدا در میان دو پلکش مقیم سر و جان فدای امامی کریم که از سینه ی "فاطمه" خورده شیر أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر! زمان، دم به دم سرخوش از ساغرش زمین، تشنه ی جرعه ی کوثرش شبیه اذانِ "علی اکبر"ش مرا می کِشد جذبه ای دلپذیر! أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر! در این دشت شبگون پر التهاب نثار رخ حضرت آفتاب "سر"م بی سرانجام؛ مثل شهاب تنم کهکشان باد از ردّ تیر! أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر! ----------- @SayyedeAzamHoseini1
خمیدگی هشتاد سالگی اش را با شالی به کمر بسته بود تا اندکی راست قامت تر بایستد و سپیدیِ بلند ابروانش را با پیشانی بندی به پیشانی، تا نگاهش را سد نشود؛ منظره ای که حرم را به اشک آورد... موهای سپید و بلندش در باد موج می زد آنگاه که به میدان می رفت... پر بود از خاطرات "بدر" و "حنین"... و رجزهایش که شیعه را مرزبندی می کرد: " آلُ علیٍ شیعةُ الرَّحمٰنِ آلُ زیادٍ شیعةُ الشّیطانِ..." گفته اند هجده تن را از پای درآورد و آنگاه که بر زمین افتاد، نفس های آخرش را سر بر زانوی "حسین" داشت...او شهید پیش از نماز ظهر عاشوراست... سلام بر اَنَس بن حارث کاهلی... در تکاپوی جنون، تدبیر می ریزد به هم! عشق، "هو"یی می کشد، تقدیر می ریزد به هم! کیست این سرمست بی پروا که با لبیک او خواب های شوم را تکبیر می ریزد به هم! شال اگر وا گردد از دور کمر، در چشم دشت آشکارا قامت یک پیر می ریزد به هم! عاقبت ترتیبِ حجّش را به دست بادها خرمنی از موی بی "تقصیر" می ریزد به هم!۱ لحظه ای می ایستد در قاب چشم خیمه ها اشک، موجی می زند، تصویر می ریزد به هم! بیشه ای از نیزه روییده ست در آنسوی دشت باز هم این بیشه را یک شیر می ریزد به هم! در میان این همه ناباورِ آفت زده هر عبارت گفته شد، تعبیر می ریزد به هم! در مدار ذهن های این شب اندیشان کور جلوه ی خورشید، در تفسیر می ریزد به هم! تکه ای از پیری اش را بسته بر پیشانی اش.. تکه ای از پیری اش را تیر می ریزد به هم! شاه بیتی از رجزهای "حنین" و "بدر" را عاقبت، بی ذوقیِ شمشیر می ریزد به هم! شوق دیدار کسی از چشم هایش می چکد چشم هایش با کمی تأخیر می ریزد به هم... ۱- از اعمال حج.. -------------------------- @SayyedeAzamHoseini1
اربعین حضرت علی اصغر.mp3
زمان: حجم: 2.52M
یکی از اصلی‌ترین عوامل تأثیرگذار بر گیرایی شعر، «صدق عاطفی» است؛ یعنی کسی که شعر می‌گوید، احساساتی را مطرح کند که خود تجربه کرده است. به قول سعدی: دگری هم این حکایت بکند که من؛ ولیکن چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد (دیگران هم همین حرف‌های مرا می‌زنند؛ ولی آنها مثل من عمل نکرده‌اند؛ بنابراین سخنشان به دل نمی‌نشیند.) ⚫️⚫️⚫️ برای حضرت خیلی‌ها شعر گفته‌اند. خیلی از مردان شاعر خواسته‌اند مادرانه بگویند و نتیجۀ کارشان از چند تا «لای‌لای» فراتر نرفته. اما اینجا با مرثیۀ مادرانۀ یک مواجهیم. هیچ توضیحی نمی‌خواهد. خودتان بشنوید و ببینید چند تصویر نو و تأثیرگذار در همین 5 دقیقه به جانتان می‌نشیند! شعر از شاعر گرانقدر، دکتر است و همین پنجشنبه در قرائت شده است. 👈با حال مناسب بشنوید ⚫️🔴⚫️🔴 فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب @fahhaam
به مدینه ی بی پیامبر... ای شهر! با مصیبت ممتد چه می کنی؟ با روزهای ناگذرِ بد،چه می کنی؟ وقت اذان و "أشهدُ انَّ محمداً" با "اشهدِ" بدون "محمد" چه می کنی؟ با کودکان خسته ی در راه مسجد و همبازی یی که باز، نیامد چه می کنی؟ با کوچه های جازده ای که از این به بعد هرگز نمی رسند به مقصد، چه می کنی؟ وقتی "یقین"، قباله به دست از تو بگذرد با عابران گیج مردّد چه می کنی؟ وقتی لگد..بُراق نشو! آمدیم و زد -فرض محال اصلاً- اگر زد،چه می کنی؟ با لحظه ی نبایدِ افتادنِ زنی -گیریم باردار نباشد-چه می کنی؟ اصلاً مصیبتِ پس از او نه..فقط بگو با نفْسِ داغِ رفتنِ "احمد"،چه می کنی؟ با یک بقیع قبرِ پس از این -که می رسند بی سایبان و زائر و گنبد- چه می کنی؟ براق شدن: عصبانی شدن... ------------------------- کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
طلوع کرد شبی نامت از سر بامش و شهر حضرت خورشید شد سپس نامش گذشت سلسله ات روزی از نشابور و نشست معجزه بر برگ و بار بادامش1 پس از عبور تو در حسرت نگین شدن اند به شوق نام تو، فیروزه های خوشنامش! چقدر تا به رسیدن شتاب کرد انگور خبر نداشت که شرمندگی ست فرجامش... 1- اشاره به درخت بادامی که امام در مسیر سفر در منزل پیرزنی کاشتند و مردم از ثمر درخت برای تبرک و شفا می بردند... .............................. کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ، 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پرده را پس بزن ای آن که تماشا داری ارث پاکی ز "محمد"، ز "مسیحا" داری بهره از دامن "زهرا" و "ملیکا" داری "انچه خوبان همه دارند تو تنها داری" آی رویای قشنگی که حقیقت داری! به نماز آمده ای، قصد قیامت داری؟! عطر نرگس به پَر شال تو بسته ست نسیم هر چه گل، گوشه ی دستار تو گشته ست مقیم با تو کرده ست خدا بوی خوشش را تقسیم می کند نبض زمان را ضربانت تنظیم پرده را پس بزن ای حضرت خورشید!بتاب تا بلرزد ز تماشات دل هر سرداب زیر پاهای تو جاری ست بهاری مسدود دست های پُر بارانِ تو خورشیداندود نفست رخصت جاری شدن چشمه و رود گوشه ی دنج نگاه تو بهشت موعود در پس این شبِ آفت زده پیچیده صدات بر تو و لحظه ی زیبای ظهورت، صلوات! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ............................................ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
امت احمد،اسوه ی مقاومت مباد چهره ای از درد، در هم آوردن! مباد خسته شدن؛خم شدن؛ کم آوردن! مباد- تشنه اگر جان دهیم در این راه- ز چاه منّت بیگانه شبنم آوردن! اگر کنار "علی" زخم می خوریم،مباد ز خیمه گاه "معاویه" مرهم آوردن! بگو فقط هنر ماست در همه عالم به گاه رزم،رجز از محرّم آوردن! فقط ز امت "احمد" می آید این معنی ز مِهر و خشم سپاهی فراهم آوردن! شبیه صاعقه ناگاه و تند و رعب آور شبیه کوه،قدم های محکم آوردن! برای ما که به یُمن جهاد،بی مرگیم مباد هیچ کفن،غیر پرچم آوردن! بگو که امت "احمد" در این جهان ماییم! که ایستاده ترینیم!رو به بالاییم! نمرده ایم و نمرده شکوه غیرتمان! حساب کرده خدا روی استقامتمان! گرسنگی نکشانده ست سمت دنیامان که مانده در گذر شعب،ردّ پاهامان اگر که کوفیه بستیم و چهره پوشاندیم ۱ به خلق،عزّت اسلام را شناساندیم چه سنگ بوده چه راکت چه موشک سجیل هدف همیشه یکی بوده قلب اسراییل! به نام نامی "احمد" شکوه یک وطنیم! اگر ز غزه و لبنان اگر که از یمنیم.. هنوز مانده به غوغای سر فشانی ما نبرد تن به تن آخر الزمانی ما! از این فلات، از این عرصه ی غرور، بترس! چه پرشکیب نماید چه ناصبور، بترس! اگر که اهل جماعت،اگر که حیدری است دل تپنده ی آن،جمله بیت رهبری است! ز نیل تا به فرات، عرصه ی توهم توست! فرات، حسرت دورِ هزار و چندم توست؟ فرات،بغض زمین در گلوی تک تک ماست! و مرز دیگر این رود،کام کودک ماست! ۲ بگو که جادوی تلمود، غیر ابتر نیست! حریف معجزه ی جاودان کوثر نیست! کجاست ردِّ درخشان سرفرازی تان؟ که افتخار شما جز شکست خیبر نیست! ز های و هوی و اباطیلتان نمی ترسد مگر کسی که مرامش مرام حیدر نیست! بگو ز نعره ی "هیهات منا الذله" ی ما درین مقابله، یک گنبد آهنین تر نیست! به شیرخواره ی غزه قسم! که غیر شما شکست خورده ی این جنگ نابرابر نیست! به حکم آیه ی چارم و پنجم "اسرا" به جز شکست، برای شما مقدر نیست! ز نامقدسی هر کتابتان پیداست وجودتان همه جز شومیِ مکرر نیست! به جز فساد و ترور چیستید در تاریخ؟ که گاهواره ی تان جز فساد پرور نیست! دقیق، قوم کدامین خدای بی خیرید؟ که در مرام خدای شما به جز شر نیست! صدای جمله ی تاریخ را درآوردید که در امان ز شما جان یک پیمبر نیست! که با حضور شما سازِ صلح ناکوک است! وفات هر چه که پیغمبر است، مشکوک است! که هر چه گفت خدا راه دیگر آوردید! چقدر صبر خدا را شما سرآوردید! چه دیده اید که آشفته و پریشانید؟ چه خوانده اید که از پیرِ ما هراسانید؟ که "پیر" گفت شما باطلید! شیطانید! که "پیر" گفت شما بیش از این نمی مانید! عجیب نیست اگر از ظفر نشان داریم! که ما سپاه بزرگی در آسمان داریم! اگر که ضربه ی مهلک،اگر فقط سیلی ست شهید دادنِ ما "نه به صلح تحمیلی" ست! ۱- سلام بر شهید ابوعبیده ۲- برداشتن کام کودک با آب فرات ------------------------ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1