eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
280 دنبال‌کننده
2هزار عکس
274 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
"چرا ابوالفضل زرویی؟/ به بهانه‌ی سال‌روز درگذشت" در این یادداشت که بیشتر رنگ ذوق و پسند فردی دارد، تنها به این پرسش پاسخ خواهم داد که چرا در میان صدها اهل طنز فعال و غیر فعال، دست کم از گروه ، ابوالفضل زرویی را موفق‌تر از دیگران می‌دانم؟ ۱_ اغلب طنزپردازان دو دهه‌ی اخیر؛ صرفا در یک شاخه‌ی یا آثاری ارجمند خلق کرده‌اند؛ حال آنکه او طنزپردازی ذوفنون بوده است.‌ این ویژگی را از هم‌عصران او در هم می‌توان دید؛ هرچند جنس آثار زرویی متفاوت با او و دیگران است. ۲_ تنوع شکلی و معنایی در طنز از دیگر ویژگی‌های هنر اوست. از میان قالب‌های شعری هرچند ابوالفضل زرویی مثنوی‌هایی درخشان‌تر در طنز دارد؛ تجربه‌هایش در غزل، نیمایی و ... هم از زاویه‌ی ارزش هنری سزامند است. مضامین و گونه‌های آثار او نیز یکسان و تکراری نیست؛ او از طنز ، ، و ... تا گونه‌های فردی طنز را تجربه کرده است. ۳- شگردهای ایجاد طنز در آثار او متنوع است. ، و از اصلی‌ترین آن‌هاست؛ با این حال در کاربست‌های ادبی طنز نیز آثار او رنگارنگ است. ۴_ او در طنز سیاسی و ، صاحب سبکی ویژه‌ی خود است. این ویژگی را بیش از همه در می‌توان دید. طنز سیاسی او خلاف اغلب معاصران، مصادره‌شده یا متعلق به یک حزب یا گروه نیست و شوخی و انتقاد از اغلب نام‌های جریان‌ها و تفکرها را در این دست آثارش می‌توان دید. ۵_ خلاف اغلب طنزسرایان همزمان یا بعد از او که برای جلب مخاطب به و ، روی آورده‌اند؛ در اشعار و نوشته‌های او، در کنار زبان ساده و که نخست جلب نظر می‌کند؛ توجه به عمق و معنای مورد نظر مخاطب نیز دیده می‌شود؛ به‌طوری که با گذشت زمان، همچنان طنزهایی از او را می‌توان خواند و محظوظ شد. ۶_ با این حال  خلاف فضای و اعتراضی طنز ، طنز او مثبت، سفید و امیدبخش است و با پیشینه‌ی طنز کهن فارسی، پیوندی منطقی دارد. نوع انتخاب نام مستعار و نگاه به سنت‌های طنز کهن در آثار او، موید همین ویژگی است. ۷_ در نقیضه‌های او، متن‌های اساس؛ اغلب مناسب و مخاطب انتخاب شده است. متون اساس او در نقیضه متنوع و حتی گاه برآمده از است. ۸_ چنانکه از آثار نظری و مصاحبه‌هایش می توان دریافت؛ او علاوه بر خلق اثر، کوشیده است بیانیه یا برای طنزهایش در نظر بگیرد و از این زاویه نیز تلاش‌های او ارجمند است. ۹_ بی‌هیچ تردیدی، بسیاری از طنزپردازان امروز در نهادهای فرهنگی به‌ویژه و ، علی الخصوص در ؛ متاثر از زبان، نوع انتخاب کلام و شیوه ی اویند. مخلص کلام، مناجات نامه ای از او، به روایت می‌آورم که شاید با حال و روز این ایام بیگانه نباشد و برای روحش از ایزد منان غفران و شادی طلب می‌کنم: خدایا! دل شکسته‌ای داریم و بار و بندیل گسسته‌ای داریم. الهی! دلی دارم زیر بار بدهی گم، تنی دارم تکیده و لرزان از تورم، هیچ کس هم نمی‌پرسد که این بنده‌ی بیچاره ی تو، آدم است یا منار جم‌جم؟ الهی! دلو تعادل اقتصادی در چاه است و دستمان کوتاه است! ... https://eitaa.com/mmparvizan
آرایه‌های ادبی💐💐💐 نقیضه (نظیره‌ی طنزآمیز) نقیضه، یعنی مخالف، باشگونه جواب گفتن شعر کسی را، بر خلاف یک‌دیگر سخن گفتن. نقیضه، معادل کلمه‌ی پارودی فرنگی است که برخی آن را نقیضه و برخی نظیره‌ی طنزآمیز ترجمه کرده‌اند. نقیضه، شعری است که به تقلید دیگری گفته شود و مبتنی بر طنز و هزل است. در حقیقت، اثر دومی، اثر نخستین را به سُخره گرفته است. به سخن دیگر، شعری است که برای استهزا، به شیوه‌ی شعر دیگری سازند. در گذشته، به این گونه شعر، تزریق و مزوّر می‌گفته‌اند. اینک نمونه‌ای از آن که نقیضه‌ی غزل معروف حافظ است: الا یا ایّها الساقی، اَدِر کَاساً و ناوِلها خمارُ البادة الدوشینه، کُشتی اهل محفلها... به زور الگریه ما رفتی الی عند النِگار آخر رقیب الخرس، ماندی عاقبت کَالخَرّ فی گِلها... (مهری عرب) بدیع در شعر فارسی، دکتر عَقدایی، ص ۱۶۰.
طنزک «یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت» در فکر این مباش که کور و کچل شد ست !؟ : حسین کیوانی پردازی
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ) 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 "دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را" دردا که نرخِ اجناس بیچاره کرده ما را تمثالِ دولتِ خود دیدم به خواب شیرین می داد مخلصانه یارانه هر گدا را گر لنجِ اقتصادی در گِل فرو نشسته کاری نمی‌توان کرد راضی بشو قضا را مَشتی حسن به حمّام از وضعِ اقتصادی بر پا کشید محکم، خصمانه سنگِ پا را خواهی اگر که مکنت در این سرای فانی بردار تو کلاهِ افرادِ آشنا را "در حلقه گُل و مُل" می‌کرد مدحِ سنبل بلبل به بانگِ زیبا پیدا و آشکارا روزی به راه مسجد، دیدم نشسته با نظم مسئولِ اقتصادی، در خودروی ویتارا آمد به خوابِ بنده "حافظ" شبِ گذشته در دست جام می داشت در مجلسِ سُکارا "ده روز مهرِ گردون افسانه است و افسون" با زهد و نور ایمان دوری کن از کلارا ای صاحبِ بصیرت خواهی اگر بصارت از معده پاک گردان پسمانده ی ربا را خواهی اگر "محمّد" اخلاصِ خالصانه ترکِ زمینیان کن سُکنا گزین فضا را سروده بهمن ۱۴۰۲ ✍ محمد خوش آمدی
دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند (حافظ) 🍁دهک بندی و توسعه 🍁 «دوش وقتِ سحر از غصّه نجاتم دادند» بعد از آن چای نبات و شکلاتم دادند در جکوزی دو سه دلّاکِ مجرّب آن شب مشت و مالی به ستون فقراتم دادند خواستم آب بقا از سبوی خضرِ نبی جای آن بارشی از ابرِ لغاتم دادند «چه مبارک سحری بود» که از رستم و زال زور بسیار به دست و عضلاتم دادند بُردنم زیر دهک بندی دولت با مهر بعد چل سال گروه و طبقاتم دادند اگر از خامۂ من قند و عسل می بارَد چون همان شب عسل و شاخ نباتم دادند شاد می باش «محمّد» که ز یارانۂ خود اقتدار و کرم و بحرِ ثباتم دادند سروده خرداد ۱۴۰۲ ✍ محمّد خوش آمدی
♦️ در وام خواستن مولوی و شکایت از پاچه خواری و وزیران بجز خوبان ایشان "بشنو از نِی چون حکایت می کند" از گرانی ها "شکایت می کند" از گرانی های بی حدّ و اساس از ربا و رشوه و از اختلاس از وزیرانِ به جرات بی خیال از امیرانِ نهایت خسته حال "سینه خواهم شَرحه شَرحه از فراق" تا وزیران را نشانَم بر الاغ! جملگی را سوی تُرکستان بَرَم دورتر از میهنِ ایران بَرَم گر شود کشور زمانی بی وزیر میشود در حدّ اعلا بی نظیر "مدّتی این مثنوی تاخیر شد" ماست های مش غضنفر شیر شد بعدِ عمری مولوی با اضطرار خواست تا وامی ستانَد از قرار بانک آمد با وقارِ کاملی تا بگیرد وامِ خوب و عاجلی با مشقّت رفت در نوبت نشست روی سر، دستار را محکم ببست بعدِ آن تنظیم شد بند قبا تا نگردد شُل اساسِ این بنا هر که می خواهد ستانَد وامِ توپ پارتی می‌خواهد و یک نامِ توپ دستمالی باید از جنسِ حریر تا بمالَد بر سر و روی امیر پاچه خواری را بیاموزَد دُرُست مو به مو با جسمِ خوب و تندرست پاچه خواری هر کسی آموخته در حسابش سیم و زر اندوخته پاچه خواری خود اصولِ دیگرست پاچه خواری از گدایی بهترست "مدتی چون مثنوی تاخیر شد" مولوی از وامِ خود دلگیر شد پیر شد امّا نیامد وامِ او تلخ شد در وقتِ پیری کامِ او حال؛ در یک خانهء مستاجری روز و شب می بیند او تام و جری خُلقِ او زهرِ هلاهِل گشته است اعتقاداتش چو فلفل گشته است یک دو باری فکرِ شومِ اختلاس در سرش چرخیده بی حدّ و اساس منتها بعدش انابه کرده است نفس را در مایتابه کرده است "هر کسی از ظنّ خود شد یارِ من" تا بچابَد درهم و دینارِ من "سرّ من از نالهء من دور نیست" هر که شد زنبور زلفش بور نیست "گر بریزی بحر را در کوزه ای" یا حواست نیست یا خربوزه ای بحر را باید کُنی ول توی شهر یا بریزی مثل اوّل روی بحر وام آید در کنارت ای رفیق گر فنونش را بیاموزی دقیق ● مصاریع داخل گیومه از مولوی است ● ✍ محمد خوش آمدی