فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | سعدی این ادیب را امینِ مشرق و مغرب میدانست!
نام تو چیست ای پدر داغدار من؟
نام تو چیست ای پسر شرمسار من؟
باران بی ملاحظه بر باغ های شرم
نام تو چیست مادر اندوهبار من؟
ای لایه لایه تیرگی، ای پرده پرده ابر
نام تو چیست ای شب دنباله دار من؟
خشمی گمان کنم، ولی از تیره ی غمی
نام تو چیست صاعقه ی بیقرار من؟
در دست هر که می شکفی خشک می شوی
نام تو چیست ای گل بی اعتبار من؟
خاکستری ولی پی هر شعله می دوی
نام تو چیست ای نی آتش سوار من؟
صد جرعه مِی زدی و هنوزت کفاف نیست
نام تو چیست ای هیجان خمار من؟
شب رفت و جیغ سرخ تو ساکت نشد،عجب
نام تو چیست زنجره ی بردبار من؟
نام تو چیست؟ مهر؟ فسون؟ دام یا قرار؟
ای در مقال معرکه آتش بیار من
چیزی بگو که بار گناهت سبک شود
آخر تو کیستی دل امّیدوار من؟
سجاد حیدری قیری
#سجاد_حیدری_قیری
شور اربعین
بعد از هزار و سیصد و اندی سال
اهریمن از نگین تو میترسد
شمشیر کین هنوز به قربانگاه
از حلق نازنین تو میترسد
آن آتشی که خیمهگهت را سوخت
گرم است همچنان به خِرَدسوزی
چون کاهدان، بساط فریب اما
از آه آتشین تو میترسد
شیپور مکر و سفسطه و تحریف
امروز نیز در کف رندان است
بانگش رسیده تا به فلک اما
از منطق متین تو میترسد
تزویر از صراحت رفتارت،
زور و زر از تبلور ایثارت،
توجیه از فصاحت گفتارت،
تردید از یقین تو میترسد
خودکامهگان تجسم آن سنگاند
سنگی که خورده بود به پیشانیت
خونت هنوز مانده به دامانش
اما خود از جبین تو میترسد
آن نی که در سفر، سر خونینت
آیات وحی بر سر آن میخواند
در کوی و برزن است هنوز اما
از صوت دلنشین تو میترسد
امروز اگرچه مغرب ویرانگر
تسخیر کرده است ثریا را
با گنبد دفاعی پولادین
از عزم آهنین تو میترسد
تا نشنود بشر کلماتت را
اصحاب شر به هلهله مشغولاند
چون لشکر یزید، ولی دشمن
از بانگ پرطنین تو میترسد
بنگر که ساحران نوین از عجز
سر را بر آستان تو میسایند
ای وارث کلیم! هنوز آن مار
از جوف آستین تو میترسد
سوی تو آمدند پی پابوس
مردم ز شرق و غرب چو اقیانوس
زین رو سپاه سفسطه و سالوس
از شور اربعین تو میترسد
✍🏻 #افشین_علا
🏷 #شعر_پایداری | #زیارت_اربعین
شب نشینی در بهشت:
خواب دیدم که رفته ام به "بهشت"
همه جا سبز بود و رویایی
میوه هایش رسیده و نوبر
حورهایش عجب تماشایی
محفلی بود گوییا آن شب
مثل "شب های طنز" این ور ِآب
جمع بودند خیل طنازان
شا م هم داشتند جوجه کباب
بمب خنده "عبید زاکانی"
بود مسئول "حلقۀ رندان"
داشت از "موش و گربه های" بهشت
شعر می خواند با لبی خندان
قوقولی خوان رسید مردی که
به گمانم "خروس لاری" بود
" حالت"البته حال خوبی داشت
دست او توی دست یاری بود
جنس مان جور شد در آن شب خوش
چون " گل آقا"به جمع ما پیوست
"میرزا ایرج" پس از سلام و علیک
آمد و صاف پیش بنده نشست
" دهخدا" هم که آن حوالی بود
آمد البته با کمی تأخیر
" احترامی" به احترام " دخو"
بانگ برداشت : دوستان تکبیر
کاکا "توفیق" و دار و دستۀ او
همه مشغول طنز پردازی
مشتی " عِمران" ز دور و با فریاد
گفت ای دوستان منم !بازی
بعد هر کس به نوبه طنزی خواند
"حوریان" غرق شادی و خنده
بس که مشغول کارشان بودند
یادشان رفت ساعت چنده!؟
دیدم حتی جناب "عزرائیل "
خنده می کرد و پای کوبان بود
یک طرف هم جناب "میکائیل "
از چنین شور و حال خندان بود
آمد از سوی "قادر متعال"
این ندا سوی "محفل رندان"
بابت هدیه می دهم به شما
"پنت هاووسی" بزرگ در رضوان
وضع روحی ساکنین بهشت
رفته بالا ز طنزهای شما
جن و انس و ملک در این وادی
یادشان رفته قرص و دار و دوا
غرق شادی و شور بودم که
آمد از دور "مالک دوزخ"
گفت « جاوید » کیست؟ برخیزد
شدم از ترس مثل قالب یخ
گفت برگرد سوی خانۀ خود
جای تو دوزخ است ای بدبخت
چه کسی گفته بین طنازان
بشوی پهن با خیالی تخت؟!
گرچه بُر خورده ای در آن دنیا
بین ارباب طنز قاچاقی
نیست جایت ولی در این محفل
تازه جاگیر و خیلی هم چاقی
با یکی مشت چند تا تیپا
بنده را برد سوی دیگ بخار
گفت حالا برای دوزخیان
تا توانی ادا اصول در آر
چون پریدم زخواب دانستم
بختم از بیخ گشته وارونه
بنده در خواب هم نمی باشم
توی فردوس صاحب خونه!!
شعر طنز
#محمد_جاوید
25 مرداد 1403
چگونه ایرلند
به قدرت ادبی جهان تبدیل شد؟
«همهی ما مثل دیوانهها کتاب میخوانیم!»
این جزیره کوچک برندههای نوبل و بوکر را به دنیا معرفی کرده و صحنهی نویسندگی و نشر پویایی دارد. راز موفقیت آن چیست؟
ایرلند، با جمعیتی نسبتاً کم و تاریخی پیچیده، به عنوان یکی از مهمترین مراکز ادبیات در جهان شناخته میشود. این کشور که خانهی نویسندگانی مانند جیمز جویس، ویلیام باتلر ییتس، ساموئل بکت و سیری بنچاس بوده است، به تولید آثار ادبی برجسته ادامه میدهد. این موفقیت ریشه در فرهنگی عمیقاً غنی از داستانگویی، تعهد به زبان و ادبیات و نظام آموزشی قوی دارد که خواندن و نوشتن را از کودکی تشویق میکند.
علاوه بر این، ایرلند دارای یک جامعه حمایتی از نویسندگی است که از طریق جشتوارههای ادبی متعدد، کارگاههای نویسندگی و مؤسسات فرهنگی تقویت میشود. همچنین، نشر مستقل در این کشور به نویسندگان فرصتی برای انتشار آثارشان میدهد که شاید در کشورهای بزرگتر بهسختی ممکن باشد. این ترکیب منحصربهفرد از سنت، آموزش، جامعه و پشتیبانی صنعتی باعث شده است که ایرلند به یک نیروی قدرتمند در ادبیات جهانی تبدیل شود.
شیوا شکوری
خانلری: زبان فارسی وطن من است!
خانلری یکی از خادمان نستوه زبان فارسی بود. به زبان فارسی خدمات ماندگار کرد. شاعر قابلی بود و نثر فارسی را بغایت شیوا و درست مینوشت و آثارش از سرمایههای زبان فارسی است. یک شاخۀ مهم تجدّد ادبی ایران معاصر را رهبری میکرد. جریانساز بود. چند متن کهن زبان فارسی را تصحیح کرد. برای زبان فارسی دستور نوشت و دستورش یک نقطۀ عطف بود. زبانشناس بود. آواشناس بود. در عروض فارسی تحقیقات مهم و پایهای دارد. کتاب تاریخ زبان فارسیاش مأخذ محقّقان است. در بنیاد فرهنگ تعداد زیادی متن کهن چاپ کرد و پژوهشهای اساسی را پیریزی کرد. همان یک جلد از فرهنگ تاریخی زبان فارسی که زیر نظر او منتشر شد، یک کار مبنایی است. با پیافکندن سپاه دانش کوشید تعلیمات عمومی را گسترش دهد. سواد را مقدمۀ ترقّی و آزادی ایران میدانست. میگفت باید مردم ایران باسواد شوند تا دستکم بتوانند «رأی خود را "به زبان فارسی" بنویسند». به همین دلیل نگران تدریس زبان فارسی در مدارس بود. همچنین به ترویج زبان فارسی در قلمرو تاریخی آن عنایت داشت. به تمام مسائل عمدۀ زبان فارسی توجه داشت و با بینشی روشن و منطقی عالمانه و استوار دربارۀ ترجمه، لغتسازی، فرهنگستان، زبان رسمی، گویشها، آفات شیوههای نویسندگی معاصر و.. مقالات متعدّد نوشت. او حامی شاعران و نویسندگان و محقّقان جوان بود و در مجلۀ ممتاز و پیشرو و معتبر سخن آثارشان را منتشر میکرد.
خانلری نسبت به زبان فارسی "غیرت" داشت. استاد شفیعی نوشته که خطّ قرمز خانلری برای چاپ شعر و قصه در مجلۀ سخن درستی زبان فارسی بود و به سبب کاربستِ این معیار بسیار کسان با او دشمن شدند. بخشی از دشمنان ثابتقدم خانلری هواخواهان نیما هستند و بخشی از مخالفت خانلری با نیما به زبان کژ و کوژ برخی از شعرهای نیما برمیگشت.
زبان فارسی برای خانلری با ایران و سرنوشت آن پیوند داشت. کارِ بازی نبود. در نگاه او حیات و ممات ایران به زندگی و بالندگی زبان فارسی بستگی داشت. نام خانلری و زبان فارسی به هم پیوند خورده است... عبارات زیر را بخوانید. به نظر من که خط به خط نوشتههای او را خواندهام و آن را چراغ روشن شبهای روزگارم کردهام، این چند سطر از زیباترین نوشتههای سخنسالار است:
«من فارسی را عزیز می دارم و به خود میبالم که این زبان من و کسان من است؛ زبانی که شیرینی آن را دشمن و دوست و خویش و بیگانه چشیدهاند؛ زبانی که سعدی بدان غزل سروده است و در دورترین نقطۀ آسیا، قرنها پیش از این، مطربان چینی غزلش را به گوش جهانگردان اندلس خواندهاند.
نزد من وطن آن نیست که شما میپندارید. این چهار خط فرضی که دور ایران کشیدهاند وطن مرا محدود نمی کند. هرجا که فرهنگ ایرانی هست وطن من است زیرا در آنجاست که روح من و ذوق من آشنا مییابد و به گمان من وطن آنجاست که آشناییهایی هست. نمی گویم که فرهنگ همان زبان است اما زبان هم یکی از اجزاء فرهنگ است و جزء بزرگی است!
پس آنان که به زبان فارسی تاختهاند به وطن من میتازند. چرا در دفاع درشت نباشم؟ خاصه که میبینم دست غرض دشمنان در این کار است. یکی از جهانگردان اروپایی پنجاه شصت سال پیش از این نوشته بود که ایران چیزی ندارد جز زبانی که در سراسر آسیای میانه و غربی رایج است و به همین سبب اقوام آسیایی چشم مهر و دلبستگی به این سرزمین دارند. آری زبان فارسی نیروی بزرگ ملّی بود و دشمن آن را به زیان خود دید و با آن درآويخت»...
خیز تا بر کلک آن استاد جان افشان کنیم...
میرزا حبیب الله شیرازی متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای نامدار عهد قاجار است. وی در سال ۱۲۲۳ هجری قمری در شیراز متولد شد، تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز گذراند. او در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامهٔ تحصیل بپردازد. در سفر به تهران شعری در مدح فتحعلی شاه سرود و از وی لقب مجتهد الشعرا گرفت. قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقهٔ سرشاری داشت. او با زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز تا حد زیادی آشنایی داشت. همچنین در ریاضیات، کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار میرفت. دیوان اشعار وی بالغ بر بیست هزار بیت است. او کتابی به نام پریشان به سبک گلستان در نثر نگاشت. قاآنی در سال ۱۲۷۰ هجری قمری در تهران وفات یافت و درحرم حضرت عبدالعظیم مدفون شد.
#قاآنی #معرفی_شاعر