eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
271 دنبال‌کننده
2هزار عکس
258 ویدیو
90 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
«تا بهارها» ما خسته‌ایم، خسته از این انتظارها فکری بکن برای دل بی‌قرارها دل‌هایمان شکسته، نداریم چاره‌ای دل نازکیم جان خودت ما دچارها از جبر روزگار گریزان و هر نفس شرمنده از گناه و تبِ اختیارها ما را ببخش بَد شده و پیش روی غیر نام تو را صدا زده بینِ شعارها با پاکی و خلوص وجودت چُنان نسیم از قلب‌هایمان بتکان این غبارها بی روی تو شکوفه نداده‌ست شاخه‌ای خورشید پشتِ ابر بیا محضِ نارها پاییز آمده ست بماند تمام سال تقویم عمر را برسان تا بهارها برهان تویی که مسئله‌ها با تو حل شود ای حجت و دلیل همه اعتبارها ما را ببر به دیدن صبح پس از ظهور ای عشق، ای بهانه‌ی شب زنده دارها پروین جاویدنیا
ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری بلخی شاعر پارسی‌گوی بلخ، مشهور به عنصری بلخی در سال ۳۵۰ هجری قمری زاده شد. امیر نصر برادر سلطان محمود غزنوی، وی را به غزنه فراخواند. سلطان محمود غزنوی به او توجه نشان داد و به او عنوان ملک‌الشعرایی داد. عنصری در سال ۴۳۱ هجری قمری درگذشت. دولتشاه سمرقندی در تذکرهٔ خویش در باب عنصری چنین می‌نویسد: «مناقب و بزرگواری او اظهر من الشمس است و سرآمد شعرای روزگار سلطان محمود بوده و او را ورای طورِ شاعری فضایل بسیار است. و بعضی او را حکیم نوشته‌اند. چنین گویند که در رکاب سلطان محمود همواره چهارصد شاعرِ متعین ملازم بودندی و پیشوا و مقدم طایفۀ شعرا استاد عنصری بود، و همگان بر شاگردی او مقرّ و معترف بودند و او را در مجلس سلطان منصب ندیمی با شاعری ضمّ بود و پیوسته مقامات و غزوات سلطان نظم کردی. او را قصیده‌ای است مطوّل قریب به یکصد و هشتاد بیت که مجموع غزوات و حروب و فتوح سلطان را در آن قصیده به نظم آورده. و در آخر سلطان محمود استاد عنصری را مثالِ ملک‌الشعرایی قلمرو خود ارزانی داشت و حکم فرمود در اطراف ممالک هر کجا شاعری و خوشگویی باشد سخن خود بر استاد عرضه دارد تا استاد غث و ثمین آن را منقح کرده، در حضرت اعلی به عرض رساند؛ و همه روز مجلس استاد عنصری، شعرا را مقصدی معیّن بود، و او را جاهی و مالی عظیم بدین جهت جمع شده، و فردوسی او را در نظم شاهنامه تحسین بلیغ می‌کند و آن حکایت به جایگاه خود خواهد آمد، و الله و اعلم.» اشعار بازمانده از عنصری به حدود دو هزار بیت می‌رسد که به نقل از مجمع‌الفصحا اصل این دیوان سی‌هزار بیت بوده است و شامل قصیده، غزل، رباعی، قطعه، ترکیب‌بند، و مثنوی است. بیشتر قصیده‌های او در ستایش سلطان محمود غزنوی و مسعود غزنوی است. در قصیده‌ها و غزل‌های عنصری اصطلاحات حکمت و منطق نیز وجود دارد. قصیده‌های عنصری بی مقدمه است و بیشتر به وصف می‌پردازد. مهم‌ترین مثنوی‌های عنصری عبارتند از: وامق و عذرا، شادبهر و عین‌الحیات، و سرخ‌بت و خنگ‌بت.
✔️نخستین کنگره ملی شعر مهدوی «بهشت» 🔹بخش اصلی؛ _ مدح و منقبت حضرت _ویژگی‌های منتظران ظهور _مهدویت در آیات و روایات _اشتیاق و انتظار _مهدویت و مقاومت _مهدویت و جهاد تبیین _مهدویت و انقلاب اسلامی _مهدویت و نوجوانان _مهدویت و بانوان 🔹موضوع ویژه؛ _سرود و زمزمه‌های مهدوی 🔹شرایط؛ _هر شاعر مجاز به ارسال ۵ اثر می‌باشد. _آثار ارسالی برگزیده هیچ کنگره نباشد. _دبیرخانه در چاپ و نشر آثار مجاز است. 🔹مهلت ارسال آثار؛ ۳۰ بهمن 🔹نحوه ارسال اثر؛ ۰۹۳۸۲۶۶۸۰۶۱ از طریق ایتا، واتس‌آپ و تلگرام 🔹تاریخ اختتامیه؛ ۶ اسفندماه از ساعت ۱۶ تا ۱۸ در مسجد مقدس جمکران همراه با شعرخوانی شاعران برگزیده کانال اختصاصی کنگره بهشت؛ @Poembehesht1402 کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
توتِ تابستان ِتو، طعم گس پاییز من... کی به پایان می رسد ناز تو و پرهیز من؟ گوشه ای از اصفهان، زاینده رودِ گریه ام نیست شورِ شمس، در حیرانیِ تبریز من مثلِ کفشی تنگ، یا پیراهنی کوچک شده بی تو این دل، این دلِ از جست و جو لبریزِ من ای لبانت لانه ی مرغانِ تردید و سکوت ! چیست جز این واژه هایِ ساده، دستاویز من؟ رسمِ عشقِ روزگار این است، باید بگذری زیرِ چترِ دیگری، در بارشِ یکریز من..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از همه کس رمیده‌ام با تو درآرمیده‌ام جمع نمی‌شود دگر هر چه تو می‌پراکنی سعدی 🌴🌼🌴
سه گروه را هرگز فراموش نکن: آنهایی که در شرایط دشوار کمکت کردند آنها که در شرایط دشوار رهایت کردند آنها که در شرایط دشوار قرارت دادند ...
1_9161498046.mp3
5.02M
ایران سالار عقیلی ⃣1⃣ شعرقندپارسی
🇮🇷 این روزها میان شهیدان چه همهمه‌ است این انقلاب ادامۀ فریاد فاطمه‌ است از تشنگی چه واهمه، از دشمنان چه باک وقتی عَلم به دست علمدار علقمه‌ است تا گردن معاویه دَه ضربه بیش نیست اطراف خیمه‌گاه علی از چه همهمه‌ است فرعون هم مقابل موسی کسی نبود جادوی سامری که فقط یک مجسّمه‌ است حکم خدا مگر حکمیّت نیاز داشت با اشعری بگو که زمان محاکمه‌ است فریاد فاطمه‌ است که پیچیده در جهان مقصود اگر علی‌ است، شهادت مقدمه‌ است
میلاد حسنی متولد ۲۱ فروردین سال ۱۳۶۷ است. وی در رشته تکنولوژی کنترل تحصیل کرده است. او ابتدا با سرودن نوحه وارد عرصه شعر شد و از سال ۸۷ به سرودن شعر کلاسیک روی آورد. حسنی در هر دو عرصه فعالیت دارد و از شاعران آیینی به شمار می‌آید. او در راه پیشبرد شعر آیینی با مجمع شاعران اهل‌بیت(علیهم‌السلام) همکاری داشته است. مجموعه شعر «زبرجد» دربردارنده اشعار او است.
✍ حس‌آمیزی ✍ حس‌آمیزی : آمیختن دو یا چند حس در کلام به گونه‌ای که با ایجاد موسیقی معنوی بر تاثیر سخن بیافزاید و سبب زیبایی آن شود. ✍ اگر شاعر یا نویسنده‌ای دو و یا چند حس از حواس پنج‌گانه را با هم درآمیزد یا به یکدیگر ربط دهد می‌توان گفت که این عبارت حس آمیزی دارد. ✍ مثلا در عبارت: ✍ خبرتلخی بود. خبر مربوط به حس شنوایی وتلخ مربوط به حس چشایی است که در این عبارت کوچک درهم آمیخته‌اند. ✍ در واقع حس‌آمیزی به عباراتی گفته می‌شود که در آنها ، از حواس پنجگانه‌ی انسان استفاده شده است. ✍ نقطه‌ی اوج حس‌آمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است. ✍ حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود « سهراب سپهری » ✍ در این مثال سهراب سپهری از روشنی حرف خود سخن می‌گوید و می‌دانیم که روشنی، امری دیدنی است و حرف، چیزی شنیدنی است. ✍ بنابراین شاعر دو حس بینایی و شنوایی را در این مصرع با هم آمیخته است. ✍ شمع روشن می‌توان کرد از صدای عندلیب رنگ‌ها خفته است اینک در نوای عندلیب « بیدل دهلوی » ✍ بیدل نیز در این بیت با آوردن کلمه‌ی « روشن » و « صدا» در مصرع اول و در مصرع دوم کلمات « رنگ ها و نوا» با دو حس شنوایی و بینایی به زیبایی منظور خود را بیان داشته است. ✍ از این شعر ترِ شیرین ز شاهنشه عجب دارم که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد « حافظ » ✍ شعر مقوله‌ای است شنیدنی و شیرینی و تری مربوط به حس چشایی و لامسه است. ✍ حافظ در این بیت حس شنیدن و چشایی و لامسه را با هم درآمیخته است. ✍ در واقع از خواننده می‌خواهد که شعر را بشنود ، لمس کند و بچشد. ✍ و اینگونه حس‌آمیزی‌ها از عوامل ایجاد زیبایی و موسیقی در شعر است. ✍ از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر یادگاری که در این گنبد دوّار بماند « حافظ» آرایه های ادبی
سحرگاهی مسلَّم حکمِ حق اقدام خواهد شد نیانجامیده است اکنون ولی انجام خواهد شد بلندی های آرارات تا اعماق اقیانوس به اعجاز نگاهی بی بدیل آرام خواهد شد جهان در مستی محض است و عصیان است این شبها خبر دارم که این سرکش زمانی رام خواهد شد خبر دارم که قاضیَّ القُضاتی هست آن لحظه که نام مختلس در شعبه اش اعلام خواهد شد خبر دارم که می آید همان صاحب زمانی که.. به امرش کهکشان موقوفه هایی عام خواهد شد زمستان است و سرما سخت سوزان است بی تردید..! بهاری می شود صحرا و گل اندام خواهد شد شقایق دشت را پر می کند سهراب می خواند به جای بیگ بنگ آخر دیریم دام دام خواهد شد! پدرام اکبری
Mashreghe-Jan128.mp3
4.44M
🌱شاعر: غلامرضا کافی 🎤خواننده : علی دلفانی 🎼آهنگساز : مزدک مطاعی تهیه کننده : واحد موسیقی حوزه هنری انقلاب اسلامی
یارسول الله وه که چه بی نشان منم ساحت کهکشان منم اول سر خوشان منم مست کشان کشان منم بشکنم این خمار را * بحربریز در سبو تابزنم به های وهو قفل نهم به گفت وگو چاک دهن کنم رفو قی کنم اختیار را * بی خود ومست وگول به سرخوش حال وهول به عقل اگر ملول به عشق که بلفضول به تابرد اعتبار را * باده بیار ودم مزن حال مرا به هم مزن مرگ مرا رقم مزن این همه بر سرم مزن این من هوشیار را * دامن خیس یک طرف طبع خسیس یک طرف نفس خبیث یک طرف عقل حریص یک طرف چاره کجا چهار را؟ * چاره شوند نم نمک شبهه وظن وریب وشک گربمکم نمک نمک با لب خشک خون ترک آن لب خوشگوار را * حیف که نیست دسترس آن لب ترد تازه رس "باغ تفرج است و بس میوه نمی دهد به کس" تن زده هر چه خار را * لب چه وخوشگوار چه بوس چه و کنار چه عاشق وحال زار چه این همه وصف یار چه سرببراین نگار را * خیز ونفس گدازه کن موج خیال تازه کن خاک بر این جنازه کن نیت استعاذه کن رحمت کردگار را * رحمت عام می رسد لطف تمام می رسد خیر انام می رسد حسن ختام می رسد سلسله کبار را * خیز به اشتیاق نه ! جام به روی طاق نه آینه در رواق نه یراق بر براق نه موکب شهسوار را * خبر به کس کسان رسان یابه خبررسان رسان غاشیه برق سان رسان عبقری حسان رسان رف رف خضریار را * نوح به غم سپرده نه! یوسف گرگ خورده نه موسی آب برده نه عیسی دل فسرده نه هرچه از این قرار را * هرچه که شاه بنده اش خود ز طراز تا حبش هفت فلک به سُکر وغش ماه و ستاره بنده وش آن قرشی تبار را * هستی هست سربه سر سایه ی اوست مختصر رخت "مزمل" ش به بر تاج" لعمرک" ش به سر شارع شهریار را! * مشرق جان تهامه اش مشق خداست نامه اش بهشت با شمامه اش عطر خوش عمامه اش تاچه رسد بهار را * سایه ذات حق همو صاحب نه طبق همو سابق ما سبق همو اول ما خلق همو ساحت روزگار را * گفت به سطوت یقین امین وحی آخرین : "کنت نبی عالمین آدم بین ماء و طین" نازم افتخار را! * من که دم از ولا زدم مست سبوی سرمدم محو رخ محمدم تشنه لطف احمدم حسن ختام کار را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...دنیا با همه ی دانا یی اش در تفسیر ''میم''تو مانده است! و همه ی تو تفسیر همین سه حرف خداست' (الف ،لام،میم) بعثت رسول مکرًم اسلام مبارکباد دوباره از کوی عشق بوی وفا می رسد دوباره پای نسیم به کوچه ها می رسد رسیده پیک صبا به خلوت باغ ها به باغبان مژده ده ،وقت صفا می رسد بخوان رسول امین ،بخوان بنام خدا بخوان که از نای تو شور ونوا می رسد به پُشت این پنجره کسی صدا می زند صدای او آشناست که از حرا می رسد چشم امید جهان جمله بر این درگه است به خستگان مژده ده ،عقده گشا می رسد بهار عشق آمد و بعثت گلها رسید چه خوش صدای خوشش به گوش ما می رسد پنجره را باز کن بهار پشت در است دوباره بلبل به باغ نغمه سرا می رسد کیوانی شهر راز عید مبعث
یارسول الله وه که چه بی نشان منم ساحت کهکشان منم اول سر خوشان منم مست کشان کشان منم بشکنم این خمار را * بحربریز در سبو تابزنم به های وهو قفل نهم به گفت وگو چاک دهن کنم رفو قی کنم اختیار را * بی خود ومست وگول به سرخوش حال وهول به عقل اگر ملول به عشق که بلفضول به تابرد اعتبار را * باده بیار ودم مزن حال مرا به هم مزن مرگ مرا رقم مزن این همه بر سرم مزن این من هوشیار را * دامن خیس یک طرف طبع خسیس یک طرف نفس خبیث یک طرف عقل حریص یک طرف چاره کجا چهار را؟ * چاره شوند نم نمک شبهه وظن وریب وشک گربمکم نمک نمک با لب خشک خون ترک آن لب خوشگوار را * حیف که نیست دسترس آن لب ترد تازه رس "باغ تفرج است و بس میوه نمی دهد به کس" تن زده هر چه خار را * لب چه وخوشگوار چه بوس چه و کنار چه عاشق وحال زار چه این همه وصف یار چه سرببراین نگار را * خیز ونفس گدازه کن موج خیال تازه کن خاک بر این جنازه کن نیت استعاذه کن رحمت کردگار را * رحمت عام می رسد لطف تمام می رسد خیر انام می رسد حسن ختام می رسد سلسله کبار را * خیز به اشتیاق نه ! جام به روی طاق نه آینه در رواق نه یراق بر براق نه موکب شهسوار را * خبر به کس کسان رسان یابه خبررسان رسان غاشیه برق سان رسان عبقری حسان رسان رف رف خضریار را * نوح به غم سپرده نه! یوسف گرگ خورده نه موسی آب برده نه عیسی دل فسرده نه هرچه از این قرار را * هرچه که شاه بنده اش خود ز طراز تا حبش هفت فلک به سُکر وغش ماه و ستاره بنده وش آن قرشی تبار را * هستی هست سربه سر سایه ی اوست مختصر رخت "مزمل" ش به بر تاج" لعمرک" ش به سر شارع شهریار را! * مشرق جان تهامه اش مشق خداست نامه اش بهشت با شمامه اش عطر خوش عمامه اش تاچه رسد بهار را * سایه ذات حق همو صاحب نه طبق همو سابق ما سبق همو اول ما خلق همو ساحت روزگار را * گفت به سطوت یقین امین وحی آخرین : "کنت نبی عالمین آدم بین ماء و طین" نازم افتخار را! * من که دم از ولا زدم مست سبوی سرمدم محو رخ محمدم تشنه لطف احمدم حسن ختام کار را غلامرضا کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا