eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
265 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
‏عکس از Sajjad Heidari
32.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برام چه روشنه این که حتم روزگاری برای مرده ی خاک دوباره ی بهاری <<مسیح عصر>> پیشکشی به محضر حضرت صاحب الزمان(عج) خواننده و آهنگساز:حامد جلیلی تنظیم:علی افسری گوینده:علیرضا پور مشیر شاعر:غلامرضا کافی به همت کانون مهدویت دانشگاه علوم پزشکی شیراز ╔═══🍃🌺🍃═══╗       @tanha_nisti313 ╚═══🍃🍃🍃═══╝
محسن ناصحی سال ۱۳۵۷ در اصفهان متولد شد. وی دارای مدرک کارشناسی است و از جوانی سرودن را آغاز کرد. ناصحی کارمند دانشگاه آزاد است و سابقه فعالیت در نیروی انتظامی را دارد. «راوی باش» تنها اثر او می‌باشد.
‍ ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘ ۲ اسفند سالروز درگذشت حیدر یغما (زاده ۲۰ دی ۱۳۰۲ نیشابور -- درگذشته ۲ اسفند ۱۳۶۶ نیشابور) شاعر او به‌سبب شغل خشمالی، به «شاعر خشتمال نیشابوری» مشهور شد که در کوره‌ پزخانه‌‌ای در نیشابور کار می‌کرد و با بی‌سوادی شعر می‌سرود و بسیاری از اشعارش دیدگاه او به‌جهان بود. وی را گاهی متهم می‌کردند که اشعار شعرای قدیم را پس و پیش می‌کند و به نام خودش می‌نویسد، اما بعضی شعرهای او را به‌نام خودشان می‌خواندند. او که نیاکانش اهل خور و بیابانک اصفهان بودند، دو نسل قبل‌تر به خراسان آمدند و در شمال نیشابور ساکن شدند. وی چون خانواده‌اش، تنگدست بودند، ناگزیر به کار کردن بود و از رفتن به‌مدرسه بازماند و تا میانسالی از خواندن و نوشتن بی‌بهره بود. اما با این‌که خواندن و نوشتن نمی‌دانست، از دوران کودکی دلبستگی فراوانی به شعر و شعرگویی داشت و اشعار فردوسی و سعدی و عطار و خیام را می‌خواند و به انجمنهایی می‌رفت که در آنجا با ادب‌پیشگان و شعر شناسان آشنایی پیدا کرد. آنان با شنیدن شعرهای او که برخاسته از ذوق او و پر از بیت‌های زیبا و پرمایه بود، او را به شعر سرایی دلگرم کرده و در این راه راهنمایی‌اش می‌کردند. وی تا میانسالی سواد نداشت و پس از فراگرفتن خواندن و نوشتن هم دست نوشته‌ای بسیار بد و پر از غلط‌های املایی داشت. وی چون از وزن و قافیه چیزی نمی‌دانست، شعرهایش دارای ایرادهای بسیاری بود. هر چند که شعرسرایان دانش‌آموخته هم از پاره‌ای از این ایرادها به دور نبوده‌اند. آرامگاه وی در شادیاخ، میان راه آرامگاه خیام و عطار است ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
سر به‌ زیر و ساکت و بی‌دست‌ و پا می‌رفت دل یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی جيره ی مختصری است مثل يک فنجان چای و کنارش عشق است مثل يک حبه ی قند زندگی را باعشق نوش جان بايد کرد
🇮🇷 بهار رای ابریم در بهار، ما رای می دهیم در اوج اقتدار، ما رای می دهیم سبز از ولایتیم، سرخ از شهادتیم چون پرچم استوار ،ما رای می دهیم برگیم بر درخت، در باغ انقلاب سبزیم و بی شمار، ما رای می دهیم با ما بخوان بلند ، با شور و با شکوه این است این شعار : ما رای می دهیم در روز انتخاب، بر ریل انقلاب صف: می شود قطار، ما رای می دهیم رای من و شما، شمشیر دیگر است شد وقت کارزار، ما رای می دهیم ای خصم نابکار! هستیم پای کار ما را نکش کنار، ما رای می دهیم من رای می دهم، تو رای می دهی دنیا در انتظار، ما رای می دهیم در دست کوچه ها، بر شاخه امید تا گل کند بهار، ما رای می دهیم
انتخاب تا در دل عاشقان هوای وطن است هر لحظه مرا به روی لب این سخن است ای هموطن همیشه در صحنه ی عشق هر «رآی» من وتو، موشک نقطه زن است ! کیوانی تبیین
"اسفند" آورده بهار از آسمان پیغامی بر دشت کشیده مفرشِ گل‌فامی پیغمبر اسفند به باغ آمده است در دستانش: شکوفه‌ی بادامی https://eitaa.com/mmparvizan
السلام علی ربیع الانام ونضره الایام ای دوست بیا وفکر هم عهدی باش در سنگر ایثارو جوانمردی باش دوران ظهور یار نزدیک شدست هر لحظه به «موقعیت مهدی»باش کیوانی مسیح عصر سلام بر بهار مردمان وخُرمی روزگاران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گُنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم گوشه‌ی چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حُبُّ الوطن گسترده شد در این ولایت خوان هفتم روزی ایران می‌رسد از مشهد و قم «حُبُّ الوطن» ثبت است در قاموس ایران لبریز ایمان است اقیانوس ایران باید در این دوران، جهانی گام برداشت در هر زمینه، آسمانی گام برداشت در این ولایت آسمان‌ها خاک‌بوس است این مُلک، زیر پرچم شمس الشموس است اکنون که گام دوم این انقلاب است ایران پس از یک چله، تیری پرشتاب است.. ما در مسیر قله‌های اقتداریم در گردباد فتنه، کوهی استواریم کوهیم و هم‌دوش دماوندیم آری رودیم و در آغوش اروندیم آری در راه حق، از معبر دنیا گذشتیم با اذن موسی از دل دریا گذشتیم ما شاهدان مشهد والفجر هشتیم یک گام از خط مقدم برنگشتیم ما با شهادت «افضل الاعمال» داریم تا مطلع الفجرِ فرج چشم انتظاریم «در خاطرم شد زنده ياد فاطميون» جاى شهيدان حرم خالی‌ست اكنون.. ما پاسداران حریم اهل‌بیتیم در رجم شیطان ما رَمیتَ اِذ رَمَیتیم ما اربعینی‌ها سپاه قدس داریم از کربلا آهنگ راه قدس داریم آن قبلۀ دل، مسجد ذوقبلتین است تکبیرة الاحرام، لبیکَ حسین است ما رهرو راه شهیدانیم آری ما بر سر این عهد می‌مانیم آری ما هم‌قسم با حاج قاسم ایستادیم مثل ابومهدی، مقاوم ایستادیم قاریِ قالوا رَبُّنَا اللّهیم امروز ثُمَ استَقامُوا... مردِ این راهیم امروز امروز مرز کفر با اسلام، شام است یعنی که دیگر مهلت صهیون تمام است ما وارثانِ فتح خیبر، بی‌قراریم امروز عزم محو اسرائیل داریم از «جاءَ نَصرُاللهِ وَ الفَتح» است پیدا «جاءَ الحَق... اِنّ الباطِلَ کانَ زَهُوقا».. وقت است تا اشعار پرشوری بخوانم جا دارد از «اقبال لاهوری» بخوانم تا چند در خوابی در این ملک جوان؟ خیز! ای دوست «از خواب گران، خواب گران خیز» هم لیلة القدر نظام است انتخابات هم مطلع الفجر قیام است انتخابات هر رأی ما امضای فرداهاست امروز این قطره‌ها را شور دریاهاست امروز هر رأی ما در حکم موجی بی‌کران است یک مشت محکم بر دهان دشمنان است.. ما شیعیان حیدر کرار هستیم آری «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» هستیم هر رأی ما در حکم یک برگ بَرَنده‌ست بر گردن گردن‌کشان، تیغی بُرَنده‌ست دنیا نگاهش بر حضور ماست آری هر رأی در ایران جهان‌آراست آری ما فتح خرمشهرها در پیش داریم تا سجده در بیت‌المقدس بی‌قراریم روح شهیدان ناظر آراست امروز چشم انتظارِ انتخاب ماست امروز هر شعبۀ آراء، میدان جهاد است هر رأی، نفی فتنه و فقر و فساد است مرد و زن ما مرد میدانند امروز «حُبُّ الوَطن» را قدر می‌دانند امروز.. ✍🏻 🏷 |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان خسرو انوشیروان و پیرزنی که به او علاقه‌مند بود!
هدایت شده از پدرام اکبری
🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲 این زمان فصل امتحانات است وقت حساس انتخابات است این حضور و وقار ملت ما خود حماسه زافتخارات است هست تکلیف وخود عبادت محض پس بیا وقت. خوب طاعات است دشمن امروز بد کمین کرده دفع دشمن خودش کمالات است حال وقت گلایه کردن نیست نا امیدی زاشتباهات است پس بیاای برادرم خواهر رای تو گوهر سماوات است. حفظ اسلام واجب شرعی است لازم و واجب ازکرامات است این کرامت بدست ملت ماست رایشان پاک وازامانات است سوم اسفند ماه ۱۴۰۲ عبدالحمید روحاني
کرامت پیشه‌ای بی مِثل و بی مانند می‌آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می‌آید کسی که نسل او را می‌شناسد، خوب می‌داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می‌آید همان تیغی که برقش می‌شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می‌دهد پیوند می‌آید همه تقویم‌ها را گشته‌ام، میلادی و هجری نمی‌داند کسی او چندِ چندِ چند می‌آید جهان می‌ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می‌ایستد، بوی خوش اسفند می‌آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی‌تابند، می‌آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب‌ها برای بیعت با او نمی‌آیند، می‌آید برای یک سلام ساده تمرین کرده‌ام عمری ولی می‌دانم آخر هم زبانم بند می‌آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می‌آید به در می‌گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می‌آید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح و ِطلوع شعر و غزل ، ناشتای تو یعنی سلام ، زنده شدم با دعــــای تو یعنی دوباره.. با تو من از خواب می پرم با مـــوج های ملتهب خنده هـــای تــــو یعنی که رگ رگ تن من شوق می شود یعنی کـــه تنگ می شود این دل برای تو تازه سلام اول این قصــه می رسد پر می شود تمام من از ماجرای تو صبحانه حاضرست بفرما غزل بنوش طعم بهشت می دهد امروز چای تو
"ماهواره... تو می آیی وبا طلوعِ ماهِ تو بساطِ همه ی ماهواره ها برچیده خواهد شد، ماهواره ها، حقیرتر از آنند که در برابرخورشید جمال تو بایستند، آنگاه ندای انا المهدی در تمامی شبکه های اینترنت enterخواهد شد وآن وعده ی الهی به وقوع خواهد پیوست! آن روز تنها یک سایت برتمامی شبکه های جهانی حکومت خواهد کرد، وآن Www.mhdi.com ....سروده ،،حسین کیوانی از شیراز
🔴🔴کاریکَلِماتور 📕(آمیختهٔ کاریکاتور و کلمات) نامی است که شاملو نخست بار بر نوشته های پرویز شاپور نهاد. 📕این واژه حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است. 📕کاریکلماتور نثر است. 📕بازیی زبانی دارد تا بتواند گفتنی‌ها را دیدنی کند (تصویری) 📕طنز دارد. 📕کاریکلماتور از نظر معنایی، صراحت دارد. 📕کاریکلماتور از چند معنایی واژه‌ها سود می‌برد. 📕کاریکلماتور، معمولاً از بدیهیات و روزمره‌ها و دم دستی هاست. 📕سابقه‌ای در ادبیات کهن به عنوان یک ژانر ندارد. اما می‌شود نمونه‌هایی در نثر و نظم پیدا کرد. 📕ایجاز از ویژگی‌های کاریکلماتور است. 📕در کاریکلماتور نوعی نازک اندیشی مانند سبک هندی دیده می‌شود. 📕غافل‌گیریی دارد که با غافل‌گیری شعری متفاوت است. -نوع لذت در کاریکلماتور با لذتی که در شعر به مخاطب دست می دهد متفاوت است. 🔴ویژگی های کاریکلماتور: 🔹تضاد 🔹ایهام 🔹تخیل 🔹ابتذال 🔹طنز 🔴نمونه‌هایی از کاریکَلِماتورهای پرویز شاپور 📗وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند. 📗اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم. 📗به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است. 📗به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد. 📗قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست. 📗به نگاهم خوش آمدی. 📗پایین آمدن درخت از گربه. 📗قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است. 📗زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی‌رود. 📗جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می‌کند. 📗فوّاره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی‌شوند. 📗هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد. 📗باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد. 📗فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر می‌کند. 📗فریاد زندگی در سکوت گورستان ته‌نشین می‌شود. 📗برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم. 📗گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است. 📗روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند! 📗غم، کلکسیون خنده‌ام را به سرقت برد. 📗بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند! 🔴کاریکلماتوری از محسن ابراهیم 📗توفان، دامن طبیعت را بالا زد 🔴چند کاریکلماتور از رسول مرادی 📗با خوردن پیاز، سیر نشدم 📗در جگرکی، همهٔ سیخها تو دل برو هستند 📗برای جلوگیری از بی نمکی، شورش کردم 📗نقاش قمار باز، رنگ می‌بازد. 📗فقط زنها قادر به خودزنی هستند 📗آرایشگر از همه سرشناس تر است. 📗با (حال)تر از آنم که به گذشته بیاندیشم. 📗بیچاره جگرکی چه راحت به همه (دل) میدهد! 📗طول زندگی با (أرز)بیشتر میشود 🔴کاریکلماتورهای حسین ناژفر 📗خط فقر، الفبا ندارد. 📗«پری» روز، زیباترین روز بود. 📗باران، زبانِ ناودان را باز کرد. 📗فقیر با فروش کلیه، آبرو خرید. 📗عصر بی‌خبری، صبحی ندارد. 📗بزنم به تخته، میخ خوبی است. 📗تور ماهیگیر پر شد از ماهی آزاد. 📗عرق حلال می‌خورد پیراهن کارگر. 📗عامل بی‌کاری کلاه دوز، جلاد بود. 📗فقط دزدها از «آگاهی» می‌ترسند. 📗سارای این زمانه عاشق دارا می‌شود. 📗جهان خوار اول تجزیه می‌کند بعد تحلیل. 📗دوزیستان هم از توبره می‌خورند و هم از آخور. 📗دستهٔ تبر، کوفی‌ترین خویشاوند درخت است. 📗شادترین پلی که دیدم، پل سیدخندان بود. 📗بنزین هم «جایگاه» دارد، وای بر فقیر. 📗آدم خود جوش نیازی به دیگ ندارد. 📗سایه ات، نگاهم را آفتابی کرد. 📗رودخانه هم اهل طغیان است. 📗نام عرب فقیر، عبدالغنی بود. 📗چکیدن، تولدِ باران است. 📗فرش فقیر، خواب ندارد. 🔴نمونه‌هایی از حسین مقدسی نیا 📗به نام پیوند دهنده قلب‌ها و عروق! 📗هروقت آب از سرم می‌گذرد زیرآبی می‌روم! 📗برای آنکه خواب از سرم نپرد داخل قفس می‌خوابم! 📕کانال آرایه های ادبی
وحدالدین حامد بن ابی الفخر معروف به اوحد کرمانی (زادهٔ ۵۶۱ هجری قمری در بردسیر (جواشیر) کرمان – درگذشتهٔ ۳ شعبان ۶۳۵ هجری قمری در بغداد) از صوفیان و رباعی‌گویان مشهور ایران در سده‌های ششم و هفتم هجری است. او در جوانی به بغداد رفت و در آنجا تحصیل کرد و سپس به حلقه مریدان شیخ شمس‌الدین سجاسی (زنده در ۶۰۶ ق) پیوست و از او خرقه گرفت. سجاسی مراد و استاد شمس تبریزی نیز بود. اوحد از بغداد به ترکیه رفت و در آنجا مریدان بسیار یافت. وی سفرهای بی‌شمار کرد و با عرفای زیادی صحبت داشت. در سال ۶۳۲ ق به بغداد بازگشت و در آن هنگام شیخ شهاب‌الدین سهروردی که شیخ الشیوخ بغداد بود، درگذشت و اوحدالدین بر جنازه او نماز گزارد. خلیفه عباسی المستنصر او را به مقام شیخ الشیوخی گماشت و به رباط مرزبانیه روانه ساخت. اوحدالدین کرمانی روز دوشنبه سوم شعبان ۶۳۵ ق درگذشت و او را در محله شونیزیه بغداد به خاک سپردند. اوحدالدین کرمانی یکی از شاعران رباعی گوی ایرانی است که تعدادی از رباعیات او، در زمره زیباترین رباعیات فارسی جای دارد. این رباعیات را مریدان شیخ می‌نوشته‌اند و در حال حاضر، چند مجموعه مستقل از رباعیات او که توسط مریدان شیخ فراهم آمده موجود است. سنت شفاهی در نقل اشعار صوفیان، باعث شده که تعدادی از این رباعیات، با رباعیات دیگر شاعران از جمله خیام، مولوی، باباافضل کاشی، عطار و دیگران در هم بیامی‌زد و اصطلاحاً جزو رباعیات سرگردان قرار گیرد. رباعیات اوحدالدین کرمانی در ایران و ترکیه چندین بار به چاپ رسیده و یکی از استادان دانشگاه استانبول بنام محمّد کانار آن‌ها را به زبان ترکی نیز ترجمه کرده‌است.
🔹عصر یک جمعۀ دلگیر🔹 عصر یک جمعهٔ دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده‌ست؟ چرا آب به گلدان نرسیده‌ست؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده‌ست؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده‌ست به ایمان نرسیده‌ست و غم عشق به پایان نرسیده‌ست بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبۀ احزان به گلستان نرسیده‌ست؟ دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد فقط برد زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی‌ست ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده‌ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه دلم سوخته از آه نفس‌های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج‌نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرببلایی به خدا در هوس دیدن شش‌گوشه دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد قلمم گوشۀ دفتر غزل ناب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شده‌ام باز هوایی شده‌ام باز هوایی... گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده‌ست شما دیده‌ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و ارباب همه سینه‌زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «اَلشّمرُ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می‌گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرببلایی قسمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی... تو کجایی...