eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
266 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
245 ویدیو
88 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
جریان شناسی شعر معاصر 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 اکبر اکسیر خواست با « فرانو » در شعر معاصر جریان ساز باشد . ایشان در یادداشت هایی مانیفیست شعر «فرانو» را ارائه داد. فرانو شعری است کوتاه ، بی قید وزن با پایان بندی غافلگیرانه . ایجاز و روایت دو خصیصه برجسته فرانو است . زبان این نوع شعر ساده و روان است . طنز و جد را توأمان دارد . از منظر آرایه ای ادبی نیازی به کاربرد عمدی صنایع ندارد . ایهام ، کژتابى و ترکیبات چند معنایی از ویژگی های «فرانو» است . ایهام های که معنای نزدیک آن عوام و معنای دور آن مخاطب خاص را شگفت زده می کند . «اکبر اکسیر » از دبیران خطه شمال است . چند شعر «فرا نو»از اکبر اکسیر : ما کاتبان فوق دیپلم شعر ما عاشقان پرورش قارچ به گل جواز شکفتن ندادیم نه بزرگ شدیم نه بزرگوار در حقارت ها مان پوسیدیم هر چند در پشت بام بلندترین برج شهر لانه داشتیم ! 😕 پا از کلاس بر می دارم روی کلاچ می گذارم یک _ دو _ سه من گاز می دهم میدان انقلاب ! نبود ? آزادی ! . . . دو نفر 😕 پزشکان اصطلاحاتی دارند که ما نمی فهمیم ما دردهایی داریم که آنها نمی فهمند نفهمی بد دردی است خوش به حال دامپزشکان! 🤔 بهزیستی نوشته بود: شیر مادر، مهر مادر، جانشین ندارد. شیر مادر نخورده، مهر مادر پرداخت شد. پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم؛ اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت؛ جز معلم عزیز ریاضی ام که همیشه می گفت: گوساله ، بتمرگ!  😕 دو واحد فلسفه پاس کردم نوشته های زرتشت را فوت آب شدم زبان آلمانی یاد گرفتم اسمم را گذاشتم فریدریش سبیل هایم را کلفت کردم تا نیجه بشوم نوچه شدم! 😎 برادرم مشاور املاك است من مشاور افلاك او زمین ها را متر می كند من آسمان ها را من از ساختن بیت خوشحال می شوم او از فروختن بیت او چندین دفتر دارد من چندین كتاب او هر روز بزرگ می شود من هر روز كوچك با تمام این ها نمی دانم چرا اهل محل به من می گویند اكبر به او می گویند اصغر ... . 😉 سالها پیش پدر را با رادیو جیبی اش به خاک سپردیم هنوز هم صدای B.B.C از خاک گور می آید! 🤔🤔 گاو ، گاو است چه در هلند باشد چه در اسپانیا چه مال مش حسن باشد چه کار مهرجویی من به دادخواهی گاوهای جهان آمده ام قصاب مهربانی هستم جنب سفارت هند گوشت گوساله موجود است! 🧐🧐 بینوایان با جلد گالینگور زرکوب شیک وپیک چاق و چله به قیمت خرج یک ماه بینوایان به بازار آمد تا دختر عالی جناب ایکس در ویلای اختصاصی شمال فصل فصل بخواند و به گیس کوزت های جهان قاه قاه گریه کند! اکبر اکسیر، 🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿* *🦅꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭‌꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭ٖٖٖٖٖٖٖ⚘꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭⚘꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🦅* *🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
بسم الله🌱 اگر بازار غرقِ در گرانی ست اگر اوضاع باب میل ما نیست بیا ای دوست نزدیک بهار است بیا که موسم تکانی ست 🌿 🗳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید آخر دنیا تویی که می آیی قرار سینه ی زهرا تویی که می آیی بهار ها همگی آمد و تمام شدند بهار واقعی ما تویی که می آیی کیوانی اللهم عجل لولیک الفرج
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سده‌های چهارم و پنجم" در سده‌های نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده می‌شود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد. در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید: یکی گوید که مهدی گشت پیدا یکی گوید نبی الله اکبر * سیاست تو به گیتی علامت مهدی است کجا سیاست تو نیست فتنه‌ی دجال در قطعه‌ای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کرده‌ام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجله‌ی شیعه شناسی) و نمی‌تواند از بوسعید باشد. در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده می‌شود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بی‌دیوان می‌بینیم؛ عمده‌ی توصیف‌ها روایتگر فتنه‌ی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است: مسعود سعد: مشهور شد از رایت او آیت مهدی منسوخ شد از هیبت او فتنه‌ی دجال سنایی (دیوان): ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشه‌ای یک جهان دجال عالم‌سوز سر بر کرده‌اند * گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان ور موافق خواهی ای دجال یک‌ره سر بر آر حدیقه: خلق او آمد از نکو عهدی روح عیسی و قالب مهدی * اندرین روزگار بد‌عهدی چیست جز عدل هدیه‌ی مهدی در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده می‌شود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنه‌ی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است. در قصیده‌ای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمه‌ی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و می‌گوید: "قول به مهدی در عقاید ایشان ندیده‌ام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده". شعر مورد نظر از زاویه‌ی سبک سروده‌ی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رساله‌ی اسماعیلی کشف‌المحجوب از ابویعقوب سجستانی هم می‌توان دید: "مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همه‌ی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخن‌های ایشان پوشیذه بوذ و علم‌های ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمان‌ها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یک‌جا آب خورند...". کامل‌ترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامه‌ی اسدی توسی می‌توان دید: ...ازین پس پیمبر نباشد دگر به آخرزمان مهدی آید به در بگیرد خط و نامه‌ی کردگار کند راز پیغمبران آشکار ز کوچک جهان راز دین بزرگ گشاید خورد آب با میش گرگ بدارد جهان بر یکی دین پاک بر آرد ز دجال و خیلش هلاک همان آب گویند کآید پدید درِ توبه را گم بباشد کلید رسد زآسمان هر پیمبر فراز شوند از پس مهدی اندر نماز سوی خاور آید پدید آفتاب هم آتش کند جوش طوفان چو آب پس از آن شگفت دگرگونه‌گون بس افتد جهاندار داند که چون از سده‌ی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی می‌یابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است. https://eitaa.com/mmparvizan
گل موعود خبردادند مخموران زنوشانوش مستانش که درسکرند مدهوشان هم از عطر گریبانش چه تمثیلی ست با نرگس بنازم چشم آن گل را همه چشم ست نرگسزار و آن هم هست حیرانش خیال چشم اودر گردش آورده ست عالم را به جز گردش نمی گردنداز پیدا وپنهانش بهشت از روی او یک نسخه ی کمرنگ در قاب ست اگرچه خوانده شد آن نازنین طاووس بستانش خیال قامتش را در غزل بیهوده می بندم که آتش می زند بر دل رباعی های مژگانش زمین آن گونه خواهد بود با عطر ظهوراو که ابراهیم خواهد سوخت ازرشک گلستانش ملاحت آنقدر دارد کمان ابروی کنعانی که صدیوسف گرفتارند در چاه زنخدانش نه موسی می شناسم من نه عیسی گرچه می دانم ملایک پرده داران و رسولانند دربانش به سامان قیامت باش در آدینه ی میعاد که خیل مردگان را زنده خواهدکرد فرمانش! کفن پوشیده برخیزند ازخاک لحد آن روز چنان اصحاب کهف از غارمردان فراوانش شکوه کربلا تکرار خواهد شد ولی این بار حساب کوفی و شامی ست باتیغ سر افشانش ستم در پیشگاه او به خاک لابه می غلتد سرطاغوت می ریزد به بردابرد میدانش! اگر خون موج بردارد اگر گل هیچ فرقی نیست فقط ما عاشقان خواهیم دراین عرصه جولانش زبس چشم انتظار آن گل موعودجان دادند کنارلاله نرگس روید از خاک شهیدانش به خواب سرمه می بندم غبارکاروانی را که قصدسامرا دارد به بوی گرد دامانش مرارت های هجران با خیال دوست آسان ست همان عکسی که یوسف داشت بر دیوار زندانش!
... کـه شـب،روز اسـت ‌و دریـا در بیابان خـواب مـی بینـد زمیــن واژگــون ، خورشــید را مهتــاب مــی بینــد دماونــدی اگــر از نــو برویــد، درّه خواهــد شــد کــه آهــو در کمیــن جفــت خود،قصّــاب مــی بینــد چـه جـای دوسـتی؟ در هـر قدم صد دشـنه افتاده سـت کــه ماهــی شــاکلید خنــده در قلّــاب مــی بینــد قمـر در عقـربِ طغیـان و تاریکـی و کـج دسـتی سـت شــب اســت و ســاربان، ســرمایه در ســیلاب مــی بینــد بگـو دنیـا چـرا در چشـم دونـان جـای زیبایی سـت ! مگــس، چرکابــه ی خــون را شــراب نــاب مــی بینــد ســپیدارِ جــوان را هیمــه مــی خوانــد خزان،طوفــان _ نهنــگ پیــر را بازیچــه ی گــرداب مــی بینــد کلاغان بــاغ را از قــار قــارِ خنــده کــر کردنــد ســعادت را عقــاب قلــّه در گنــداب مــی بینــد برادر،مــادر و خواهــر ، پنــاه از جنــگ مــی جوینــد پــدر در قحــط نــان، بــاروت را کمیــاب مــی بینــد نمـی دانـم کـه در راهـم چـه مـی بینم، سـراب وهـم؟ و یــا چشــمم چــو چشــم پیرمــردان آب مــی بینــد کواکــب در هــم و منظومــه ســر پیچانــده از وحــدت ســپهر تنــگ میــدان، زهــره را شــب تــاب مــی بینــد دگــر کــی خواهــی آمــد، مهربــانِ منجــیِ موعــودْ؟ هــزاران ســال، دنیــا خنــده ات را خــواب مــی بینــد سجاد حیدری قیری #انتظار#آخرین_امید #فرج#سه_شنبه_های_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باران... در شب میلاد حضرت باران می آید وتازه می شود باز حیات می آید و می رسد به هستی برکات هرقدر در انتظار باران هستی بر مادر مهربان باران صلوات اللهم صل علی محمدا و آل محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قطعه‌ی گمشده‌ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم، یکی باز کم است این همه آب که جاری است نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است. (اللهم عجل لِولیکَ الفَرَج)
کی می آیی ،؟! از سمت شمال یا که ری می آیی گفتند که وقت گل نی می آیی ما منتظر نگاه زیبای توایم آقا تو خودت بگو که کی می آیی کیوانی آقا میلادت مبارک اللهم عجل لولیک الفرج
« فردای تپیدن » باز بوی بهار می آید عطر گیسوی یار می آید سایه ای در غبار می آید بوی آن تکسوار می آید فتنه هر چند خصم-تحریک است جاده هر چند موی-باریک است آسمان گر چه فتنه-تاریک است صیحه آمد که صبح، نزدیک است گر چه جان بر بلا سپر کردیم خم به ابروی خود نیاوردیم تشنه ی تیغِ آن اَبرمردیم ما که از عشق بر نمی گردیم سر نباید که باز بستانیم چون غبارش مگر برافشانیم عشق را راه و رسم اگر دانیم « سر ببازیم و رخ نگردانیم » بی تو آن داغ دیده ام که مپرس نفس-آتش تپیده ام که مپرس « دردِ هجری کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس » باز بوی بهار می آید عطر گیسوی یار می آید سایه ای در غبار می آید بوی آن تکسوار می آید از دل شب عبور خواهد کرد خاک را ناصبور خواهد کرد شهر را غرق نور خواهد کرد عشق روزی ظهور خواهد کرد برق شب سوز بین سلاحش را حکمِ خونِ ستم مباحش را آتش نعل ذوالجناحش را بانگِ « حی علی الفلاحش » را. ای همه در هوس به خود مشغول ! « کُلٌُّکُم راعُ و کُلٌُّکُم مَسؤول»! عشق مانده ست از شما مسلول «أین مَن یَطلُبُ دَم المقتول؟» تا چو تیغ از نیام بر خیزد و به قصد قیام برخیزد از پی انتقام بر خیزد به تقاص امام برخیزد او وَ هر کس که هست یارش نیز تیغ خونریز ذوالفقارش نیز مرکبِ آسمان-غبارش نیز سیصد و سیزده سوارش نیز می رسد تا کسی ستم نکند کفر و اسلام را به هم نکند حمله بر عصمت حرم نکند سرِ خورشید را علم نکند می رسد خواب جیفه را گیرد دست اهل صحیفه را گیرد تا مهارِ خلیفه را گیرد انتقام سقیفه را گیرد می رسد تا ستم تَقّیه کند وَ علی نقل شقشقیّه کند ذوالعطا دست بر عطیّه کند مصطفی عزم بر سَریّه کند تا که پای گریز را بندد به کمر تیغ تیز را بندد زخمِ خونابه ریز را بندد بازوی آن«عزیز» را بندد می رسد میر کاروان باشد بر سر عشق سایبان باشد در رهِ شام ساربان باشد زینب(ع) از خصم در امان باشد باید آن روز آتش انگیزیم کفر و الحاد را به هم ریزیم مُرده زنده به او در آمیزیم از کفن،تیغ بسته بر خیزیم آتش آلود عشق می آید دوست فرمود، عشق می آید «آه چون رود عشق می آید دیر یا زود، عشق می آید» غلامرضا کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تک بیت انتظار من عضو فراکسیون چشمت شده ام در مجلس دل دوباره تصویبم کن ! کیوانی عجل لولیک الفرج
‍ ‍ ‍ ‍ ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘ ۶ اسفند زادروز امیرهوشنگ ابتهاج (زاده ۶ اسفند ۱۳۰۶ رشت -- درگذشته ۱۹ امرداد ۱۴۰۱ آلمان) متخلص به «ه‍.ا.سایه» شاعر و ترانه‌سرا او در آغاز همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود، اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به‌ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزلسرا بود، همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود، دنبال کرد. درسال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستین نغمه‌ها» را که شامل اشعاری به‌شیوه کهن است، انتشار داد. آن زمان که هنوز با نیمایوشیج آشنا نشده بود، «سراب» نخستین مجموعه‌اش را که به اسلوب جدید بود، در قالب چهارپاره‌ با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی بود، منتشر کرد. مجموعه «سیاه مشق» او نیز شعرهای سال ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربر می‌گیرد. وی در این مجموعه، تعدادی از غزل‌هایش را به‌چاپ رسانید و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می‌توان گفت تعدادی از غزل‌های او، از بهترین غزل‌های این دوران به‌شمار می‌رود. او در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است، به شعر اجتماعی روی آورد و مجموعه «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر را گشود. وی در سال ۱۳۹۱ خاطراتش را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب "پیر پرنیان‌اندیش" عنوان کرد و در این کتاب به‌بیان عقاید و نظراتش درباره بسیاری از چهره‌های به‌نام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود پرداخت. آرامگاه وی در باغ محتشم رشت است. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
بی تو اینجا همه چلچله ها نومیدند نه نوایی نه بهاری، همه در تردیدند بی تو دلها شده افسرده  و نالان آقا جای فنجان عسل جام بلا نوشیدند زاغ بد یمن زند طعنه به سرسبزی باغ غنچه باور و ایمان و حیا را چیدند هر طرف باد خزان می‌وزد از گوشه کنار گل بستان شده خار و پونه ها خشکیدند کی نمایان شود آن ماه رخ شیرینت؟ چشم ها تیره  و دنبال مه و خورشیدند وقت آن است قدم رنجه کنی بر دیده عاشقانت همگی واله وپر امیدند نام زیبای تو چون برده شد اینجا مولا رهروانت به ولای تو  به خود بالیدند مطمئنم برسد لحظه دیدار شما گر چه خفاش صفت ها همگی خندیدند ک_قالینی_نژاد_افروز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5879665582315406336.mp3
4.61M
(۵ اسفند ۱۳۰۵ - ۱۷ بهمن ۱۳۷۴ اتریش) شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، نقاش، فعال سیاسی و از اعضای کانون نویسندگان ایران. او از بنیان‌گذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود. سیاوش کسرائی، سراینده منظومه ، نخستین منظومه حماسی نیمایی است. وی یکی از شاگردان بود که به سبک شعر او وفادار ماند. پ‌ن: دکتر در کتاب تاریخ درگذشت ایشان را ۱۷ بهمن ۱۳۷۴ ذکر کرده است. C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎
مفرد غائب دلتنگ شماست جمع حاضر آقا ای مفرد غائب از نظر ها برگرد ! کیوانی اللهم عجل لولیک الفرج