هدایت شده از پروانه نجاتی
سرود حجاب
لبریز عشق است
آزادی من
روح نسیم است
آبادی من
مثل فرشته، آسمان من بال دارم
دنیا بداند چادرم را دوست دارم
از جنس زهرا
از جنس زینب
از جنس گل های معطر
بوی نجابت می دهد عطر حجابم
من دختر پرچم به دوش انقلابم
حرف شهیدان
حرف امام است
بر دشمنان حجت تمام است
رزمنده ام هم سنگرم گل های پاک اند
زیباترین آلاله ی این آب و خاک اند
قرآن کلامم
عفت پیامم
صبح و سلام است
ذهن و مرامم
ما دختران زینبی دریای شوریم
ما چشم بر راهان فردای ظهوریم
۱۴۰۱/۷/۱۷
شیراز...پروانه نجاتی
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگ باطله شد!
محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جوابگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیۀ #مباهله شد
✍ #محمدحسین_ملکیان
روز مباهله مبارک
•| #امیرالمومنین |•
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از عطر خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پاره ی تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانه ی او طوفان کرد
راهبان را به سر سفره ی خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
✍#سید_حمیدرضا_برقعی
عید #مباهله مبارک🌹🍃
به گوشه ی چادرِ مادر عاشورا...
که در لغزندگی دست های غدیریان،کربلا را دید...
زنانه های غدیر....به روایت آب ...🌹
( به اعتبار حضور حضرت زهرا در غدیر و بیعت زنان با حضرت علی علیه السلام به شیوه ی دست گذاشتن در ظرفی آب..)
رسید نوبت بیعت به بانوان غدیر
شنید واژه ی " مولای" را مکرر، آب
به بیعتی ابدی دست ها فرو می رفت
کنار دستِ یداللهیِ "علی" در آب
نشست آینه ای، روبروی آینه ای
شب و... هوای خوش برکه و... تبلورِ ماه
که:" روی بیعت زهرا،حساب دیگر کن"
من و ادامه ی این راه سخت...بسم الله.."
کنار برکه در آن وقت شب،دوتا کودک
شبیه خوانِ نخستین شبِ غدیر شدند
به روی تخته ی سنگی -که حکم منبر داشت-
میان بادیه،پیغمبر و امیر شدند..
دو دست در گذرِ نور ماه،بالا رفت
نسیم،در کف دستانشان پناه گرفت
یکی شبیه به بابابزرگ،حرفی زد
و سایه های شب دشت را گواه گرفت..
به حکم آیه ی"اکملتُ دینکم"می گفت:
"که بعد من تو امیری..تو رهبری...راهی"
که در اطاعت امرت،مباد کج تابی
که" در رعایت حقّت،مباد کوتاهی"..!
میان ظرف بزرگی که آب،بیعت داشت
در ان سکوت فراگیر،ماه می لغزید
به روی پست و بلند مسیر،در دل دشت
چقدر پای نیفتاده راه،می لغزید...
زن ایستاد و نگاهی به ظرف آب انداخت
به عهدهای نشسته بر آن گواهِ زلال
زن ایستاد که:" ای قول های لغزنده"!
زن ایستاد که: " ای دستهای خیس محال"!
"غدیر اگر نشد از گاهواره ها جاری
بسا سراب شود از کناره ها جاری!
و قطره قطره ی چرکآبه های مرگ اندود
شود ز بستر دارالاماره ها جاری!
تحجّری که در آن جز جمودِ ماندن نیست
شود ز مأذنه ها و مناره ها جاری!
به پای رفتنتان سنگلاخ می بارد
و تازیانه به دست سواره ها جاری!
شما که دامنتان نردبان معراج است!
مباد در برتان جز ستاره ها جاری!
به پشت قامت مردانتان نهان نشوید
اگر شدند فقط در نظاره ها جاری!
ردای سبز خلافت،سکوت اگر نکنید
کجا شود به تن بی قواره ها جاری؟
اگر که شیرزنانه به کوچه خیمه زنید
کجا شود ز سرایی شراره ها جاری؟
مشخص است به "اَکملتُ" پشت پا زده اید
اگر که دین شود از نیمه کاره ها جاری!
علی حقیقت دین است،آمِنوا بِعَلی!
که رمزهاست درون اشاره ها،جاری!
غدیر اگر نشد آویز گوش کودکتان
زلال خون شود از گوشواره ها جاری!
مباد بر سر بازارتان شود یک روز
به نی،نمونه ی مال التجاره ها جاری!
گواه بیعتتان آب شد که مَهر من است
گواه بیعتتان در هزاره ها جاری!...
اگر گذشت و گذشتید از حقیقت ما
شدند اگر همه جا "استعاره" ها جاری
قسم به کاسه ی آبی که پیش روی شماست
مباد عطش به لب ماهپاره ها جاری..."
وزید بادی و ظرفی شکست و آبی ریخت
وزید بادی و دستار کودکی افتاد
دری شکست و همه قفل ها طلسم شدند
کلونِ ساده ی درها یکی یکی افتاد
به پشتوانه ی قول شکسته بود،آری!
لگد، که نظم "در" و "میخ" را به هم می ریخت
چقدر روی زنان باز کرده بود حساب؟
کسی که وسعت تاریخ را به هم میریخت..
غدیر، پرسش تاریخ بود از تاریخ
" چه شد که راهِ نشان داده را خطا رفتند؟"
که:" مردهای مردّد به جای خود،اما
زنانِ شاهد آن ماجرا،کجا رفتند؟!
نشست آینه ای، روبروی آینه ای
شب دهم،به بلندای تَل،تبلور ماه
که:"روی بیعت "زینب"، حساب دیگر کن!
من و ادامه ی این راه سخت...بسم الله.."
#سیده_اعظم_حسینی
#بیعت_بانوان
#عید_غدیر
@shaeranehowzavi
اوّلِ صبحِ من ازلحظهےِ بیـدارےِ توست
ماه و خورشــید من اِے ...
حضرت معشوق
#سلام...
#حسین__مرادی
#صبحتون_عشق
از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
#صائب_تبریزی
هر صبح با صائب
ای فصلِ غیرِ منتظرِ داستانِ من!
معشوقِ ناگهانیِ دور از گمانِ من!
ای مطلعِ امیدِ من! ای چشمِ روشنت
زیبا ترین ستارهی هفت آسمانِ من!
آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان
گل کردهای به باغچهی بازوانِ من!
در فترتِ ملال و سکوتی که داشتم
عشقِ تو طرفه حادثهی ناگهانِ من!
ای در فصولِ مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبانِ من
حس کردنیست قصّهی عشقم نه گفتنی
ای قاصر از حکایتِ حُسنت بیانِ من!
با من بمان و سایهی مِهر از سرم مگیر!
من زندهام به مهرِ تو ای مهربانِ من!
کِی میرسد زمانِ عزیزِ یگانگی؟!
تا من از آن تو شَوَم و تو از آنِ من.
#حسین_منزوی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شعرناب
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دین به دنیای دنی ای دل نادان مفروش
آنچه درمصر عزیزست به کنعان مفروش
همتی را که به روشن گهری مشهورست
چون گدایان تنک مایه به یک نان مفروش
نبرد آب گهر تلخی منت ز مذاق
چون صدف آب رخ خویش به نیسان مفروش
دامن وصل، طلبکار تهیدستان است
فقر را ای دل آگاه به سامان مفروش
باد دستانه مکن عمر گرامی را صرف
آنچه ارزان به تو دادند تو ارزان مفروش
رشته عمر ابد بی گره منت نیست
جگر تشنه به سرچشمه حیوان مفروش
ساکنان حرم از قبله نما آزادند
رهنمایی به من ای خضر بیابان مفروش
گریه ساخته در انجمن عشق مکن
بیش ازین دانه پوسیده به دهقان مفروش
پیش من بحر ز گرداب بود حلقه بگوش
دیده تر به من ای ابربهاران مفروش
عارفان زهد لباسی به جوی نستانند
برو ای شیخ، به ما پاکی دامان مفروش
سطحیان غور معانی نتوانند نمود
بیش ازین جلوه به آیینه حیران مفروش
سخن از پردگیان حرم توفیق است
صائب او رابه زر و سیم لئیمان مفروش
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۴۹۸۴
@takbitnab
🌹🌹🌹
هدایت شده از محمدجعفر زارع خوشدل
4_5933798473940861909.mp3
2.36M
مرگ قو...
دکلمه با صدای خود شاعر دکتر حمیدی ارسنجانی شیرازی به نقل از استاد عباس خوش عمل کاشانی
https://t.me/khoshdeltanzjedi
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
#دکتر_مهدی_حمیدی_ارسنجانی_شیرازی #شعر_ادبیات_شاعر
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ
فراخوان سی و هشتمین
شب شعر عاشورا
آخرين مهلت ارسال آثار:
غروب عاشورا 6 مرداد 1402
غیر قابل تمدید
موضوع :
«حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام»
ارسال آثار:
نشاني پست الكترونيكي:
poemashoora@yahoo.com
- با توجه به فرصت محدود زماني مهلت ارسال آثار تمديد نخواهد شد.
- كليه ي اثار ارسالي بايستي به صورت تایپ شده در صفحه اصلی ایمیل ارسال شوند. از پذیرفتن آثار به صورت پیوست، pdf، عکس و یا تایپ به صورت جدول بندی شده جدا معذوريم.
- شاعران و نغمه سرایان عاشورایی، کتاب ارزنده "راه تویی" اثر استاد دکتر محمدرضا سنگری می تواند شاعران را در دریافت های معنوی و ادبی یاری کند. نسخه ی pdf این کتاب از طریق وبلاگ و کانال های رسمی ستاد در دسترس علاقه مندان قرار خواهد گرفت.
- شاعران عاشورایی محدودیتی از لحاظ فرم و قالب های ادبی نخواهند داشت. اما حداکثر مجاز به ارسال 3 اثر هستند و در صورت ارسال تعداد بیشتر اثر چهارم به بعد حذف می شوند.
- ذکر مشخصات کامل نام، نشانی، شماره تماس، سن، تحصیلات و شغل همراه اثر الزامی است.
وبلاگ: poemashoora.blogfa.com اینستاگرام، تلگرام و ایتا: @poem_ashoora
@shaeranehowzavi
🌹نیایش🌹
آن زمان که سپیده دم بر سر چادر سیاه شب نقل نور می پاشد،
و بامدادان که لبان شبنم بر رخسار یاقوتی گل سرخ سرخ بوسه سپید میکارد
و آسمان نیلی عروس زیبایش را تنگ در آغوش گرفته،
سطر سطر واژه شکر از سخنانم چکه میکند،
صبحگاهان که خورشید با تلألؤ بلورینش گیسوان طلاییش را
بر شانه های سرد زمین افشان میکند
و خنکای نسیم، رخسار اقاقی ها را به میهمانی دعوت می کند
وآن گاه که شاخه ها در آغوش باد میرقصند،
تنها حضور تو را حس می کنم،
فقط وجود تو را می ستایم،
کمال و جمال تو را به نظاره مینشینم،
و مهربانی بی انتهای تو را را پاس میدارم!
خدای من!
تمنای دستانم را
فقط به سلسله«ادعونی استجب»تو پیوند زده ام!
امید دارم، ازجام رحمت بی منتهایت به پهنای وسعت کرمت مرا بنوشانی
نه به اندازه لیاقتم!
بار الها!
در این هیاهوی پر تب و تاب روزمرگی
غیر ممکن های زندگیم را به دریای بی واسعه ممکنات خود پیوند زن
و گل استجابت را بر دستان خالیم خضاب کن؛
آمین ای خدای کریم!🤲
ک. قالینی نژاد_افروز
صبح یعنی وسط قصه تردیدِ شما
کسی از در برسد نور تعارف بکند🌞
#سهراب_سپهری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
محفل قند پارسی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
#صبح_است 🌞
در من
گنجشکهایی هر صبح
به رسمِ بودنت
آواز میخوانند
و این یعنی که
عشق
هنوز از شهرمان
کوچ نکرده است...😇
#صفا_وهابی
سلام و هزاران درود
#صبحتون_عاشقانه♥️
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شبی نشستم و گفتم: «دو خط دعا بنویسم،
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم،
ز همدلان سفر کردهام سراغ بگیرم،
به کوچهکوچهی زلف تو نامهها بنویسم...»
دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحیر!
_کدام را ننویسم کدام را بنویسم؟
هر آنچه را که نوشتم مچاله کردم و گفتم:
«قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسم.»
دو قطره خون ز لبت در دوات تشنهام افتاد
که من به یاد شهیدان کربلا بنویسم...
صدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم:
«قلم به لیقه گذارم که بی صدا بنویسم!»
تو بینشانی و کاغذ در انتظار رسیدن
که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم؟
تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم
برای چون تو عزیزی چرا چرا بنویسم...
#سعید_بیابانکی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
از ابتدا بزرگتر ما حسین بود
یک سایه بود روی سر ما، حسین بود
گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا!
اصلاً بهشت در نظر ما حسین بود
هرکس در این جهان اثری از خودش گذاشت
گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود
اسمش عزیز بود... خدا داد برکتش...
در جمع اسم بیشتر ما حسین بود!
هرچند والدین عزیزند نزد ما...
از والدین عزیزتر ما حسین بود
دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟
در تلخی جهان شِکر ما حسین بود
تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و...
تسبیح شام تا سحر ما حسین بود
افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد
شرمندهایم ما سپر ما حسین بود
امسال هم برات حرم میدهد به ما
هرسال بانی سفر ما حسین بود
چشمش به خیمهگاه و تنش زیر اسم اسب
شاه شهید خون جگر ما حسین بود
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #در هوای محرم