محفل شعر قند پارسی
درخشش دو بانوی اهل قلم از شهر شیراز در دومین جشنواره کشوری «زرسا» شهر ارومیه خانم «پروین جاویدنیا»
تبریک شایسته به شاعران ذوقمند محفل قند پارسی سرکار خانم جاوید نیا وسرکار خانم کبری بهپور🌺🌺🌺🌹تا باد چنین بادا
میلاد رسول گرامی اسلام (ص) و امام صادق (ع)
🌺🌹💐🍃🌷⚡️🌟✨🌸🍃🌸🌷
به آسمان مدینه ، ستاره باران است
دراین شکوه ستاره،خدا نمایان است
بشارت است که ختم پیامبران آمد
محمد است که معجزنمای قرآن است
چه زاد روز بزرگی ، چه نیک میلادی
درود اِنس و ملائک نثار ایشان است
به خاک پاک مدینه به مکه از هر سو
رسیده برکت ِ ماه و جهان درخشان است
برای آمنه و بیت پاک عبدالله
شکوه نور محمد چو ماه تابان است
مقارن است خدایا تولد جعفر
به این تولد و عالم به شوق خندان است
فرود آمده امشب شکوه عرش خدا
شکوه عرش خدا برتر از دل و جان است
ازاین تولد روشن زمان به خوشحالیست
سرور هست و بهار و گل و گلستان است
ببار اشک صفا را به گونه ها ای چشم
که در بسیط زمین جهل رو به پایان است
زمان زمانه ی تبریک و شادی و احساس
مکان مکان حلول خدای انسان است
خلیل و نوح و مسیح و ملائک و موسی
به شوق منتظر و کعبه غرق احسان است
شکسته آتش و آتشکده شده خاموش
نگاه نور سوی شام و روم و ایران است
زمان خفت و خواری برای تاریکیست
افول معرکه های سیاه شیطان است
رسیده روی زمین پای اشرف عالم
بهین تشرف اعلای ذات انسان است
به وحدتی که از این راه پاک می آید
نهال تفرقه در کمترین امکان است
برای فوج خدا باوران که آزادی ست
برای بت گر و بت پروری که زندان است
هزار رایحه از این شکوه می آید
مشام انس و ملک غرق روح و ریحان است
همیشه خوشدل این اعتبار می مانیم
که امر احمد مرسل به روی چشمان است
به عشق آل محمد ولایتی هستیم
علی و آل علی فخرروزگاران است
جعفرزارع خوشدل
آئینی۵۵
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
https://t.me/khoshdeltanzjedi
#میلاد_پیامبر_اکرم_مبارک #جشن_همدلی_وحدت #هفته_وحدت_گرامی_باد #شعر_ادبیات #شعر_آئینی
محفل شعر قند پارسی
حسین کیوانی برگزیده جشنواره شعر دانایی با محوریت کتاب و کتابخوانی و پویش سراسری (قلب زمین)استقبال ش
مرحبا جناب کیوانی عزیز. شادباش وتبریک.
محفل شعر قند پارسی
مرحبا جناب کیوانی عزیز. شادباش وتبریک.
سلام و ارادت جناب استاد
سپاسگزارم از لطف و محبت شما
مهرتان مانا 🌺🌺❤️🌹🌹
دستور بده شاعر چشمان تو باشم
مجبور كه نه ...گوش به فرمان تو باشم
بوسیدن تو جرم شد و فکر قصاصم
محكوم شدم "نجمه ى" زندان تو باشم
جانم شدی و عشق شود مسئله ى ما
عید ست اگر مست به قربان تو باشم
خورشيد منى بر همه عمرم تو بتابى
ای کاش که من شمع شبستان تو باشم
بيمار شدم زود بیا تا که نمیرم
یا مرگ ویا در پى درمان تو باشم
دردت بكشم تا كه غمى در تو نبينم
با برگ وفا چتر به باران تو باشم
ايام به كام دل تو شاد نوازد
من رقص كنان شعر و غزلخوان تو باشم
روزى برسد وعده ى فال تو بگيرم
آنروز دَهَم سر که به دامان تو باشم
#نجمه_زارع
نجمه زارع در ۲۹ آذرماه سال 1361 در کازرون به دنیا آمد. او از تاثیرگذارترین غزلسرایان معاصر می باشد که با وجود عمر کوتاه خود آثار به یاد ماندنی بسیاری سروده است.
این شاعر توانمند در 31 شهریور سال 1384 به دلیل اشتباه پزشکی در سن 23 سالگی درگذشت. یادش گرامی!
#۳۱شهریور
#سالروز_درگذشت_نجمه_زارع
«پیامبر»
چون بهاری که میرسد از راه سبز کردی تن بیابان را
بر کویرِ جهالتِ دلها هدیه دادی قنوت باران را
مثل نوحی که خسته از کفر است آمدی تا جهان شود تازه
ساختی با دو دستت از اول کشتی جان پناه انسان را
با تبر آمدی چو ابراهیم تا بتِ کفر را بیندازی
با سلاحی به نام دینداری بشکنی میلههای زندان را
آمدی تا که دیو نادانی در حماقت بماند و از نو
آینه باشی و تو بِنمایی ذاتِ پاک خدای سبحان را
آمدی تا که دختران مِن بعد مثل گوهر شوند ارزشمند
پاک کردی به یاری قرآن قلبهای سیاه و ارزان را
خط زدی بر سیاهی شبها با طلوعی به وسعتِ خورشید
زنده کردی به حکمِ معبودت شعلهی پرفروغ ایمان را
#پروین_جاویدنیا
#حضرت_محمد_(ص)
امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر
تا هرکجا که میبردت بال و پر ببر
تا ناکجا ببر که هنوزم نبردهای
این بارم از زمین و زمان دورتر ببر
اینجا برای گمشدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر
آرامشی دوباره مرا رنج میدهد
مگذار در عذابم و سوی خطر ببر
دارد دهان زخم دلم بسته میشود
بازش به میهمانی آن نیشتر ببر
خود را غزل، به بال تو دیگر سپردهام
هرجا که دوست داریام امشب ببر ببر
#محمدعلی_بهمنی
نام بلند محمد
روزی که تیغ ها به شبیخون برآوریم
با خون، دمارِ ماکِر و «مَکرون» برآوریم
اثبات کردهایم که در روزِ ناگزیر
اسبِ نفس بُریده به جیحون برآوریم
فَتحُ الفُتوح میکند اسلام، بی گمان
پرچم فَرازِ گنبدِ گردون برآوریم
دعوت کنیم عامِ بشر را به «لاشَریک»
آتش به شِرکْ خانه ی آمون برآوریم
چندی اگرچه گاوِ مُطَلّا به چَرچَر است
ساطور هم به کُشتنِ صَهیون برآوریم
سگهایِ لاس، لاغ به مهتاب می کشند
شیریم و در شَبانِ دُژَم، خون برآوریم
نام مُحمَّد است اَزل تا اَبَد به جا
از فخر، سر به عرشِ هُمایون برآوریم
نامِ مُحمَّد است قَرَنفُل به بادها
با عطر بیزِ اَبر، به هامون برآوریم
نامِ مُحمَّد است اَذان بر اذان، بلند
آن را به هفت گنبدِ گردون برآوریم
نامِ مُحمَّد است که حرزِ یگانه است
باری چه حاجت است که اَفسون برآوریم
نامِ مُحمَّد است که دریای رحمت است
اکنون بیا که لُؤلُؤِ مَکنون برآوریم
نامِ مُحمَّد است که طوفانِ خاطر است
شعری اگر زِ شعشعه مَشحون برآوریم
بادا که در تَوَسُّلِ آن نامِ مهربان
خود، سر از این گَریوه ی طاعون برآوریم
جان می دهیم و دست از آن گُل نمی کشیم
تا روزِ حَشر، چهره ی گلگون برآوریم
دل، مُژده داده است که نامِ دوباره اش
از کعبه ی شریف، هم ایدون برآوریم!
غلامرضا کافی
💠 ویژهبرنامه عصر شعر «خورشید مکه»
بهمناسبت میلاد باسعادت نبی مکرم اسلام (صلوات الله علیه) و امام صادق(علیهالسلام)
🔸با حضور جمعی از شعرای آیینی
🗓 شنبه ۳۱ شهریورماه، آستان مقدس حضرت شاهچراغ علیهالسلام، شبستان امام خمینی(رحمت الله علیه)، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء
@SHAHECHERAGH
"مهرگان"
رفیقا! زود کاری کن! زمستان میرسد از راه
خزان باغ و پایان گلستان، میرسد از راه
هوا گرم است اینک، لیک چشمت را که میبندی
بهزودی موسم بوران و باران، میرسد از راه
به شهریور بگو یادت گرامی، مهر را دریاب
که نمنم روزهای سرد آبان، میرسد از راه
به گلها دل مبند ای باغبانِ حسرت دیروز!
که فردا قاصد شبهای طوفان، میرسد از راه
تبر در دست فکر هیمههای روز سرما باش
که داغ آذر و سرمای سوزان، میرسد از راه
بگو ای رفتگر! جارو بکش شبهای خلوت را
که کمکم دولتِ برگ و خیابان، میرسد از راه
اجاقی پر کن و از سوز جان، آتش مهیا کن!
که پیش از چشمواکردن، زمستان میرسد از راه
#پاییز
#زمستان
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
دهان خشک کویر، آبشار شد با تو
نهال بی ثمری، غرق بار شد با تو
به جای دانه ی مردار، دانه ی جان چید
مزاج زاغ زبون، طبع سار شد با تو
درخت معرفت، از کوچه ی خزان می رفت
به رغم آن همه زردی، انار شد با تو
جهان کوچک زن داشت زیر گِل می رفت
گُلی به عاطفه دادی، بهار شد با تو
چقدر لیقه ی خورشید در دواتت بود
چقدر خط افق آشکار شد با تو
چقدر هسته ی خرما که با تو شد تسبیح
شمار ذکر ازل بی شمار شد با تو
چقدر بر سر تو ریختند خاکستر
چقدر خصم قسم خورده یار شد با تو
پس از تلفظ نامت، جهان شمیم گرفت
زمین شوره و شن ، لاله زار شد با تو
ندای توست که پیچیده در مناره ی کوه
حرای گم شده دردانه غار شد با تو
به برگ غنچه نوشتم، *محمّد* و آنک
بهار شد با تو، نوبهار شد با تو
سجاد حیدری قیری
#سجاد_حیدری_قیری
#محمد_را_دوست_دارم
اصیل ترین مردانی که شاسی بلند سوار شدند همین ها بودند....
#فرا رسیدن هفته دفاع مقدس یادآور تجلی هشت سال حماسه وعشق وایثار بهترین فرزندان این سرزمین مبارکباد🌺🌺
محفل ادبی شعر قند پارسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دریغ
نوحه به سبک بوشهری
با موضوع دفاع مقدس.
نواخوان: حجة الاسلام شکری
شاعر: غلامرضا کافی
باز شوقِ ناله ام گل کرده است
بغضِ چندین سالهام گل کرده است
بازدر من انفجارِ یادهاست
باز بویِ خون در این فریادهاست
عشق در خونم تَلاطُم میکند
باز عقلم دست و پا گم میکند
خاطراتِ اسب و میدان تازه شد
باز داغِ نوجوانان تازه شد
این صدا جز انهدامِ ناله نیست
جز نَفیرِ بُغضِ چندین ساله نیست
این شقایق سینه سرخی بود و رفت
مردِ عاشق سینه سرخی بود رفت
رفت آن مردِ کفن پوش آه آه!
آن فراموش، آن فراموش آه آه!
آه اَمّا من چرا واماندهام؟
در شبِ این شهر، تنها ماندهام
ماندهام در پشتِ کوچِ سارها
در حصارِ سنگیِ دیوار ها
ماندهام در کوچههایِ پیچ پیچ
رفتهام تا تاولستانهایِ هیچ
یک رَمِ آهو نرفتم دشت را
طی نکردم راهِ بیبرگشت را
ماندهام با غربتِ دیرینه من
حسّ ِغمگینِ شبِ آدینه من
مینشینم پایِ گورِ آن شهید
شَرمگینَم در حضورِ آن شهید
من سکوتِ سنگی و او خاطره
من مُریدِ آفتاب، او پنجره
او ضریح و من زیارت نامه خوان
من پرنده، او تمامِ آسمان
قابِ از احساس لبریزش منم
آفتابِ رو به پاییزش منم
مینشینم پایِ گورِ آن شهید
شرمگینم در حضورِ آن شهید
اشکهایم تلخ، پَرپَر میشود
سنگِ گورش نَم نَمَک، تَر میشود!
یادم آید چند سالی پیشتر
سالهایِ عشق از نان، بیشتر
سالهایی که هوس، تاریک بود
سالهایی که خدا نزدیک بود
شور و شوقِ مرد عاشق ای دریغ
ٌروزِ اعزامِ شقایق ای دریغ!
غلامرضا کافی