"آیا مگر هنر هم سرآغاز تواند بود؟ خود کجاست هنر؟ و هستی اش چگونه است؟..."
. مارتین هایدگر.
🔹جلسه متن خوانی کتاب "سرآغاز کار هنری" هایدگر
🔹شنبه ٧ خرداد ١٤٠١
🔹ساعت ١٤:٣٠
@gharare_andishe
🔹"سلام فرمانده" و راهی که نمیگشاید.
شاید از این منظر که سلام فرمانده میتواند یک نوع ابراز ارادت قلبی نسبت به امام زمان(عج) باشد و یا حتی ناخودآگاه در صدد بیان رابطهی طولی ولی فقیه و امام معصوم باشد، اثری در حد خوب و تا حدی دلنشین باشد، هر چند این نوع آثار نیاز به فهم عمیقتر و درک دقیقتر از هنر دارند.
اما قصه از آنجا شروع میشود که یک سرود ساده و دلی- حتی اگر به قشری خاص مربوط باشد- وارد مدیریت نهادهای فرهنگی میشود و با برنامهریزیهای سازمانی سعیِ مدام بر دمیده شدن بر طبل این سرود دارند و به نوعی ضعفها و کمکاریها و حتی کمفهمیهای خود را با همهگیر کردن این سرود، پوشش میدهند. با این تلقی که با تکرار آن میتوان مولفههای دینی را نهادینه کرد و از سویی از کارکرد سیاسی آن نیز بهرهمند شد.
اما مسالهی مهمتر آناست که با چه درد و دغدغهای این سرود اینگونه مدیریت شدهاست؟
چه نگاهی موجب برگزاری چنین اجتماعاتی شدهاست و اینکه چه نتایجی بر این نحوه نگاه مترتب است؟
شاید حدس آن سخت نباشد که برگزاری اجتماعهای عظیم و همخوانی این سرود نوعی مقابله به مثل کردن با افرادی همچون تتلو و کنسرتهای پرجمعیت او باشد که از اتفاق مخاطب او هم نوجوان و کمسالان_دهه هشتاد و نود_ است. به گونهای که در جمعهای همسالان اشعار او زمزمه و تقلید میشود و حال سرود سلام فرمانده امکانی مناسب برای قدعلم کردن ایدئولوژیک در هماوردی با خوانندهگان محبوب از جمله تتلو و امثال او دیده شدهاست.
اما نکتهای که مغفول مانده و اساسا توجهی به آن نمیشود، آنکه آیا اثر هنری میتواند در مسیر تبلیغ و تایید نوعی خوانش یا عقیده قرار گیرد؟
وجود امثال تتلو و اقبال به آنها گویای وجود عالمیست که همواره از نظر ما پنهان است.آنها به دنبال تبلیغ چیزی یا امری نیستند بلکه وجودشان مطابق عالَمیست که در آن قرار دارند و زبانشان، گویای آن نوع از بودن است و از این بابت میتواند همراهی مخاطبان خود را برگزیند.
حال آنکه مدیریت و برنامهریزی برای همراه کردن مردم به این نحو، صرفا به ابراز احساسات و هیجاناتی میانجامد که عموما ناپایدارند و در وجود افراد ریشه نمیدوانند.
در حالیکه اثر هنری باید منقطهای را برای مخاطب خود روشن کند و عالمی را برای او بگشاید و معنایی افزوده برای او داشته باشد، تا مخاطب بتواند راهی را مقابل خود ببیند و با آن عزم حرکت بیابد و یا بتواند بودن انسانها را بازنمایی کند و او را از نحوهی زندگیاش آگاه کند. اینگونه میتوان به آثار واقعی و پایدار که در وجود آنها قرار دارد، دست یافت.
#سلام_فرمانده
✍#مصیر
@gharare_andishe
🔹زمین نقد
شاید نسبت بین امر هنری و مدیریت فرهنگی امر پیچیده ای است؛ به یک اعتبار مدیریت، امر هنری را خشک کرده یا آن را محدود و امکان آن را خنثی میکند؛ از سوی دیگر خطر از دست رفتن امر هنری به سادگی امکان پذیر است. گویی امکان های امر هنری را دیدن و بیان آن، خود هنری است که آن را از خطر گم شدن و به نتیجه نرسیدن نجات میدهد. در این میان شاید پیدا کردن جایگاه مدیریت فرهنگی به تلازم این دو امر بهم پیوسته کمک کند.
شاید در فهم این جایگاه است که از نقدهای این حیطه آزاد میشویم و راه برای امر هنری گشوده میشود.
تا وقتی زمین بازی نقدها تغییر نکند، گویی نقدها راه به جایی نمیبرد و تنها این اثر هنری است که در این میان با تیغ نقد به جان آن افتاده و شاید بیشتر از آنکه راهی به سوی رخداد امر هنری گشوده شود، راه آن بسته میشود.
شاید فارغ از قیل و قال نقدها باید سوال را از منشأ اثر هنری آغاز کرد تا راهی برای تفکر باز شود.
به راستی امر هنری چیست و چگونه محقق میشود؟ چه میشود که سرودی ساده، مانند سرود "سلام فرمانده" چنین مورد اقبال واقع میشود و برای مخاطب خود راه میگشاید؟
و چگونه است که چشم ما قابلیت دیدن اثر هنری را می یابد؟ شاید از دریچه دیدن آن بتوان جهانی را درک کرد که امر هنری از آن نشأت میگیرد...
#سلام_فرمانده
@gharare_andishe
به راستی گم شده ی تاریخ ما چیست؟
که اگر در راستای آن حرکاتمان سامان نگیرد هر حرکتی در بیراهه قرار گرفتن است و سرعت گرفتمان در چنین جریان هایی از مقصد دورشدن.
اگر دقیق نگاه کنیم در عین نزدیکی بسیار دور است، زیرا به چیزهایی دوری خودمان را مشغول کردیم که دست نیافتنی است اما با خیال دست یافتنش مُردگی را به اسم زندگی می گذرانیم.
آری از خودمان و نظر انداختن به خودمان غافل شدیم. "الینه شدن" از خودبیگانگی دامنمان را فراگرفته، به دوردستها دلخوش کرده ایم.
وجود آدمی پیچیده در مرگ است. مرگ و زندگی باهمند اگر مرگ نبود، زندگی معنا نداشت.
انسان یعنی نسبت، انسان یعنی انتظار، انسان یعنی تفکر.
آری نسبت، انتظار و تفکر در هم تنیده و جدانشدنی هستند، انسان در نسبتها مظهریت خدا را می بیند و رنگ خدا را می پذیرد.
"ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون "
#تفکر
✍#هستی
@gharare_andishe
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر مولای غریب عالم مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه،
سوالاتی در ذهنم به چرخش افتاده است مادام به این می اندیشم سلام چیست، مگر نه اینکه سلام نام توست که قلوب خسته ی ما را به آغوش تسکین میبرد.
آیا سلام از زبان من جاری می شود بر تو یا تو سلام گفته ای بر قلوب ما که من جواب سلام میدهم به تو. آخر گویا اینقدر در غفلت و بی خیالی نسبت به تو روزهای عمرم گذشت که ادب سلام به تو را نداشتم. اهل لطافت میفرمودند توبه که می کنم و آنگاه که توبه جاری می شود بر وجودم، اول از او آغاز شده و من تنها پذیرای نگاه او هستم، آیا در سلام نیز این چنین است؟
وقتی نوای سلام فرمانده وجود کودکان و نوجوانان و جوانان این نسل به آسمان وجود تو پرواز می دهد و آنها را پر از ادب، شعف حضور و اشک می کند، در حالی که ما ظاهر بینان این تاریخ گمان می کردیم نسل ما دیگر هیچ ربطی به ریشه های توحیدی شان ندارد و غفلت خویش را تعمیم میدادیم به همه، وجودم پر از مرور خاطره می شود، خاطره یک عکس، آری عکسی که شهر مرا، استان مرا و کشورم را و جهان را تکان داد، آری عکس محسن حججی را میگویم، یک عکس بود در یک وقت خاص ولی پس از او احوالی ایجاد شد و فطرت جویای حقیقت مردمم با آغوش باز آن را بر سینه فشرد و امروز قبل از او و بعدش برای همه فرق میکند، هرچند شاید عده ای هم یافتی نداشتند، آن روز هم عادت ها و نگاه های قالب زده ما و ترس از دست رفتن و تلاش برای در انحصار گرفتن او، کاری می کرد که بعضی با آن همه نور برخوردهایی غافلانه می کردند که جگرسوز بود، یادم می آید به مردی خدایی گفتم که خورشید وجود شهید حججی جلوی چشمانم همه جا را روشن میکند اما اشتباهات و عادات و جهل ها و حتی ترس های برای از دست نرفتن یک حقیقت غباری شده که آن را هم می بینم و قلبم را می سوزاند، ایشان فرمود اصلا چرا غبار را میبینی، چشم باز کن حقیقت به تجلی آمده را ببین، شیطان هم هست ولی آنکه باید ببینی جمال یار است و گره جان با او.
در قصه سلام فرمانده وجودمان پر از ادب می شود و پر از امید، امید بودن و انتظار کشیدن ولی انتظاری نه خیالی بلکه در تکاپو و تلاش، چیزی که درک کردم سلام فرمانده بارقه الهی و هدیه ای به این نسل غریب و کودکان پاکی است که فطرت شان را خانواده و جامعه فراموش کرده بودند، تا بچشند مزه سلام بر مولایشان را.
ما را چه شده که با پدیده ها این طور برخورد میکنیم، یا کور از دیدن بُعد آسمانی و باطنی اش میشویم یا کور از دیدن جایگاه زمینی اش و درست به تماشا نمی نشینیم، یک سرود را این اینقدر جدی میگیریم که یادمان میرود آن یک اشاره است اشارهای از مولا عج به یاران کوچکش که «طفلکم سلام، من منتظرم، تو هستی با من؟ عهد می بندی با من؟» و این نسل در طول حیاتش میزان هم عهدی اش را به صحنه می آورد و امروز و فردا و پس فردا، بستر بروز عهدهای انسان است در دیروز و پریروز و پیش از آن.
مظلوم ترین و شنیدنی ترین و اسرارآمیزترین صدا، صدای کودکان است کاش میشد به نحوه حقیقی بشنویم و به آن فکر کنیم، کاش کودکی میشدم و فریاد میزد و به تو ای بزرگتر خوبم میگفتم، گوش بسپار مولایم سلامم کرده من جواب می گویم و با تمام توانم جواب میدهم و عهد میبندم، بیا کمکم کن آماده شوم برای وفای عهدم... و آهای بزرگترها شما چه میکنید؟ وظیفه شما در این تاریخ بی فکری چیست؟ شما برای هم عهدی با او چه می کنید؟ چرا به جای اندیشیدن و تلاش کردن و محبت کردن و بودن بر سر عهد با او برای ساختن مقدمات ظهور او به جدل پرداخته اید؟ آقای فرهنگ و تفکر، خانم هنر و رسانه! ای روشنفکر طالب رشد وطن و ای حزب اللهی دلسوز جامعه، خواهش می کنم در مقابل سلام او، شما هم سلام کنید، سلام وحدت و زبانی که گشوده شده تا آغازی باشد بر ادامه راه را صرف هجمه های رسانه ای و سیاسی خود نکنید...
راه هر روز جلواتی دارد به جای خود و به اندازه خود... این رخداد نه آزادی خرمشهر است و نه شهادت حججی و نه تشیع حاج قاسم و نه اربعین و همه اش هم هست، آیا جنسش در جای خودش همین جنس نیست؟
بهتر نیست در جای خودش به این پدیده نگاه کنیم و با آن مواجه شویم؟؟
آرام و منتظر، درک تفاوت نگاه ها و سلیقه ها کاری مادرانه است، آیا تفکر همین مادرانه دیدن و بودن در مناسبات نیست؟ گویا مادران تاریخ، صبر و مراقبت از هر گلی و جوانه ای را به جای خویش به ما آموختند و این دیده بانی درست که نه اغراق است و نه انکارِ یک پدیده همان دفاع از حرم است تا این چشیدن ها مقدمه عزم ما شود برای ایستادن و بودن و شدن...
لختی تأمل و تفکر... ما را در مرز حیات قرار میدهد
اَینَ مُحیی مَعالِمِ الدّینِ وَ اَهلِهِ
#سلام_فرمانده
✍#در_انتظار_خورشید
@gharare_andishe
شيرين
من تاكنون چنين صداي كوبنده اي در زن نشنيده بودم. شايد زمان جارى است و عقبه اي به نام تاريخ وجود داشته باشد اما آنى هم آمد كه از حوّايِ مونس تا پيكرِ كوثر پيش چشمم حاضر شوند. آسيه، امانت دارِ خطر شود و مريم، مادر عبد خدا شود و زينب، بگويد.
و عهدين و قرآن ايستاده بر پا، آن "آن" را مشايعت كنند.
و عالَمى غرق در نجواىِ زن و داغ نيستىَ ش، شاهدِ حضور زن.
حيرتَ م انگشت اشارت بالا برد تا قصور كلمات مانعِ چشيدن شيرينى اش نشوند و "صدايش به گوش جهانيان برسد".
من مات شدم در سكوتِ كسانى كه تا به امروز زن را گفتند و شرح و بسط دادند و قاعده پيچيدند و شعر و رمز و روايت وبال گردنش كردند. سكوتِ پر معنا در مقابلِ "جمعِ " پا نهاده در سرزمين راز...
شيرين!
واقعيت را صداي تو در هم مي كوبد،
گوشِ منِ وامانده در اين واقعيت، صدايِ راه تو را مي خواهد،
صداي راه تو را ميشنود.
#شيرين_ابوعاقله
#فلسطين
#زن
#صدا
✍#سکرات
«به نام خالق کودکی که امام میشود»
دوره آخرالزمان دورانی ست که انسانش به تمامیت رسیده و هیچ دورهای از زندگیاش دوران لهو و لعب نیست، حتی کودکیاش. در این عصر است که ظرفیتها و ظرافتهای انسانی به تمامه آشکار گشته و عرصهای برای ظهور انسانهایی بیکران فراهم آمدهاست. انسانهایی که نه در محدودیتهای عقل حسابگر محصور میشوند و نه در رهاییهای دروغین رمانتیک، انسانهایی که در حضوری ناب خود را مییابند و در آن حضور سکنی میگزینند.
عهد و عالم کودکی و عقل و ادراک آن لازمه تحقق چنین حضوری ست به شرط اینکه به جای تمرکز بر نقصهای آن ظرافتها و لطافتهایش دیده شود. به قول سهراب «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید».
«سلام فرمانده» طنینی ست که بر این ظرافتها نظر دارد و با آن زبان به گفت آمده و از آن عالم میگوید. این ندا که زلالی و بیغرضی انسانها را مخاطب قرار داده، تا زمانی که با چنین گوشی شنیده شود میتواند حیاتبخش باشد؛ اما اگر دستمایه عقلهای خاک گرفته و زمینگیر شده قرار بگیرد و به گوش هوش شنیده نشود جز سکوتی از آن باقی نمیماند
🦋خود را به عهد کودکیام بردن آرزوست..
#کودکی
#سلام_فرمانده
@Kooodaki
@gharare_andishe
🔹قصهی فرش قرمز
کن،جشنواره ای برآمده از جامعه ی غربی ،مدعی آزادی بیان.
مشکل از جایی شروع شد که ایرانی زاده های بزرگ شده دنیای غرب،کارگردانانی شدند برای نمایش تمام کینه های خود از وطنی که اعتقاداتش یک اصل اساسی برای مردمانش محسوب می شود.
بازیگری به هردلیل مورد بی مهری و هجمه قرار می گیرد راه گریز را فرار از وطن می یابد وسالها بعد در فیلمی بازی می کند که مهری در آن نیست.به خاطر آن جایزه دریافت میکند و سرمست از تشویق حضار می شود ،گویی لبخند تلخش ،پوزخندی است به کسانی که زمانی اورا متهم ساختند.
اما به راستی سرمنشأ این دشمنی ها با فطرت انسانی از کجاست؟کارگردان خودباخته،نویسنده ای با ذهن مشوش یا بازیگری با قلبی پراز کینه؟؟
من مخاطب چه مسئولیتی دارم؟
🖊#زهرا_شکری_پور
@gharare_andishe
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آنسوی دیگر است...
@gharare_andishe
دختر، در تلقی رایج و مرسوم موجودی لطیف و حساس است که باید از او مراقبت نمود. عموما او موجودی دیده میشود که نیاز به حامی دارد و در جامعه نمیتواند حضور موثری داشتهباشد مگر در ید کنترل دیگری.
در برابر این فهم، گویا دختران که میخواهند در زمانهی خود زیست کنند و در برابر این نگاه حمایتگرانه ایستادهگی به خرج دهند و خود، راه خویش را بیابند، مستمسک نحوهای از زندهگی شدهاند که بعضا از اصالت دخترانه جدا میشوند و دیگر نسبتی میان خانه و خانواده نمیبینند و از آنرو که ماوایی برای خود نمییابد؛ چه بسا حیات و شور و نشاط و در نهایت امکان مادرانهگی خود را برای وسعتبخشی به چنین بودنی، ذبح میکنند.
اما اگر بتوان وجود دختر را در نظر آورد، تا مجال پرورش و بروز و ظهور او فراهم شود، او خود مشتاقتر است تا از روال سخت و خشن جهان امروز آزاد شود و جایی برای خود بیابد. جایی که او را همانگونه که هست ببیند و فرصتِ شدن به او بدهد. شاید در این نگاه دخترانی پرورش یابند که واجد توان ساختن جهان میشوند و میتوانند برای اهالی بیجای جهان امروز، ملجا و پناه باشند.
#روز_دختر
#ریحانهی_هستی
✍#مصیر
@gharare_andishe
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از ضريح تو یاس می ریزد
مثل چادر نماز مادرتان...
#فاطمه_معصومه
@gharare_andishe