شيرين
من تاكنون چنين صداي كوبنده اي در زن نشنيده بودم. شايد زمان جارى است و عقبه اي به نام تاريخ وجود داشته باشد اما آنى هم آمد كه از حوّايِ مونس تا پيكرِ كوثر پيش چشمم حاضر شوند. آسيه، امانت دارِ خطر شود و مريم، مادر عبد خدا شود و زينب، بگويد.
و عهدين و قرآن ايستاده بر پا، آن "آن" را مشايعت كنند.
و عالَمى غرق در نجواىِ زن و داغ نيستىَ ش، شاهدِ حضور زن.
حيرتَ م انگشت اشارت بالا برد تا قصور كلمات مانعِ چشيدن شيرينى اش نشوند و "صدايش به گوش جهانيان برسد".
من مات شدم در سكوتِ كسانى كه تا به امروز زن را گفتند و شرح و بسط دادند و قاعده پيچيدند و شعر و رمز و روايت وبال گردنش كردند. سكوتِ پر معنا در مقابلِ "جمعِ " پا نهاده در سرزمين راز...
شيرين!
واقعيت را صداي تو در هم مي كوبد،
گوشِ منِ وامانده در اين واقعيت، صدايِ راه تو را مي خواهد،
صداي راه تو را ميشنود.
#شيرين_ابوعاقله
#فلسطين
#زن
#صدا
✍#سکرات
چرا نمینویسم؟
مینویسم
چرا منتشر نمی کنم؟
در بین تمام مخاطبانم، مخصوصا آن هایی که هنوز نیستند، به دنبال خودم گشتم.
به دنبال شما هم گشتم.
خودم در برابر خودم حاضر شدم و رنج کلمات را از دو طرف به جان خریدم.
خودم را اما بین شما ندیدم.
شما چه؟ مرا دیدید؟
بین تمام دارایی هایتان جای چیزی (کسی) خالی نبود؟
پایِ سیاست و هنر و مذهب و فکرتان لنگ نبود؟
پایِ زندگیتان چطور؟
✍#سکرات
@gharare_andishe
🔹اربعین
ندا آمد: وَ مَا تِلکَ بِیَمِینکَ؟
شمردیم
خروارها مفهوم برایِ سوالهایِ بیجوابمان
کرور کرور معنا و تمنا و جستوجویش برایِ حسِ نابهنگامِ پوچیمان
پروژههای به اتمام رسیده و نرسیده برایِ اوقات ِ بیکاریمان
میزِ مباحثه برایِ به حرف و به نطق و به افق رسیدنمان
و ...
و ...
گفت: اَلقِهَا
بیچون و چرا
دار و ندارمان را رو به رویمان به زمین انداختیم.
عریان شدیم.
عجزِ عریانیمان را به معجزهاش متصل کرد.
معجزه را دیدیم.
بعد از آن:
عریان رفتیم و عریانتر برگشتیم.
شاید برای دیدن معجزه باید دستمان را خالی میکردیم.
بعد از آن بلندتر میخوانیم:
اَلقِهَا
اَلقِهَا
اَلقِهَا
#اربعین
#معجزه
#ندار
✍#سکرات
@gharare_andishe
سلام بر اصحاب کهف آن هنگام که چشمانشان به معجزهی حق منور شد
و دیدند
و نوشیدند
سلام بر آغاز مرگ
بر آن زمانی که سایهی پناه هم رخت برمیبندد
سلام بر بیداران عالم
که شلاق هوشیاری بر گردهشان است و ایستاده دست عجز بالا گرفته اند
و هوشیارانه معجزه طلب میکنند
و طلب میکنند
سلام بر چشمان باز این دیار
و رنج دیدنشان
سلام بر بیپناهان عالم
و سلام بر تمامی آنان که جانانه مسلمان زمان شدند و تسلیم تقدیر
که خستگی بینهایتشان و غم بی پایانشان و فراغ هزاران سالهاشان آنان را به خواب نزد و
سرکشانه بنای کهف خودساخته ننهادند
و سلام بر کهف غایب این زمان
✍#سکرات
@gharare_andishe
🔹اگر خانه ویران شود
من همچنان با سوال پررنگ خانهام کجاست و تمنایِ خانه، در آپارتمانِ نقلیَم در شهری وسیع ماندم.
بی آنکه حتی دیگر بستری از جنس ساختن و صنعت که زمانی به وضوح جای خالی خانه را نشانم داد وجود داشته باشد.
من شبانه روزم را در خانه میگذراندم و از در و دیوارهایش سوال میپرسیدم.
گاهی با خشم و گاهی سرشار از مهر و البته التماس.
از عمر این درماندگی در خانه خیلی نگذشته بود که خودم را در برابر قفل های شکسته و درِ نیمه بازِ خانه دیدم.
تا به خودم آمدم دیگر اثری از خانه برایم وجود نداشت.
هر آن چیزی که بود در چشم برهم زدنی دود شد و به هوا رفت.
دیگر از در سوالی نداشتم. دیگر فقط محل رفت و آمدم نبود.
در عوض چشمانم به آن خیره مانده بود.
بدون پلک زدن.
"الان یکی پرت میشه داخل"
"الان یکی پرت میشه داخل"
"الان...."
آن در و دیوار هایی که حفاظی برای امنیتم بودند کارایی خود را از دست دادند.
دیگر کوچه با داخل خانه هیچ تفاوتی نداشت.
شاید تنها فرقش حفاظت در برابر گرما و سرما و در دسترس بودن وسایل گذراندن زندگی بود.
و حتی اینکه به طور مطلق داخل خانه بودم هم استدلال محکم اطرافیانم برایِ ترک کردن آن شهر و خانه بود.
برایِ اینکه بخواهم در خانه بمانم باید حتما راهی به بیرون پیدا میکردم.
در خانه ماندن، برایِ در خانهای بودن، کافی نبود.
از ارسال گزارشم به کلانتری هم خیلی نگذشته بود که بیهنگام مرا خواستند و در آنجا عکس همسایهی دیوار به دیوارمان در دستانم خشک شد.
تیر آخر را همسایه زد.
نزدیک ترین.
و دیگر برایِ در این خانه ماندن یک روز هم زیاد بود.
از خانه فقط یک ویرانه باقی ماند.
#خانه
#امنیت
#فلسطین
#شاهچراغ
✍#سکرات
@gharare_andishe