eitaa logo
قرار اندیشه
255 دنبال‌کننده
464 عکس
187 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @mmasir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امید شاید همان حکایت بقای انسانیت است؛ گویی انسان همین است، بودنی امیدوارانه و منتظرانه؛ او برای یافت خودِ زنده اش باید در بستر جاری زمان، گذشته اش را به یاد آورد و راه رسیدن به آینده اش را بیابد. امیدوار بودن توانی در پی دارد که در علت و اثر و شکل و فرم نیست؛ توانش در بستر چشم اندازی است دیریاب تر و فراخ تر که علت و اثر و فرم و شکل، زیرِ سایه آن است. با امید گویی خود را در برابر همه تاریخ ایستاده میبینی! گویا توانی است در پس بیم و وحشت و ضعف قلب؛ توانی برای تاب آوردن التهاب دنیا، برای معنای دوباره زنده گی؛ توانی برای التیام دوری و غیبت انسان از جان خود که همان جان جهان است و فرید است و وحید، امید داریم که این امید ما را به جانمان برساند... ▫️وحید: کسی که متناسب با شأن و مقام خودش یار نداشته باشد، کسی به او مراجعه نکند و اعوان و انصار نداشته باشد... @gharare_andishe
🔹گویا راه آینده را می‌توان در روضه جست‌و‌جو کرد. از این جهت‌که روضه روایتی‌ست از موجودیت انسان‌ها که می‌تواند نمی از یمِ وجودشان را به چشم آورد. 🔹کلماتِ روضه، اصیل و صیقل‌خورده‌اند و بنابراین در استعاره‌ای پنهان، حقیقتی را آشکار می‌کنند، چنین روضه‌ای نمی‌تواند مکشوف باشد، چون در صدد فراچنگ‌آوردن غایت یا هدفی نیست. به عبارت بهتر کلمات روضه هنرمندانه کنار هم می‌نشینند تا از وجود کسی که برای آزادی قیام کرد، بگویند و حکایت کنند و اینچنین چراغ راه آینده را روشن کنند. 🔹روضه‌ی کلماتی این چنین؛ به مصائب، حوادث، افراد و شخصیت‌ها و روایتِ تراژیک واقعه‌ای جانگداز، مشغول نمی‌شود، تا در بن‌بست اهدافِ غَرَض‌مندانه، گم شود؛ بلکه می‌خواهد به آینده رنگ امید بزند و اشارتی به وجود تاریخی انسان داشته باشد و در عین نشان دادن تنگناها، ادامه و بسط زندگی باشد و اینگونه عهد و مسئولیت افراد را در راهی پرقصه نمایان کند. 🔹آری! این روضه‌است که می‌تواند امیدِ بنیان نهادن جهانی دیگر را در دل‌ها برویاند و در کارِ برافشاندن عالمی باشد که تدبیر امور انسان فراتر از سوبژکتیویته است و تمنای سیاستی را داشته‌باشد که در آن انسان‌ها با اباحه‌گری به دنبال تصرف یکدیگر نیستند بلکه با نسبتی مادرانه، حیاتی شاعرانه‌ را تمهید می‌کنند. @gharare_andishe
چشمانم مات مانده قلبم تنگی میکند ذهنم یخ زده حلقه آغازین را حلقه وصل را نمی یابم در وجود خودم نمی یابم لحظه ای را که می یابم گم میکنم شاید هم گم نمی کنم دستانم از بس به خس و خاشاک حاشیه ها چنگ زدم زخمی شدند زخم هایی دردناک اما شیرین به شیرینی ناامیدی ناامید از امیدهای واهی @gharare_andishe
🔹روشنی‌گاه امید در نسبت با امام سجاد"ع" همواره امام سجاد (ع) را در غریبانه‌ترین و مبهم‌ترین حالت تصور کرده‌ایم و پنداشته‌ایم که ایشان با ادعیه‌ی خود راه سیاست دینی را پیموده‌اند و با تقیه و یا عبارات استعاری ادعیه‌شان، رسالت خویش را پیش برده‌اند. اما فارغ از این روایت شاید بتوان منظر دیگری نیز داشت. امام سجاد (ع) به نوعی روشنی‌گاه امید برای مردم بودند. پس از واقعه‌ی کربلا و مصائب بزرگی که بر اباعبدالله(ع) و اهل بیت بزرگوار ایشان وارد شد، گویا گرد مرگ بر همه جا افشانده شده‌بود و مردم راه مفری برای خود نمی‌دیدند، شاید پس از آن همه غفلت و ظلمی که با واسطه یا بی‌واسطه بر امام روا داشتند، بودن خود را بزرگترین گناه می‌دانستند و یاس همه‌ی وجودشان فراگرفته بود، امام سجاد(ع) روزنه‌ای برای یافتن زندگی به آنها نشان داد. گویا مجالی دیگر فراهم کردند تا پس از گذر از رنج و سوگ این مصیبت حال به خود بازگردند و از خلقت خود ناامید و مایوس نباشند و راه برگشتی برای خود ببینند. به تعبیری امام، با ذکر ادعیه‌ای در موضوعات مختلف و مسائل روزمره‌ی انسان، به نسبتی که در آن می‌توان دوباره زندگی را یافت، اشاره می‌کنند به طوریکه در زمان کنونی نیز، وقتی مشکلات غلبه می‌کند، می‌توان نسیم خوش زندگی را از میان عبارات ایشان دریافت. دعای هفتم امام سجاد(ع)، در تجربه‌ی کرونا، به نوعی راه رهایی از ابتلاء بود که باز هم راه نفس کشیدن را برای انسان مغفول امروز هموار کرد. @gharare_andishe
چگونه می‌توان به زمان و زندگی راه جست و انسان را به نظاره نشست که به کجا و از کدام سمت می‌رود؟ دوري و نزدیکی چگونه در نظر او تنظیم می‌شود؟ در شرایط روزمره شاید امری نزدیک را بسیار دور ببینیم و امیدی به آن نداشته باشیم. اما تفکر گویا چشمی است که توان دیدن حقیقی امر را در ما زنده کرده و در نسبت عاقلانه تری با آن امرِ پیش رو مواجه می‌شویم. اینگونه شاید اهمیت امور در نزد ما جای خود را بازیابند و مسیر و راه برای ما گشوده گردد و عمل انسان تاریخی شود. عملی که اثر آن نه در امروز و اکنون و حال خلاصه شود، بلکه صورت ساز و راهگشا گردد و چشم بگشاید به تاریخی که در پیش است. چگونه می‌توان از پس هزار سال، فرج نزدیک را امید داشت و از خود و شرایط و زمان ناامید نگردید و با او به تاریخ نظر کرد؟  «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا * وَنَرَاهُ قَرِیبًا» @gharare_andishe
آیا می‌توان در جهانی که همه چیز را با نگاه بدیهی و تکرار آمیز از سر مسامحه می گذرانند، از حدیث انتظار گفت و شنید؟ آیا می‌توان کمی درنگ کرد و دوباره بشنویم:"افضل الاعمال امتی، انتظار الفرج" چگونه است که برترین عمل، انتظار فرج است؟ اگر انتظار، بزرگترین عمل است؛ پس راه و رسم آن چیست؟ شاید اکنون راحت تر بپذیریم که به اندازه کافی به فقر تفکر دچاریم؛ همه ما در فکر کردن آنقدر سهل انگاریم که به حضور این زائر مرموز و زیرک، در همه جا توجهی نداریم. چرا که در این روزگار، ما همه چیز را به سریع ترین و منحط ترین وجه، تلقی می کنیم فقط برای اینکه فورا و آناَ فراموش کنیم و انتظار نیز هم... چگونه است که تجمّعات و انجمن ها و جشن های نیمه شعبان، هر ساله و پی‌درپی برپا می شوند ولی انگار که از جهت فکری روی در فقیرتر شدن دارند؛ آن قدر که نتوانسته ایم که در لابلای این شور های پرازدحام، گریز از تفکّر را تذکر بدهیم که کجاست انتظار و چیست ؟ می شود که به نسبت خود با این مفهوم و واژه دوباره فکر کنیم؟ آیا ما نسبت به انتظار، از بسیاری از مشهورات عبور کرده‌ایم؟ ساده‌انگاری ما برای انتظار، آنقدر عمق یافته که هیچ پروایی برای فرهنگ آن در فکر و عمل نداریم؛ اگر مقام انتظار، مقام بالاترین عبادت است و ما نیز واجد آن شده ایم، باید در اکنون تاریخ راهی باز شود، راهی که شدن ها را میسر می کند. و مگر انتظار چیزی جز نوید آینده ای درخشان است؟ آینده ای که گرچه مسیرش صعب العبور هست ولی غیر ممکن نیست. و مگر بشری که بی عالَم است را می‌توان به انتظار دعوت کرد؟ با کدامین زبان باید او را شنوا کرد؟ انگار انتظار را در مادر شهید می‌توان به نظاره نشست، آنگاه که او هنوز منتظر فرزندش است؛ همان که با ناوچه پیکان در عرصه دریا شناور بوده است. گرچه به او گفته بودند که ناوچه با سرنشینانش در عملیات بسیار مهم مروارید، در طی یک جنگ دریایی، در دل آب های خلیج فارس آرام گرفته است؛ اما هیچ گاه مادر را نمی توان ناامید کرد. گویی تولد انتظار در مقام مادری به بلوغ و ظهور می رسد، او امیدوارانه، بازگشت فرزندش را که آموزش دیده آمریکا هم بود انتظار می کشید؛ آن قدر که شب ها درب منزل را باز می گذاشت: "...درب حیاط باز باشد، شاید مَحمَّد بیاید، پشت در معطل نماند..." در عصر بی‌خانمانی و تنهایی بشر، در مقام مادر می‌توان انتظاری مَملُوّ از امید را درک کرد؛ او در هر حادثه‌ای با آن که آینده برایش مشخص نیست، اما امیدوار به بازگشت فرزند است و این امید جزء لاینفک انتظار اوست. و این امید و توکل به وعده های الهی همان گمشده بشر در تمدن تکنیک زده است. روزگاری که همه چیزش مدیریت شده و روشن است؛ آن هم به اتّکای شرایطی که از پیش، برای خود تعیین کرده است و خلاف آمد آن یعنی بی آیندگی و یأس و سوء مدیریت. و حال آن که انتظار یعنی در دل هر حادثه ای از آن عبور کنی و به وجودی فراتر از آن بیندیشی. @ziafat_andishe @gharare_andishe