eitaa logo
قرار اندیشه
254 دنبال‌کننده
477 عکس
203 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹مشایه راه رفتن را گویی باید از سر گرفت؛ شاید که از یاد برده ایم تجربه برخاستن و راه رفتن را، تجربه ای که شاید مادر بیش از ما شیرینی آن را چشید و گویی باز باید به یاد آورد راه رفتن را.. آدمی با جان خود قدم برمی‌دارد ،راه را میگشاید، زمین می‌خورد و برمی‌خیزد، خسته می‌شود و هربار عزمی دوباره برای رفتن می‌کند و امید را میچشد. راه می‌رود با پا، با سر، با جان؛ راه می‌برد خود را، دیگری را، تاریخ را.... گویی مشایه کربلا چنین امکانی است، راه باز می‌کند برای انسانی که سواره رفتن، توانی برای قدمهای او نگذاشته است. انسانی که بر تکنیک خود سوار است، دیگر نه مسیر را می‌بیند و نه باز کردن مسیر را با هر قدم خود و مشي در مسیر اربعین گویی از جنس همان قدم قدم پیش رفتن و هر بار با خود مواجه شدن است.. حال کمی پیاده بیا، در راهی که گویی توان و اختیارش به دست تو نیست... ترجيع این باشد که تو ما را به بالا می‌کشی آنجا که جان روید از او، جان را بدانجا می‌کشی... تو جانِ جانِ ماستی، مغز همه جان‌هاستی از عین جان برخاستی، ما را سوی ما می‌کشی... @gharare_andishe
چگونه می‌توان به زمان و زندگی راه جست و انسان را به نظاره نشست که به کجا و از کدام سمت می‌رود؟ دوري و نزدیکی چگونه در نظر او تنظیم می‌شود؟ در شرایط روزمره شاید امری نزدیک را بسیار دور ببینیم و امیدی به آن نداشته باشیم. اما تفکر گویا چشمی است که توان دیدن حقیقی امر را در ما زنده کرده و در نسبت عاقلانه تری با آن امرِ پیش رو مواجه می‌شویم. اینگونه شاید اهمیت امور در نزد ما جای خود را بازیابند و مسیر و راه برای ما گشوده گردد و عمل انسان تاریخی شود. عملی که اثر آن نه در امروز و اکنون و حال خلاصه شود، بلکه صورت ساز و راهگشا گردد و چشم بگشاید به تاریخی که در پیش است. چگونه می‌توان از پس هزار سال، فرج نزدیک را امید داشت و از خود و شرایط و زمان ناامید نگردید و با او به تاریخ نظر کرد؟  «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا * وَنَرَاهُ قَرِیبًا» @gharare_andishe
در زمانه ای به سر می‌بریم که گویی آدمی طریق زنده‌گی را گم کرده است! امور، روابط، مناسبات، خود، دیگری، آن‌چنان جدی انگاشته می‌شوند که جا برای زندگی نیست. آدمی گویی همه امور خود و حتی خود را آن‌چنان جدی می‌انگارد که مرز بین مهم و غیر مهم در نظر او گم می‌شود و این‌گونه شاید این خود اوست که گم می‌شود. شاید بتوان گفت این امر ناشی از این است که نظام جدید زمانه بر قوانین ریاضی استوار می‌گردد و ماهیت قوانین جامعه با قوانین ریاضی یکسان انگاشته می‌شود. دو بعلاوه دو حتماً و همیشه مساوی چهار است و چنین قانونی گویی آنقدر خدشه ناپذیر و جدی است که می‌تواند منشأ قانون‌گذاری روابط انسانی و قانونی جامعه گردد، اما در برابر آن، گزاره های انسانی علاوه بر تصدیق عقل، گویی نیاز به موافقت دارد. آزادگی بشر که طريقة راه بردن او در زندگی و حیات است، وقتی در سیطره نظام جدید و نسبت جدید آدمی با خود قرار می‌گیرد، انگار حقی می‌شود در کنار باقی حقوق انسانی که جایی دارد و قوانینی برای خود دارد و گویا این آزادی و انسان است که رمقی ندارد، طوری که در قوانین و مناسبات جدی جامعه بشری، باید انسانی رام و مطیع یا نهایتاً پرخاشگر و مخرب شد. اما گویی زبان زنده‌گی در زبان ریاضی خلاصه نمی‌شود؛ زبانی صمیمی و لطیف است که با امید و آزادی او نسبت دارد. این زبان است که مهم و غیرمهم زندگی را در نظر آدمی در جای خود می‌نشاند. شاید این‌گونه جدی های واقعی طور دیگری در نظر آدمی نمایان شوند و او راه به زنده‌گی می‌بَرد و این وجود انسانی است که برای او نمایان می‌شود. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاه برای اینکه عقل و جان راهِ خود را بیابد و بتواند به نحوه بودن خود نظر کند، عزم بلندتری باید بکند. هرگاه جسم و جان ملتی هماهنگ شد، حامل علم و فرهنگ و هنر می‌گردد و حال باید دید جان ملت در گرو چه عهدی است و راز مسائل خود را در کجا باید جستجو کند؟ گویی این راز را باید در آنانی سراغ گرفت که ناظر بر صحنه هایند و شاهد بر آن شده‌اند. آنان شهادت می‌دهند بر ملت چه گذشت و در توجه به آنان است که توجه ملت بیدار می‌شود. @gharare_andishe
هویت را احساس آدمی نسبت به خود تعریف می‌کنند. می‌توان گفت هویت داشتن، در درون خود تنشی است بین تعریف ما از خودمان و تعریفی که دیگران از ما دارند. از طرفی هویت در بستر و زمینه ای شکل می‌گیرد و از آن جدایی‌ناپذیر است. به عبارتی هر هویتی اعتبار خود را از طریق نسبتش با دیگر هویت ها و به واسطه تفاوت با آنها کسب می‌کند و این بستر و عالم است که هویت می‌بخشد و هویت بدون آن کل، تعریف و تعین نمی‌یابد. گویی در دل این بستر است که هویت معنا می‌یابد و آدمی واجد تاریخ می‌شود و همان نشانه زنده بودن و حیات داشتن اوست. همان که همه افراد در آن تجربه های جمعی از زخمها و تعلقها و... دارند و حتی انگار برای تک تک افراد موضوعی شخصی است. این‌گونه حیات اجتماعی را زندگی می‌کنیم طوری که گویی ما همان وطنی هستیم که در آن زندگی می‌کنیم. @gharare_andishe
جهان چگونه می‌گردد؟ زمان چگونه سپری می‌شود؟ گویی جهان جدید، جهان بی حوصلگی هاست، جهان عدم انسجام ها که ربط و انسجام امور باهم نه بر مبنای وجود انسانها که بر مبنای روابط و نسبتهای مکانیکی و از روی ضرورت است. گویی دنیای تکنیکی بر مبنای چرخ دنده ماشین‌ها می‌گردد و زمان آن بر این اساس است. آنجا که ملال اوقات خالی زندگی را تاب نمی آوریم، شاید بتوان بی زمانی و عدم انسجام با جهان و با مردمان را یافت. آنجا که برای خلاصی از این ملال خود را با اشکال مختلف سرگرم می‌کنیم و تاب نمی آوریم و هستی را حوصله نمی‌کنیم. زمان که گویی بهم بسط پیدا کردن امور است، برای ما گم است و زمانی نداریم. گویی در جهان مادری ساکن نیستیم. در گرمای وجود مادر است که جهان آدمی شکل می‌گیرد و خود را می‌یابد‌‌‌‌؛ با اوست که چشم می‌گشاید و می‌تواند هستی را به نظاره بنشیند و زمین و زمان را تاب بیاورد. و عجب از آدمی! که مادری را برنمی‌تابد و توان شنیدن سخن او را ندارد و این چنین در دور بی زمانی، سرگردان می‌شود... @gharare_andishe
جراحتهای تاریخ همانند حادثه ها و وقایع، کانونی دارند و گویی بسته به فاصله با آن کانون، عمق جراحت را می‌توان درک کرد. حال اگر کانون حادثه، خود کانون تاریخ باشد، چه؟ اگر هستی آدمی را هستی تاریخی بدانیم، گویی این حضور تاریخی است که مجال ظهور حقیقت آدمی است. تاریخ در اینجا صرفا حادثه هایی نیست که گذشته اند، بلکه گویی رویداد و حوالتی است که به سوی آدمی می آید. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها گویی حادثه کانونی تاريخ است و آنجا که دوباره در تاریخ، نسبتی با حادثه کانونی پیش می‌آید، این نام مادر است که آشناترین نام می‌شود. @gharare_andishe
🔹دنیای وارونه بشر امروز گویی در تعاریف وارونه از خود و جهان قرار دارد و تکامل خود را نه در وجود خویش که در اعراض خود می‌جوید. می‌توان گفت سنت بشر امروز، پیشرفت و تجدد است و همه امور زندگی را تابع پیشرفت و تجدد می‌داند. اما این پیشرفت را در توسعه تکنولوژیک زندگی یا همان اعراض خود می‌بیند. پیشرفتی که به سوی آزادی نیست! در پس همه این تکنولوژی ها او ضعیفتر شده و جهان را برای خود ناامن کرده است. بشرِ گرفتار آمده در این نگاه، چگونه می‌تواند تحولی به سوی حقیقت متعالی خود پیدا کند؟ زمانه ای که بشر با قدرت علم می‌تواند حس درد را از بین ببرد، شاید توان رویارویی با درد را در خود ضعیف کرده و دردهای سخت تری را به بار آورده است. ندیدن بُعد توسعه مادی، تحولی رقم نمی‌زند؛ انسان گرفتار در تنگنای ماشینیسم، گویی بودن را در رها شدن از این مقهوريت تکنولوژیک می‌یابد و راه را در این میانه طی می‌کند. گویی اندیشه پیشرفت باید به حقیقت خود برسد و انسان حقیقتا راه پیشرفت را طی کند. @gharare_andishe
در زمانه بی تعلقی که انسان توان حضور و بودنی ندارد، چه بیانی توان حضور به او می‌دهد؟ می‌توان گفت جهان علمی که امام باقر علیه السلام بعد از واقعه کربلا ایجاد می‌کنند، چنین سخنی است. سخنی که میدانی برای حضور آدمی می‌گشاید. درکی از زمانه است که موجب نتیجه بخش بودن فعل انسان می‌شود و فعل را نه در افق فرد که در افق تاریخ معنا می‌کند.گویی این فعل در نگاهی انجام می‌شود که در انتظار ایجاد یک عالم است که اگر این عالم پدید آید، آدمی از پوچی بيرون آمده و بودن خود را احساس می‌کند. گویی این سخن در پی افق و نگاهی است که در پی برپایی عالم و مکتب است نه اینکه تنها در پی خطا نکردن افراد باشد و افق را در جایی می‌بیند که اگر این عالم به پا شود، عمل او صواب خواهد شد. جهان علمی شاید همان سخن عالم سازی است که ما را به ایشان گره می‌زند و راهی در نسبت با کربلا برای آدمی گشوده می‌گردد که بتواند خود را در نسبت با کربلا ببیند. قلم به دست گرفته رساله بنویسد به نام حضرت جل جلاله بنویسد   مقید است به تحلیل کربلای حسین کنار این همه مقتل، مقاله بنویسد @gharare_andishe
🔰موقعیت غربت می‌توان گفت غربت، موقعیت بنیادین آدمی در عالم است. آدمی در عالم غريب است از آنجا که از خود دورافتاده و با جدایی از خود، داغ عشقی را در خود دارد. شاید هنگامه غروب که آدمی از روز کنده می‌شود، بتواند یادآور آن موقعیت باشد. موقعیتی که گویی از اصیل‌ترین واژه های فرهنگ ماست. حال آنجا که تحقق حقیقت رخ می‌دهد و نسبت بی واسطه با اسمي برقرار است، حکایت از حاضر بودن در احوالات بنیادین انسانی و نزدیک بودن به حال دل نوع انسان است. اینجا وصف غربت، صفتی نفسانی نبوده بلکه در این حال حکایت از استعداد شنیدن سخن حقیقت و هم نوایی با آن است و این امام است که تاب این موقعیت را دارد و از این رو حقیقتا نزدیک تر از افراد به خود آنهاست. و چگونه است که فرزندان حضرت زهرا سلام‌الله علیها این‌چنین غریبند؟!! «پرسيدند که: غريب کيست؟ گفت: غريب نه آن است که تنش در اين جهان غريب است، بلکه غريب آن است که دلش در تن غريب بُوَد و سَرَّش در دل غريب بُود.» «ابوالحسن خرقانی» @gharare_andishe
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عکا، شهر قلعه‌ها و برجهای ساخت دست فلسطینیان؛ حیفا، شهر عزالدین قسام که غم آوارگی هزاران نفر را در خود دارد؛ یافا سرزمین کشت پرتغال، مرکز علم و فرهنگ و تمدن فلسطین؛ دیر یاسین، شهر قتل عام؛ اریحا، سرزمین چشمه‌ها، شهر پرتقال‌های طلایی و موز و نخل؛ بیت اللحم، محل تولد حضرت مسیح... و "غزه هاشمی ها" که اکنون تنها همین باریکه باقی مانده؛ شهری زیر آتش که در شکوه غم زده خود، گویی یاد غوغاهای دور شهرها را در این روزهای حماسه زنده کرده و گویی رؤیاهای گمشده آن سرزمین‌ها را می‌سُراید. در آن شهرها مساجد به رستوران و باشگاه شبانه تبدیل شدند و هر اثر تاریخی که نشان از هویت فلسطین داشت، تخریب گشته است. اما اکنون گویی چشمه های خشک ناشدنی دل آوارگان و مردم مظلوم است که پایداری قدم‌ها و دل‌های اهل غزه گشته است. غزه راه مبارزه را یافته؛ غزه دریافته است که هرقدر سلاح بر زمین گذارد و بخواهد به کنار آمدن با صهیونیست دلخوش کند، صهیونیست هر روز بیشتر پیش آمده، او را محصور کرده و حیاتش را می‌گیرد. در این قیام، زنان و مادران و کودکان همان‌قدر نقش دارند که مردان و جوانان... قیام ملتی که همه راه ها را رفته، صلح کرده، ظلم کشیده و حال قیآم کرده است. گویی در چنین راهی است که قوانینی که با بمب و آتش در پی حاکم کردن صلح هستند را می‌توان شکست داد و گویی این همان زیستن در پناه حقیقت است. "و مظلومان در پناه حقیقت‌اند، اگرچه ظاهر عالم بر این معنا دلالت نداشته باشد."‌ *شهید آوینی* 🖊 @gharare_andishe
گاه مسئله را در اصالت فکر یا عمل تعریف می‌کنیم اما گویی ابتدا باید بود تا بتوان اندیشید یا عمل کرد. ما باید اول باشیم تا بیاندیشیم و عمل کنیم اما به راستی بودن چیست؟! کجاست؟ اکنون و حال «بودن» چگونه است؟ ما به بودن خود التفات نداریم؛ نمی‌توانیم ببینیم کجاییم! چگونه‌ایم! طاقت اندیشیدن به آن را نداریم و بودن خود را نمی‌یابیم. بودنی که اکنون و در این زمانه گویی با تاریخ گره خورده است. اما به راستی بودن تاریخی چیست؟ گویی بودنِ تاریخی، همان امامی است که بیش از هزار سال است که منتظر است... و به راستی ما چه می‌فهمیم هزار سال انتظار را؟ ما که همین غزه بی‌تابمان کرده و نمی‌دانیم چگونه می‌توان آن را تاب آورد اگر بخواهی چشم بر هم نگذاری و در حضور انسانی حاضر باشی و اصالتی که با وجود است را بیابی!!! چگونه می‌توان بی‌تاب امامی شد که در پس هزار سال، همین نزدیک نزدیک است؟! نزدیک‌تر از خودمان به ما، مهربان‌تر از هر پدر که بودن ما به او بسته است، همان حضور تاریخی انسان، همان بودنی که در پی‌اش روانیم... کی می‌شود که تو ما را ببینی و ما تو را.... 🖊 @gharare_andishe