┈••✾••✾••┈
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ ۖ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا ۗ
ما مرتب و منظمیم و قوانین را رعایت میکنیم و حقوق را پایمال نمیکنیم. آنان که در قمارخانه رفت و آمد میکنند را ملامت میکنیم و برای شراب، حد و حدودی میگذاریم اما حواسمان نیست که در قمارخانه پلاس شدهایم و خانه بنا کردهایم.
تک تک آجرهای این شهر بوی قمار میدهد و با دوغاب شراب محکم شده؛ نمیبینی له میکنیم و تهمت میزنیم و از همسایه و فقیر و ناتوان خبر نداریم؟! حتما از شراب متعفنی مستیم که این چنین بیدرد تلو تلو میخوریم و به روی خودمان نمیآوریم. اصلا عادی شده این بیتفاوتی!
ما با شراب و قمار، گوشت و پوست رویاندهایم و جز این نیستیم.
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوتنشینی
🖊#هیچ
@gharare_andishe
به راستی آن حضور ابدی، در عین دوری
چه نزدیک است به آدمی...
گویی آیینهای جادویی در مقابل افراد است و آینده را و حضوری که میتوانند داشته باشند را تماما به تماشایش ایستادهاند و آن را طلب میکنند با سوختنی در نهان...
میچشند و مست میشوند و ناگه خود را تهی مییابند... تهی از جنس فقری در محضر حضرت رب الارباب که غنای محض است.
که آغازی میشود بر آغاز دیگرشان.
و راه چــــــــه نزدیکِ نزدیک است
و چـــــــــــه دورِ دور!
و چه آغــازهایی است پسِ آغــازهای دیگر.
✍#پروا_ز_خویش
@gharare_andishe
اخلاق در وضع کنونی.3 بهمن.mp3
16.99M
🎙#مسئله_اخلاق
🔹متن خوانی و گفتگو
🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی" دکتر داوری
🔹جلسه بیست و دوم ۳ بهمن ۱۴۰۲
🔹بخش چهارم: نسبت تاریخی میان علم و اخلاق
🔹فصل اول: اخلاق و شرایط اخلاقی قوام و بسط علوم انسانی و اجتماعی
#اخلاق_در_وضع_کنونی
@gharare_andishe
بـه نـام خـالـق علـــــــی꧁꧂
در غدیــر جلوهای از نورِ حضرت علی را در جانمان یافتیم که اکنون در شب میلادش، میلادِ نور الله، جلوهای دیگری را بر ما نمایان کرده است.
و اما این بار دل و جانمان جور دیگر سوخته است؛ از حیرانیِ حاصل شده از مواجهمان نسبتِ با مردم غزه و شهدای سالگرد سردارمان در کرمان؛
گمانم این است آن روز خود را بندهی خوب خدایِ ساختهی ذهنمان میدانستیم و خود را سروَر عالم میپنداشتیم و امروز آگاه گشتیم به اوهامی که تنها تصورِ خوب بودن را برایمان ساخته اما، خود در جای دیگریم!
در ناکجا آبادی همین حوالی...
این را وقتی یافتم که با حیات ابدیِ آنانی مواجه شدم که خلاف روزمرگیهایم و خلاف مشهورات دنیا در این دنیا زیستند و در ابدیت خود به وسعت تمامیِ تاریخ حاضر شدند.
میلادت بر ما مبارک ای دلیلِ خلقتِ بشریت.
✍#پروا_ز_خویش
@gharare_andishe
قرار اندیشه
🔸پدر امت @khamenei_ir
.
به بهانه پدر، زمینی شدم و در میلاد پدر آسمانی زمین، فراغ و یاد او و بهتر است بگویم این ایام مرا میکشاند به سوختن در دوری و بُعد پدرترین پدر عالم؛
پدری که نامش شعف و شور قلبهاست و گرمای پدریاش تاریخ را درنوردیده و وجود انسانیت را با تمام وجود به وجد حضور میآورد، او که وجودش چون نسیمی غبارهایمان را میشوید و میبرد؛ او که از خاک نخلستانها و باغها آباد میکند... و از گل انسانها، مجاهدینی عاشق و فرزانه و جامع چون مالکها و سلمانها...
عشق پدر و ولایتش آباد میکند جانها را...
برای اعصار و ادوار هم رب.العالمین از نسل و گرد وجودش عدولی میپرورد برای تاریخ...
چه عجیب دیدیم خمینی عزیز که قدری از ولایت علی مرتضی علیه السلام را آورد چه رویانید! آری بهشتیها و رجاییها و حاج ابراهیمها و حاج حسینها و حاج مهدیها... میوه.های رسیدهی بوستان او بودند...
عجیبتر میوه.های بوستان سید علی است، تهرانی.مقدمها، حاج احمدها، حججیها و فخری زاده.ها و حاج قاسمها...
خدای علی بحق علی ارزقنا نظر و لطف و عنایت فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
#روز_پدر
✍#در_انتظار_خورشید
@gharare_andishe
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این علی (علیهالسلام) همهچیز ماست
@gharare_andishe
سکون خانهی یار و ترانهی شراب
می برون نرفته از دل به کجا داری؟
ز هرچه خرابه بود آباد شدم ولی
درون این دم خانه گفت خدا داری؟
اگر به سمع نگاهش به نام بگشایی
درون هر دم آخر کنون که جا داری
ز اشک و لابه و عجزت که کار بسیار است
جنون آنی و اما چو عقل بسیاری
نسیم صبح بیامد طلوع بگشوده
نگاه آخر و اینجا رسیده به یاری
#اعتکاف
#روایت_سکونِ_آوارگی
🖊#انسان
@gharare_andishe
«مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود...»
غزلی از حضرت آیتالله خامنهای که اخیراً منتشر شده:
از سر ره - تا غبار افشاند جان - برخاستم
چون الف در وصل جانان از میان برخاستم
غرق خون هر چند جام روزیام چون لاله بود
از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم
مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود
همچو شبنم چهره چون دادی نشان برخاستم
در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم
چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم
همچو بلبل با گرانجانان ندارم الفتی
طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم
صحبت شوریدهحالان مایه شوریدگی است
با «امین» هرگه نشستم، بی امان برخاستم
@gharare_andishe
من دلم لک زده برای کودکیام؛ روزهایی که دل میبستم به مادر خودم، به دختر همسایه خودمان... آن روزها خیلی دنبال انتخاب کردن نبودم و دل میبستم به همانهایی که بودند. حالا که قدم بلند شده و میتوانم سرک بکشم و قصد انتخاب دارم، دیگر بازی نمیکنم، غرق در شادی نمیشوم و در میان جمع تنهایم. ما همه تنهاییم
تنهاییم چون صاحب اختیار شدهایم صاحب انتخاب شدهایم... نمیدانم چه کسانی میتوانند این حق انتخاب و هزار گزینهی دیگر این جهان را خوب و مفید بدانند! باور کنید اینها معنای زندگی را از میان بردهاند و نمیفهمیم. کاش مانند پیرزنهای پشت کوهی از خدا، از گناه، از طلاق و از هزار جور واژه روشنفکری دیگر میترسیدیم و پشت دستمان را میگزیدیم و هزار بار استغفار میکردیم.
من بشدت دلتنگم...
🖊#هیچ
@gharare_andishe
میگویند وقتی مادرش این اعمالی که ردیف شدهاند را انجام داد، پسرش از زندان آزاد شد. چه فرخنده و مبارک! اما من چه؟ مادرم یا آنکه عزیزی در زندان دارم که مایل به آزادی آنم؟ یا شاید هم میخواهم خودِ زندانیام را از بندِ نمیدانم چه، برهانم. اما به هر حال حمد و توحید و ثنا و بعد از آن هم اختلاطی طولانی آن هم با خدا_قربانش شوم خیلی خوش صحبت است، آنقدر که ده، بیست تا سوره را ردیف کرده_چیزی عجیب مینماید. و من! منی که نام خود را هم نمیدانم و این من را هم از لغتنامهی آدم بودنم_احیانا_آوردهام، حالا چطور باید اول کلی از خدای خود تعریف کنم و بعد از آن، سخنانش را بشنوم؟ چیزی به ذهنم نرسید جز آنکه چیزهایی که این روزها مرا در برگرفته و حسابی با آنها حال میکنم را جلوی رویم بگذارم و با هر حمد و توحید و سخن گفتن بگویم: بارالها! مگر نمیگویند هر حمد مال توست! اگر این همه پریشانی و واژگان آواره و صفحات گم شده در کتابها و دیالوگهای جانگداز و البته لبخند حاج قاسم تویی، دمت گرم! خدایی شایسته است بنشینم و آنها را انجام بدهم...
#اعتکاف
#نامش_همین_است
🖊#انسان
@gharare_andishe