8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این علی (علیهالسلام) همهچیز ماست
@gharare_andishe
سکون خانهی یار و ترانهی شراب
می برون نرفته از دل به کجا داری؟
ز هرچه خرابه بود آباد شدم ولی
درون این دم خانه گفت خدا داری؟
اگر به سمع نگاهش به نام بگشایی
درون هر دم آخر کنون که جا داری
ز اشک و لابه و عجزت که کار بسیار است
جنون آنی و اما چو عقل بسیاری
نسیم صبح بیامد طلوع بگشوده
نگاه آخر و اینجا رسیده به یاری
#اعتکاف
#روایت_سکونِ_آوارگی
🖊#انسان
@gharare_andishe
«مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود...»
غزلی از حضرت آیتالله خامنهای که اخیراً منتشر شده:
از سر ره - تا غبار افشاند جان - برخاستم
چون الف در وصل جانان از میان برخاستم
غرق خون هر چند جام روزیام چون لاله بود
از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم
مقصد از سامان هستی مهر تابان تو بود
همچو شبنم چهره چون دادی نشان برخاستم
در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم
چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم
همچو بلبل با گرانجانان ندارم الفتی
طوطیان تا لب گشودند از میان برخاستم
صحبت شوریدهحالان مایه شوریدگی است
با «امین» هرگه نشستم، بی امان برخاستم
@gharare_andishe
من دلم لک زده برای کودکیام؛ روزهایی که دل میبستم به مادر خودم، به دختر همسایه خودمان... آن روزها خیلی دنبال انتخاب کردن نبودم و دل میبستم به همانهایی که بودند. حالا که قدم بلند شده و میتوانم سرک بکشم و قصد انتخاب دارم، دیگر بازی نمیکنم، غرق در شادی نمیشوم و در میان جمع تنهایم. ما همه تنهاییم
تنهاییم چون صاحب اختیار شدهایم صاحب انتخاب شدهایم... نمیدانم چه کسانی میتوانند این حق انتخاب و هزار گزینهی دیگر این جهان را خوب و مفید بدانند! باور کنید اینها معنای زندگی را از میان بردهاند و نمیفهمیم. کاش مانند پیرزنهای پشت کوهی از خدا، از گناه، از طلاق و از هزار جور واژه روشنفکری دیگر میترسیدیم و پشت دستمان را میگزیدیم و هزار بار استغفار میکردیم.
من بشدت دلتنگم...
🖊#هیچ
@gharare_andishe
میگویند وقتی مادرش این اعمالی که ردیف شدهاند را انجام داد، پسرش از زندان آزاد شد. چه فرخنده و مبارک! اما من چه؟ مادرم یا آنکه عزیزی در زندان دارم که مایل به آزادی آنم؟ یا شاید هم میخواهم خودِ زندانیام را از بندِ نمیدانم چه، برهانم. اما به هر حال حمد و توحید و ثنا و بعد از آن هم اختلاطی طولانی آن هم با خدا_قربانش شوم خیلی خوش صحبت است، آنقدر که ده، بیست تا سوره را ردیف کرده_چیزی عجیب مینماید. و من! منی که نام خود را هم نمیدانم و این من را هم از لغتنامهی آدم بودنم_احیانا_آوردهام، حالا چطور باید اول کلی از خدای خود تعریف کنم و بعد از آن، سخنانش را بشنوم؟ چیزی به ذهنم نرسید جز آنکه چیزهایی که این روزها مرا در برگرفته و حسابی با آنها حال میکنم را جلوی رویم بگذارم و با هر حمد و توحید و سخن گفتن بگویم: بارالها! مگر نمیگویند هر حمد مال توست! اگر این همه پریشانی و واژگان آواره و صفحات گم شده در کتابها و دیالوگهای جانگداز و البته لبخند حاج قاسم تویی، دمت گرم! خدایی شایسته است بنشینم و آنها را انجام بدهم...
#اعتکاف
#نامش_همین_است
🖊#انسان
@gharare_andishe
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💓 #استاد_طاهرزاده:
🖌حضرت زینب «سلاماللهعلیها» نماد تواناییهای نهفته «زن» در بستر اسلام☘️
مدیریتی که میتوان در همه ابعاد کربلا با حضرت زینب «سلاماللهعلیها» متوجه شد.☘️
راز درک برکات حضور در تاریخی که با امام حسین «علیهالسلام» شروع شده، همین بس که حضرت زینب «سلاماللهعلیها» با احساس چنین حضوری در هیچ مصیبتی از پای در نیامد تا کربلا به بهترین نحو، ماورای لجنپراکنیهای بوقهای تبلیغاتی امویان معنا و تنیین شود، تا زینب«سلاماللهعلیها» را در همین راستا، نه در مدینه، که در مصر و شام یعنی در حساسترین جهان اسلامِ آن روز حاضر بیابیم و با رازاندیشیِ تمام از خود بپرسیم راستی! چگونه باید امروز زنان خود را وقتی خود را در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده، حاضر کردهاند؛ مدّ نظر آورد؟
@Matalebevijeh
قرار اندیشه
💓 #استاد_طاهرزاده: 🖌حضرت زینب «سلاماللهعلیها» نماد تواناییهای نهفته «زن» در بستر اسلام☘️ مدیریتی
.
من و جنونِ نام تو هر دم
کوچه پس کوچههای حیات بشر
شده مزین به نام و یاد و حال تو
یوم حیات تو شد، ملاک شب و روز ما
آری تویی آنکه در شام، بلاها چشید و در شعلهی شعف عشق حق، شعله شد و نوای همه زیباییست، در کِشید و مستانه خرابه عالم را بُرد تا خرابات عالم...
آری به تو میاندیشم
نامت جاری شد در عالم زین_اب سلامالله علیها
زینب تویی، آری تویی که علمدار راه مادری
مادرت زهرای اطهر، او که شد ام ابیها... تاریخ خوابزده و ترکخورده با گریههایش خیس شد، تا که کم کَمَک آن قطرات باران اشکش، در بستر تاریخ انسانیت، راه یافت و بوستانی شد از طلوع انسان...
أب اما کیست؟ که او اُمش بود، واقعا ای جان و جانان، آیا ام ابیها بودن طریقی است و سیری دارد؟
أب، بُن تاریخ رسول الله است، گوییا چشمه جوشان اسلام است که سَد غفلت داشت او را منبع آبی میکرد، اما دختری، عَلَم مادری برداشت و نشان داد که
آی آدمها! چشمه جوشان حیات انسان عمیق است و شاهرگ حیاتش به نظرها و مددهای قدسی علی علیه السلام است، او خیبر شکنی ست که خود، حق و حق، خود علی است...
آری هر جا پدری هست در تاریخ که بشود راهبر و قوام انسان، مادری خواهد داشت که چون مادر ما بسوزد از غم و بسوزاند ریشه تزویر و ریا و... را و کُند باغ پدر را آباد، به خون دل و باران اشک و دریای محبت آن دم...
زینبم نور دو عین زهراست، او بعد مادر شده بود، ام ابیها هر دم،
در ایام ولایت علی مرتضی علیه السلام بر تاریخ زینب بود پدر را مادر و چه احوال که بر او نگذشت... تا رسید بر سحر فُزْتُ بِرَبِّ الکَعبه
بعد از آن، شیر زن قصهی ما شد بر سبط اکبر، حسن مجتبی علیه السلام، مادر... خواهری که شد مادر و چه ها دید و شنید و ایستاد بر سر درگه امام خویش تا آخر... تا لحظه تشت و جگر و...
اما، امان از ایامی که زینب کبری سلام الله علیها، او که دلداده و بیتاب حسین علیه السلام است از اول و هر دمی در سایه الطاف حسینش آرام است، ای امان از غربت ایام بر او
آری او که بر سر میخانه و خمخانه حسین علیه السلام ایستاده است، اینک اما که تزویر پرده برداشته به سوی او از روبهی به گرگی رسته، زینب سلام الله علیها اما چونان مادر و نیز پدر، میشود ابر و نمیبارد شاید، اما قطعا با فصاحت و بلاغت میشود طوفان و میکَند کاخ استکبار یزیدیان و همه را یک جا...
آری او کوه لطیفی است و پناه البته
او شیر میدان نبرد حق و باطل است و َشده مصداق أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ
اما با چه خردی؟ با کمی دقت میتوان دید مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ را در صلابت حیدری و مقاومت فاطمی اش...
اما ای من، ای تو، ای او...
اندکی!! اندکی صبر!
أبِ تاریخ تو کیست؟ آیا به تأسی از شیر زن کربلا، همو و مادرش، حاضری اُم بشوی بر او؟؟ اما چه سؤالی کردم!!! گویا شد لبخندی بر لب هشیار تو ای یار من...
آری آری! من و تو تا طلب و عزم و عهد مادری را نکنیم، درد مادری را نچشیم و مادر نشویم، آری ای یار! مادری راه است، راهی از جنس بودن پر عشق و البته با عقل که کِشَد شعله وجود در کلام و زبان به فصاحت و بلاغت تا کند جانها بیدار...
هرچه چشم گرداندم من ندیدم پدری جز او که مادرانش در عصر خمینی تا همین روز هر آن، با دل و جان آن چنان لب به سخن بگشوده و آن چنان جان شیرین به جانان داده، آن چنان مست به دنبال فنا، خویش سراسیمه دویده که اینک هر کجا بویی از انسان هست غوغای مادری برای پدرمان برپاست، کار به جایی رسید که ببین شیران بیشهی غزه، شیرزنان و شیربچهها و شیرمردانش... به تأسی از زینب کبری سلامالله علیها و لشکر کودکان و زنانش در خروش تاریخ طوفانی از جنس الاقصی کرده به پا...
زینبم! ای بانو، جان فدای مادری ات،که شدی زینت مانای پدر در تاریخ... تو بیا و برگیر چون مادرت، دانههای جان ما را و بگذار در دریای وجود پدر اعصار جان گیریم و جان فدای یار شویم، در عالم یگانه حق یگانه باشیم. آیا مادری، پدر حقیقی به عهده ی حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب سلام الله علیها بود و تمام شد و یا باید در مقام خاص باشیم یا قصهی انتظار، همان قصهی ام ابیهای تاریخ و تعالی بشر است و ادامه دارد؟ انگار انسانِ این تاریخ، همه هست و هیچ نیست.
ادامه دارد.....
#أُم_أَبیها
#مادری
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🖊#در_انتظار_خورشید
@gharare_andishe
میبینی تجلی الله را؟
و انعکاس نور حق میان فرزند و پدر شهیدش و مایی که شاید در انتظاریم برای آغوش کشیدن جلواتی از نورِ حق بر این جانمان تا بلکه حیاتی الهی از سرگیریم و زنده و زندهتر شویم.
در این عکس کودکی خیره و مبهوت به تصویر پدر شهیدش است بر روی تابوت و گویی شهید هم نگاهش خیره است به فرزندش و تمامیِ ما.
گویی فرقی نمیکنیم با فرزند یکی یکدانهاش و ندایی حقگونهای بر همهمان سر داده به جایی که در آن حاضر است.
لبخندی بر لبانش نشسته و نگاهی پر از امید به اکنون و آیندهمان انداخته و اشاره میکند به افقی که حضور ابدی و نهاییِ ما در آن مستقر است؛ افقی که تنها در بیرونِ ما نیست و در خود ما نیز هست.
آینه در مقابله آینه جلوهگه آیاتِ حق شدهست...
همانند وقتی که در دو آینهی مقابل هم خودت را نگاه میکنی و تا بینهایت خودت را در آینه میبینی و مسخ آن نهایت میشوی.
آری تمثیل جالبی است تماشا نمودن خود در آینهای که گویی حقیقتِ خودمان را به تماشایش نشتهایم و آن راهی که میتوان هربار از سر بگیریمش.
راهی که هیچ انتهایی ندارد و نخواهد داشت.
🖊#پروا_ز_خویش
@gharare_andishe
پیلهای در ذهنمان ساختهایم
و فراتر از پیلهیِ وهمانی خودساخته نمیرویم تا بلکه وسعت حقیقتی را دریابیم و در آن جانی تازه کنیم و حیات برتری از سرگیریم.
و ما کجای قصه دیگری را در جای خود در مییابیماش؟!
و خود را نیز در جای خود؟!
به راستی نقطه تفکر کجاست!
و شنیدن کجا!
جایی که دیالوگ در حاشیه نرود و حضور دیگری رقم خورد و نسبتها رنگ دیگری گیرند!
و اوهامی که در اطرافمان در رقص و پروازند و مارا میان حقیقت و انتزاع معلق نگه داشتهاند.
جایی که حُسن جایِ خود را با سوء تغییر میدهد و ظنّ ما در ناکجا آبادی قرار میگیرد و جای ایستادن افراد هم برایمان این چنین متغیر و نامفهوم میشود!
به راستی چه زمان تولد دوبارهیمان رقم خواهد خورد و مرگی حقیقی مارا در بر خواهد گرفت تا پروانهای شویم و از پیلهی اوهام خود خارج؟!
در نور حق گرم شویم و دیگری را نیز گرمی بخشیم؛
در عشق به وصال نور بسوزیم و هیچ شویم در اویی که همه چیزمان است!
✍#در_انتظار_پرواز
@gharare_andishe
ناگهان دستم رفت روی ماشه، همه چیز سیاهتر شد... همهمه بیشتر شد... فقط صدای آه و نالهای زیرین و شکایتهای تند و تیز بقیه را میفهمیدم آن هم مبهم!
از بس ناگهانی و ناخواسته بود!
تیر بود!
داغ و درنده...
شلیک شد!
من شلیک کردم...
به دوستم اصابت کرد، به قلبم خودم
زرد شد، پژمرده شد؛
چه میشود؟ میبخشد؟ دوستیمان؟ راهی که میپیمودیم؟
کاش بداند که شب بود و تاریکی و دلهره و همهمه و من نفهمیدم و دستم خورد، دستم ...
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها
✍#هیچ
@gharare_andishe
12.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔹مبارزهای که با انقلاب انجام گرفت، مبارزه هویتی بود... هویت ملت ایران، موجودیت ملت ایران، تاریخ ملت ایران داشت نابود میشد و جلوی آن گرفته شد.
🔹شهدایی که در انقلاب اسلامی شهید شدند، جزء برترینها هستند....
#دهه_فجر
#عید_انقلاب
@gharare_andishe