eitaa logo
قرار اندیشه
256 دنبال‌کننده
470 عکس
191 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @Rrajaee
مشاهده در ایتا
دانلود
من داشتم زندگی آرام خودم را می‌کردم؛ چکارم داشتی حاج قاسم؟ من که به سمت تو نیامده بودم، تو آمدی. من که داشتم کتاب‌هایم را می‌خواندم تو خودت آمدی سمتم و من را بی‌قرار کردی، آنگاه انگار مرا ترک کرده و به حال خودم واگذاشتی و دیگر من ماندم و من و بی‌قراری‌هایم ... هر سال کارت همین است؛ می‌آیی و چند روزی زندگی ما را در این تلاطم‌ها می‌اندازی و می‌گویند تو تمام عمرت اینگونه بودی. گاهی خوابم می‌آید؛ گاهی کمی خسته‌ام؛ اما تلاطم‌ها که تمام می‌شود، دلم دوباره برایش تنگ می‌شود. اما راستی با که می‌توانم در این باره حرف بزنم و اصلا چه بگویم؟ گاهی خودم را در میان دیوارهای بسیار بلند سفید می‌بینم، بی‌تحرک، بی‌ادراک، سرد و منطقی همه مرا نصیحت به عاقل بودن و عاقلانه رفتار کردن می‌کنند و واااای که چقدر این عاقل بودن زجر‌آور و درد آور است ... انگار نمی‌خواهم هیچ حرف و هیچ عقل و منطقی را قبول کنم و می‌خواهم تمام نمازهایم را اصلا بدهم و اصلا کافر کافر شوم. آخر مرا به این دستورالعمل‌ها و دو دو تا چهار تاهای دینی چکار؟ من انگار کور کورم؛ انگار هیچ نمی‌شنوم، خودم هم در تعجب مانده‌ام و خودم هم نمی‌خواهم خودم را گردن بگیرم و احوالات و رفتارهایم را. داشتم می‌گفتم، هیچ نمی‌بینم و نمی‌شنوم و در این سفیدی یا شاید سیاهی و شاید خاکستری رنگ مطلق، فقط یک ندای زنده در درونم هست که می‌گوید بیا آخ که ای کاش می‌توانستم آرامش کنم و دوباره به زندگی آرام همیشگی‌ام برگردم... نه نه کاش هیچ‌وقت آرام نشود... @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید... 🎞 بخشی از مستند عیدوک ساعت دو نصف شب بود که فکر کنم رسیدیم کرمان.... 🌀 امروز که سیاست بیشتر از تدبیر و اصلاح امور، به غلبه و قدرت‌نمایی می‌اندیشد، حاج قاسم با شرور و قاتل شهید معمار چگونه سخن می‌گوید؟ ▪️می‌دانم که با کوهی از تشویش آمدی اینجا... ▫️خیلی مشکله آدم اعتماد کنه به دشمن خودش... ▪️بهت تبریک میگم که نترسیدی و به کرمان آمدی... @gharare_andishe
🔘 پیام رهبر انقلاب اسلامی به نشست افق تحول رسانه ملی بسمه‌تعالی جناب آقای جبلی شما و این حضرات نقش بی‌بدیل رسانه و تبلیغ را در پیکارهای کنونی جهان-که بیش از همیشه است- میدانید. امروز پیروزی یک طرف را توانایی او در گرفتن و رساندنِ پیام و روایت او از واقعیت، رقم میزند؛ بسیار پیش و بیش از آنکه ابزارهای نظامی وارد میدان شوند و در آن اثر بگذارند. ما در این عرصه‌ی مهم باید دقت و تلاش و ابتکار خود را مضاعف کنیم. این پیام من به این همایش است. سیّدعلی خامنه‌ای    ۱۴۰۳/۱۰/۱۰  〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🖌 این پیام رهبری به وضوح بر اهمیت روایت دلالت دارد و نقش رسانه و نگاه نقطه‌زن او به صحنه، در باز کردن چشم‌ها رو به سوی واقعیت را پررنگ می‌کند. این روزها ما دلدادگی‌‌های مردم نسبت به سردار و رشادت‌ها و دلاوری‌های حاج قاسم و مستندهای گوناگون را در صفحه‌ی تلویزیون و صفحات مجازی شاهدیم. حتی پدیده‌ی نسبتاً نویی به نام بلاگرهای مذهبی نیز، از حاج قاسم می‌گویند و عواطف و احساسات خود بروز می‌دهند. اما آقا در پیام خود از روایت می‌گویند و از رساندن پیام... گویا روایت و به تبع آن رساندن پیام، غیر از این کارهایی‌ست که به کرات در انواع رسانه‌های ما انجام می‌شود. آنچه که حقیقتاً می‌تواند حاج قاسم‌ها را خون ایران معرفی کند و به چشم بیاورد، قصه است. انگار اگر در دل قصه و اتفاقات معنی‌دار، گذشته و حال یک فرد موثر و پای‌کار را بگوییم، به روایت دست‌یافته‌ایم و می‌توانیم حقیقتاً از او بگوییم. از حاج قاسم نه به مثابه‌ی یک فرد که باید به او ادای دین کرد یا او را التیام کم‌کاریهای خود بدانیم،بلکه به عنوان بخشی از قصه و تاریخ ایران و نشانه‌‌ای از وضعیتی که می‌توانیم داشته‌باشیم‌ به گونه‌ای که با او امکان نفس‌کشیدن و سخن از آینده مهیا می‌شود. شاید این پیام آقا، بیشتر از پیش از اهمیت معنا و سخن در چنین روزهای ملتهبی را گواهی می‌دهد. گویا نحوی از روایت وجود دارد که می‌تواند فارغ از تفسیرهای روشن‌فکرانه از مقاومت و یأس ناشی از آن، یا برداشت‌هایی محدود به دغدغه‌های مثل قیمت دلار و...، تصویری از حاج قاسم به دست بدهد که مقاومت را ضرورت موجودیت ما و آینده‌ معرفی می‌کند. @gharare_andishe
🏴🏴گفت‌وگو با محوریت موضوع «در جست‌وجوی سخن حاج قاسم» به وصفِ هیچکسی جز تو دَم نخواهم زد خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعرِ توست! 📅پنج شنبه ۱۳ دیماه ۱۴۰۳ 🕰ساعت ۱۵ 🌐بستر گفت‌وگو: https://gharar.ir/r/0d0cee57 @gharare_andishe
قرار اندیشه
داریم به آن روز نزدیک می‌شویم: ‹اللهم لانلعم منه الا خیرا.› دلم می‌خواهد بروم کرمان. اینجا که باشیم،
. وسطهای روز، این روز برفی از خواب می‌پریم. چه شده؟ این بغض دیگر چیست؟ ما که یک و بیست را هم رد کرده‌ایم. با هرکسی که حرف می‌زنی، می‌گوید موافق است اما دقیقا نمی‌فهمد منظور ما چیست. می‌گوییم یک طوری است. گویا فقط جایمان عوض نشده. ما رفته‌ایم جای دیگری. اینجا جای دیگری است، زمانِ دیگر. ما دیگر خودمان نیستم. یکی از دوستانم می‌گوید مال کم‌خوابی است؛ آخر نطقهایی که در باب معجزه بودن و حس خوب و عشق و گریه و اینها می‌کردم، خوب طرفدار داشت. این یکی اما کسی را به خود جذب نمی‌کند. همه از آداب زیارت می‌گویند و من پشت سر خانه‌ای که نامش منصوب به مادر است و خانه‌ی پدریِ قاسمِ سلیمانی، می‌نشینم. کتاب‌هایم را درمی‌آورم. کمی از آنها می‌خواهم. نام‌هایش دیگر مهم نیستند. یک چیزی باید برای ادامه دادن کمک کند به قولی: دادی و فریادی. بقیه اما می‌گویند این عادی است و احوالات آسمانی است. اما مگر نه که از دیشب و حتی قبل‌ترش از آسمان دارد به زمین می‌بارد. من حالیم نمی‌شود! می‌دانم قصه‌ی نانوشته‌ای است: کسی این رمان را نمی‌خواند، سفرنامه هم نمی‌شود اما... می‌رسیم به گلستان شهدا. این اول بیچارگی است. کتاب.ها را سفت در دست می‌چسبم و به بندهای کوله‌پشتی‌ام دخیل می‌بندم. باز با خودم فکر می‌کنم: باید همین حالا از اینجا فرار کرد یا تا ابد درش ماند؟ @gharare_andishe
گفت از مواجهه و دغدغه‌ی‌تان برای قلم زدن در ادبیات پایداری بگویید؛ گفتم نمی‌دانم! چند باری بیش نیست که این نام به گوشم رسیده و حتی تعریفش را هم نمی‌دانم اما این ماجراهای مامان لعیا و فخرالسادات بود که مرا به کتاب شما و حتی این نام که می‌گویید، گره زد. سودای نوشتن برای ادبیات پایداری را ندارم، اما راستش را بخواهید، مثلا همین امروز کلی با مادرم کلنجار رفتم تا بتوانم راهی کرمان شوم. هرچه می‌گفتم، انگار نمی‌شنید یا نمی‌فهمید. نه اینکه نخواهد، نه، اما انگار دیوارهای بلند سفیدی در میان ما بود و انگار هوای جهانی که من در آن نفس می‌کشم، هیچ‌وقت به مشامش نرسیده بود و در عین مادر و دختر بودن، گفتگوی دو ایدئولوگ موافق و مخالف بین ما سر داده بود. ادبیات مقاومت و پایداری، چه اسم گنده و پر طمطراقی! اصلا ما را به این حرف‌ها چه؟ نه من برای چیزی در میان تر و زمینی‌تر می‌خواهم بنویسم؛ چیزی که شب و روزم و حتی واجب‌تر از نان و آبم به آن گره خورده. و مگر می‌شود از کرمان رفتن گفت وقتی محل انفجار بوده است... ده‌ها کودک و زن و پیر و جوان در این گوییا حادثه‌نما جان باختند و تحلیل‌ها اکنون می‌گویند ناامن است. و یا نه مگر اصلاً کرمان دستور دینی است و جایی در قرآن و روایات از آن برده شده است و رفتن هر ساله‌اش و این الزام چه معنایی و چه جایی دارد؟ می‌گفتم نه دستور دینی نیست ولی انگار حتی از نماز و روزه هم واجب‌تر است؛ یا نه حاضرم تمام نمازهای عمرم را بدهم اما رفتن به کرمان را به من بدهند. چه می‌توانستم بگویم؟ و دلیل‌ها و استدلال‌هایم برای گفتن اینکه «نه، به شما قول می‌دهم که چیزی نمی‌شود و مگر هر سال بمب می‌گذارند و یک سال که چنین اتفاقی بیفتد، سال بعد تدابیر امنیتی فراوان در کار است و مگر هر بار در کرمان مرگ قسط می‌کنند و مگر همه اتوبوس‌‌ها در جاده‌‌ها چپ می‌کنند و جاده‌ها امن و امان است و ...» کافی نبود. و انگار باید پا را جای دیگر می‌گذاشتی و رو راست از اصل مطلب حرف می‌زدی و مگر می‌شود از اصل مطلب حرف زد؟ در مقام قیاس نه، اما از راه که همان است سخن به میان بیاوری و بگویی اگر ام‌البنین علیهاالسلام جلوی ابالفضل را می‌گرفت و آن روی مادری‌اش گُل می‌کرد و می‌گفت اگر در میدان شمشیری به تو بخورد، من چه کنم؟ و تیر و نیزه درد دارد و اگر بلایی سرت بیاید من چه کنم؟ و ... دیگر سرنوشت تاریخ چه می‌شد و نه ، دیگر ام‌البنین بودن چه معنایی داشت و عباس علیه‌السلام کجای این تاریخ بود و مصطفی صدر‌زاده‌ها و علیرضا کریمی‌ها کجا بودند؟ یا بگویم مگر مادران شهدا مهربان‌ترین و دلسوز‌ترین مادران تاریخ نبودند و آن‌ها فرزندانشان را به دست چه سپردند؟ و مگر بالاترینِ اقبال‌ها از آن فرزندان آن‌ها نشد؟ اما چه می‌توانستم بگویم؟ وقتی شهید افتاده در دامِ زمان و مکانِ یک انفجار نمایانده می‌شود و وقتی حرف از انتخاب به میان می‌آید می‌گویند آن دختر سه ساله‌ی کاپشن صورتی چه می‌فهمیده است که بتواند انتخابی بکند و من نمی‌دانم این‌ها باب چ‌الحوائج بودن حضرت علی اصغر را و آن مقام و بزرگواری‌ها در عالم را چه معنا می‌کنند؟ اما مگر می‌شود گفت؟ @gharare_andishe
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار اندیشه
💠جلسه متن خوانی کتاب انقلاب اسلامی و تحقق آینده دینداری @gharare_andishe
هدایت شده از بنیان های حکمت حضور
انقلاب اسلامی وچگونگی تحقق آینده دینداری ما06.MP3
56.33M
. 🎙تاملی در کتاب؛انقلاب اسلامی و چگونگی تحقق آینده دینداری ما اثر 🔸جلسه ششم 📅 ۱۸دیماه ماه ۱۴۰۳ @bonyanha
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
🎙پادکست "شاهد مهدی" "قصه‌ها و نسبت‌ها" 🔻ما ها نگران دوستی هایمان هستیم هر بار یک جور به دنبالش می گردیم یک جور تازه اش می کنیم هر بار به بهانه ای ولو به دعوا... @esharenakhana
هدایت شده از اشاره های ناخوانا
shahed.f.mp3
5.52M
🔈 پادکست شاهد مهدی 🔺 با روایت احمد کاظمی ... @esharenakhana
نمیدانم چه سری در شهدا است که زبان به راحتی لب به سخن نمی‌گشاید، انگار فقط محو می‌شوی جوری که میخواهی در فضای آنها غرق شوی و هیچ نجات غریقی هم به کمکت نیاید؛ این فقط یک ابراز احساسات یا غبطه خوردن به مقام شهدا نیست، بلکه وضعیت‌ست، وضعیت تمنای با آنها بودن... انگار در این سردی و رکود و بی‌تمنایی که امروز در ما هست و دیگری جهنمی است که باید از او دوری گزید یا مدام در فکر محاسبه‌ی کید‌های پنهان او بود، شهداء در نسبت با سرّ هستی قرار گرفته‌اند و ورای سود و زیانند، راهی را در رفاقت با هم طی کرده‌اند که در آن راه، شهادت را یافته‌اند... @gharare_andishe