از این گونه مشاوران بپرهیز! 🚨
امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه به مسأله مشاوران والى و صفات و ویژگى هاى آنها مى پردازد و جالب اینکه از اصل لزوم مشورت سخن نمى گوید؛ زیرا آن را امر مسلّمى فرض کرده که هر والى و زمامدار باید مشاورانى براى مسائل مختلف سیاسى و اقتصادى و نظامى داشته باشد تا با استفاده از افکار آنها بهترین راه را براى پیشبرد این امور برگزیند و از استبداد به رأى و تکیه بر افکار فردى بپرهیزد و مصالح رعایا تا آنجا که ممکن است رعایت شود.
امام(علیه السلام) مالک اشتر را از مشورت با سه گروه به شدّت برحذر مى دارد و آثار سوء مشورت با آنها را در عباراتى کوتاه و پرمعنا بیان مى دارد.
مى فرماید: «هرگز #بخیل را در مشورت خود دخالت مده؛ زیرا تو را از احسان و نیکى کردن منصرف مى سازد و از تهى دستى و فقر مى ترساند و نیز با شخص ترسو مشورت مکن که روحیه تو را در انجام امور تضعیف مى کند و از مشورت با افراد حریص برحذر باش که حرص ورزیدن را از طریق ستمگرى در نظرت زینت مى دهند»; (وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ، وَ لاَ جَبَاناً یُضْعِفُکَ عَنِ الاُْمُورِ، وَ لاَ حَرِیصاً یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ(۱) بِالْجَوْرِ).
امام(علیه السلام) در واقع او را به سه اصل توصیه مى کند: سخاوت، شجاعت و قناعت و توکل.
روشن است که مشورت با فرد بخیل جلوى سخاوت را مى گیرد و با شخص ترسو پایه هاى شجاعت را سُست مى کند و با حریص #قناعت را متزلزل مى سازد که لازمه آن ستم کردن بر رعایاست.
از سوى دیگر، در برابر امور رفاهىِ رعایا، بخیلان مانع مى شوند و در امور نظامى و نبرد با دشمنان ترسوها سنگ مى اندازند و در امور اقتصادى حریصان سدّ راهند؛ بنابراین مشاوران والى باید از میان کسانى انتخاب شوند که در شئون مختلف کشور او را یارى دهند و اراده و تصمیم وى را تقویت کنند و از امورى که مصالح مردم را برباد مى دهد برحذر دارند.
آن گاه امام در پایان این بحث به ریشه هاى این سه صفت زشت و ناپسند پرداخته و همه آنها را به یک اصل باز مى گرداند.
مى فرماید: «زیرا «بخل» و «ترس» و «حرص»، تمایلات گوناگونى هستند که جامع آنها «سوء» ظن به خداوند است»; (فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ(۲) شَتَّى یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ).
امام(علیه السلام) در این جمله در واقع به روانکاوى عمیقى دست زده، مى فرماید:
← بخیلان اگر بخل مىورزند براى آن است که به فضل و مواهب الهى سوء ظن دارند و چنین مى پندارند که اگر امروز بخشش کنند فردا فقیر مى شوند و در مى مانند.
← و ترسوها به وعده الهى در مورد نصرت یاران حق بدگمانند و چنین مى پندارند که اگر عقب نشینى نکنند ممکن است تنها بمانند و نابود شوند.
← و حریصان اگر حرص را پیشه کرده اند به سبب آن است که توکل بر خدا ندارند و در واقع به قدرت خدا سوء ظن دارند.
آیات قرآن مجید نیز گواه بر این معانى است، در یک جا مى فرماید: «(الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً); شیطان شما را (هنگام انفاق) وعده فقر و تهى دستى مى دهد و به زشتى ها امر مى کند، ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد».(۳)
در جاى دیگر مى فرماید: «(وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ); هرگز سُست نشوید! و غمگین نگردید; و شما برترید اگر ایمان داشته باشید».(۴)
همچنین در جاى دیگرى مى فرماید: «(وَ أَنْفِقُوا خَیْراً لاَِنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); و انفاق کنید که براى شما بهتر است; و کسانى که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگارانند».(۵)
آنچه از کلام امام در این بخش عهدنامه آمده، شبیه چیزى است که در کلام پیغمبر اکرم هنگام توصیه به على(علیه السلام)وارد شده است.
در حدیثى از علل الشرایع مى خوانیم که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: «یَا عَلِیُّ لاَ تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ یُضَیِّقُ عَلَیْکَ الْمَخْرَجَ وَ لاَ تُشَاوِرِ الْبَخِیلَ فَإِنَّهُ یَقْصُرُ بِکَ عَنْ غَایَتِکَ وَ لاَ تُشَاوِرْ حَرِیصاً فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ شَرَّهَا وَ اعْلَمْ یَا عَلِیُّ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِیزَةٌ وَاحِدَةٌ یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ; اى على با ترسو مشورت نکن که راه هاى خروج از مشکلات را بر تو مى بندد و با بخیل مشورت مکن که تو را از رسیدن به هدف باز مى دارد و با حریص مشورت ننما؛ زیرا در میان دو چیز آنچه بدتر است براى تو زینت مى بخشد و بدان اى على که جبن و بخل و حرص به یک ریشه باز مى گردند و جامع آنها سوء ظن است».(۶)
نکته
اهمّیّت مشورت
در زندگى انسان ها موضوع مشورت از مهم ترین مسائل اجتماعى است و دلیل آن کاملا روشن است؛ زیرا از یک سو مشکلات اجتماعى و
حتى شخصى، غالباً داراى پیچیدگى هایى است و از سویى دیگر هر سرى را فکرى و هر کسى را رأى و هوشى است که اگر همگى تا آنجا که ممکن است براى حل مشکل دعوت شوند راه حل هاى روشنى به دست مى آید.
از این رو در #غررالحکم از امام(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «حَقٌّ عَلَى الْعاقِلِ أنْ یُضِیفَ إلى رَأیِهِ رَأْىَ الْعُقَلاءِ وَ یَضُمَّ إلى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکَماءِ; سزاوار است انسان خردمند رأى عاقلان دیگر را به رأى خود اضافه کند و علوم دانشمندان را به علم خود ضمیمه نماید».(۷)
بدیهى است هر قدر کار مهم تر باشد اهمّیّت #مشورت بیشتر مى شود و تجربه نشان داده کسانى که کارهاى مهم خویش را با مشورت و صلاح اندیشى خردمندان انجام مى دهند کمتر گرفتار لغزش مى شوند و برعکس مستبدان به رأى که خود را از افکار دیگران بى نیاز مى بینند غالباً گرفتار اشتباهات پر هزینه و یا خطرناک مى گردد.
و لذا در کلمات نورانى و گهربار امام(علیه السلام) مى خوانیم: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا; کسى که استبداد به رأى پیشه کند هلاک مى شود و کسى که با مردان صاحب نظر به مشورت بنشیند شریک عقل هاى آنها خواهد بود».(۸)
در حدیثى از #امام_حسن_مجتبى(علیه السلام) آمده است: «مَا تَشَاوَرَ قَوْمٌ إِلاَّ هُدُوا إِلَى رُشْدِهِمْ; هیچ گروهى مشورت نمى کنند مگر اینکه به خیر و صلاح خود مى رسند».(۹)
در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) این جمله حکمت آمیز از تورات نقل شده است: «مَنْ لَمْ یَسْتَشِرْ یَنْدَم; کسى که مشورت نکند پشیمان مى شود».(۱۰)
تفاوت نمى کند که انسان با عاقلان بالاتر از خود مشورت کند یا زیردست، چنان که از امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام)نقل شده هنگامى که نام پدرش موسى بن جعفر را نزد او بردند فرمود: عقل ها با عقل او برابرى نداشتند; ولى با این حال گاه با غلامان سیاه مشورت مى کرد.
به آن حضرت عرض کردند: با چنین شخصى مشورت مى کنى! فرمود: «إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعالى رُبَّمَا فَتَحَ عَلَى لِسَانِه; اى بسا خداوند متعال کلید حل مشکل را بر زبان او قرار دهد».(۱۱)
جالب اینکه در مورد فلسفه هاى مشورت، افزون بر آنچه گذشت آمده است: اینکه دستور به مشورت تأکید شده براى این است که معمولاً طرف مشورت فکر خالصى درباره آن موضوع دارد؛ در حالى که مشورت کننده (چون منافعش مطرح است) فکر او مشوب به هوا و هوس است: (إنّما حُضَّ عَلَى الْمُشاوَرَةِ لاِنَّ رَأْىَ الْمُشیرِ صِرْفٌ وَ رَأْىُ الْمُسْتَشیرِ مَشُوبٌ بِالْهَوى).(۱۲)
البته همان گونه که در عبارت عهدنامه امام آمده است، با هر کَس نمى توان و نباید مشورت کرد; طرف مشورت باید فردى عاقل، با ایمان، و خیرخواه بوده باشد، لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: مشورت باید با معیارهایش صورت بگیرد و گرنه ضررش بیشتر از سود آن است.
سپس امام چهار معیار براى مشورت ذکر مى کند:
۱. طرف مشورت فرد عاقلى باشد.
۲. آزاداندیش و متدین باشد.
۳. دوست مهربان باشد.
۴. او را از اسرار درونت آگاه سازى (تا شرایط تو را بداند و مشورت صحیح بدهد) سپس آن را مکتوم دارد.
در پایان حدیث مى فرماید: هرگاه این شرایط جمع شود مشورت کامل مى گردد و خیرخواهى به حد کمال مى رسد.(۱۳)
در دنیاى امروز مسأله مشورت و شورا بسیار گسترده تر از گذشته است و گاه انسان گمان مى کند که با گسترش مشورت، دنیا رو به صلاح خواهد رفت حال آنکه متأسّفانه این شوراها و مجالس مشورتى غالباً رنگ سیاسى به خود گرفته و در مسیر منافع افراد یا گروه هاى خاصى است و در حقیقت آن خلوص و قداست مشورت را از دست داده است.
نشانه روشن آن اینکه بسیارى از افراد یا گروه ها تلاش مى کنند با صرف هزینه هاى سنگین به عنوان نماینده براى این گونه جلسات انتخاب شوند; کارى که آشکارا مى گوید هدف تأمین مصالح توده هاى مردم نیست؛ بلکه بذرى مى پاشند تا بیشتر از آن به نفع خود درو کنند.
سخن درباره مشورت بسیار است هدف تنها اشاره کوتاهى در این باره بود و این بحث را با تأکید بر این نکته که طرف مشورت همواره مسئولیت سنگینى دارد با ذکر حدیثى پایان مى دهیم که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى گوید: «مَنِ اسْتَشَارَهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ یَمْحَضْهُ النَّصِیحَةَ سَلَبَهُ اللهُ لُبَّهُ; کسى که برادر مؤمنش از او مشورت بخواهد و او در مقام مشورت خالصانه خیرخواهى نکند خدا عقل او را از وى خواهد گرفت».(۱۴)
پاورقی :
[ ۱ ] . «الشَّرَه» به معناى حرص شديد است.
[ ۲ ] . «غَرائز» جميع غريزه به معناى طبيعت و قريحه و انگيزه هاى متمرکز درون ذات انسان يا جانداران ديگر است←از ريشه «غَرْز» بر وزن «قرض» به معناى سوراخ کردن گرفته شده گويى درون انسان را سوراخ مى کنند و انگيزه اى در آن جاى مى دهند.
[ ۳ ] . بقره، آيه ۲۶۸.
[ ۴ ] . آل عمران، آيه ۱۳۹.
[ ۵ ] . تغابن، آيه ۱۶.
[ ۶ ] . علل الشرايع، ج ۲، ص ۵۵۹، ح ۱. بايد توجّه داشت که اگر در کلام امام «غَرائِزَ شَتّى» آمده است و در کلام پيغمبر «غَريزَةٌ واحِدَة» به سبب نگاه کردن به اين سه موضوع از زواياى مختلف است. به حسب ظاهر از هم جدا هستند; ولى در واقع به يک اصل باز مى گردند.
[ ۷ ] . غررالحکم، ح ۴۹۶.
[ ۸ ] . نهج البلاغه، کلمات قصار، ۱۶۱.
[ ۹ ] . بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۰۵، ح ۴.
[ ۱۰ ] . همان مدرک، ج ۷۴، ص ۴۳، ح ۱۳.
[ ۱۱ ] . همان مدرک، ج ۷۲، ص ۱۰۱، ص ۲۵.
[ ۱۲ ] . غررالحکم، ح ۱۰۰۴۹.
[ ۱۳ ] . بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۱۰۲، ح ۳۰.
[ ۱۴ ] . بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۱۰۴، ح ۳۶.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#خاطرات | قهر با ظالم
در طول ١٤ سالى كه حضرت امام در نجف بودند، هر شب به حرم #حضرت_اميرالمؤمنين عليه السلام مىرفتند.
يك شب امام به حرم نرفتند، بعداً معلوم شد كه در آن شب سفير ايران يعنى نمايندۀ شاه به حرم آمده و فيلمبردارى مىشده است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | احترام به اموال عمومى
شهيد حاج آقا مصطفى خمينى مىفرمود: در خدمت حضرت امام در شهر همدان قدم مىزديم، به پاركى رسيديم كه چمن بود.
حضرت امام مسافت بسيار طولانى را طى كرد تا پايش را روى چمن نگذارد و فرمود: ما رژيم طاغوت را قبول نداريم، ولى اين چمنها با پول مردم درست شده و من پا روى آن نمىگذارم.
#بیت_المال
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | عزّت نفس
زمانى كه حضرت امام در نجف بودند، در جلسهاى كه همه علما بودند، نماينده صدام وارد شد.
البته در آن زمان كسى نمىدانست كه صدام چه جرثومهاى است. عدّهاى جلو پاى نماينده صدام بلند شدند؛ امّا امام بلند نشد!!
#عزت_نفس
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات |تواضع عالم
شور و شوق انقلابى، همۀ شهرها را فراگرفته بود.
جوانان انقلابى جهرم نيز انتظار داشتند حضرت #آية_اللّه_حقشناس -يكى از علماى وارسته ديار فارس و از عاشقان امام خمينى ره با حرارت بيشتر وارد صحنه شود، ايشان هم مىفرمود: بايد از طرف امام دستور برسد تا ما نيز حركت كنيم.
جوانان انقلابى گفتند: بايد حال اين پيرمرد را بگيريم!
به در خانۀ او رفتند و گفتند: شما آخوند انقلابى نيستى، شما آخوند عصر ناصرالدين شاه هستى، شما به درد صد سال پيش مىخورى.
ايشان در جواب آنان با خوشرويى فرمود: به جدّم قسم به درد صد سال پيش هم نمىخورم، حالا بيائيد داخل منزل تا با هم يك چايى بخوريم.
جوانها به هم نگاهى كرده و خود را خلع سلاح ديدند.
#تواضع
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات |هديه و پيوند دلها 🎁
ايامى كه امام خمينى قدس سره در نوفل لوشاتو فرانسه بودند، با تولّد #حضرت_مسيح عليه السلام مقارن شد.
امام فرمودند: هدايا و آجيل و شيرينىهايى كه دوستان براى ما آوردهاند همه را بستهبندى كنيد و به همسايهها #هديه دهيد.
امام با اين ابتكارش آنچنان دلهاى همسايههاى مسيحى را جذب كرد كه شبى كه نوفل لوشاتو را ترك مىكرد، با بدرقۀ پرشكوه و بسيار عاطفى آنان روبرو گشت.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | خطيب زيرك
#شهيد_هاشمى_نژاد مىفرمود: زمان طاغوت براى سخنرانى بر فراز منبر رفتم.
در بين جمعيّت يك نفر ساواكى گفت: براى سلامتى شاهنشاه صلوات ختم كنيد.
با توجّه به حساسيت رژيم نسبت به من و اينكه دستگاه ضبط صوتى صداى مرا ضبط مىكرد، مانده بودم چه كنم؟ و چگونه با اين منكر بزرگ برخورد كنم.
روى منبر نشستم و مدّتى با قيافۀ عبوس و معنادار به شخص ساواكى خيره شدم.
با اين كار مردم متوجّه او شدند و او خجالت زده و شرمنده شد و بعد شروع به سخنرانى نمودم.
مطلبى از من ضبط نشد؛ امّا تنبيه صورت گرفت.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | سكوت معنادار
در زمان ستمشاهى پهلوى در ماه محرم، هيئت عزادارى در اهواز به راه افتاد.
آنان بدون اينكه نوحهاى بر زبان داشته باشند با سكوت محض حركت مىكردند.
ساواك آنها را دستگير كرد، گفتند: ما كه جرم و گناهى انجام ندادهايم و حرفى نزدهايم!
ماموران گفتند: سكوت شما بدتر بود؛ اگر شعار مىداديد از اين سكوت بهتر بود، ما از #سكوت شما سوختيم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | ظلم به #افكار_عمومى
عالمى فرزانه در مجلسى نشسته بود. بدون هماهنگى با ايشان، گروهى گفتند: صلوات بفرستيد تا آقا منبر تشريف ببرند، آقا گفت: من مطالعه نكردهام و آمادگى ندارم.
گفتند: هر كَس مىخواهد آقا صحبت كند صلوات بلندتر ختم كند. آقا گفت: من #مطالعه ندارم.
بالاخره با صلوات سوّم به زور ايشان را بالاى منبر فرستادند.
ايشان هم گفت: «بسماللّه الرّحمن الرّحيم» حالا كه با زورِ صلوات مرا بالاى منبر فرستاديد، پس خوب گوش كنيد تا مطلبى برايتان بگويم. بىمطالعه حرف زدن ظلم به افكار مردم است.
و السلام عليكم ورحمة اللّه و بركاته.
سپس از منبر پايين آمد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | فكر بلند
بعضىها فكرشان خيلى بلند است، مردى مزرعهاى را #وقف كرد و گفت: درآمد اين مزرعه را #هديه بخريد و روزهاى جمعه به بيمارستان برويد و از بيمارانى كه عيادت كننده ندارند، عيادت كنيد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | پاسخ بدى با خوبى
در بحبوحۀ انقلاب، شاه به ارتش خود دستور تيراندازى داد و در برابر او امام به مردم گفت: به برادران ارتشى گل بدهيد.
يك مرتبه تحوّلى بزرگ در درون ارتش ايجاد شد.
سرباز مىخواست تيراندازى كند، ولى گل دريافت مىكرد.
اين امر باعث پيوستن بسيارى از نيروهاى ارتشى به جمع مردم شد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ گلچینی از شوخیهای #استاد_قرائتی ☺️😁
https://eitaa.com/ghararemotalee/683
#طنز | #خنده
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#نهج_البلاغه
#فرازی_از_عهدنامه | ۸
📜 متن | ... إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِیراً، وَ مَنْ شَرِکَهُمْ فِی الآْثَامِ فَلاَ یَکُونَنَّ لَکَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاَْثَمَةِ وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَیْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ یُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لاَ آثِماً عَلَى إِثْمِهِ أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَؤُونَةً وَ أَحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً وَ أَحْنَى عَلَیْکَ عَطْفاً وَ أَقَلُّ لِغَیْرِکَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِکَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِکَ وَ حَفَلاَتِکَ ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِیمَا یَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اللهُ لاَِوْلِیَائِهِ وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ هَوَاکَ حَیْثُ وَقَعَ.
وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ; ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یُطْرُوکَ وَ لاَ یَبْجَحُوکَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ ترجمه : بدترين وزراى تو کسى است که پيش از تو وزير «زمامداران شرور» بوده و در گناهان آنها شرکت داشته است.
چنين کسى هرگز نبايد محرم اسرار تو باشد. آنها معاون گنهکاران و برادران ستمکارانند.
اين در حالى است که تو مى توانى جانشينان خوبى به جاى آنان انتخاب کنى، از کسانى که از نظر فکر و نفوذ اجتماعى کمتر از آنها نيستند; ولى بار سنگين اعمال خلاف، گناهان و معاصى آنها را بر دوش ندارند;
از کسانى که هرگز ستمگرى را در ستمش يارى نکرده و گناهکارى را در گناهش معاونت ننموده اند. هزينه اين افراد بر تو سبک تر و همکارى و ياريشان بهتر و محبتشان با تو بيشتر و انس و الفتشان با غير تو (و بيگانگان) کمتر است؛ بنابراين آنها را از خواص خود در خلوت ها و رازدار خويش در محافل خصوصى قرار بده. سپس (از ميان آنها) افرادى را مقدم دار که در گفتن حقايق تلخ براى تو از همه صريح اللهجه تر باشند و در مساعدت و همراهى با تو در امورى که خداوند براى اوليايش دوست نمى دارد کمتر کمک کنند; خواه موافق ميل تو باشد يا نه.
به اهل ورع و صدق و راستى بپيوند سپس آنها را طورى تربيت کن که از تو ستايش بيجا نکنند (و از تملّق و چاپلوسى بپرهيزند و نيز) تو را به اعمال نادرستى که انجام نداده اى تمجيد ننمايند؛ زيرا مدح و ستايش فراوان، عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به کبر و #غرور نزديک مى سازد.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
۸/۱ ...
وزراى خوب و بد
امام(علیه السلام) بعد از بیان صفات مشاوران در بخش گذشته، در این بخش به سراغ صفات و ویژگى هاى وزیران و همکاران در حکومت مى رود.
نخست افرادى را که صفات منفى دارند معرفى مى کند و بعد واجدان صفات نیک و سپس توصیه هاى لازمى را که باید نسبت به آنها ایفا بشود شرح مى دهد.
مى فرماید: «بدترین وزراى تو کسى است که پیش از تو وزیر «زمامداران شرور» بوده و در گناهان آنها شرکت داشته است؛ چنین کسى هرگز نباید محرم اسرار تو باشد»; (إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِیراً، وَ مَنْ شَرِکَهُمْ فِی الآْثَامِ فَلاَ یَکُونَنَّ لَکَ بِطَانَةً(۱)).
امام(علیه السلام) در اینجا به مسأله حسن سابقه و سوء سابقه اشاره مى کند و بررسى سوابق اشخاص را در انتخاب آنها براى کارهاى مهم لازم مى شمرد.
این همان چیزى است که در دنیاى امروز به صورت برگ اوّل پرونده کارگزاران و کارمندان در آمده است.
سپس امام(علیه السلام) دلیل آن را به طور شفاف بیان مى کند و مى فرماید: «آنها معاون گنهکاران و برادران ستمکارانند»; (فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاَْثَمَةِ(۲) وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ).
بعضى کسانى که سال ها با افراد ظالم و ستم پیشه همکارى داشته اند صفات زشت و نکوهیده به صورت حالت و عادت و سجیّه آنها درآمده و به فرض، اظهار توبه کنند باز هم قابل اعتماد نیستند؛ به ویژه آنکه انسان هاى لایق و بدون سوء سابقه در جامعه وجود دارند، لذا در ادامه سخن مى افزاید: «این در حالى است که تو مى توانى جانشینان خوبى به جاى آنان انتخاب کنى، از کسانى که از نظر فکر و نفوذ اجتماعى کمتر از آنها نیستند; ولى بار سنگین اعمال خلاف، گناهان و معاصى آنها را بر دوش ندارند; از کسانى که هرگز ستمگرى را در ستمش یارى نکرده و گناهکارى را در گناهش معاونت ننموده اند»; (و َأَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَیْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ، وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ(۳)وَ أَوْزَارِهِمْ(۴) وَ آثَامِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ یُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ، وَ لاَ آثِماً عَلَى إِثْمِهِ).
از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود حتى کسانى که یک نقطه سیاه در پرونده پیشین آنها هست نباید براى کارهاى مهم، وزارت و امثال آن برگزیده شوند، بلکه لازم است #حسن_سابقه آنها بر همگان روشن باشد.
در پایان این سخن چنین نتیجه مى گیرد و مى فرماید: «هزینه این افراد بر تو سبک تر و همکارى و یاریشان بهتر و محبّتشان با تو بیشتر و انس و الفتشان با غیر تو (و بیگانگان) کمتر است؛ بنابراین آنها را از خواص خود در خلوت ها و رازدار خویش در محافل خصوصى قرار بده»; (أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَؤُونَةً وَ أَحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً، وَ أَحْنَى(۵) عَلَیْکَ عَطْفاً، وَ أَقَلُّ لِغَیْرِکَ إِلْفاً(۶) فَاتَّخِذْ أُولَئِکَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِکَ وَحَفَلاَتِکَ(۷)).
امام(علیه السلام) در این عبارات کوتاه و پر معنا چهار نقطه قوت براى افرادى که داراى سوء سابقه نیستند ذکر مى کند:
۱. آن ها هزینه کمترى بر والى دارند، زیرا قبلاً منافع نامشروعى از حاکمان ظلم به آنها نرسیده تا پرتوقّع باشند.
۲. یارى آنها بهتر و بیشتر است، چرا که نیّاتشان خالص است و کمک هایشان مخلصانه.
۳. آنها محبّتشان بیشتر است؛ زیرا اتحاد فکر و سلیقه و هماهنگى در صفات و نیّات سبب جوشش محبّت آنها مى گردد و به حکم:
″ذره ذره کاندر این ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست″ تجاذب بسیارى میان تو و آنهاست.
۴. اینها با بیگانگان سر و سرّى ندارند.
تنها تو را مى بینند و تو را مى خواهند.
این نکته نیز واضح است که یاران ظالمانِ پیشین نه تنها معاونان خوبى براى والى نخواهند بود؛ بلکه چون مردم از سوابق سوء آنها آگاهند با آنها همکارى نمى کنند و اعتمادشان به والى و زمامدار نیز کم مى شود.
ابن ابى الحدید پس از نقل این روایت معروف: «یُنادی یَوْمَ الْقِیامَةِ أیْنَ مَنْ بَرِئَ لَهُمْ ـ اَىْ لِلظّالِمینَ ـ قَلَماً; روز قیامت منادى فریاد مى زند: کجا هستند کسانى که قلمى🖋 را تراشیدند و به دست ظالمان دادند (تا حکم ظلمى بنویسند، بیایند و کیفر اعمالشان را ببینند)»، داستانى را نقل مى کند که مردى را نزد ولید بن عبد الملک آوردند.
ولید از او پرسید: درباره حجاج چه مى گویى؟
گفت: من چه درباره او بگویم.
او گناهى از گناهان تو و شعله اى از آتشت 🔥 بود.
خدا، هم تو را لعنت کند و هم حجاج را با تو؛ و شروع کرد به دشنام دادن به هر دو.
ولید به عمر بن عبدالعزیز (عموزاده ولید) که در کنارش بود نگاهى کرد و گفت: درباره این شخص چه مى گویى؟
عمر بن عبد العزیز گفت: چه مى خواهى بگویم؟ این مردى است که به همه شما دشنام مى دهد.
۸/۲ ...
یا همانند او دشنامى بده یا او را عفو کن.
ولید خشمگین😡شد و به او گفت: من تو را فقط یک آدم خارجى و بیگانه مى دانم.
عمر گفت: من هم تنها تو را مجنون فکر مى کنم.
برخاست و خشمگین بیرون رفت.
خالد بن ریان که رئیس شرطه (نیروى انتظامى) ولید بود برخاست و همراه او رفت و به عمر بن عبدالعزیز گفت: چرا به امیرمؤمنان! (منظور ولید است) چنین گفتى؟ من دستم را به قبضه شمشیر برده بودم منتظر بودم کى به من دستور مى دهد گردن تو را بزنم.
عمر بن عبد العزیر گفت: اگر چنین دستورى به تو داده بود انجام مى دادى؟
خالد گفت: آرى.
(این ماجرا گذشت) هنگامى که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید خالد آمد بالاى سر عمر (به عنوان محافظ) ایستاد در حالى که شمشیر بر کمر داشت.
عمر نگاهى به او کرد و گفت: شمشیرت را بر زمین بگذار تو باید مطیع ما باشى در هر چه دستور مى دهیم و در برابر او کاتب و نویسندهٔ سابق ولید بود.
به او گفت: تو هم قلمت را بر زمین بگذار؛ زیرا گاه با آن ضرر مى زدى و گاه منفعت مى رساندى.
بعد عرضه داشت: خداوندا من این هر دو را بر زمین گذاشتم تو هرگز آنها را بالا مبر.
راوى مى گوید: به خدا سوگند این هر دو پست و خوار بودند تا مردند.(۸)
آن گاه امام(علیه السلام) بعد از ذکر مسأله حسن سابقه وزرا و کارگزاران به رتبه بندى میان آنها پرداخته و صفاتى را براى برترین ها مى شمرد.
نخست مى فرماید: «سپس (از میان آنها) افرادى را مقدم دار که در گفتن حقایق تلخ براى تو از همه صریح اللهجه تر باشند»; (ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ).
در وصف دوم مى افزاید: «و در مساعدت و همراهى با تو در امورى که خداوند براى اولیایش دوست نمى دارد کمتر کمک کنند خواه موافق میل تو باشد یا نه»; (وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِیمَا یَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اللهُ لاَِوْلِیَائِهِ، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ هَوَاکَ حَیْثُ وَقَعَ).
اشاره به اینکه اگر راه خطا رفتى آنها دست از یارى تو بردارند تا هوشیار شوى و به راه ثواب برگردى.
به بیان دیگر داراى استقلال فکر و شخصیت باشند.
در حق، تو را یارى کنند و در باطل از یارى تو باز ایستند.
در سومین و چهارمین وصف مى فرماید: «به اهل ورع و صدق و راستى بپیوند»; (وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ).
«ورع» به معناى #تقوا در حد بالا و «صدق» همان راستگویى در مشورت ها و خبرهاى گوارا و ناگوار است.
تعبیر به «مُرِّ الْحَقِّ» در عبارت بالا اشاره به این است که بیان حق گاهى شیرین است و در بسیارى از اوقات تلخ; ولى به منزله داروى شفابخشى است که گر چه موقتاً کام انسان را تلخ مى سازد ولى بیمارى هاى جانکاه را از انسان دور مى کند و این یکى از آزمایش هاى خواص و اطرافیان زمامداران است که آنها جرأت و جسارت را داشته باشند کام حاکم را با گفتن حقایق تلخ، اما مفید و سودمند تلخ کنند و از خشم او نهراسند.
همچنین در آنجا که حاکم راه خطا مى رود آزمون دیگرى براى اطرافیان اوست که شجاع باشند و او را یارى نکنند و از راه خطا باز گردانند نه اینکه چشم و گوش بسته به دنبال آنها حرکت کرده و رضاى او را بر رضاى خدا و خلق مقدم دارند.
امام(علیه السلام) در پایان این بخش دستورى درباره وزرا و اطرافیان صادر مى کند و مى فرماید: «سپس آنها را طورى تربیت کن که از تو ستایش بى جا نکنند (و از تملّق و چاپلوسى بپرهیزند و نیز) تو را به اعمال نادرستى که انجام نداده اى تمجید ننمایند؛ زیرا مدح و ستایش فراوان، عُجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به کبر و غرور نزدیک مى سازد»; (ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاَّ یُطْرُوکَ وَ لاَ یَبْجَحُوکَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ(۹)، وَ تُدْنِی مِنَ الْعِزَّةِ(۱۰)).
با توجّه به اینکه «رُضْهُمْ» از ریشه «ریاضت» است که در اینجا به معناى تمرین دادن و تربیت کردن آمده و «یُطْرُوکَ» از ریشه «اِطراء» به معناى مدح و ستایش فراوان است و «یَبْجَحُوکَ» از ریشه «بَجَح» (بر وزن فرح) و به معناى شادمانى است، هدف امام این است که در برابر مداحى اطرافیان روى خوش نشان 😌 ندهد و اظهار خوشحالى نکند; خواه در مورد انجام کارهاى نیک باشد یا ترک کارهاى بد چرا که تکرار این عمل از سوى اطرافیان تدریجاً در دل زمامدار اثر مى گذارد و او را مغرور و ازخودراضى مى کند و به یقین #غرور سرچشمه انحرافات بسیارى است.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: درباره من مدح بیجا نکنید آن گونه که نصارا درباره حضرت مسیح کرده اند (و او را خدا خواندند) من فقط بنده اى از بندگان خدا هستم; ولى بگویید بنده خدا و فرستاده او.(۱۱)
در روایت معروفى مى خوانیم: «احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب; به صورت ستایشگرانِ تملّق گو خاک بپاشید».(۱۲)