🦋شهدا، رفقای با معرفت!
مسئولان اردوگاه چند ساعت پیش از پخش غذا آمار #زائرین را میدادند تا فرصتی برای پخت غذا داشته باشیم.
😱یک بار نزدیک ظهر بود که یک اتوبوس به آمارمان اضافه شد. نمیدانستیم باید چه کار کنیم؟ غذا کم بود.
🌷سید بدون هیچ استرسی یک پارچه سبز پرچم سیدالشهدا (ع) را روی دیگ کشید و به بچههای خادم گفت :
«بچهها بیایید دور دیگ غذا جمع بشوید و هرکدام برای یک #شهید نیت کنید.»
💐سپس ذکر #صلوات گرفت و یک توسل کوچک نیز به #حضرت_زهرا (س) پیدا کرد. پرچم را از روی دیگ برداشت و #یاعلی گفت و مشغول تقسیم غذای زائرین شدیم.
⚠️برای ما خیلی عجیب بود، نه تنها غذا کم نیامد، مقداری هم غذا باقی مانده بود. همه حسابی غذا خوردند!
😉سید خیلی خوشحال بود. آنجا بود که فهمیدیم، چقدر سید با شهدا #رفیق است و #شهدا نیز حسابی هوایمان را دارند.
#مدافع_حرم
#شهید_بی_سر
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
#تاریخ شهادت : ۹۴.۰۷.۲۵
میلاد همیشه لبخند به لب داشت، به او «سید خندان» میگفتند. ۲۹ ساله بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت و ۲۵ مهر ۱۳۹۴ در محور «حلب» شهید شد. در ایام #عاشورا و #محرم مانند اربابش #سر از بدن سید جدا کردند. تکفیریهای بیدین بدنش را قطعه قطعه کردند...
@gharibshahid
کانال #شهید_قاسم_غریب 👆🌷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
ادامه #زندگی نامه و #خاطرات
#شهید مدافع حرم سردار خلبان
قاسم {مهدی} غریب 🌷
#مادری_زینب_وار
#راوی_فرمانده
#شهیدمدافع_حرم
#قاسم_غریب
🌷وقتی برای رساندن خبر
#شهادت قاسم غریب می خواستند نزد #مادر وی بروند ، نمی دانستند چطوری این پیام را به این مادر بدهند
با توجه به سابقه #بیماری احتمال می رفت مادر با شنیدن خبر شهادت فرزندش بهم بریزد؛
خلاصه. ⬇️
🇮🇷 بچه های سپاه به #منزل شهید رفتند و در خانه نشستند
❣مادر شهید قبل از اینکه کلمه ای گفته شود از چهره افراد حاضر همه چیز را فهمید و گفت : می دانم که #قاسم شهید شده است
💜 او این موضوع را از سالها پیش می دانست که #فرزندش #شاگرد مکتب #عاشوراست و بالاخره یک روزی در رکاب همین مکتب به شهادت می رسد برای همین به سایر بچه های سپاه که اشک می ریختند
دلداری می داد
❇️ ما آنجا #شیفته مکتب و صبوری اینطور #شیرزنان ایرانی شدیم که #زینب وار راه #عاشورا را ادامه می دهند و با انگیزه ای مضاعف به محل خدمت خود برگشتیم
#دعای_مادرقاسم_برای_زاهدپور ❣👇
#اسماعیل زاهدپور یکی از پاسداران بازنشسته استان گلستان بعد از
🕊 #شهادت #قاسم غریب هر پنجشنبه به گلزار شهدای سیدمیران و منزل پدری قاسم
غریب می رفت
🍁 #زاهدپور آنجا به #مادر قاسم غریب می گفت : دعا کنید من به سوریه بروم و شهید بشوم
#مادر شهید زیر بار چنین دعایی نمی رفت اما زاهدپور هر پنجشنبه می رفت و باز هم بر دعای #مادر قاسم اصرار می کرد تا اینکه مادر گفت : من #آرزو می کنم که آنچه که دوست داری به آن برسی و اینگونه بود که #اسماعیل زاهدپور این #شیرمرد کردکویی به #سوریه رفت و در دفاع از حرم #حضرت زینب (سلام الله علیها) به آرزوی دیرینه اش و یاران باوفایش چون #قاسم غریب پیوست .
#کانال_شهید_قاسم_غریب_ 👇
#مهدی
تلگرام ⬅️
@gharibshahid
ایتا ⬅️
https://eitaa.com/gharibshahid
#فرمانده_غریب_
#سوریه_تدمر_کوه_پالمیرا_
#شهادت_شب_قدر_
#عمه_سادات_
#ذاکر_اهل_بیت_ع_
#خلبان_غریب_
#صابرین
#جانباز
🔺درسهای #عاشورا.. آن #قاضی که حکم قتل #امام_حسین(ع) را داد،
همان قاضی #شریح بود که امام #علی(ع) او را بخاطر خریدن خانه #اشرافی، توبیخ کرده بود..
#کربلا #بیت_المال #نجومی #حرام
🇮🇷
تلگرام ⬅️
@gharibshahid
ایتا ⬅️
https://eitaa.com/gharibshahid
#خاطرات
شهید_حاج_رضا_الوانی🌹
-الفاتحه🕊
خیلی متخلق به #اخلاق بود همه دوستش داشتند تو این مدت آشنایی کمی تندی ازش ندیدم رفقای صمیمی اش از جمله
#قاسم غریب (نخبه صابرین) و #سجاد طاهر نیا شهید شده بودند.🕊🕊🌹
هر شب زیارت #عاشورا با روضه داشتیم هر وقت که میومد یا سمت چپ مجلس یا سمت راست می نشست خیلی نظرم بهش جلب شده بود. یه روز بچه های گردانش هیئت گرفته بودند می خواستم برم اما نتونستم با این که مجلس تهیه دیده بودند، فرداش معذرت خواهی کرد اما انگار نه انگار اتفاقی افتاده تازه به من گفت :من مدیون شما هستم تعجب کردم تا یه شب دیگه رفتم مقداری براشون صحبت کردم و #روضه و سینه زنی داشتیم سفر دوم تو فرودگاه گفتم حاجی دوباره میایی ؟
گفت دارم سعی می کنم ببینم میشه یا نه.
رفتیم تو #منطقه با هم تقریبا 5 الی 6 بار نکته ی بهش گفتم. بعضی از رفقا شاهد بودند. گفتم حاجی خیلی #چشمات قشنگ شده (خدا شاهده #صداش هم تو بی سیم میومد به بچه ها می گفتم چقدر قشنگ پیج می کنه و بچه ها تایید کردند )
#علمدار_صابرین
#حاج_رضا_الوانی🌹
یادگاه شهدای🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#کانالهای_شهید_قاسم_غریب_
🇮🇷
تلگرام ⬅️
@gharibshahid
ایتا ⬅️
https://eitaa.com/gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_قاسم_غریب🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۴
#پرآوازه در آنسوی #مرزها✌️
آوازه این #فرمانده ایرانی آن سوی مرزها در #جبهه حلب و دیرالزور برای سرکردگان داعش #خیلی آشنا بود . سرویس های جاسوسی داعش نام یک #سرهنگ سپاهی ایرانی را به سرکردگان این گروهک تکفیری دادند که #فرماندهی خط مقدم نبرد با داعش و #هدایت 3 هزار نیروی سوری و داوطلبین مبارزه با تکفیری ها را بر #عهده دارد .
داعش فهمیده بود تا #قاسم_غریب در خط مقدم می جنگد و فرماندهی می کند، #مبارزه با سپاه وی سخت و طاقت فرساست برای #همین برای سر وی جایزه تعیین کردند .
#ارتفاعات تدمر شهری که در نزدیکی حلب قرار دارد این #شبها ناآرام بود ، هنوز شهر تاریخی تدمر یا پالمیرا #بدستان تکفیری های داعش نیفتاده بود ، #دلاوری چون قاسم غریب سرسختانه از این شهر #دفاع می کردند اما دو ماه بعد از #شهادت قاسم غریب🕊🌹 پالمیرا بدست داعش افتاد و این شهر #تاریخی و باستانی توسط داعش تا حدود زیادی #ویران شد .
شب #شهادت قاسم غریب 🕊🌹را با #عاشورا و شب های #عملیات دفاع مقدس مقایسه کرده اند ، شور و حالی #وصف نشدنی در قاسم ایجاد شده بود ، #صدای گلوله تا پاسی از شب قطع نمی شد ، شب بود و هر لحظه اش حساس ، تکفیری ها برای #دلسرد کردن رزمندگان جبهه #مقاومت شایعه کردند فرمانده شان یعنی #قاسم غریب کشته شده اما قاسم #مدام به خط سر می کشید و فریاد یا #زهرا و یا #حسین سر می داد و با این کار #روحیه نیروها را بالا می برد. .
نیمه های شب بود که #صدای فرمانده #قطع شد و دیگر #صدایی نیامد،😭 اوضاع هم آرام #بنظر می رسید ، #سپیده دم که زده شد #پیکر قاسم غریب در کنار صخره ای #پیدا شد😭 #آری فرمانده به عرش پر کشیده بود🕊🌹 و این #آرزویی بود که او را برای دفاع از #مرزهای معنوی #عباس_وار برای حمایت از حضرت #زینب از روستایی در 5 کیلومتری گرگان فرسنگ ها دورتر به #سوریه کشانده بود🌹
⏪ادامه دارد
کانالهای شهيد شبهای قدر مدافع حرم
سردار خلبان قاسم (مهدی) غريب 👇
تلگرام ⬅️
@gharibshahid
ایتا ⬅️
https://eitaa.com/gharibshahid
اينستاگرام ⬅️
https://www.instagram.com/p/Bh9sm98F3W5
⬅️ به بچّههاتون یاد بدهید...
🌷 #حسین از بییاری سر بریده شد،
نه از بیآبی...
عباس از #معرفت و #مرام و #ادب
و #مهربانی برای #کودکان تشنه لب، بیدست شد
نه بخاطر #مشک آب..
اونجا که حسین فریاد زد
هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی؟
#یار میخواست نه #آب...
به بچّههاتون اول از #آزادگی حسین(ع) بگوئید، بعد از لبهای #تشنه...
خیلی ها لب تشنه از دنیا رفتن اما حسین(ع) نشدن!
🚩حسین یعنی مردانگی، آزادگی، غیرت، شجاعت و شهامت
🏴 #عباس یعنی جوانمردی، معرفت، حیا، غیرت
🏴 عباس یعنی پشت برادر حتی بدون دست...
🚩حسین یعنی آزادگی حتی لحظهای که گلوی نوزادت دریده شد...
⚠️ به بچّههاتون یاد بدهید...
شب #عاشورا 🚩
#امام_حسین علیهالسلام به یارانش فرمود:
هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود!
او به جهانیان فهماند که حتی
کشته شدن در #کربلا هم
از بین برنده حق الناس نیست...
◽️به بچههاتون،
#راه_اصلی_کربلا_را_نشان_بدهید
🇮🇷
@gharibshahid
🍃🌹🌺👆
کانال رسمی فرمانده امیر
Haj Meysam MotieeZohr10Moharram1398[05].mp3
زمان:
حجم:
13.09M
قُتِلَ الحُسَین...
#عاشورا
🇮🇷
🍂 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر▪️
14.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #روضه
حجت الاسلام سیدحسین مومنی
گفتناز کشته شدنِحسین بخون...
#عاشورا
🇮🇷
🍂 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر▪️
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
🍃🌹
شهر داشت در محاصره کامل قرار میگرفت، یک روز که در اتاق فرماندهی مشغول کار و بارم بودم، دیدم سایهای اتاق را پوشاند، نگاهی به درب کردم و دیدم جوانی خوش سیما و با هیکلی درشت و قدبلند وارد اتاق شد و سلام کرد و خودش رو معرفی کرد: «سلام، من هاشم پورزادی هستم از شهرستان خرمآباد. با چند تا از دوستانم اومدیم که خودمون رو معرفی کنیم جهت خدمتگذاری».
☺️خیلی از برخوردش خوشم آمده بود، توی ذهنم گفتم «ای کاش ده نفر مثل تو میداشتم و میزدم به دل دشمن». خلاصه با توجه به استعداد هاشم، در قسمت شناسایی گردان مشغول خدمت شد. یک روز هاشم آمد در اتاقم و به من گفت «آقای اسدی! میدانی الآن توی چه ایامی قرار گرفتیم؟
گفتم : «بله آقا هاشم، ماه محرم»
گفت: «آقا اسدی! میدانی که پس فردا تاسوعا است و بعدش عاشورا»
دلم یه لحظه لرزید و خودم رو جمع کردم و گفتم «هاشم جان بله میدانم، حالا منظورت چیه؟؟»
گفت: «آقای اسدی! هیچ میدانی که اگر یه شهیدی روز عاشورا بر دستان مردم خرمآباد تشییع بشود، چه غوغایی به پا میشود، چه فضای پرشوری را ایجاد میکند تو روحیه مردم ابوالفضلی خرمآباد»
گفتم: «خب دیگه هاشم! منظورت چیه؟؟»
گفت: «آقا اسدی! من میخوام توی عملیات روز تاسوعا حضور داشته باشم» دوباره دلم لرزید، با آرامش عجیبی حرف میزد
گفتم «هاشم جان! نمیشه کار شما شناسایی منطقه است»
خلاصه از هاشم اصرار و از من انکار...
هاشم برگشت و رفت. صبح روز عملیات صداش زدم گفتم بیا بریم، انگار میدانست، قبل اینکه من بهش بگویم آماده شده بود، خلاصه روز عملیات شروع شد، چند ساعتی طول کشید. در درگیری، هاشم تیر بر کتفش خورد و لحظاتی بعد شهید شد... بعد از آرام شدن عملیات به بچههای خرمآباد گفتم انگار همه چیز رو از قبل میدانست، ازشون خواستم پیکر هاشم را برای تشییع به خرمآباد ببرند، درست همان زمانی که انتظارش رو از قبل میکشید، در روز #عاشورا در میان جمعیت انبوه و به قول هاشم «مردم ابوالفضلی خرمآباد» تشییع و به خاک سپرده شد.
#شهید_هاشم_پورزادی
🇮🇷
🍂 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر▪️
🌱
وقتي با خداي خودش چه در تنهايي و چه تو جمع راز و نياز مي كرد، اشكهاش هم سرازير مي شد، خصوصاً در نمازهاي مغرب.
وقتايي كه من كنارش بودم مي ديدم چطور گريه مي كنه و از خداي خودش طلب شهادت مي كنه.
براي او فرق نمي كرد نمازهاي يوميه باشه يا نماز شب، دعاي توسل باشه يا زيارت #عاشورا، كميل باشه يا ندبه...
وقتي مي ديديش توي درياي نور و عرفان غرق شده بود و شهادت را از خداي خودش مي خواست.
#شهید_ماشاءالله_شیخی
🇮🇷
🍂 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر▪️
🍀
سه روز از #عاشورا گذشته بود. شاهرخ خیلی جدی تصمیم گرفته و کار در کاباره را رها کرده بود. عصر بود که آمد خانه. بیمقدمه گفت :
😍 پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید میخوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید : مشهد! جدی میگی!
گفت : آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
🚌 اتوبوس برای شام نگه داشت. جلوی رستوران یه دیوانه نشسته بود چند نفری هم او را اذیت میکردند. شاهرخ جلو رفت کنار دیوانه نشست. یکی از نفرات با طعنه گفت دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید… که یکدفعه شاهرخ فریاد زد :
😒 آره من دیوانم دیوانه ی خمینیم…
جوانهای هرزه فرار کردند.
#شهید_شاهرخ_ضرغام🌹
🇮🇷
🍂 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر▪️
🌷 #عاشورا مصادف است با سالگرد شهادت لؤى صادق مشهور به "وارث" تصویربردار اعلام حربی نُجَباء که عاشورای سهسال قبل در معرکه نبرد علیه دواعش یزیدی، شربت شهادت نوشید.
#شهید_لوی_صادق
🇮🇷
🍂 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر▪️