eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
717 دنبال‌کننده
334 عکس
90 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
📢اعلام برنامه 💡 سلسله نشست هایِ (طلب و اخلاق طلبگی) 🎤حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم کاکایی 🎥بستر های پخش از فضای مجازی : ۱ http://Dastgheibqoba.info/live ۲ https://www.aparat.com/dastgheib/live 🗓️زمان : پنجشنبه ها هر دو هفته یک بار پس از نماز مغرب و عشاء جلسهٔ پنجاهم ۱۹ مهر ماه ۱۴۰۳ 🕌مکان : شیراز_ مسجد قبا (آتشیها)@ghkakaie
شرح‌الاسماء_الحسنی_جلسه_۱۱۴_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی_1.mp3
32.55M
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️ جلسه : ۱۱۴ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره ) 📅 تاریخ : ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ 🕝مدت زمان صوت : ۳۳ دقیقه و ۵۴ ثانیه ✅ @ghkakaie
درسگفتار شرح الاسماء الحسنی، جلسهٔ ۱۱۴ یا مقلب القلوب، یا منور القلوب ومن تقليباته تقلبها في الخواطر النفسانية والاحاديث الخيالية التى هي ياجوج وماجوج مفسدون في ارض القلوب لا تصلح الا بسد من عند الله فالانسان بحسبالباطن كالملك والجن يتشكل بالاشكال المختلفة وان لم يكن بحسب الظاهر مثلها يا منور القلوب بفتح اعينها كما في الحديث ما من قلب الا وله عينان فإذا اراد الله بعبده خيرا فتح عينيه اللتين هما للقلب ليشاهد بهما الملكوت وافاضة النور عليها فانه كما ان ابصار العين التى لمشاهدة عالم الملك لا يتيسر الا برفع الموانع وتحقق الشرايط ومن حملتها مصادفة نور العين لنور اخر كنور الشمس والقمر أو النار كك بصيرة القلب لشهود عالم الملكوت لا يتاتى الا برفع العلايق والعوايق وتحقق المقربات والشرايط من جملتها اشراق نور اخر عليه من نور الحق أو بعض مقربيه كنور العقل الفعال قال بعض اهل المعرفة اول ما يبدو في قلب العارف ممن يريد الله سعادته نور ثم يصير ذلك النور ضياء ثم يصير شعاعا ثم يصير نجوما ثم يصير قمرا ثم يصير شمسا فإذا ظهر النور في القلب بردت الدنيا في قلبه بما فيها فإذا صار ضياء تركها وفارقها فإذا صار شعاعا انقطع منها وزهد فيها فإذا صار نجوما فارق الدنيا ولذاتها ومحبوباتها فإذا صار قمرا زهد في الاخرة وما فيها فإذا صار شمسا لا يرى الدنيا وما فيها ولا الاخرة وما فيها ولا يعرف الا ربه فيكون جسده نورا وقلبه نورا وكلامه نورا واما المحرومون من هذه الانوار فهم الذين اشار الله إليهم بقوله الذين كانت اعينهم في غطاء عن ذكرى انتهى ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
✅@ghkakaie
💻پیام تصویری حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی در خصوص بزرگداشت استاد سید محمد مهدی جعفری در مراسم بزرگداشت هفتادمین سال تاسیس بخش زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز ⏳مدت زمان: ۶ دقیقه و ۴۶ ثانیه 📆زمان برگزاری: پنجشنبه ۱۹ مهر ماه ۱۴۰۳ 📋معرفی اجمالی استاد سیدمحمد مهدی جعفری: تولد : ۵ مهر ۱۳۱۸ ، شهرستان دشتستان نویسنده، مترجم، پژوهشگر متون دینی، فعال و زندانی سیاسی دوران پهلوی و استاد بازنشستهٔ دانشگاه شیراز. از دكتر جعفرى مقالات بسيارى در مطبوعات كشور به چاپ رسيده است. همچنين كتاب «تصحيح و ترجمه نهج‌البلاغه» ايشان، در سال ۱۳۸۷ ه ش. برنده بيست و ششمين دوره كتاب سال جمهورى اسلامى ايران شده است. از دیگر آثار ایشان: ترجمه كتاب همكارى‌هاى اجتماعى اثر شيخ محمد ابوزهره ترجمه روش تربيتى اسلام به قلم محمد قطب ترجمه كتاب امام على(ع) از جلد ۲ تا جلد ۸ تألیف عبدالفتاح عبدالمقصود - جلد اول اين كتاب را آیت‌الله سيد محمود طالقانى ترجمه كرده است. نهضت بيدارگرى در جهان اسلام ترجمه برترين هدف در برترين نهاد يا زندگانى امام حسین(ع) تألیف شيخ عبدالله علائلى پژوهش در اسناد و مدارک نهج‌البلاغة آشنايى با نهج‌البلاغة آموزش نهج‌البلاغة پرتويى از نهج‌البلاغة كتاب‌هاى «تاثير نهج‌البلاغة بر شاعران فارسى» و ترجمه «تلخيص‌البيان» ✅ @ghkakaie
📝بیانات حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی در وصف آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت و انس ایشان با حافظ و مولانا به مناسبت سالروز بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی@ghkakaie
طلب واخلاق طلبگی ۵۰.mp3
16.29M
🎙️|فایل صوتی کامل| 💡 🎤حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم کاکایی جلسهٔ ۵۰ 🗓️تاریخ برگزاری : ۱۹ مهر ۱۴۰۳ ⏳ مدت زمان : ۴۵ دقیقه و ۱۳ ثانیه ✅ @ghkakaie
47.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤍💚به قرآنی که اندر سینه داری 🎶 بازنشر حافظ خوانی درسگفتار دمی با حافظ به مناسبت سالروز بزرگداشت خواجه حافظ شیرازی ⏳مدت زمان: ۲ دقیقه ۹ ثانیه ✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
«بسم الله الرحمن الرحیم» 🗒 🖋فصل سوم (جبهه) قسمت هشتم (پیاپی سی و پنجم) من به هر جمعیتی نالان شدم (به یاد شهید عبدالرسول مرادی) قبل از آن‌که خاطرات جبهه را ادامه دهم، تذکر نکاتی که ضمن نوشتن خاطرات به ذهنم رسید خالی از فایده نیست. همان‌طور که گفتم، به جبهه از دو زاویه می‌توان نگریست؛ یکی از چشم فرماندهان ستادی و دیگری از چشم رزمندگان میدانی. اولی نگاهی از بالا و کلان‌نگر و به اصطلاح مهندسی macroscopic است. در این نگاه، همهٔ رزمندگان با هم مساوی‌اند و از آن‌ها به‌عنوان نیرو یاد می‌شود؛ چیزی مثل توپ، تانک، نفربر و سایر ادوات. اما نگاه دوم نگاهی از درون و به اصطلاح microscopic است. در این نگاه، هر یک از رزمندگان به‌عنوان یک انسان و یک ولیّ خدا دیده می‌شوند‌؛ چرا که امیرالمومنین علی علیه‌السلام فرمود: «انّ الجهاد بابٌ من ابواب الجَنّة فتحه اللهُ لِخاصّةِ اولیائِه» (جهاد دری‌است از درهای بهشت که خدا آن را برای بندگان خاص خویش گشوده است). در نگاه اول، که نگاه ستادی است، عملیات‌ها به‌لحاظ وضعیت، استراتژی، اهداف، نقشه و برنامه‌ریزی، کاملاً با هم متفاوتند. در این نگاه و در ثبت تاریخِ جنگ، ذکر دقیق تاریخ‌ها مهم است و جغرافیای جبهه‌ها هم نیز با هم فرق می‌کند؛ مثلاً کوه‌های کردستان با دشت‌های خوزستان کامل با هم متفاوتند. اما از نگاه درون جبهه، تاریخ و جغرافیا گم می‌شود‌‌. تو در همهٔ زمان‌ها و مکان‌های جبهه، مشغول معامله با خدایی. خدایی که همه‌جا هست. در این نگاه، جبهه یعنی خاک‌ریز، سنگر، بچه‌های رزمنده و انتظار شب عملیات. همهٔ سنگرها و خاک‌ریزها، همه، مثل همند اما، رزمندگانی که بوی عطر خدا و شهادت می‌دهند هر کدام، دنیایی متفاوت دارند. هر کدام، عطر و بوی متفاوتی دارند. در نگاه دوم، پاوه، مریوان، خرمشهر، ابوغریو، دهلران، طلایه، شلمچه، پاسگاه زید، مجنون، فاو، و کوت عبدالله هیچ فرقی با هم ندارند. حتی از این نظر که در عراق باشند یا در ایران، باز هم تفاوتی با هم ندارند‌. بنده همهٔ این زمین‌هایی را که نام بردم تجربه کرده‌ام ولی سرانجام با شیخ بهایی هم‌عقیده و هم‌نوایم: تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه گه معتکف دِیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه نِیَم من که روم خانه به خانه هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه حقیر در تمام زمین‌ها و زمان‌های جبهه از رزمندگان کرد و ترک و لر و فارس و بلوچ و عرب، همین غزل‌خوانی را دیده و شنیده‌ام‌. در همین نگاه دوم، هرچند همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها، همه، مثل هم و همه، تکرارِ تکرارند، ولی تجلیات الهی تکرارناپذیر است؛ هر دم نو می‌شود. دِیر مغان و صومعهٔ رهبان برای رزمندگان، همان جبهه است‌. خدا در آن‌جا، در هر لحظه، گوشهٔ چشم و بلکه نظر جدیدی به انسان می‌کند: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟ ظاهر جبهه این است که مثلاً سه ماه را به صورت یک‌نواخت در سنگر و خاک‌ریز باید طی کنی تا شب عملیات فرا رسد. گاه صبر و انتظار در هر روز‍ِ تکراری از این سه ماه، از مصائب شب عملیات سخت‌تر است! لیکن مراقبه، محاسبه و سلوک در جبهه داستان دیگری دارد. هرکس در آن‌جا راه‌نشین حرم دل خویش است و کم‌تر به برون توجه دارد. ثبت این حالات معنوی مختص اهلش است؛ همان‌ها که ممکن است روزانه این حالات را ثبت کرده باشند. اما بسیاری نیز آن‌قدر مستغرق در خدا بودند که هیچ کدام از این حالات را ثبت نکرده‌اند. با توضیحی که دادم برای حقیر که پس از گذشت بیش از ۴۰ سال برخی از این خاطرات را بر روی کاغذ می‌آورم، تفاوت نمی‌کند که این خاطرات مربوط به کدام عملیات و کی و کجا بوده است؛ به‌خصوص که حقیر بر خلاف شهید حبیب روزی‌طلب، بیش‌تر درگیر خویش و ایام تلف کردن عمر خودم بودم؛ و کم‌تر به هرکسی دل می‌دادم‌. لذا از اشخاص، افراد و رزمندگان و تجربهٔ درونی آن‌ها هم کم‌تر می‌نویسم‌. از همین رو این خاطرات را که مربوط به زمان‌ها و مکان‌های مختلف است به صورت کشکول‌وار می‌آورم؛ البته سعی می‌کنم تا آن‌جا که حافظه یاری می‌دهد، زمان و مکان را هم در نظر بگیرم. من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم الف- عملیات بیت المقدس ۱-پس از عملیات شکوه‌مند فتح‌المبین، عملیات بزرگ دیگری در پیش بود که بعداً نامش الی بیت‌المقدس و یا به صورت خلاصه بیت‌المقدس شد. این عملیات از اردیبهشت تا خرداد سال ۱۳۶۱، بیش از یک ماه طول کشید. این عملیات چند مرحله داشت و سرانجام به آزادی خرمشهر منجر شد‌.
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
«بسم الله الرحمن الرحیم» 🗒 #یاد_ایّام 🖋فصل سوم (جبهه) قسمت هشتم (پیاپی سی و پنجم) من به هر جمعیتی
عملیات فتح‌المبین دستاوردهای معنوی خاصی برای حقیر داشت، ولی بیش از همه، عشق حبیب روزی‌طلب بود که در دلم شعله‌ورتر شده بود! مترصد بودم تا باز هم توفیق شود و با حبیب به جبههٔ جنوب بروم و در عملیات بزرگ پیشِ رو شرکت کنم‌. ولی نمی‌دانم که چه شد که حبیب به قول بچه‌ها، قالم گذاشت! نیز چه زمان بود که از دستم جهید و به سمت خدا و جبهه فرار کرد که خداوند فرمود: «فِرّوا الی الله». حبیب با حمید صالحی‌جوان در یک گردان قرار گرفته بودند؛ برای عملیات بیت‌المقدس. از حمید صالحی‌جوان قبلاً سخن گفته‌ام؛ هم حبیب و هم حمید بسیار مورد علاقه حضرت آیت‌الله نجابت بودند. جمع زیادی از بچه‌های لشکر فجر به حبیب عشق می‌ورزیدند و می‌خواستند او را در کنار خود داشته باشند‌ نه منِ خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس که چو من، سوخته در خیل تو بسیاری هست حمید در همین عملیات بیت‌المقدس شهید شد. به‌هرحال، دست ما از دامان حبیب در این عملیات کوتاه ماند. خیلی تلاش کردم تا راهی پیدا کنم و به حبیب ملحق شوم. چراکه کنار او در جبهه بودن، هم فال بود و هم تماشا! ۲- یکی از دوستان خوبم که خیلی بوی حبیب را می‌دهد، عبدالله گلبن‌حقیقی است. او و شهید سعید ابوالاحرار از زمان دبیرستان با حبیب هم‌راه بودند و رفاقتی خیلی نزدیک با وی داشتند. آقا عبدالله مدتی بود که کارگردانی خوانده بود و در صدا و سیمای فارس کار و فعالیت می‌کرد. مرحوم محمد کشاورز، که در خاطرات چزابه از او یاد کردم، در پیوستن جمعی از بچه‌های هنرمند متعهد، هم‌چون عبدالله گلبن‌حقیقی، به صدا و سیمای فارس نقش مهمی داشت، چرا که محمد، معاون صدا و سیمای فارس شده بود. آقا عبدالله از خانواده‌ای اصیل و شیرازی بود. خود و دو برادرش مرحوم آقا محمدعلی و شهید عبدالرسول هر سه، از ارادت‌مندان قدیمی حضرت آیت‌الله حاج سیدعلی‌محمد دستغیب حفظه‌الله تعالی بودند. آقا عبدالله طرح‌ها و برنامه‌های خیلی خوبی برای صدا و سیما داشت که یکی از ماندگارترین آن‌ها، مجموعه مستند حدیث سرو است. برادرش عبدالرسول در عملیات والفجر ۲ شهید شد. آقا عبدالله برای تهیهٔ برنامه‌ای در زمینهٔ جبهه، عازم خوزستان بود، درست مصادف با عملیات بیت‌المقدس ۳- دوست دیرینه‌ام محمدجواد مرادی نیز صدا و سیمایی شده بود‌‌. قرار بود که با آقا عبدالله در سفر یاد شده هم‌راه باشد. با جواد آقا از دبیرستان صالح آشنا بودم. هم‌کلاس بودیم. روی یک نیمکت می‌نشستیم. خانه‌شان به دبیرستان صالح نزدیک بود. به خانهٔ آن‌ها زیاد رفت و آمد می‌کردم و کلاً با خانواده‌شان آشنا بودم. برادر کوچک‌تری داشت به نام عبدالرسول. وقتی ما در سال‌های ۵۱ و ۵۲ به خانه‌شان می‌رفتیم، عبدالرسول حدوداً ۱۰ ساله بود. گردش و پیک‌نیک با جواد و عبدالرسول زیاد رفته بودیم. پسری بود بسیار محجوب، با ادب، آرام و خداجو. یک روز من و حسین مزدوری، یکی از دیگر دوستان هم‌کلاسی‌مان، درخانهٔ آن‌ها مهمان بودیم. درب خانه را زدند. عبدالرسول رفت و بعد از مدتی آمد و به حسین گفت: «حسین آقا عزیزیت دم در با تو کار داره»! حسین با تعجب گفت: من که عزیزی ندارم! تازه اگر هم داشته باشم این‌جا را بلد نیست! رفت دم در بعد از مدتی برگشت گفت: ای بابا! پسر عمه‌ام بود، عظیم! جواد خواهر بزرگتری داشت که اهالی خانه به او عزیز یا عزیزی می‌گفتند. گاه نیز آن را به میم متکلم اضافه و از ایشان به «عزیزیم» و یا به طور مخفف، «عزّیم» یاد می‌کردند. عبدالرسول «عظیم» را با «عزّیم» اشتباه گرفته بود! با جواد آقا قبلاً در سال ۵۸ یک مستند راجع به نمازجمعه کار کرده بودم. نمازجمعه برای اکثریت مردم تازگی داشت. متن آن مستند را خودم نوشته بودم. همهٔ فیلم‌ها را نیز از شهید آیت‌الله دستغیب و نمازجمعهٔ ایشان گرفته بودیم. این مستند، مستند خوبی از آب درآمده بود و از صدا و سیمای فارس پخش شد. ظاهراً جواد آقا این بار هم می‌خواست در ساختن مستندی دربارهٔ جبهه، از حقیر به‌عنوان به اصطلاح یک کارشناس استفاده کند. آقا عبدالله و جواد آقا از بنده خواستند تا با آن‌ها قدم به قدم هم‌راه و هم‌فکر باشم؛ چرا که به خیال خودشان، بنده از حال و هوای جبهه معرفتی پیدا کرده بودم! به‌هرحال، دعوت آن دو بزرگوار را قبول کردم، چرا که بالاخره فرصتی دست می‌داد که در فضای جبهه نفَسی بکشم. ۴-دو سه سال قبل داشتم از تلویزیون فوتبال لالیگای اسپانیا را نگاه می‌کردم؛ بازی بارسلونا بود و هنرمندی مسی. گزارش‌گر ایرانی (مزدک میرزایی) که به کلی شیفتهٔ مسی بود، وسط گزارش ناگهان گفت: «ما خیلی خوش‌حالیم که در زمانی نفس می‌کشیم که مسی در آن نفس می‌کشد».