گر صبر کنی پردهٔ صبرت بدریم
ور خواب روی خواب ز چشمت ببریم
گر کوه شوی در آتشت بگدازیم
ور بحر شوی تمام آبت بخوریم
#مولانای_جان
گر کبر بخوردهام که سرمست توام
مشتاب بکشتنم که در دست توام
گفتی که زمین حق فراخست فراخ
ای جان به کجا روم که در دست توام
#مولانای_جان
گر تو پنداری به حسن تو
نگاری هست نیست
ور تو پنداری مرا بیتو
قراری هست نیست
#حضرت_مولانا
فانی شدم و برید اجزای تنم
میچرخ که بر چرخ بد اول وطنم
مستند و خوشند و میپرستند همه
در عیب از این وحشت و زندان که منم
#مولانای_جان
در فسون نفس کم شو غرهای
که آفتاب حق نپوشد ذرهای
هست این ذرات جسمی ای مفید
پیش این خورشید جسمانی پدید
#مولانای_جان
برون شو ای غم از سینه،
که لطف یار میآید
تو هم ای دل ز من گم شو،
که آن دلدار میآید
#مولانای_جان