" گل بوته ی سه ساله "
گل بوته ی سه ساله مجالِ بیان گرفت
سروِ خمیده را خبر از باغبان گرفت
رویای باغبان جدا مانده از گلش
بر غنچه ی فتاده به پهلو گران گرفت
با آتشِ به پا شده در آستانِ دل
شیون چنان نمود، دلِ عرشیان گرفت
دیگر نداشت طاقت دوری باغبان
بی تابیش توان ز کفِ خاکیان گرفت
بس ولوله به جان و دلِ قدسیان فتاد
تا در خرابه راس پدر میهمان گرفت
مبهوت و منقلب ز جفای زمانه بود
باور نمی کند به یتیمی نشان گرفت
حیرت برای حیرت او واژه ی کمی است
از سر نشانه ای ز تنِ بی نشان گرفت
بر نقطه ی دهان و لبِ میهمان نگر
تصویری از جفای نی خاطیان گرفت
خاکستر نشسته به موی تو شاهد است
سلطان شبی به کنجِ تنور آشیان گرفت
می خواست تا دمی بفشاند غبارِ غم
زین رو به سینه اش سرِ آن باغبان گرفت
گه عاطفت نمود و گهی شکوه می نمود
دردانه ای که خواب ز چشمِ جهان گرفت
از جورِ آتش و ستمِ نیزه ها بگفت
از کعب نی که دامنِ این کاروان گرفت
احوال گوشواره ی او را مپرس، چون
کوفی برای دختر خود ارمغان گرفت
بر گوش زخمی اش زده سیلی چنان عدو
تاب از دل و فروغ از این دیدگان گرفت
نفرین و صد عذاب به زجرِ لعین که او
با کینه علی به دلش، گیسوان گرفت
آنجا که حق به مِهرِ علی آب و نان دهد
از آب و نانِ شام دلِ خاندان گرفت
قرآن بخوان که اهل حرم دل شکسته اند
با آن لبی که زخمه ای از خیزران گرفت
خاکستر از محاسن و خون از لبانِ سرد
دختر به اشکِ گرمِ بصر توأمان گرفت
گفتا زبان گشایم از این دردِ جان فزا
از مطرب و شراب، زِ غیرت دهان گرفت
آری دهان گرفت، سکوتش هراس داشت
قهر است یا که خواب ز چشمش توان گرفت؟
زینب گرفت بر سر زانو مَهِ کبود
بر زانوی دگر سر شاه جهان گرفت
بس شیون و فغان به دل بانوان فتاد
تا در خرابه هاتفِ حق این بیان گرفت
گل بوته ی سه ساله ی جان بر لب آمده
در سایه ی سرِ پدرش سایبان گرفت
#زینب_جماعتی
#حضرت_رقیه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن (ع)
السَّلامُعَلَیْکََیاسَیِّدَتَنارُقَیَّةَبِنْتَالْحُسَیْنِالشَّهیدِ
سخت است بگویم به چه میسوخت رقیه
بر نیزه و سر، چشم که میدوخت رقیه
باید غزلی با دل سوزان بنویسم!
از درد و دل حضرت باران بنویسم
از موی سر سوخته و روی کبودش!
از درد همان سیلیِ عدوان بنویسم
باید که نوشت آتش این خیمه کجا رفت!
از لالهی گوش و تن بی جان بنویسم
ای تاول و زخم و عطش و درد بنالید!
از تشنگی و رنج بیابان بنویسم...
اینجا نه مدینه است که شام است و خرابه!
از پیکر بی جان اسیران بنویسم...
سخت است که از تشت طلا و غزل خون!
از خون خدا با قلم آسان بنویسم...
#الهه_نودهی
#ماه_محرم🏴
مگر خانههای دمشقی ندارند ایوان
چرا آشیان کردهای کنج ویران پرستو!
#اعظم_سعادتمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فِراق چقدر از طراوتم کم شد
چقدر بد شدهام.. خوب شد محرّم شد..
چقدر یکسره محتاج گریهام شب و روز
دوباره روضه بخوان بلکه اشک مرهم شد
و بست زخم عمیق گناههایم را
و آبِ ریخته بر آتش جهنم شد
و ریخت روی خطوط سیاه نامهی من
و جوهر همه سیئات در هم شد
و راه یافت همین اشکها به عمق دلم
و جا گرفت در این شورهزار و زمزم شد
مرا گذاشت به روی صراط عاشورا
و خود مسیر تو را قطره قطره پرچم شد
ز راه توبه مرا برد تا رضاً برضاك
سپس شهادت من هم قضای مبرم شد
که عیب نیست اگر آرزو به دل دارم
مگر نبود که گریه شفیعِ آدم شد؟
بجوش چشم من امشب که خاکِ دل تشنه است
و شکر کن که بساط عزا فراهم شد
هوای شرجی و پر بغضِ ظهر عاشورا
شبانه بر دلِ سردم نشست و شبنم شد
چقدر بر مژهام جای اشک خالی بود
چقدر خوب شدم، خوب شد محرّم شد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
www.instagram.com/hossein_shalbaf
می وزد از ضبط صوت کودکیهای "پری"
هایهای سنج و طبل و روضههای "کوثری"
چیزی از معنایشان هرگز نفهمیدم ولی
آتشی میزد به جانم نوحههای آذری
مثل پرچمهای بیتاب عزا در رقص بود
طُرّۀ مویی که بیرون مانده بود از روسری
چون لباس مشکیام،پیراهنی میخواستند
از منِ مادر،عروسکهای پیراهنزری
خفته بر درگاه مسجد،حالت معراج داشت
غرق خاک کفشهای سینه زن ها، پا دری
پای من در گِل فرو می شد،دلم در عشق،تا
نوحهای میخواند ابری با زبان مادری
باز میگشتند قزغان های نذری،رو سفید
پیش از آغاز محرم از دکان مسگری
باد میآید ولی این برگهای سرخ و زرد
می وزد از ضبط صوت کودکیهای پری
#اعظم_سعادتمند
#پاییز_۶۱_به_روایت_اقاقی
پن:خیلی از روضه های آقای "کوثری" را با صدای خودشان به خاطر میآورم...رحمت خدا بر او باد
@azam_saadatmand
تقدیم به اصحاب اباعبدالله علیهم السلام
ستارگان حسین
این ضریح شریف و نورانی،متبرک به نام اصحاب است
جلوه ای از شکوه یک خورشید،جلوه ای از شکوه مهتاب است
این ضریح ستارگان حسین،هم نشینان پهلوان حسین
از همان دست پهلوانانی،که در این روزگار نایاب است
بانی اش صاحب الزمان بوده،کار دست فرشتگان بوده
خوش نویسش جناب میکائیل،حضرت جبرئیل،نصاب است
مثل خورشید و ماه محترمند،ازتبار محبت و کرمند
همگیشان مدافع حرمند،دلشان عاشق است ،بی تاب است
حس و حال خراب اینجا نیست،به جز آن نور ناب، اینجا نیست
غم روز حساب اینجا نیست،هر حسابی به دست ارباب است
#سمانه_خلف_زاده
#باز_دَم
#قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
سیزده ساله یلی اسب سوار آمده است
بر سر سرخترین عهد و قرار آمده است
کیست این صاعقۀ عرش که شمشیرزنان
پی تاراندن گرگ شب تار آمده است
آه از شیوۀ جانبازی او معلوم است
از دل زندهترین ایل و تبار آمده است
خاطرات جمل از دیدن او زنده شده است
او که با رزم حسن آینهوار آمده است
چه توقع به جز آهنگ شهادت داری
از دلیری که در این طایفه بار آمده است
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
زبان حال خانم حضرت رباب (س)
لالا کن اصغر عطشان مادر
لالا کن ای مه تابان مادر
لالا کن تا نگیرد تیر دشمن
تو را با کینه از دامان مادر
مگو با من حدیثِ بی قراری
ندارم طاقتِ چشم انتظاری
مزن آتش به جانم چون نمانده
برای مادرت جز شرمساری
بیا بار دگر آغوش مادر
سرت بگذار روی دوش مادر
تلظی می کنی و جان ستانی
تو ای شش ماهه ی خاموش مادر
برو مادر شدی سیراب، برگرد
برو آبی بخور شاداب برگرد
حرم چشم انتظار دیدن توست
مکن اهل حرم بی تاب، برگرد
#زینب_جماعتی
بسم الله الرحمن الرحیم
💔تقدیم به دلتنگیهای رباب(س)...
هنوز عطر تو جامانده بین آغوشم
چگونه زندهام و بی تو آب مینوشم
قسم به سرخیِ قندانهی سپیدت که
تمام عمر لباس سیاه میپوشم!
چگونه خونِ تو باران شد و نریخت زمین؟!
چگونه چشمه شدم گریه گریه میجوشم؟!
چقدر گریه کنم تا به خیمه برگردی؟
چرا به جای تو غم سر گذاشت بر دوشم؟
میان خواب تو را...، بین ظرف آب تو را...
چگونه میشود آن خندهها فراموشم؟!
و لای لای مرا باد برد سوی فرات
فرات موج مزن! خالی است آغوشم
فائزه امجدیان
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زبان حال حضرت رباب (سلام الله علیها)
خبر رسیده به من ای فرشتههای خدا
سپردهاند علی اصغرِ مرا به شما
سپردهاند که از شیر دایههای بهشت
بنوشد و بشود مرهمش که «فیه شفاء»
نمیکند گلهای تُنگِ من که برگشته است
دوباره ماهیِ تشنه به خانهاش دریا
ولی ملائکه! من مادرم! دلی دارم
هنوز دلنگرانم برای آن لبها
هنوز دل نگرانم برای طفلی که
مرا گذاشته با گاهوارهاش تنها
بگو فرشته! که آرام و تخت خوابیده است
بگو که دست خدا تاب میدهد او را
شده است دست پدر، حال، حجر اسماعیل
بگو طواف کنندش فرشتهها به دعا
برای ذبح عظیمی که نذر حق کردیم
گرفتهایم چه شبها به گریهاش احیا
نخورده اصغر من بی وضوی من شیری
نداده بوسه به او جز به نام حق، بابا
برای اصغر من زمزمی بجوشانید
قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا
جواب گریهٔ او را خداپسند دهید
که تلخ داده جوابی به گریهاش دنیا
سفارش پسرم را نمیکنم دیگر
علی است زندگیام، جان او و جان شما
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
✨
نذر #حضرت_علی_اصغر علیهالسلام
به صحرا نغمهی لالاییِ زنها تماشاییست
نگاه سوزناک و تشنهی صحرا تماشاییست
اگرچه کاری از دستانِ سقا برنمیآید
پس از شش ماهه اما خجلتِ دریا تماشاییست
تمام فکر و ذکر اهل خیمه جرعهای آب است
به این خیمه به آن خیمه دویدنها تماشاییست
نمانده گرچه نایی در میان خیمهها اما
شکوه بیمثال زینبِ کبری تماشاییست
گرفته روی دست خود پدر شش ماههی خود را
کسی اینگونه جانش را کند اهدا تماشاییست
بخواب ای کودک شش ماههام بر سینهی بابا
که خوابی اینچنین بر سینهی بابا تماشاییست
| #الهه_سلطانی |
#غزل
#محرم
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
↪️ @ElaheSoltani 🏴