eitaa logo
گلچین شعر
15.2هزار دنبال‌کننده
954 عکس
322 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
زنــدگــی قصه‌ی دل دادن و دلتنگی‌هاست زنــدگــی چیدن یک دانه انــار است، همین @golchine_sher
تا برنگردی آقا؛ اینجا صفا ندارد لبریزِ اضطراب است دنیا صفا ندارد ایکاش همنشینت بودیم چونکه بی تو دنیا وفا ندارد، عقبی صفا ندارد تقویم چند قرن است فریاد می‌زند که: امروز اگر نیایی فردا صفا ندارد این زندگی به والله؛ عمریست با فراقِ فرزندِ آخرینِ زهرا(س) صفا ندارد بودیم امشب ایکاش مهمانِ خیمه گاهت آغازِ این زمستان، تنها صفا ندارد برگرد! چون عزیزم بی تو دوباره امسال چلّه نشینیِ ما جانا صفا ندارد هستند در کنارت، بحرالعلوم و بهجت عصیانگریم و عالَم با ما صفا ندارد ایکاش که می آمد کوتاه؛ انتظارت وقتی شبِ بلندِ یلدا صفا ندارد! @golchine_sher
گلبرگ نخ چادر گلدار توام نقاشیِ یاسِ در و دیوار توام یلدای من امسال شده زهرایی سی ثانیه بیشتر عزادار توام @golchine_sher
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت بــاور نـمـی کــردم، بــه آســـانی دلـم رفت از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت رفــتــم کـنــارش ، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!! پـرسـیـد: شعـرت را نمی خـوانی؟ دلم رفت مـثـل مـعــلـم هـا بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت مــانـنــد یـک طــفــل دبـسـتــانـی دلـم رفت مــن از دیــار «مـنــزوی» ، او اهــل فـــردوس یک سیـب و یـک چـاقـوی زنجانی ؛ دلم رفت ای کاش آن شب دست در مویش نمی بـرد زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت ای کـاش اصـلا مـــن نمی رفــتـم کــنــارش امـا چـه سـود از ایـن پشیــمـانی دلـم رفـت دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد دیـروز طـوفـان شد،چه طـوفـانی... دلم رفت @golchine_sher
هر شبم یلدا و من چشم انتظارو بی قرار درد هجرانت کشم بر دوشِ خود ای شهسوار چون زلیخا از فراقت قامتم گردیده خم ای عزیز مصر دلتنگ تو ام دیوانه وار @golchine_sher
امشب که بهانه‌ی قشنگی دارم از یاد تو پر شده همه افکارم یلدا که بلند است برای ماندن من مانده ام و هوای تو ای یارم @golchine_sher
آخرین بـرگ هم از شانه ی آذر افتاد شعرشد بی خبـر از سینه ی دفتر افتاد رفت تا همنفس و همدم پاییز شـود اوکه خود ازنفسش لحظه ی آخر افتاد @golchine_sher  
با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختی روزگارت خوش که از میخانه,مسجد ساختی روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی سهم ماهی های عاشق را چه خوش پرداختی ما برای باتو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود می توانستی نتازی بر من,اما تاختی ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست عشق را شاید,ولی هرگز مرا نشناختی @golchine_sher
بیا که جان بسپارم، بیا خراجی هست! میان جیب رعیت هنوز باجی هست نبین که خون دلم و خورده ام زمین بلکه ببین انارم و با من همیشه تاجی هست غمت مباد عتیقه فروش ها رفتند هنوز کهنه دلی کنج این حراجی هست نترس اگر که زمستان گرفته برگ و بَرت میان جنگل عشقت هنوز کاجی هست سفر نکن به دیاری دگر، بمان اینجا در این قبیله غمگین هنوز ناجی هست @golchine_sher
فال حافظ را بگیر احوال حافظ را بپرس از غزل ها حسرت و آمال حافظ را بپرس در لسان الغیبی او رازها ناگفته ماند از دل شاخه نبات اقبال حافظ را بپرس از خروش خمره ها از جنب و جوش خمره ها مستی بیش از حد تمثال حافظ را بپرس غرقه ی بحر رَمل بوده است در شط شراب خط به خط باده رمال حافظ را بپرس گشته ام دیوان به دیوان، دیده ام شاهدمثال از من شاعر فقط امثال حافظ را بپرس فالگیری دوره گردم در شب یلدای شهر از غزل آوازه نقال حافظ را بپرس خواجه حق بر گردن ما عاشقان دارد هنوز گاه گاهی با تفأل حال حافظ را بپرس @golchine_sher
هرچند پیش روی تو غرق خجالتند چشمان این غریبه فقط با تو راحتند بانو! به بی‌قراری شاعر ببخش اگر این شعرها به حضرت چشمت جسارتند آغوشت آشیانه‌ی گرم کبوتران، لبخندهات، حس نجیب زیارتند دور از نگاه سرد جهان، دست‌های من با بافه‌های موی تو سرگرم خلوتند دنیا سکوت‌های مرا ساده فکر کرد از حرف دل پُرند اگر بی‌شکایتند بی‌خوابِ کوچه گردی و بدخوابی‌ام نباش دلشوره‌های هر شبم از روی عادتند هی کوچه، کوچه، کوچه، به پایان نمی‌رسم شب‌های سرد و ابری من بی‌نهایتند! @golchine_sher
ماه رد مي شد از شب يلدا، ولي انگار بي خبر بوديم سايه ها هم بلند تر بودند، شاد از آن جشن مختصر بوديم پاي اين صخره سفره گسترديم ،باده مان چاي قند پهلو بود شب سردي كه گرم خاطره از كودكي هاي يكدگر بوديم صفي از مرغ هاي ماهي خوار ، آمدند از اجل معلق تر فكر اندوه ماهيان آنجا ، از همه عمر بيشتر بوديم ماسه ها از تلاطم امواج، زير پامان تكان تكان خوردند در مه آلود ساحل بي تاب ،چون دو تا قوي همسفر بوديم سيلي موج ها مكرر شد ، ناگهان صخره ها كم آوردند چشم بر موج هاي ساحل كوب ، محو هنگامه ي خطر بوديم قصه ي کودکانه خود را ، شب يلدا به ماه مي گفتيم گاه بالاي تخته سنگي نيز ، در خيال از ستاره سر بوديم يادم آمد كه باد مي آمد ، شب يلداي كودكي هايم خواهرم سوزني به دستش رفت ،دور قاليچه با پدر بوديم شب يلداي ديگري اما ، مادرم در گدازه ي تب بود داشت تا صبح سخت مي لرزيد، ما سراسيمه پشت در بوديم عابر صخره هاي ساحلي ام ، موج ها در دلم مي آشوبند بر همين صخره خوب يادم هست ، شبي اين گونه تا سحر بوديم @golchine_sher