eitaa logo
گلچین شعر
16.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
428 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
عاقلانه کنار گذاشتمت اما هر بار که مژه‌ای می‌افتد روی گونه‌ام بی اختیار تو را آرزو می‌کنم مثل بعضی صبح‌ها که یادم می‌رود نیستی و بلند می‌گویم: صبح بخیر @golchine_sher
در جماران رویِ تو اسطوره یِ مهتاب بود جوششِ احکامِ دین با شعله هایِ ناب بود رفتی و شد آسمان گریان زِ هجرِ رویِ تو با دلی آرام رفتی،چهره ات شاداب بود @golchine_sher
گاهی به خدا نفس کشیدن سخت است یعنی نفسی تو را ندیدن سخت است با زور مُسکِّنِ قوی خوابیدن با دلهره از خواب پریدن سخت است عاشق نشدی زندگی ات تلخ شود تا درک کنی که دل بریدن سخت است بعد از تو خدا شبیه تو خلق نکرد یعنی که شبیه ات آفریدن سخت است هر روز سر کوچه نشستن تا شب از فاصله های دور دیدن سخت است حقا که تو سهم من نبودی حالا فهمیدن این درد شدیدن سخت است باشد تو برو زندگی ات شاد ولی بی تو به خدا نفس کشیدن سخت است @golchine_sher
بیا و چشم مرا آشنای باران کن اسیر کفر کویرم، مرا مسلمان کن از این سکوت که آوار شانه های من است پناه بر تو ! مرا در صدات پنهان کن همیشه ی غزلم ! شب نشین چشم توام مرا به جرعه ای از آفتاب مهمان کن مرا در این شب برفی ، گر آفتابی نیست بیا و دلخوش یک آفتابگردان کن از این شکسته ترم خواست؟ این تو و این سنگ بیا هر آنچه دلت خواست با دلم آن کن   @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آورد با قدوم خود عطر گلاب را برداشت از سپاه سیاهی نقاب را جانی دوباره در تن دل مرده ها دمید دنیا چشید لذت یک حس ناب را از تاج و تختِ دیو ، زمین خسته بود و او خط زد بساط نوکر و عالیجناب را جز سرسپردگی به خود ایران ندیده بود تا اینکه دید معجزه ی انقلاب را هرچیز را که سلب شد از ما دوباره داد تا عزت و شکوه و حیا و حجاب را خرداد ،ماه غصه و غم بود و باز هم یک اتفاق شعله زد این التهاب را از ما گرفت بت شکنی را که برده بود از چشم های بتکده ها رنگ خواب را روح خدا به سوی خدا پرکشید و رفت در سینه ریخت موج غم و اضطراب را اما خدا به مردم ایران دوباره داد زیباترین تجسم یک انتخاب را در گیر و دار حادثه ها مانده مثل کوه مردی که ارث برده غم بوتراب را سید علی است رهبر ما ،با بصیرتش دارد اداره می کند این انقلاب را چشم انتظار دیدن نوریم و تا ظهور می تابد او به سوی زمین آفتاب را @golchine_sher
با من بگو که همره من بدپیر می‌شوی یا آنکه بین راه، ز من سیر می‌شوی؟ ای ماه دوردست من، ای ماهی گریز! کی در میان برکه به زنجیر می‌شوی؟ چون چِکه‌ای ز نور، در آیینه می‌چِکی آن‌گاه مثل آینه تکثیر می‌شوی رویای صادقی که سرانجام می‌رسی یک خواب عاشقانه که تعبیر می‌شوی چین می‌خورد نگاه غم‌انگیز آینه وقتی ز دست آینه دلگیر می‌شوی می‌روید از کویر گلویم، گُلی کبود وقتی شبیه بغض، گلوگیر می‌شوی دست از فریب و فاصله بردار، خوبِ من داری برای خوب شدن دیر می‌شوی @golchine_sher
رباعی ایکاش خبر تا دم ایوان نرسد این فاجعه تا لب خیابان نرسد ایکاش دروغ باشد وتلخی آن تا همهمه ی فضای تهران نرسد. نفرین به مه وجنگل و باران ، یاران پیچید خبر به گوش ایران ، یاران انگشتر و یک عبای خاکی حالا بردند به ارمغان خراسان ، یاران دلواپسی و مرز گمان را بردار این حادثه از کل جهان را بردار از دامن سبز نقشه ی ایران هم اندوه بزرگ ورزقان را بردار. ایکاش که حال او کمی بد می شد یا فارغ از آب و شوکت سد می شد ایکاش درآن هوای بارانی بد از رفتن خود کمی مردد می شد . @golchine_sher
برقص تا که برقصد تمام من با تو ببین به تجربه من خسته می شوم یا تو من و تو لنج به طوفان رسیده ایم برقص خیال کن که منم ،من غریق و دریا تو چه ناگهانی از این اتفاق شیرین تر مرا که راه نجاتی نمانده اما تو دوباره آبی و آرام می شوی فردا و هم جزیره چه زیباست این که فردا تو کنار اسکله لنگر گرفته باشی من بپرسم ات که چه کردی چه کردی آیا تو که من ، منی که به ساز زمانه رقص نکرد چه بی مضایقه رقصید با تو ،تنها تو @golchine_sher
سکوت دشت در خود داشت اندوهی فراوان را به هم می‌ریخت طوفان تک نوازیهای باران را مُشوَّش بود وسرگردان به دور خویش می‌پیچید ارس، می‌دید از بالا، مصیبت‌های طوفان را ز شرم خویش کوهستان، فرو بردند در مه سر مجسم کرد چشمانم، تنی سر در گریبان را به ناگاه از افق‌ها بالگردی سر برون آورد که در خود داشت جمع بی‌بدیلی از سواران را ارس، فریاد زد: برگرد! این بیراهه ایمن نیست مبر با خود میان توده‌های ابر یاران را ندارد روزگار ما بسی اینگونه گوهرها جوانمردی کن و برگرد خوش داریم مهمان را ولیکن بالگرد آندم، میان ابرها گم شد کسی دیگر ندید از دور آن جمع پریشان را به دور خویش چرخید و فرود آمد به قلب سنگ نمایان کرد پیش چشم ما غم‌های دوران را وطن شد رو به سمت شرق، باران بود و حیرانی صدا زد از صمیمِ قلبِ خود شاهِ خراسان را ندا آمد که ابراهیم وارد شد به قربانگاه به چشم دل تماشا کن گلستان را گلستان را خبر پیچید در گوش تمام کوچه های شهر به سیل اشک خود شستند خوب و بد خیابان را... @golchine_sher
آه /وازه ام را آوازم را اهوازی می شناسد که کارونش از چشم های من آب می خورد زخم هایم را هایم را نخل های سوخته اش به همراه دارد حس مرا این گرمای عمیق درک می کند که سایه ها را بی تاب کرده است چه خوب حس می کنم زنان این قبیله را که بر بلندای صخره ها آواز پرستوها ی مهاجر را ترجمه می کنند اشک هایشان چه صدف ها که بارور نکرده اند این را از روشنی مروارید ها فهمیده ام چه افسوس! که تورشان از آشنا یی من به گرداب ها رفته است @golchine_sher