یا_علی_اصغر
نگاه کن پسرت را چگونه مرد شده
بدون تیغ و سپر راهی نبرد شده
بگو به حرملهها شیرخواره میآید
صدای غرش شیری دوباره میآید
بگو سهشعبه برای مصاف برگیرد
بگو به حرمله تیغ از غلاف برگیرد
شبیه چلچلهای با بهار میآید
شبیه آینه در دست یار میآید
سپیده خیمه زده بر گلوی نازک او
گرفته عرش خدا را دو دست کوچک او
فلق به سمت نگاهش ستاره آورده است
شفق به خون گلویش چه غبطهها خورده است
سه روز تشنهلب است و سه روز بیخواب است
میان خلوت گهوارهاش چه بیتاب است
به روی دست پدر او کبوتر صلح است
حسین جنگ ندارد، پیمبر صلح است
نگاه کن پسرت را که شیرمرد شده
بدون تیغ و سپر را هی نبرد شده
به خشم و کینه و نفرت، به قهر آغشته است
سهشعبهای که میآید، به زهر آغشته است
کنار خیمه نشسته است مادری بیتاب
تمام دشت سراب است در نگاه رباب
تمام حسرت او جرعهای زلالی شد
نگاه اوست به گهوارهای که خالی شد
نگاه اوست به گهوارهای که بیتاب است
خیال میکند اصغر هنوز هم خواب است
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
@golchine_sher
با آنکه دل از روز ازل یار حســین اســت
پیوســته ولی بــاز بدهــکار حســین اســت
اربــاب بــه هــر تــازه مقامــی نتــوان گفــت
زیــرا فقــط ایــن نــام ســزاوار حســین اســت
سرمایۀ مـن نیســت بــه جــز مهــر حســینی
در سـینه دلم روشـن از انوار حسـین اسـت
تــا آخــر عمــرم اگــر از او بنویســم
دل باز پر از نوحە و اشـعار حسـین اسـت
ای کاش بداننــد همــه در صــف محشــر
آزاد بود آنکــه گرفتــار حســین اســت
فرمــود پیمبــر نشــود طعمــۀ آتــش
آن مـردم چشـمی کـه عـزادار حسـین اسـت
هــر چنــد شــکفته نبــود لایــق ایــن لطــف
در روز جــزا طالــب دیــدار حســین اســت
بــر حاشــیۀ ســنگ مــزارم بنویســید
ایـن سـوخته دل نوکـر دربـار حسـین اسـت
#علی_اصغر_شکفته
#عضوکانال
@golchine_sher
بزرگی یاد من داده جهانت
ندیدم غیر زیبایی به جانت
تو کردی قصر دل را خوب تسخیر
حسینیه است قلب عاشقانت
#انسیه_انارکی
#عضوکانال
@golchine_sher
میگویم اما درد دل سربستهتر بهتر
بغض گلوی مردها نشکستهتر بهتر
وقتی که چای چشم پررنگ تو دم باشد
مردی که پیشت مینشیند خستهتر بهتر
در مکتب چشمت گرفتم «کاردانی» را
ابروی تو هرقدر ناپیوستهتر بهتر
سخت است فتح کشوری که متحد باشد
موهای تو آشفته و صد دستهتر بهتر
از دور میآیی و شعرم بند میآید
موی تو وا باشد دهانم بستهتر بهتر
#حسین_زحمتکش
@golchine_sher
گریه کرد و خِیام در هم ریخت
قصه ای ناتمام، در هم ریخت
بعد اصغر، تمام زندگیام
همه چیزم مدام در هم ریخت
#زینب_عدالتیان
#عضوکانال
@golchine_sher
حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
چشمهایش همه را یاد مسیحا انداخت
در حرم زلزلهی شور تماشا انداخت
هیچ چیزی که نمیگفت، فقط با گریه
جلوی پای عمو بود خودش را انداخت
با تعجب همه دیدند غم بدرقهاش
کوه طوفان زده را یک تنه از پا انداخت
بی زره رفت و بلا فاصله باران آمد
هر کس از هر طرفی سنگ به یک جا انداخت
بی تعادل سر زین است رکابی که نداشت
نیزهای از بغل آمد، زد و او را انداخت
اسبها تاخته و تاخته و تاختهاند
پس طبیعیست چه چیزی به تنش جا انداخت
با عمو گفتن خود، جان عمو را برده
آنکه چشمش همه را یاد مسیحا انداخت
#علیرضا_لک
@golchine_sher
حضرت قاسم(ع)
با تمام فصلها گذاشت سر به سر پسر
سیزده بهار را گذاشت پشت سر پسر
از عمو اجازه خواست تا که دلبری کند
قبل دشمن زده است، تیر بر جگر پسر
عشق این وسط نمیرسد به وحدت نظر
یک نظر پدر مقابل است و یک نظر پسر
میرود فنا شود به زیر سم اسبها
پیر عشق را ولی نموده شعله ور پسر
در میان تیرها چه می کند خم شراب؟
جام را چگونه در هوا کشیده سر پسر
شیشه عسل شکست و دشت را فرا گرفت
ریخت در مذاق تلخ تیرها، شکر پسر
در کلاس درک او نشستهاند پیرها
مرحبا و آفرین! هزار بار بر پسر
#حضرت_قاسم
#کربلا
#شعر_آیینی
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#عضوکانال
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی
یکسر به کانال ما بزن 👌
🌷فقط رباعی و تک بیت
حتما حالت خوب میشه
یکبار امتحان کن🌷
❤️کاش جای بوسهاش میماند بر پیشانیام
با خدا بودن نشان از مِهر میخواهد نه مُهر!❤️
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
خورشیدی و تا همیشه هیبت داری
با سایه و آفتاب نسبت داری
در کوچه ی ما صدای ماهت پیچید
آقایی و خانهخانه، هیئت داری!
#صفیه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
از این که از خودم عمری جدا بودم، پشیمانم
برایت در وفاداری خدا بودم ، پشیمانم
چنان پای تو افتادم که هرگز برنمی خیزم
از این که این چنین بی دست و پا بودم ، پشیمانم
مرا دیوانه می خوانند عاقل ها، اگر عمری
به حرف این و آن بی اعتنابودم، پشیمانم
لباس بی وفایی را به تن کردی و بعد از آن
اگر پابند عشق نخ نما بودم، پشیمانم
برای جلب لبخند تو ای نامهربان با من
اگر عمری گدای کوچه ها بودم، پشیمانم
#نسیم_سحـــــری
#عضوکانال
@golchine_sher
تا مستحق رحمت بی انتها شدیم
با کشتی نجات خدا آشنا شدیم
درهای بسته، روی دل ما گشوده شد
وقتیکه از حصار من و ما رها شدیم
تا عاشقانه پر بگشاییم سوی دوست
با بال شوق همره باد صبا شدیم
رفتیم رو به قبله و با چشم اشکبار
با یک سلام زائر کرب وبلا شدیم
با داغهای زینب کبری گریستیم
با ناله های اهل حرم هم نوا شدیم
لب تشنه آمدیم و به دریا زدیم رو
در این حریم ،طالب آب بقا شدیم
تا پشت پا زدیم به بی مِهری جهان
با مِهر سیدالشهدا آشنا شدیم
وقتی نیاز ما به ضریحش دخیل بست
با یک نگاه فاطمه حاجت روا شدیم
#محسن_درویش
#عضوکانال
@golchine_sher