eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
786 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بگو که همرهِ من پیر می شوی یا آنکه بینِ راه، ز من سیر می شوی؟! ای ماهِ دوردستِ من، ای ماهیِ گُریز! کی در میانِ بِرکه به زنجیر می شوی؟! چون چکه ای ز نور، در آیینه می چِکی آنگاه مثلِ آینه تکثیر می شوی رویای صادقی که سرانجام می رسی یک خوابِ عاشقانه که تعبیر می شوی چین می خورَد نگاهِ غم انگیزِ آینه وقتی ز دستِ آینه دلگیر می شوی می روید از کویرِ گلویم، گُلی کبود وقتی شبیهِ بُغض، گلوگیر می شوی ! دست از فریب و فاصله بردار، خوبِ من ! داری برای خوب شُدن دیر می شوی..! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر بار با صدای تو از پشت سیم‌ها پل می‌زنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها لبخند تو تلافی یک عمر خستگی‌ست لبخند من تلاقی امّید و بیم‌ها آه! ای تمام آنچه که باور نداشتم ای حسرت همیشگیِ «می‌رسیم»ها این ماجرا برای همیشه تمام شد وقتی شکست بین من و تو حریم‌ها پرواز هم غبار دلم را نمی‌برد مانند گرد روی تن یاکریم‌ها امشب شبیه قاصدکی کوچ می‌کنم فردا بپرس حال مرا از نسیم‌ها دستم اگر به سوی تو کوتاه‌تر شده پایم درازتر شده باز از گلیم‌ها @golchine_sher
تقدیم به مادر هستی السلام علیک یا فاطمه الزهرا انّی خَلَقْتُ باد و خاک و آتش و آب؛ خورشید را از جنس چشمان تو بی تاب با سیب و یاس و عطر یاسین ها کشیدم طرح بدیعت را به بومِ سبز محراب والتّینِ والزّیتونی و والطّورِ سینین؛باغِ انارت لب به لب یاقوتِ آمین تفسیرِ انزلنا تویی فی لیلة القدر؛ای مصحفِ تطهیر در آیاتِ احزاب باب صراط المستقیمِ کائناتی؛مشکات نوری...هل اتایی ...مرسلاتی... دست توسل میزند مولودِ کعبه؛برریشه های چادرت بانوی مهتاب! وصفت نمی گُنجد به ادراک قلم ها؛انسیة الحورائی و ناموسِ عُلْیا زیباترین تصویر خلقت هستی ای ماه!! عکس تو را برکهکشانها می کنم قاب والعصر... بی تو زندگی خُسراً مُبین است؛حتی بهشتِ بی شما بیتُ الحَزین است... دارد صفا از چشمهایت جَنّةُ العشق؛از سلسبیلِ اشک تو فردوس شاداب... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @golchine_sher
این روزها دیده ای ؟! آدم ها از پایان جهان می ترسند، عشق من می دانی ؟ فقط وقتی تو نباشی دنیا تمام می شود... @golchine_sher
کنار فاخته‌ها اینچنین خموش نباش قفس‌فروش نبودی، قفس‌فروش نباش اگر به سار و قناری نمی‌دهی جایی در این هوای بهاری کلاغ‌پوش نباش نسيم عطر گلی در هوای زندگی‌ات اگر به دست نیامد در آرزوش نباش در این سراچه‌ی غمبار پشت بر دیوار تو مثل آینه ها چشم باش و گوش نباش زمین به حشر رسیده، ددان رها شده‌اند در این تقابل دیرینه با وحوش نباش @golchine_sher
آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید   آن زمان که مست هستید، از خیال دست یابیدن به دشمن آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا تواناییِ بهتر را پدید آرید آن زمان که تنگ می‌بندید بر کمرهاتان کمربند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان قربان!   آی آدم‌ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره جامه‌تان بر تن یک نفر در آب می‌خواند شما را موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد باز می‌دارد دهان، با چشم از وحشت دریده سایه‌هاتان را ز راه دور دیده آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی‌تابی‌اش افزون می‌کند زین آب‌ها بیرون گاه سر، گه پا.   آی آدم‌ها! او ز راه دور، این کهنه جهان را باز می‌پاید می‌زند فریاد و امید کمک دارد آی آدم‌ها که روی ساحلِ آرام در کار تماشایید! موج می‌کوبد به روی ساحلِ خاموش پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش می‌رود نعره‌زنان، وین بانگ باز از دور می‌آید: آی آدم‌ها! و صدای باد هر دم دل‌گزاتر در صدای باد بانگ او رهاتر از میان آب‌های دور و نزدیک باز در گوش این نداها: آی آدم‌ها! آی آدم‌ها! @golchine_sher
به تو گفتم که در این دور شدن ناچاری؟ سر به تایید تکان دادی و گفتی آری ! عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود او که از جان خودت دوست ترش می داری ای که نزدیک تری از من دلتنگ به من بین ما نیست به جز فاصله ای اجباری من عروس توام ای از من و آغوشم دور خطبه را گریه من می کند امشب جاری زندگی چیست به جز خاطره ای افسرده زندگی چیست به جز رنج و غمی تکراری گله ای نیست به تنهایی خود دل بستم به -غزل گریه- هر روز به شب بیداری روی دیوار دلم سایه ای از قامت توست مثل تنهایی من قد بلندی داری . . . ! @golchine_sher
دلتنگ توام ،عاشقم و دل نگرانت دیریست ندارم خبر از نامه رسانت سوگند به جانم به لبم آمده جانم حیف از تو و از خوردن سوگند به جانت در حسرت افطار رطب های لب تو پر می کشد این سوخته از شوق اذانت کندوی پر از شهد دهان تو دلم برد با ناز سخن گفتن و با لحن بیانت با هر قدمت ریخته آدم به خیابان! شهری شده مجذوب تو و چشم چرانت یک حرف تو چون زلزله ویران کند این دل روزی که بگویی (بله)ی عقد کنانت با رفتن تو می رود آخر ز تنم جان بگذار زمین محض خدا آن چمدانت @golchine_sher
راه نجات دیدیم در آیینۀ سرخ محرم‌ها پر می‌شوند از بی‌بصیرت‌ها، جهنم‌ها ما کمتریم و بارها خواندیم در تاریخ «بسیارها» خورده شکست سختی از «کم‌ها» راه نجات این است که یار علی باشی حالا که دنیا پر شده از ابن‌ملجم‌ها... در سینۀ ما هیچ ترسی از شهادت نیست وقتی که روی دار شد معراج میثم‌ها یک روز اسرائیل را نابود خواهد کرد فرماندهی از نسل طهرانی‌مقدم‌ها @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از گلچین شعر
کانال دوم ما اگه دوست دارید تک بیت و رباعی های خوب بخونید حتما عضو بشین👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاقلانه کنار گذاشتمت اما هر بار که مژه‌ای می‌افتد روی گونه‌ام بی اختیار تو را آرزو می‌کنم مثل بعضی صبح‌ها که یادم می‌رود نیستی و بلند می‌گویم: صبح بخیر @golchine_sher
بعد از هزار دور به‌ من‌ هم عجب رسید جانم به لب رسید که جامم به لب رسید بر روی آفتاب تو موی سیاه ریخت یاللعجب چگونه در این صبح، شب رسید؟ روز نخست، نوبت‌ ‌تقسیم تاب و تب تابش به موی تو، به من خسته تب رسید وصل تو‌ واجب است و ‌خیال تو ‌مستحب صد شکر دست من به همین مستحب رسید بختم سیاه گشت ز داغ تو، تلخ نه این هم شباهتی که به من از رطب رسید @golchine_sher
هر شب رفو کرده غمم را چرخ خیّاطی با بغض من، مانوس تنها چرخ خیّاطی هرگاه دلتنگی به دورم حلقه می بندد شادم من از هم صحبتی با چرخ خیّاطی در تار و پودِ زندگی غرق خیالاتم رویام را پُر کرده حالا چرخ خیّاطی ماسوره ها بی تاب دل بستن به ماکوها... تا می کند این پا و آن پا چرخ خیّاطی در جمع بشکاف و نخ و سوزن هیاهویی ست اینجا چه شوری کرده برپا چرخ خیّاطی در هم نشینی هايمان از واژه ها مستم من حرفم و محو تماشا چرخ خیّاطی... با من که دایم وارثِ اندوه بسیارم هی نخ به نخ کرده مدارا چرخ خیّاطی هرگز مرا یک دم به حال خویش وا نگذاشت توی رفاقت بوده یکتا چرخ خیّاطی پیراهنی از شعر را پوشانده بر من_ با ترکیبی از رنگ و غزل ها چرخ خیّاطی با اینکه عمری همدمم بوده ست با لبخند، لبریزِ تنهایی ست امّا چرخ خیّاطی @golchine_sher
397.9K
هنوز هم دوستت دارم، از همین فاصله‌ دور، با همین سرمای موجود در قلبت و آنقدر به این دوست داشتن ادامه خواهم داد تا به زانو در آورم  قلب نامهربانت را... دعوتت میکنم به کافه ای دنج در پیچ و خم های شمیرانِ دفترم در بطن یکی از شعرهایم.... همانی که برای تو نوشته بودم همانی که مختص توست خود خودت.... و دو فنجان قهوه ترک قجری، که تو را  مسخ کند تلخی اش برای خوابی ابدی در آغوش عاشقانه هایم هنوز هم دوستت دارم عالیجناب.... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 در عزای شهادت مظلومانهٔ مادرسادات 🏴🍃 بیچاره ام بسیار؛ یازهرا(س) أغیثیني از دستِ روزگار؛ یازهرا(س) أغیثیني برگشته ام با توبه مثلِ آدم و حوّا ای رمزِ استغفار؛ یازهرا(س) أغیثیني شرمنده ام از اینکه فاطمیه می آیم هر بار عصیانکار...یازهرا(س) أغیثیني ذکرِ توسّل بر تو مرهم داده بر دردم گفتم هزاران بار: یازهرا(س) أغیثیني این "دو عبارت" رویِ دربِ خانه ام حک شد "ألجّار ثُمّ الدّار"، "یازهرا(س) أغیثیني" حاجتروا شد بی برو برگرد هر کس گفت: در سجده با اصرار؛ یازهرا(س) أغیثیني لبریز کن اشک مرا بسیار! حالا که داغت شده سرشار...یازهرا(س) أغیثیني لعنت به شورایی که در آن حق، به غارت رفت آماده شد آزار... یازهرا(س) أغیثیني هر کوچه در خود داشت چندین منکرِ حیدر شهری پُر از مکّار؛ یازهرا(س) أغیثیني آشوبم و ای وای... با خشم و تشر آمد ابلیس پایِ کار؛ یازهرا(س) أغیثیني از هیزمی که داشت فکر آتش افروزی از قوم ِ لاکردار؛ یازهرا(س) أغیثیني همراهِ "در" شد شعله ور! آهی کشید و شد- ذکرِ لبِ دیوار؛ یازهرا(س) أغیثیني وارد نمیشد بیهوا هرگز به پهلویَت میگفت اگر مسمار: یازهرا(س) أغیثیني جانِ حسن(ع) "عجّل وفاتي" را نگو دیگر ای مادرِ بیمار؛ یازهرا(س) أغیثیني زل میزنم با گریه بر تابوت...میگویم- با حیدرِ کرّار: یازهرا(س) أغیثیني جانش به لب آمد علی(ع) هنگام ِ غسلِ تو غم از دلش بردار؛ یازهرا(س) أغیثیني!    @golchine_sher
تقدیم به مادر شهدای مفقودالاثر باد در بین شاخه ها پیچید غنچه ای رو به آسمان خندید تک درخت بلند همسایه خانه را پر نمود از سایه حوض آبی به آسمان رو زد موج شانه به مو و گیسو زد گل شمعدانی همیشه بهار لبه ی حوض می شود بیدار سیب سرخی میان حوض نشست گریه کرد آسمان و بغض شکست لب خندان کاشی ایوان بوسه زد بر ترنم باران بوی گل های نسترن آمد خبر از عطر پیرهن آمد زنگ در را کسی نشانه گرفت باز یعقوب دل بهانه گرفت ابرها بی قرار می رفتند با دلی گریه دار می رفتند اولین تک ستاره پیدا شد شب شعر زنی محیا شد چوب مشرق که بر فلق می خورد خاطراتش کمی ورق می خورد خاطرش بود ساک خاکی رنگ یوسفی را که داد بر یک جنگ نامه هایی که پشت هم آمد لرزه ای که به ارگ بم آمد سر سجاده اش دعا می کرد پیرزن هی خدا خدا می مرد یادش آمد کسی خبر آورد خبر زخم بال و پر آورد عطر یاس و محمدی آمد خبر مبهم و بدی آمد دیده بودند روی خاک افتاد یا حسین گفت و سینه چاک افتاد آنکه دائم دم از سفر می زد دیده بودند بال و پر می زد از گل سرخ خون جگر گشته ساک او سمت خانه برگشته پای سفره هنوز یک بشقاب پای بشقاب قامت یک قاب سر شب بود و مثل هر شب آه رفت چشمش به سمت در ناگاه انتظار از نگاه پر می زد در خیالش کسی به در می زد @golchine_sher
خط به خطش را اگرچه پینه ها پوشانده است بازهم دیدیم دنیا دست‌مان راخوانده است هرچه درسم داده من هم امتحان پس داده‌ام این نفس‌ها هرچه دنیاداده برگردانده است! حاصل با دوست بودن زخم بود و بعد از این سهم تنهایی‌ست از من هرچه باقی مانده است سنگ‌دل دریاست یا ساحل؟ که دست دوستی هرچه دریا پیش آورده ست ساحل رانده است شاه هم بودی بترس از ترس رعیت‌ها که گاه شاه خنجر میخورد از آن‌که خود ترسانده است پیش هر کس سفره‌ی دل را نباید بازکرد هرچه بر ما رفته است ازاین دل وامانده است @golchine_sher
بگذار بگذرد همه چیز آن چنان که هست دنیا همین که بوده و دنیا همان که هست پای سفر که پیش بیاید مسافریم آدم هراس جاده ندارد جوان که هست تا هرچه دور پشت مرا گرم می کند مثل تو دست همسفری مهربان که هست اصلا بدون مشکل، شیرین نمی شود درراه دست کم دو سه تا امتحان که هست گاهی برای ما خود این راه، مقصد است: یک جاده با فراز و نشیب آن چنان که هست حالا اگر چراغ نداریم بی خیال فانوس شعرهای تو در دستمان که هست خواب دو جفت بال و پر سبز دیده ام پاهایمان شکسته، ولی آسمان که هست @golchine_sher
حضرت_زهرا_س_شهادت سرنوشت آن گل پرپر نمی‌دانم چه شد شرح این خون‌گریه را آخر نمی‌دانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود آن سفارش‌های پیغمبر نمی‌دانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمی‌دانم چه شد چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد «در» که کلاً سوخت، میخ در نمی‌دانم چه شد بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید حالت گلبرگ نیلوفر نمی‌دانم چه شد شد فدک سیراب از سرچشمه‌ی پهلوی او لاله‌های رسته بر بستر نمی‌دانم چه شد دست‌های شوهرش زخمی شد از ردّ طناب ریسمان بر گردن حیدر نمی‌دانم چه شد هیچ کس قبر شریفش را نمی‌داند کجاست آخرِ این قصه را دیگر نمی‌دانم چه شد @golchine_sher
هرچند که فصل غزل و گشت و گذار است هر جا بِروم بی تو دلم مثل مزار است هر دانه ی من دربدر خاک غریبی ست صد بار برویم همه ام،دشنه و خار است کور است زمین، راه‌ نجویم به رسیدن ای ماه، کجا بی تو مرا صبر و قرار است ؟ از اشک، فروزان، چه کنم خانه ی دل را وقتی تو نباشی ، همه جا تیره و تار است یک خوشه نگاهت بچکد ناب ترین است آن صبح که بی چشم خراب تو خمار است حتی به تنش عطر خیال تو بپیچد پاییز ترین دختر این شهر بهار است بر شانه بزن خیمه ی گیسو که ببینی صد سلسله دل راهی آن کوی و دیار است از پچ پچ گنجشک دلان هیچ میازار این تن که پر از همهمه ی باد و چنار است آهو‌تر از آنی که تو را شیر نخوانند ای آنکه دلت سرد و سرت گرم شکار است ما را چه به نزدیکیِ تو ماهِ مجسم بر شاه ،تقرب به گدایان همه عار است @golchine_sher
دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست ساده مثل عامل تاراج "بانک صادرات" قلب من را برده ای ، دستم به جایی بند نیست می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست من فقط با وصف زیبایی تو شاعر شدم پیش چشمت اسم شاعر لایقم هرچند نیست @golchine_sher