eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
705 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
می گیری از کتاب رسولان غبار را می آوری دو معجـــزه ی آشکار را ایمان من به چشم تو ایمان به روشنی ست از  من  مگیــر  این  شب  دنبـــالـــه  دار  را ای چشم تو دو پرده ی نقاشی خدا با آن نگـــاه تازه چــه حاجت بهار را چشم تو شاهکار و لبت شاهکارتر نــاز آفریده این همه نقش و نگار را از دیدنت بمیــــرم یــــا از ندیدنت آخر چگونه سر کنم این روزگار را امشب شب شراب و تماشاست،حاضری؟ وا کن لبــــان تشنه و چشـــــم خمــــار را امشب به جنگت آمده ام با سلاح گرم سد کرده ام بـــه روی تو راه فـــــرار را تا پیش از این همیشه به زانو درآمدم اما تمــــام می کنــــم ایـــن بار کار را از نقطه نقطه ی لبت آغاز می کنم یک  بـــازی  دو  آتشـــه  و آبــدار را طوری فرار کن که بیفتم نفس نفس زیباست در گریـــز بگیـــری شکار را این بار آمدم که بسوزم به پای تو این بار آمدم کــه ببازم قمار را امشب چه زود می گذرد کاش روزگار زانـــو ببندد این شتر بـــی مهــــار را... @golchine_sher
امشب بیا و بر دل تنگم دچار شو بر چشمهای غمزده ام غمگسار شو چون ماه آسمان شبم را سپید کن همچون ستاره در نظرم بی شمار شو آیینه ام شو، حوصله ات را به من بده آسایش و حلاوت این روزگار شو گاهی بیا و دست مــــرا تا خدا ببر در برزخ هـــوای ِخزانم ، بهار شو آرامِ من بیا و کـــــــــنارم قدم بزن چون سایه باش و دوروبرم آشکار شو هرجا دلم گرفت مرا در بغل بگیر بر سنگفرش ِخاطره ام یادگار شو ای آنکه رفته ای و به دستم نمیرسی یک امشبی به خاطر من بیقرار شو @golchine_sher
من از ازل گدایم و او از ازل جواد مثل‌ رضا و مثل‌ خودش‌ بی بَدَل جواد با روی خوش گذاشت به سائل مَحل جواد در جُود و در کرم شده ضَربُ المَثَل جواد ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد)) دست خُداست دست امامِ جوادِ من عرش خُداست روضه‌ی باب المُرادِ من لطف زیاد اوست که مانده‌ به یادِ من یک‌جمله است نغمه‌ی هر بامدادِ من ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد)) او را دلیل بارش باران نوشته اند در مدح او ملائکه قرآن نوشته اند چشم و چراغ شاه خراسان نوشته‌اند روی عقیق دست کریمان نوشته اند ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد)) با‌ مَست حُبِّ او سخن از مُستَحَب مگو شهد لبش که هست به ما از رُطب مگو ما با غمش خوشیم بیا از طرب مگو در پرده‌ای بلند بخوان ؛ زیر لب مگو ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد)) دل یاکریم گفت و زبان یاجواد گفت باید نیاز خویش به بابُ المراد گفت گنبد زبان گشود و دم گوش باد گفت شد برکتش زیاد کسی که زیاد گفت ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد)) ماییم سائل سر بازار کاظمین هستیم تا همیشه بدهکار کاظمین بیچاره‌ی رضا و گرفتار کاظمین گفتیم با تمامی زوّار کاظمین ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد)) تنها به بذل دست تو دارد نظر فقیر اینجا نیامده‌ست پی سیم و زَر فقیر پُرکرده‌است‌ کیسه‌ی‌خود را اگر فقیر یک بار گفته از سر شب تا سحر فقیر ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد)) ای دل به شادی دل آل عبا بخوان پیوسته با اهالی ارض و سما بخوان در صحن با صفای امامِینِ ما بخوان مصراع آخرست بیا با رضا بخوان ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلی‌َ الجَواد)) @golchine_sher
غمگین مکن اگر نکنی شاد خاطری گر مرهم دلی نشوی نیشتر مباش.... ‌‌‎‌‌@golchine_sher
چنین که تنگ گرفته است آن دهان بر ما لبی که قسمت ما می شود لب گور است @golchine_sher
من بار سر به خاطر تیغ تو می‌کشم ورنه تن ضعیف مرا، سر چه حاجت است؟ @golchine_sher
دو دلم اول خط نام خدا بنویسم یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم صاحب قبله و قبله دو عزیزند ولی خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین قصه ی درد به امید دوا بنویسم قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست پست باشم که پی نان و نوا بنویسم بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم بعد یک عمر ببین دست و دلم می لرزد که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار این دو را باز همین طور جدا بنویسم شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم با تو از حرکت دستم برکت می بارد فرق هم نیست چه نفرین چه دعا بنویسم از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد گفت هر شب غزل چشم شما بنویسم @golchine_sher
به نام آن صفت کز آن جهان نان می‌خورد آری که آن نامی است زیبنده برای حضرت باری ازین نام بلند آوازه معروف است عیاری به نعمت خفته اند از این صفت والله بسیاری *تمام آسمان ها و زمین یا هر چه پنداری به نام نامی او، او كه نان داده دو دنيا را به زير سايه اش روزی رسانده از ازل ما را نه ما را بلكه ابراهيم و شیث و عيسی را نه آن ها را فقط بلكه همه پنهان و پيدا را *ازين ها صد برابر هم ندارد پيش او كاری كدامين نام! نامی كه سراسر جود و احسان است تمام ملك بر اين خوان بی اندازه مهمان است همان نام عزيزی كه لطيف از جنس باران است و در ابن الرضا پيدا شده هر چند پنهان است *جواد ابن الرضا آن جلوه تام خدا آری به دستش هفت دريا قطره ای بوده است نا پيدا همه معشوق ها او را اسير و عاشق و شيدا كريم ابنِ كريم آن جلوه‌ی جانانه‌ی زيبا همو كه عرش هم در زير پايش خفته است اما الي يوم القيامه نيست او را فضل تكراری صدای كاظمين از دور ما را مست آقا كرد لب سائل كشش ما را زِ جمع خلق پيدا كرد بساط عيش را بر خوان احسانش مهيا كرد تمام جرعه خواران را سيه مست دو مينا كرد *كه رفت از خاطر باده پرستان ياد هوشياری @golchine_sher
تویی تویی به خدا عشق و آرزوی منی به سینه تا نفسی هست، بیقرار توأم... @golchine_sher
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم؟ @golchine_sher
هوای آمدنت دیشبم به سر می‌زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می‌زد... @golchine_sher
گفتی که «مرا به خواب خواهی دیدن» این را به کسی بگو که خوابی دارد... @golchine_sher
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت بی‌تابی مزارع گندم شروع شد موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد از فال دست خود چه بگویم که ماجرا از ربنای رکعت دوم شروع شد در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد @golchine_sher
چشم و دل عـــــــاشقانه دارد خورشید هم وزن سحر تـــــــرانه دارد خورشید گرم آمده است ،مـــــــیزبانش بــــــاشیم هر گوشه ی شهر خانه دارد،خورشید @golchine_sher
"یا جواد" درهای این خانه همه بابُ المُراد است کم نیست در این سفره، نعمت ها زیاد است مولود پُرخِیری است در آغوشِ خورشید بابُ الرِّضا دل بسته ی بابُ الجواد است @golchine_sher
از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند @golchine_sher
مرنج اگر به سر زلف تو در آویزم که غرقه هرچه ببیند، در او بیاویزد @golchine_sher
درست روز نخستین ماه بهمن بود رسید پیش من آن کس که نیمه‌ی من بود رسید پیش من و در دلم قرار گرفت شبیه مهر که در آسمان روشن بود نشسته بود کنارم، کسی چه می‌دانست نفس نفس زدنم از سر شکفتن بود که ماه بهمن.. و خورشید.. و دست یخ‌زده‌ام.. اجاق بوسه و دستی که شال گردن بود... به هر کجا که رسیدم پس از محبت او کویر و کوه و بیابان نبود و گلشن بود به چشم‌های عزیزش قسم که یک عالم اسیر جاذبه‌ی چشم‌های این زن بود گذشت از من و چشمم ندید جایی را... که لحظه لحظه‌ی بی او، سرم به دامن بود به قلب پاره‌ی من مهلتی نداد، کسی_ که در تمام زمین، بهترین کس من بود چه شد که رفت؟ نمی‌دانم!؛ و نفهمیدم_ چرا به جای رسیدن به فکر رفتن بود @golchine_sher
شراب چشم‌های تو مرا خواهد گرفت از من اگر پیمانه‌ای از آن به چشمانم بنوشانی... @golchine_sher
می روی تا در پی ات شور و شری ماند بجا عاشقی دیوانه با چشم تری ماند بجا انقدر هم بی نشان در این گلستان نیستم بعد من شاید زمن مشت پری ماند بجا بعد تو ای عشق ای مهر آفرین ای همزبان آتشی شوری فغانی محشری ماند بجا از من سرگشته هرگز شرح عشقم را مپرس این چه حاصل قصه ی رنج آوری ماند بجا کاش سرتاپا تو بودی اتش و من خرمنی تا ز تو دود و زمن خاکستری ماند بجا باز گردی آن زمان کز آن همه اشفتگی جای من تنها پریشان دفتری ماند بجا @golchine_sher
عاشقی یعنی دو قطره اشکِ شوق ... از صمیمِ دل به دامن ریختن ... خاطراتِ تلخ ایامِ فراق ... را به پشتِ دربِ دل ، آویختن ... @golchine_sher
حال من سخت خراب است رهایم بکنید زندگی نقش بر آب است رهایم بکنید دل فرهاد چو شد مطمئن از رفتن او گفت: این تیشه جواب است رهایم بکنید تیشه اش زد به سر و گفت: اجل میخواهم خون عاشق مِی ناب است رهایم بکنید دل من چون دل فرهاد که بی شیرین سوخت درب گاهی به عذاب است رهایم بکنید گفتی از یاد بَرم رفتن جانسوزش را گفتم این چاره به خواب است رهایم بکنید @golchine_sher
می‌بوسم‌ات اگرچه حلال تو نیستم می‌بوسم‌ات اگرچه که مال تو نیستم جز من، شکارِ هرچه که آهوست در سر است گویی فقط منم که غزال تو نیستم در باغ سیب خاطرِ تو روی شاخه‌ها حتی به بخت میوه‌ی کال تو نیستم خوشبخت برف که بنشیند به شانه‌ات بدبخت من که دُورِ تو شال تو نیستم گیرم که یوسفم! وَ به چاهم!  چه فایده وقتی درون گونه‌ی چال تو نیستم در نقشه‌ها همیشه تو بالاتر از منی من هرقَدَر که سبز! شمال تو نیستم می‌رانی‌ام به اینکه حرامم به تو ولی می‌بوسم‌ات اگرچه حلال تو نیستم! @golchine_sher
از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است چابک‌سواری، نامه‌ای خونین به دستم داد با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است خون‌گریه‌های امپراتوری پشیمانم در آستین ترس، جای خنجرم خالی است مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟ تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟ ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی است فرمانروایی خانه بر دوشم، محبت کن ای مرگ! تابوتی که با خود می‌برم خالی است @golchine_sher
دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط بایدازاین طرف شیشه تماشابشوی... @golchine_sher