eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
705 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان خود را به دستان زمین زنجیر کرد رنگ ماه از سیلی زهر جفا تغییر کرد خواب آشفته ندارد هیچ تعبیری ولی یوسفِ زندانِ هارون خواب را تعبیر کرد کوچه ها را دید تابوتی که از غم گریه کرد غربت جاری تمام شهر را تسخیر کرد آفتاب داغ دارد بام و باید اینچنین با پرو بال کبوتر چاره و تدبیر کرد آب و خاک و غسل و غربت کوچه ها و خنده ها چرخ گردون باز هم یک قصه را تصویر کرد روضه داغ تو دارد هم حسین و هم حسن مقتل تو روضه ها را یک به یک تفسیر کرد @golchine_sher
نگاه پنجره بر روی باغ حک شده است رسیده بهمن  و در باغ برف روییده دوباره باغ به عریانی اش  کفن پوشاند وماه هاست  گلی هیچ کس نبوییده دوشاخه نرگس وآن هم که باغ محوش کرد چه روزگار ِ عجیبی که باغ می لرزد اتاق و آتش و فنجان ِ چای وقتی هست بمان که باغ  ،  به درد ِسرش نمی ارزد سلام ! آخر اسفند  ؛ برف دیگر نیست که باغ سبزه به تن کرد و نو نوارش کرد صدای پای بهار است این که می اید زمان رویش گُل شد خدا چه کارش کرد !! تمام پنجره ها را دوباره ، واکردم نگاه پنجره حیران به سمت زیبایی ست به سمت باغ که پوشیده از بنفشه شده به سمت سبزه در آغوش گل که رویایی ست نگاه کن که سر ِ شاخه ها چه غوغایی ست پرندگان همه سرگرم ِ عشقبازی ها خدا کند که به ما هم دوباره برگردد زمان رویش وهنگام ِ دلنوازی  ها @golchine_sher
گفتم که عشق چیست؟ تهی کرد جام و گفت: بر هرکسی به شیوه ای این داستان گذشت... @golchine_sher
مانند خانه ای که رَود صاحبش سفر بستیم دیده بر رُخ مردم چو یار رفت ! @golchine_sher
چشم برآینه گردانی فروردینم وتب آلوده گل گاوزبان می چینم منزوی وار تب آلود سهندوسبلان پنجه برماه پلنگانه بر این پرچینم چشمه ای هست بجویید به شیرین کوهش گوش بر چشمه وآن زمزمه ی شیرینم برگ ها زمزمه از صبح نخستین دارند بادها همهمه از نیمه شب تکوینم دارد این رود تب از قصه "سارا" چندان که من افسون تب آلودگیش چندینم باخودش برده مرا زمزمه ای قشقایی ترمه ای ترکمنی بسته زنی برزینم مثل کبکی که فرو کرده سرش رادربرف سخت بی دغدغه از قهقهه ی شاهینم "نوبهاراست در آن کوش که خوشدل ..."اما حسن یوسف ها راجامه دران می بینم چه کنم خاطره ی زخم برادرها را دلخوش ازبوسه به پیراهن بن یامینم دشنه دردست،پس صخره ی ییلاق منند چیست جز دشنه براین زخم کهن تسکینم گفتی آدم که نفهمید زبان غزلت کاش در مزرعه ی گاوزبان بنشینم! دست بردار و مگو تا به کی اوهام بس است چه کنم دست خودم نیست برادر اینم @golchine_sher
نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت هرجا سر قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق" که پر شده است جهان از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن به آسمان بنگر! ما رایت الا سر سری که گفت من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه مبادا کفن مبادا سر همان سری که یحب الجمال محوش بود جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترین‌ها را که یک به یک همه بودند سروران را سر زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس "اجننی" گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت: برو به معرکه با سر ولی میا با سر خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد همان سری است که برده برای لیلا سر سری که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت: به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر میان خاک کلام خدا مقطعه شد میان خاک الف لام میم طا ها سر حروف اطهر قرآن و نعل تازهء اسب چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هرکه هرچه دلش خواست داد ، حتی سر نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر - جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است جدا شده است و نیافتاده است از پا سر صدای آیهء کهف الرقیم می‌آید بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر چقدر زخم که با یک نسیم وا می شد نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت به چوب، چوبهء محمل نه با زبان با سر دلم هوای حرم کرده است می‌دانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر @golchine_sher
کسی که خواسته ایمان‌مان سقوط کند پِی چه بود؟ که ایران‌مان سقوط کند چقدر خواسته غم را به چهره بنشاند که شادی از لب خندان‌مان سقوط کند چنانچه سر ببُرد دل نمی‌بُریم از عشق اگرچه سر به گریبان‌مان سقوط کند به سربریده ترین نخل هایمان سوگند گمان مبر تنِ بی جان‌مان سقوط کند اگر شهید شویم ایستاده می‌میریم مباد پرچمِ دستان‌مان سقوط کند اگرچه سوخت و گاهی به نیزه ها هم رفت خدا نخواست که قرآن‌مان سقوط کند به بید فتنه بفهمان ظهور نزدیک است دمی که با دَم طوفان‌مان سقوط کند بگو که آرزویش را به گور خواهد برد کسی که خواسته ایران‌مان سقوط کند @golchine_sher
پیوسته تو را قطره چکانی خواهیم در بیشترین دل نگرانی خواهیم یک بام و دو تا هوا شد این دل آقا شرمنده تو را فقط زبانی خواهیم @golchine_sher
نمی دانم چه باید کرد با این دردِ دلتنگی به هر کاری سرم گرم است، اما کار، کافی نیست دلم فریاد می خواهد، کمی بنشین کنار من برای عقده هایم، کاغذ و خودکار کافی نیست... @golchine_sher
آن کس که تو را همیشه می خنداند در سینه ی خود هزار غم می بافد @golchine_sher
صبح یعنی یک سبد شعرو غزل طعم لبخندت کند روزم عسل @golchine_sher
شادی کم است و عشق کم است و وفا کم است ای همنفس! هوای تو کردم هوا کم است دریاب ! ای بهار فراوان زندگی این باغ را که فرصت نشو و نما کم است در ازدحام شهر من_ این دود و درد و داغ- خالی ست جای سبز تو هرچند جا کم است در سینه غمگنانه ای از حسّ عاشقی بر روی دست آینه ی ربّنا کم است رو راستی کم است و کم و کاستی زیاد لاف و گزاف هست و دلِ باصفا کم است با این همه سهام عدالت کسی نگفت: اینقدر سهم سفره مردم چرا کم است؟ فرمود: پا به قدر گلیمت دراز کن گفتم : ببخش وسعتِ این بوریا کم است گویا به شکوه باز لبی باز کرده اند این زخم ها که بر جگر چاک چاکم است @golchine_sher
من آن شکسته‌بنایم در این خراب‌آباد که در خرابی من ناز می‌کند سیلاب @golchine_sher
هر شب یکی به پنجره ام سنگ میزند تنها منم که با خبرم کار ، کار توست @golchine_sher
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟ بخواست جام مِی و گفت: «عیب پوشیدن» @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرعهٔ غربت به یار آشنا افتاده بود فتنه هایِ زهر در جام بلا افتاده بود درد غالب شد به قلبش، لحظه لحظه لرزه بر دستهایِ حضرتِ مشکل گشا افتاده بود با نفسهایی سرآسیمه جدالی سخت داشت استخوانِ سینه اش در تنگنا افتاده بود خورد مظلومانه بر دیوارِ زندان صورتش حضرتِ باب الحوائج بیهوا افتاده بود شد عبایش گرد و خاکی؛ خورد لب‌هایش ترک رنگ و رو از چهرهٔ آقایِ ما افتاده بود هم کبودی بر تنش، هم روی ساقِ پایِ او ردّی از زخم ِ غل و زنجیرها افتاده بود زهر با خود حنجرش را تکه تکه بُرده بود با عطش یادِ شهیدِ کربلا افتاده بود پیکرش رویِ پلِ بغداد جانم را گرفت دل؛ پریشانحال یادِ بوریا افتاده بود لرزه ها و ضجه ها انداخت بر ارکانِ عرش خنجر کندی که در کارِ قفا افتاده بود سنگ می بارید با شمشیرِ برّان بر تنش در کنارِ خونِ در جریان؛ عصا افتاده بود آبروی هر دو عالم بی کفن؛ عریان؛ سه روز برتنِ صحرایِ ماریه رها افتاده بود @golchine_sher
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام دل تو را می‌طلبد، دیده تو را می‌جوید @golchine_sher
این اشکِ چشمِ مرثیه‌ بارانِ ابرهاست باران، چکیده‌ی غم پنهان ابرهاست این ناگهان شکستن بغض گلوی رعد برقی از آتشی است که در جان ابرهاست بر تنگدل تمام جهان تنگ می‌ شود سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست هرکه آسمان‌ تر است، غمش بی‌ کران‌ تر است دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست ای زیستن! مساوی خود را گریستن این اشک‌ ها به پای تو تاوان ابرهاست درد آن زمان که هستی بر باد رفته است جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟ گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد حالم شبیه حال پریشان ابرهاست این خود شروعِ راهِ به دریا رسیدن است باران گمان مدار که پایان ابرهاست… @golchine_sher
مجنون منم که بر غم تو مبتلا ترم از جنسِ بغضِ هستم و بس بیصدا ترم شاعر زیاد داشت غزلچشمِ تو ولی در بینِ شاعرانِ تو بي ادعا ترم بس در میانِ واژه‌ی شعرم چکیده‌ام از رازهای فاش شده بر ملا ترم با عشقِ تو به عالم معراج می‌روم با تو از آسمان و زمین هم فراترم وقتی که نیستی نفسم تنگ میشود هستی تو،از هر آنچه هوا هم، هواترم با من بمان، بدان که تو را می سُرایمت چون با غزلفروشِ تنت، آشنا ترم @golchine_sher
مرحمی گر بردلم باشی طبیبت میشوم چون بخواهی یانخواهی دلفریبت میشوم درگلستان وجودت می‌نشینم روزوشب همچو پروانه اسیر عطر سیبت میشوم مهر تو افتاده بر دل عاشق رویت شدم عاشقی دلخسته و بی شک حبیبت میشوم من شبیه اسب وحشی تاختم برقلب تو گرچه سرکش بوده‌ام رام و نجیبت میشوم گرچه استادی و درسی از محبت داده‌ای در کلاس عاشقی گاهی رقیبت میشوم @golchine_sher
کینه شیعه به دل دارد از آن روز یهود که علی(ع) کَند در قلعه خیبر را زود شیعه دارد به رگ خویش همان خون علی(ع) تا کَنَد ریشه صهیون و سپس آل سعود @golchine_sher
با گریه،با آه دمادم می نویسند در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند اندوه را با جوهر غم می نویسند این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند کوچه به کوچه مجلس ماتم گرفتند کَرّوبیان با روضه خوان ها دم گرفتند آیات قرآن حضرت موسی بن جعفر ع تسبیحِ ایمان حضرت موسی بن جعفر ع آوای باران حضرت موسی بن جعفر ع دردی و درمان حضرت موسی بن جعفر ع لب تشنه ی عشق توام باران عطا کن از دردمندان توام درمان عطا کن بویِ دل‌انگیزِ بهارِ مَردُم ما نورِ چراغِ شام تارِ مَردم ما بودی همیشه در کنار مَردُم ما خیلی گره خورده است کار مَردُم ما گرچه گرفتاریم یا باب الحوائج امّا تو را داریم یا باب الحوائج خوشبخت چشمی که خودش را نیل کرده آیاتِ اشک آلوده ای تنزیل کرده پای بساطت سال را تحویل کرده بیچاره آنکه روضه را تعطیل کرده مشقِ بقای خضر،درسِ حوزه ی توست آب شفای خلق،اشکِ روضه ی توست جز ذکر "الله" لبت "بسمی" نداریم شیرین تر از نام شما اسمی نداریم با حرز تو از صدبلا قِسمی نداریم ما ترس از بیماریِ جسمی نداریم بیماری ما زندگی منهای روضه است راه علاجِ ما دو قطره چای روضه است چشم مرا تر کن زمان ربّناها لطفاً نگاهم کن میان این گداها پیچیده در هفت آسمان ها این صداها: یا "فاطمه معصومه"ها و یا "رضا" ها این خاک شد "ایرانِ" این خواهر_برادر جانِ همه قربانِ این خواهر_بردار دریای رحمت!ما به موج‌ات خو گرفتیم از هرکسی جز خاندانت رو گرفتیم در اوج بیماری ز تو دارو گرفتیم ما نسخه را از "ضامن آهو" گرفتیم صحن رضا جانِ شما دارالشفا شد پای ضریحش نُطقِ طفل لال وا شد موسایِ طور غم عصایت را شکستند با زجر تو قلب رضایت را شکستند نامردها دست دعایت را شکستند زیر لگدها ساق پایت را شکستند چیزی برای تو به جز ماتم نمانده نای مناجاتی برایت هم نمانده شیعه هنوز از غُصّه ات تشویش دارد داغ تو را در سینه بیش از پیش دارد سِندیِ ملعون بد زبانش نیش دارد روی لبش دشنام قوم و خویش دارد با ذکر مادر درد پهلو می کشیدی داغ حسن را کنج زندان می چشیدی در این قفس بال و پری دیدم؟ندیدم جز روضه چیز دیگری دیدم؟ندیدم زیر عبایت پیکری دیدم؟ندیدم جز استخوان لاغری دیدم؟ندیدم داغ تو ما را کُشت ای فرزند زهرا عَجِّل وفاتی خوانده ای مانند زهرا با جوهر خون نامه ات توقیع گردید اندوه تو در روضه ها توزیع گردید آیه به آیه سوره ات تقطیع گردید بر تختِ‌پاره پیکرت تشییع گردید با این همه..،تو بی کفن ماندی؟نماندی آقا!بدون پیرهن ماندی؟نماندی اصلاً تنت آماج تیغ و نیزه ها شد؟! از پشت سر راس تو از پیکر جدا شد؟! آن‌گونه دور خیمه هایت شر به پا شد؟! ناموس تو راهیِ شامات بلا شد؟! پس هیچ دردی مثل درد کربلا نیست پس هیچ داغی داغ شاه سرجدا نیست @golchine_sher
می چرخد و رَد می شود ازصبح نشابور پیداست دراین خلسه طلوع شب انگور باچنگ ودف این پیرعجب زمزمه دارد من این همه دلتنگم واو این همه مسرور درحنجره اش نیست به جزصل علی عشق درزمزمه اش نیست به جز حی علی نور چشمم به رسولی ست سراسیمه برآن کوه ازدست که خورشیدگل انداخته برطور؟ دنبال که این پیرچنین غرق غبارست؟ اقبال می آید مگرازجاده ی لاهور بنگرچه سماعی ست درآن تیغ به کف ها شیرین دهنان جامه درانند ازآن شور آن شب شکنان راهمه اقبال به جام است ازسکرغزل های که انداین همه مخمور؟ "ازخواب گران،خواب گران،خواب گران خیز!" این تن تَتَنِ کیست تراویده به طنبور دشمن پس دروازه ومردان همه درخواب ناگاه نبستندچرا راه به تیمور؟ درسایه ی شمشیربه فردوس توان رفت درسایه ی شمشیربه آن روضه ی مستور ازاوبشنو فلسفه ی وحدت ازاین ساز پرهیزکن ازکثرت وآن زخمه ی ناجور درباد،ورق می زنم"اسرارخودی "را "برگشته ام امشب به خود"ازجاده ی لاهور @golchine_sher
من نوحِ روزگارم! از گریه غرقِ طوفان کو همدمی که گویم، دردِ هزار ساله؟ @golchine_sher