eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
746 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
ای یوسف گم‌گشته به کنعان برگرد! بر جسمِ بدون روح، ای جان برگرد... آخـر تو بگـو "مَتیٰ تَرانا وَ نَراک ؟!" مُـردیـم دگـر، تـو را به قـرآن برگرد... @golchine_sher
مستیم که هوشیار نگشتیم هنوز دلداده ی دلدار نگشتیم هنوز چون تشنه لبی که آب را می خواهد ما تشنه ی دیدار نگشتیم هنوز زمان
عالم فدای خاک کف پای فاطمه قربانِ "بعلها و بَنیها"ی فاطمه خورشید و ماه، محو تماشای فاطمه تنها علی ست گوهر همتای فاطمه بی فاطمه، علی لقبش مرتضی نبود زهرا اگر نبود، رسول خدا نبود شب، انعکاس کوچکی از رنگ چادرش درمانده اند آینه ها از تصورش تدبیر، سر نهاده به پای تدبّرش کوثر شده کثیر برای تکاثرش هفت آسمان چو نقطه ای از «هَل أتی» او نازل شده ست سوره انسان برای او چشم فلک به گردش دستاس خانه اش جنّ و ملک، گدای درِ آستانه اش اخلاص، محو بندگی خالصانه اش یک شهر، وامدار دعای شبانه اش قوم یهود، معجزه ها دیده اند از او مردان کور نیز حیا دیده اند از او با نام او صحیفه خلقت گشوده شد زیباترین سرود نجابت سروده شد نوری که در لسان خدایش ستوده شد از قبلِ آفریده شدن آزموده شد هر واژه ی زیارت او، چاره ساز ما تسبیح اوست مهر قبول نماز ما سرِّ نهفته در دل تکبیر، فاطمه شأن نزول آیه ی تطهیر، فاطمه همچون علی شجاع تر از شیر، فاطمه گرچه نبرده دست به شمشیر، فاطمه جنگیده در برابر صد مرد، پشت در هی شعله پشت شعله و هی درد، پشت در این در، حسابش از همه ی خانه ها جداست این در محل آمد و رفت فرشته هاست با دستهای پاک نبی، خوب آشناست یک میخ آن شریف تر از خانه ی خداست بازار دین فروشی تاریخ، داغ شد آتش به در زبانه زد و میخ داغ شد درها که وا شوند به دیوار می رسند دیوار اگر نشد به تنِ یار می رسند غم ها به قلب حیدر کرار می رسند یک روز هم به گوش علمدار می رسند عباس، اشک ریختنش فرق می‌کند از کوچه طرز رد شدنش، فرق می کند تا رفت سوی علقمه یک کوچه باز شد بی جنگ و بی مقدمه یک کوچه باز شد در آن خروش و همهمه یک کوچه باز شد گویا برای فاطمه یک کوچه باز شد اینجا ولی به جای لگد، تیر می‌زدند جای غلاف، با خودِ شمشیر می‌زدند میخواست پیش پای برادر بایستد در پیش چشم خسته خواهر بایستد سر راست کرد، حداقل سر بایستد آخر توان نداشت که بهتر بایستد یک عمر ایستاده به زینب سلام کرد دستش به سینه بود و به او احترام کرد می‌خواست آب را برساند ولی نشد شرمنده ی رباب نماند، ولی نشد خود را کشید تا بتواند، ولی نشد خود را به خیمه ها بکشاند ولی نشد تا برد نامِ فاطمه را مادرش رسید قبل از حسین، فاطمه بالا سرش رسید @golchine_sher
باز آمدست،گرچه دلش جای دیگری ست در دستِ او کلیدِ معمای دیگری ست! باز آمده،نشسته به کابوسِ هر شبم چشمی که روشناییِ رویای دیگری ست من‌،شاعرانه محو تماشای او...ولی او عاشقانه غرقِ تماشای دیگری ست اینجا به هر که دل بدهی دور می شود یوسف همیشه فکر زلیخای دیگری ست... @golchine_sher
کسی برایم فاتحه نخواند نمی‌خواهم خسته شوید خودم،قبلش،بجای همه فاتحه خوانده ام... چه مرده مهربانی.‌‌‌..خدابیامرزش.... بیگدلی (شکوفه زخمی) @golchine_sher
دستی به کرم به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی دیر است دلم چشم به راهت دارد ای عشق ، سری به خانه ی ما نزدی امین‌پور @golchine_sher
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند عبدالله‌انصاری @golchine_sher
دلخوش به اینکه فاتح قلبم شدی مباش اینجا کسی نیامده تا ما نخواستیم ..   @golchine_sher
مگذر از من، ای که در راه تو از هستی گذشتم... @golchine_sher
بین ما یک یا همیشه بود وهست یا فقط باشی کـنارم یا خدا مرگم دهد! @golchine_sher
 تو که رفتی همه ‌ی مزرعه‌ ها خشکیدند باغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده! @golchine_sher
شور دیدارت اگر شعله به دل ها بکشد رود را از جگر كوه به دریا بكشد گیسوان تو شبیه ‌است به شب اما نه! شب كه اینقدر نباید به درازا بكشد خودشناسی قدم اول عاشق شدن است وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بكشد عقل، یكدل شده با عشق، فقط می ‌ترسم هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد یكی از ما دو نفر كشته به دست دگری‌است وای اگر كار من و عشق به فردا بكشد زخمی کینه ی من! این تو این سینه ی من من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد حال با پای خودت سر به بیابان بگذار پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد @golchine_sher
تو ، مال منی بهشت باهم هستیم در بازی ِ سرنوشت باهم هستیم یعنی به اراده ی خداوندی که تقدیر مرا نوشت باهم هستیم @golchine_sher
به من گفته ست یک مدت از او ڪمتر خبر گیرم همین یعنے جدایی... منتها آهسته آهسته!!! @golchine_sher
چه کرده اند که مادر به فضه رو زده است نوشته اند دم در به فضه رو زده است حیای فاطمه نگذاشت یاعلی گوید بخاطر دل حیدر به فضه رو زده است چه کرده اند که این باغبان با احساس کنار غنچه‌ی پرپر به فضه رو زده است شکست شیشه‌ی عطری که بوی محسن داشت در این فضای معطر به فضه رو زده است چقدر خواست خودش پا شود ولی افسوس توان نداشت و آخر به فضه رو زده است نفس نفس زد و آیینه اش غبار گرفت و این زلالِ مکدر به فضه رو زده است یکی به فاطمه خورد و نبی دوتا حس کرد پیامبر دو برابر به فضه رو زده است چگونه شرح دهم روضه های محسن را همین بس است که مادر به فضه رو زده است نسب @golchine_sher
دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟ چقدر هست که افتاده‌ام به دام خودم نمـاز ثانـیـه را بی‌تـو نیـز می‌خـوانم خودم برای خودم می‌شوم امامِ خودم چه سرنوشت عجیبی است تازه فهمیدم که دور بوده ز من نیمی از تمام خودم کسی دوباره از آن سوی شعر می‌آید بلند می‌شوم از جا، به احترام خودم از ایـن به بعـد بـدون تو نیستم تنها من آشنا شده‌ام با کسی به نام "خودم" @golchine_sher
‏جنگ پايان خواهد يافت و رهبران با هم گرم خواهند گرفت و باقى می‌ماند آن مادر پيرى كه چشم به راه فرزند شهيدش است و آن دختر جوانى كه منتظر معشوق خويش است و فرزندانى كه به انتظار پدر قهرمانشان نشسته‌اند نمی‌دانم چه كسى وطن را فروخت اما ديدم چه كسى بهاىِ آن را پرداخت... @golchine_sher
شب از سکوت سرمه دان مادرم می‌ریخت بیتابی من تب به جان مادرم می‌ریخت پاییز با آن ادعایش برگ زردی بود برگی که هر سال از خزان مادرم می‌ریخت من شاهدم هر صبح دنیا سهم رنجش را بیش از همه در استکان مادرم می‌ریخت مهمانی پر سور و ساتی داشت هر شب ، غم از سفره هایش عطر نان مادرم می‌ریخت من مو سپیدش کردم و او رو سپیدم کرد اشک خدا با داستان مادرم می‌ریخت محمدزاده @golchine_sher
زخمم بزن، که زخم مرا مرد می‌کند اصلا برای عشق سرم درد می‌کند   زخمم بزن که لااقل این کار ساده را هر یار بی‌وفای جوانمرد می‌کند   آن‌جا که رفته‌ای خودمانیم، هیچ‌کس آن‌چه دلم برای تو می‌کرد، می‌کند؟   در را نبسته‌ای که هوای اتاق را باد خزان فاصله دلسرد می‌کند   فردا نمی‌شوی که نمی‌دانی عشق تو دارد چه کار با من شبگرد می‌کند   خاکستر غروب تو هرروز در افق آتش‌پرست روح مرا زرد می‌کند   عاشق بکُش که مرگ، مرا زنده می‌کند زخمم بزن که زخم مرا مرد می‌کند @golchine_sher
شرم می گفت نگاهَت نَکنُم، گفتم چشم عشق میخواست ببیند نظری، دعوا شد! @golchine_sher
هیچ جز تکیه به خوش‌عهدی ایام نبود اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت @‌golchine_sher
بر سر ما برف می‌بارد زِ آه سرد ما... @golchine_sher
باران، غروب، ما، اتوبوسی که ممکن است باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است این لحظه، لحظه، لحظه، اگر آخرین، اگر بس کن نزن دوباره نفوسی که ممکن است من قول می‌دهم که بیایم به خواب تو زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است دل‌نـازکـی و دل‌نـگـرانـم چـه می‌شـود من نیستم تو، شهر عبوسی که ممکن است ماشین گذشته از تو و هی دور می‌شود با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است حالا تو در اتاق خودت گریه می‌کنی من پشت شیشهٔ اتوبوسی که ممکن است @golchine_sher
تیر و ڪمان گرفته اے، سوے شڪار میروی صید تواَند عالمے، بهر چه ڪار میروی؟ @golchine_sher
رقیب گفت: که افتاده ام مرا بردار؛ دعاش کردم و گفتم:خدا برت دارد! @golchine_sher