eitaa logo
گلچین شعر
14.7هزار دنبال‌کننده
923 عکس
313 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
از زندگی، از این همه تکرار خسته‌ام از های و هوی کوچه و بازار خسته‌ام دلگیرم از ستاره و آزرده‌ام ز ماه امشب دگر ز هر که و هر کار خسته‌ام دلخسته سوی خانه، تن خسته می‌کشم آوخ… کزین حصار دل‌آزار خسته‌ام بیزارم از خموشی تقویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته‌ام از او که گفت یار تو هستم ولی نبود از خود که بی‌شکیبم و بی‌یار خسته‌ام تنها و دل‌گرفته و بیزار و بی‌امید از حال من مپرس که بسیار خسته‌ام @golchine_sher
آدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم با رسول الله، زهرا نسبتش معلوم نیست در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست روضه یعنی داستان مادری در اوج خود چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی حضرت فضه دلیل لکنتش معلوم نیست ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده درمیان اهل معنا علتش معلوم نیست یادم آمد موقع سجده به مهر کربلا فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست @golchine_sher
با نام خداوند تعالی صلوات بر مادر چشمه رود و دریا صلوات تا لال و کر و کور زِ دنیا نَروی بر فاطمه ی اُمِّ اَبیها صلوات @golchine_sher
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب @golchine_sher
با استكان قهوه عوض كن دوات را بنويس توی دفتر من چشمهات را بر روزهای مرده تقويم خط بزن واكن تمام پنجره های حيات را خواننده ی كتيبه ی چشم و لبت منم پــر رنگ كن بـــه خاطر من اين نكات را ما را فقط به خاطر هـم آفريده اند آنگونه كه خواجه و شاخه نبات را نام تو با نسيم نشابور می رود تا از غبــار غــم بتكاند هرات را یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست! از نو بدل بــه بتکده کـن سومنـــات را حالا بایست! دور و برت را نگاه کن تسخیــــر کرده ای همه کائنات را تا پلک می زنی همه گمراه می شوند بـــر  روی  مـــا  مبند  كتاب  نجات  را @golchine_sher
‌ فکر را خاطٖره را زير باران بايد برد‌!!! با همه مردم شهر، زير باران بايد رفت... دوست را زير باران بايد ديد‌، عشق را زير باران بايد جست...!!! @golchine_sher
سرت گرم است و جای خالی من را نمی بينی نمی آيد به چشم هيچ كس افتــادنِ مویی... @golchine_sher
بيا پرندۀ دريايي كه تا سپيده نمي پايم اگر چه بال و پرم سنگي ست، ولي مسافر دريايم دلم به يمن كبوترها، به مرز عشق رسيد اما هنوز خواهش يك پرواز، نشسته در رگ پرهايم اگر در آتش توفانم ، دلم به عشق گره خورده است كه بين آتش و خاكستر، هنوز سبز و شكوفايم تمام وسعت بالم را، به آسمان تو مي بخشم به سمت با تو گره خوردن – به سمت حادثه- مي آيم تو از كرامت باراني و من – اگر چه تو ميداني – به زير بارشي از زخمم و تا سپيده نمي پايم  جلالپور @golchine_sher
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ست انفرادی شده سلول به سلول تنم خود من در خود من در خود من زندانی ست دست های تو کجایند که آزاد شوم؟ هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست ابرها طرحی از اندام تو را می سازند که چنین آب و هوای غزلم بارانی ست شعر آنی ست که دور لب تو می گردد شاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ست دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست !   @golchine_sher
‌ من بی تو نیستم، تو بی من چه می‌کنی؟ بی‌صبح ای ستاره‌ی روشن چه می‌کنی؟ شب را به خواب‌دیدن تو روز می‌کنم با روزهای تلخ ندیدن چه می‌کنی؟ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است تو بین سنگ و آجر و آهن چه می‌کنی؟ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟ من شعله شعله دیده‌ام ای آتش درون با خوشه خوشه خوشه‌ی خرمن چه می‌کنی! پرسیده‌ای که با تو چه کردم هزار بار یک بار هم بپرس تو با من چه می‌کنی؟! @golchine_sher
زندگي، شايد شعر پـدرم بود كه خواند و چاي مـادر كه مـرا گـرم نمود زندگي شايد آن لبخنديست كه دريغش كرديم... زندگي زمزمه‌ي پاك حياتست ميان دو سكوت... زندگي خاطره‌ي آمدن و رفتن ماست لحظه‌ي آمدن و رفتن ما تنهاييست من دلم مي‌خواهد قدر اين خاطره را دريابيم @golchine_sher
بعد از تو شرار آه میماند و بس شبها و نبود ماه میماند و بس بعد از تو سکوت و ظلمت و تاریکی یک عاشق بی پناه میماند و بس @golchine_sher