eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
706 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا ذلیل کند این دل هوایی را  مرا به دست تو داد و خودش کنار کشید... @golchine_sher
🏴 علی در خانه بود و رفت زهرا پشت در یعنی به نرخ دادن فرزند و جان ، حفظ امامت کرد @golchine_sher
به تو خو کرده‌ام مانند سربازی به سربندش تو معروفی به دل بردن مونالیزا به لبخندش @golchine_sher
‌ به سیل اشک می‌شوییم راه کاروان‌ها را هنوز از جبهه می‌آرند تابوت جوان‌ها را امان از این‌چنین سوزی که در داغ عزیزان است امان از این‌چنین داغی که می‌بُرّد امان‌ها را.. به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم غریبانه ولی بردیم با خود استخوان‌ها را اگر دریا نمی‌گنجد به کوزه، با چه اعجازی میان چفیه پیچیدند جسم پهلوان‌ها را؟ خبر دادند یوسف‌ها به کنعان باز می‌گردند ندانستیم با تابوت می‌آرند آن‌ها را به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکان‌ها را @golchine_sher
به چشمان عسل رنگت زبانی تلخ می آید ! که هر چه چشم شیرین تر٬ زبان زنبورتر بهتر ! مگر نه هرکه بامش بیش برفش بیشتر بانو؟ اگردوریت رنج آور٬ دلم رنجور تر بهتر به چشمان تو دل بستم... ز چشم خلق افتادم تو با من باش٬ باشد وصله ها ناجور تر بهتر! @golchine_sher
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا بریده غصّه ی دل کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشتی از من و شب های خالی از غزلم گرفته حسرت دستان تو جهان مرا سریع پیر شدم آنچنانکه آینه نیز شکسته در دل خود صورت جوان مرا به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت به دست تو امتحان مرا نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد بیا و تلخ تر از این مکن دهان مرا چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا تو نیم دیگر من نیستی ؛ تمام منی تمام کن غم و اندوه سالیان مرا @golchine_sher
من به آن خنده ی زیبای تو عادت دارم به تو و صحبت گیرای تو عادت دارم حس و حالی،نفسی،خستگیم را نبرد تا به آن طعم خوش چای تو عادت دارم کاسه ی نذریت و در زدن و لحن سلام! به نجیبانه بفرمای تو عادت دارم سهم چشمان من از دیدن خوبان کم نیست جور دیگر به تماشای تو عادت دارم وا کنم لب به سخن با خودم و می خندم دست من نیست ،به رویای تو عادت دارم می شود خاطره ام تازه ،بگو نامم را گرچه با گفتن (آقای....)تو عادت دارم @golchine_sher
در سینه‌اش آتش فشانی شعله‌ور دارد رودی که حالا در سرش فکر سفر دارد من می‌روم از این حوالی دورتر باشم بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد حالا که می‌آید به سوی من، تبر دارد با این عطش در زیر خاکی سرد می‌سوزم گاهی برایم گریه کن! باران اثر دارد یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد این رود تشنه در سرش شور خزر دارد دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است دلتنگم و این درد از حالم خبر دارد مانند بیماری که مرگش از عطش حتمی‌ست اما برایش آب مثل سم ضرر دارد @golchine_sher
🏴 به مناسبت شهادت سرلشگر دشمنِ پست بداند که مسلمان هستیم از تبار علی(ع) و میثم و سلمان هستیم عهد بستیم که تسلیم شیاطین نشویم تا نفس هست همه بر سر پیمان هستیم با دفاع از حرم آل علی(ع) در واقع حامی میهن خود، خادم ایران هستیم بیشمارند در این عرصه سلیمانی ها پس بدانید در این خاک فراوان هستیم چند سالی است که با کلّ قوا منتظرِ یک خطا از طرف دشمنِ نادان هستیم راه قدس از حرمِ کرب و بلا می گذرد فکر ملحق شدن قدس به تهران هستیم @golchine_sher
مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست جهنمی شده ام، هیچ کس کنارم نیست نهال بودم و در حسرت بهار! ولی درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من  به جز مبارزه با آفریدگارم نیست مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای است که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست @golchine_sher
همین که مونس جانم شوی مرا کافی ست دوباره تاب و توانم شوی مرا کافی ست قسم به جان عزیز تو حال من خوب است فقط کمی نگرانم شوی مرا کافی ست همین دو روز که گاهی کنار هم هستیم دو بوسه روی لبانم شوی مرا کافی ست مریضم و تو به هر حال دلبری بلدی مراقب ضربانم شوی مرا کافی ست من از تو چیز زیادی نخواستم هرگز اگر خدای جهانم شوی مرا کافی ست @golchine_sher
نفسم بوی نفس های تو را باز گرفت... وای از این بوسه که رسوای جهان کرد مرا @golchine_sher
دل داده‌ام بر باد ، بر هر چه بادا باد مجنون‌تر از لیلی، شیرین‌تر از فرهاد ای عشق از آتش، اصل و نسب داری از تیره‌ی دودی ، از دودمانِ باد آب از تو توفان شد، خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش ، در جانِ باد افتاد هر قصرِ بی‌شیرین، چون بیستون ویران هر کوهِ بی‌فرهاد ، کاهی به دستِ باد هفتاد پشت ما، از نسل غم بودند ارث پدر ما را ، اندوهِ مادرزاد از خاک ما در باد ، بوی تو می‌آید تنها تو می‌مانی، ما می‌رویم از یاد @golchine_sher
باران ببار نبض زمین خوب تر شود بغض گلو گرفته ی من با تو سر شود باران ببار روی بر و دوش پنجره تا شیشه از هــــوای دلم با خبر شود چتر خیال زندگی ام را جــــلا بده شر شر بزن که گوش زمین نیز کر شود تو سیرسیر گریه کن و خوب خنده کن پاییز هم به خاطر تو شعله ور شود پایان بده به خاطره ام ابر سرنوشت این غصه های قصه شده در به در شود آبان گذشت و قصه ی آذر شروع شد باران بـــــبار حال بــــــدم خوبتر شود @golchine_sher
کسی که نام تو را می برد فقط خودمم! همیشه ناز تو را می خرد فقط خودمم! برای دیدن تو چیستان عاشقی است پرنده نیست ولی می پرد، فقط خودمم! نه گول می خورد و گول هم نمی زندت و آب و دانه نمی گسترد، فقط خودمم! نه یوسف است که از پشت پیرهن-چاک است که دل به شوق دلت می درد، فقط خودمم! درون چشم چمن گونت آب می نوشد، کسی که در تو به خود بنگرد، فقط خودمم! چه طاقتی است ببیند ولی نگوید هیچ؛ و از کنار تو هم بگذرد، فقط خودمم! بخیل هیچ کسی نیست جز رقیبانش، که نامی از تو نمی آورد، فقط خودمم! @golchine_sher
بـاز آمـده‌ام مـرا بـغـل کن، ای دوست! تلـخـیِ مـرا زود عسل کن، ای دوست! ای شـعر تو از قـنـد و عسل شیرین‌تر! کشکول مرا پر از غزل کن، ای دوست! @golchine_sher
به روی آینه پر غبار من بنویس بدون عشق، جهان جای زندگانی نیست... @golchine_sher
لب باز کردم،واژه ای بی باک بیرون زد پروانه ای از حفره ای غمناک بیرون زد واژه به _مست آگاهی_ خلسه دری وا کرد از کوکنار نورسی تریاک بیرون زد گنجشک شد بر سیمها وردِ مقدسی خواند آن گاه از محدوده ی ادراک بیرون زد در سرزمین من رسول نوظهوری شد هر جا عصا کوبید،آبی پاک بیرون زد این زن که در غاری به نام من پیمبر شد از لابه لای گیسوانش تاک بیرون زد بدمست شد،نامی نباید را به لب آورد یاقوت سرخی از اناری چاک بیرون زد بیهوده کوشیدم به پنهان کردنت ای عشق آن دانه ای که کاشتم از خاک بیرون زد @golchine_sher
من تو را از آرزوهایت جدا کردم، ببخش من به اسم لطف در حقت جفا کردم ببخش با گمان عشق دل بستم به مهر این و آن با تو و تنهایی‌ات ای دل چه‌ها کردم ببخش من فقط یک‌بار بخت زندگانی داشتم در مسیر آزمودن گر خطا کردم ببخش کودکی بودم که مسحور از تماشا می‌دوید گاه اگر در راه دستت را رها کردم ببخش داستان خضر و موسی بحث عشق و عقل بود چون نفهمیدم، چرا چون و چرا کردم! ببخش تا گشودم پیله‌ام را آتشت را یافتم سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش @golchine_sher
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید @golchine_sher
هم نظری هم خبری هم قَمران را قَمری هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری @golchine_sher
چگونه از تو بگویم به دیگری که بفهمد؟ برای اهل کلیسا اذان چه فایده دارد..؟ @golchine_sher
بی تو بی فایده و بی هیجان است جهان مثل یک پنجره که منظره اش دیوار است...!! @golchine_sher
گفتی: چه خبر؟ -از تو چه پنهان- خبری نیست در زندگی‌ام غیر زمستان خبری نیست در زندگی‌ام بعدِ تو و خاطره‌هایت غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست ای کاش کسی بود که می‌گفت به یوسف در مصر، به جز حسرتِ کنعان، خبری نیست. @golchine_sher
تو آرزوی منی، من وبال گردن تو تو گرم کشتن من، من به گور بردن تو تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو! تویی نماز و منم مست، مانده ام چه کنم که هم اقامه خطا هم سبک شمردن تو سپرده ام به خدا هرچه کرده ای با من خطاست دست کسی جز خدا سپردن تو خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد که مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو @golchine_sher