eitaa logo
گلچین شعر
17.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
460 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
گریه کردی خیام در هم ریخت قصه ای ناتمام، در هم ریخت بعد تو اصغرم، تمام زندگی ام همه چیزم مدام در هم ریخت @golchine_sher
آسمان گم شده در چشم ترت، من به قربان سرت خون گرفته همه ی دور و برت، من به قربان سرت بامن خسته کمی حرف بزن، که بریده است سرت؟ که شکسته است چنین بال و پرت؟ من به قربان سرت @golchine_sher
از گردو غبار ره خبر می آید یک قافله با رنج سفر می آید با بار غم و زخم دل و قامت خم سجاد به دیدن پدر می آید @golchine_sher
آسمان غرق تمناست خدا می داند گنبدش گنبد خضراست خدا می داند گفت پیغمبر اسلام(ص) رضا(ع) مثل من است خواهرش ثانی زهر است خدا می داند حوض فیروزه ای و آبی سقا خانه کوثر حضرت زهر است خدا می داند برطرف می شود اینجا غم تو ای سائل این سخن گفته موسی ست خدا می داند دست بر گیر به دامان کریمانه‌ی او لطف او شاخه طوبی ست خدا می داند کودک و پیر و جوان، عاشق و دلداده او کرمش شامل دنیاست خدا می داند هر که در طوس زیارت کند این آقا را جای او جنت اعلا ست خدا می داند @golchine_sher
در صحن حرم شفا گرفته یک زن می آید از آن طرف صدای شیون پیچیده میان صحن، نور صلوات بی وقفه شروع شده نقاره زدن @golchine_sher
خانه را رونق و صفا دادی لطف کردی به ما بها دادی ثروتت را به عشق بخشیدی همه را پای مصطفی دادی @golchine_sher
آمدی سازه دست و پا کردی قطعه قطعه مرا سوا کردی خانه ات را بدون آجر و گِل روی زخم دلم بنا کردی @golchine_sher
صبح است و سلام خدمت حضرت نور از سمت غلام خدمت حضرت نور هر روز دعای عهد را می خوانم با عشق مدام خدمت حضرت نور @golchine_sher
صحبت از نفحه ی گل تا به میان می آید نام او گوشه لب عطر فشان می آید تا بگویند محمد ز سر شوق و ادب بی اراده صلواتی به زبان می آید @golchine_sher
صبحت بخیر ای پدر مهربان من روشن شود به نور رخ تو جهان من هر روز را به یاد تو آغاز می کنم صبحت بخیر ای همه‌ی روح و جان من @golchine_sher
شیرین، گلی را توی گلدان دید امروز بویش کشید و اندکی رقصید امروز رَخت عروسک را دوباره زیرو رو کرد با دخترش حرفی زد و خندید امروز مادر برایش چای آورد و بغل کرد شیرین خود را با هزار امید امروز ناگاه رنگ آسمان مثل زمین شد تاریک شد تا چهره‌ی خورشید امروز با دلهره سر را بسوی آسمان برد مادر شبیه دخترش ترسید امروز باران گرفت و مثل سمّی سرد و وحشی بر صورت زیبایشان بارید امروز فریاد مردم از در و از بام برخواست همراهشان فرش زمین نالید امروز @golchine_sher
ستاره سر زده و آفتاب خوابیده چقدر نور میان حجاب خوابیده هزار غنچه‌ی نشکفته زیر زخم لگد میان شاخه گل بی حساب خوابیده گرفته کودک خود را چو جان در اغوشش پدر که بین غم و اضطراب خوابیده به خون نشسته عزیزی در انتهای عطش شبیه غربت طفل رباب خوابیده میان موج و تلاطم گواه تاریخ است هزار ماهی بر روی آب خوابیده برای چمبره ماری گرسنه در دل شب به دور شهر غریب خراب خوابیده در این میانه تنفگ و در آن میانه خدنگ به چشم باز یلی در رکاب خوابیده هنوز مانده از این قوم شیرمردانی کنار اسلحه‌ی پر خشاب خوابیده امید می چکد از چشم های خسته شان که روی سنگ شبیه عقاب خوابیده نوشته شد صفحاتی ز داستان اما که مرد قصه میان کتاب خوابیده @golchine_sher