eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
712 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
ای پر از موج خیالت، شب اقیانوسم ساحل امنی و با خلوت تو مأنوسم تا کجا می رود این زورق توفان زده ام مگر از دور نگاهِ تو شود فانوسم آی! لیلای بیابان پریشانیِ من شوق تو هلهله انداخته در ناقوسم مثلِ آن بیشه یِ بی ماهِ پراز بغضِ درخت بی تو تاریک شبِ خسته و نامأنوسم آن قَدَر بر کَرَمِ چشم تو ایمان دارم نکند این همه دیرآمدنت، مأیوسم گرچه رسمِ ادب این نیست ولیکن تو ببخش دوستت دارم و از دور تورا می بوسم @golchine_sher
شبی که حادثه در زد به قصد ویرانی رسید مطلع دنیا به فصل پایانی شکست آینه و از خدا نترسیدند خمیده شد قد کوثر ولی نفهمیدند نشست قطره اشکی به چهره‌ی دختر رسید شعله‌ی کینه به چادر مادر دوباره باغ و خزانی که مرگ آورده برای خنده‌ی گل‌ها تگرگ آورده دوباره شب شد و حرفی که ماه می‌فهمد دوباره حیدر و دردی که چاه می‌فهمد * میان کوچه صدایی غریب می‌آید صدای گریه مردی نجیب می‌آید تو پر کشیدی و خانه به رنگ ماتم شد تو رفته‌ای همه جا عطر سیب می‌آید بگو پس از تو چگونه صبور باید بود؟ بگو که کودک تو ناشکیب می‌آید برای غصه‌ی مولا بگو چه خواهی کرد؟ که بوی چادر تو چون طبیب می‌آید به وقت خواب همه گوشه گوشه‌ی خانه صدای تا به سحر «یا حبیب...» می‌آید تمام عالم و آدم پس از تو تنها شد صدای خسته‌ی فردا عجیب می‌آید * تو رفته بودی و دنیا چه سخت غمگین بود هوا برای تنفس چقدر سنگین بود بگو چگونه گشودی دو بال زخمی را بگو چگونه پریدی به آسمان خدا بدون نام تو خانه همیشه رنجور است ببین که این شب بی تو چقدر بی‌نور است بیا برای پسرهای خود بکن اعجاز بگیر دخترکان را به روی دامن باز بیا که خانه ببویت هنوز محتاج است بیا که شهرِ پس از تو چه سخت تاراج است خدا کند که بپیچد صدای تو اینجا خدا کند که بمیرد جهان پس از زهرا(س) به وقت آن شب شوم و به وقت حیرانی رسید مطلع دنیا به فصل پایانی @golchine_sher
هدایت شده از 
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
از کنج قفس، کبوتر آزاد شود در حنجره اش سکوت، فریاد شود نزدیک شده وعده ی حق، محکم باش ای غزّه ! خرابه هات آباد شود @robaiiyat_takbait
خورشید ،ستاره ،ماهِ دلبند سلام کارون و تِجن، اَترک و اروند سلام ای مظهرِ آیاتِ خداوند بزرگ کهنو ، سبلان ، دِنا ، دماوند سلام @golchine_sher
ما از ازل بنای رسیدن نداشتیم در واقع اشتیاق پریدن نداشتیم مانند اشک چشم یتیمی که یخ زده در کوچه ها هوای چکیدن نداشتیم در گوش مان نرفت که عشقی طلب کنیم لامذهب اشتهای شنیدن نداشتیم تحسین شدیم از اینکه به پا ایستاده ایم غافل از اینکه نای خمیدن نداشتیم آمد شبی اجل که ملاقاتمان کند برگشت و گفت ارزش دیدن نداشتیم دنیا چه زود راه خودش را گرفت و رفت بیچاره ما که پای دویدن نداشتیم @golchine_sher
جان من یک بار دیگر هم نگاهم کن برو برکه‌ای خشکیده‌ام لبریز ماهم کن برو پشت خواهم کرد بعد از تو به هر راهی که هست لااقل برگرد اینجا رو به راهم کن برو دین خود را باختم ، با این تمنا سوختم یک بغل را آخرین سهم گناهم کن برو شانه‌هایت را گرفتی از من اما لطف کن تکه ی پیراهنت را تکیه گاهم کن برو بارها هم گفته بودم دوستت دارم ولی گوش خود را خالی از هر اشتباهم کن برو @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غم از دلم ببرد در زمانِ تازه تری همان که داده به جانم امان تازه تری اگر چه در غم دوری گذشت فرصت عمر رسد به لطف نگاهِ تو جان تازه تری تو در هر آنچه که گفتم مکرر آمده ای بگو ترانه، بخوان داستان تازه تری چنانچه عمر بهاران به عشق گل سبز است نبودنت  به خدا شد خزان تازه تری من از طراوت  دنیا  ندیده ام خیری مگر که هدیه کنی یک جهان تازه تری گذشت عمر و برایم نماند شوق حیات بگیر دست مرا با توان تازه تری کبوترم که اسیر است در هوای قفس ببخش بال مرا آسمان تازه تری چو مرغکی که زلانه جدا شدم ای کاش دهی به زیر پرت آشیان تازه تری «السلام علی المهدیّ و علی آبائه» @golchine_sher
رو گرفتی که کبودی تو پیدا نشود باعث رنجش زخم دل مولا نشود سر سجاده دعا کرده حسن آهسته بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود ز دهان زن همسایه شنیده زینب حال او بسکه وخیم است مداوا نشود بشکند دست مغیره که به قنفذ میگفت آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود پسرش دید غم کوچه و غصب فدکش به گمانم که دگر عقده ی او وا نشود چه سرش آمده مرگش ز خدا می خواهد گذرش کاش دگر سمت گذرها نشود حال او زار و خراب است بمیرم ای وای دیگر از بستر بیماری خود پا نشود @golchine_sher
از این دنیای پرغوغا چه می‌خواهم، نمی‌دانم من از غوغای این دنیا چه می‌خواهم، نمی‌دانم یکی رؤیاست این هستی؛ ملال‌انگیزِ وحشت‌زا از این رؤیای وحشت‌زا چه می‌خواهم، نمی‌دانم نه در خوابم، نه بیدارم، نه سرمستم، نه هشیارم از این ابهام بُهت‌افزا چه می‌خواهم، نمی‌دانم از این هشیاری و مستی، از این والایی و پستی از این بیداری و رؤیا چه می‌خواهم، نمی‌دانم دل دیوانه‌ای دارم، همه جویای رسوایی از این دیوانه‌ی رسوا چه می‌خواهم، نمی‌دانم همه بُهتم، همه حیرت، همه رشکم، همه حسرت همه شورم، همه غوغا، چه می‌خواهم، نمی‌دانم.. @golchine_sher
نگاهی غیر معــمولی،  مرا از من رِبــود آخر فضایی سمت دلتنگی به روی من گشود آخر نگاهی که به دنبـــالش هــزاران دردسر آمد هزاران رنج و محنت را به احوالم فزود آخر افق را در خیــالاتم به رنگ جاده هایش زد و شعر تلخ هجران را به تنـــهایی سرود آخر سرای بی کسی هارا به هرجایی به نامم زد مرا بانوی شــهر درد و حسرت ها نمود آخر به عمق جان و احساس بلــورینم فرود آمد نگاهی که تبــــسم را ز لبــــــهایم زدود آخر به تــاراج نبـــودن ها کشانید و خلاصم کرد گرفـــت از من تمام آنچه را بود و نبود آخر «شدتی» @golchine_sher
عاقلان را با هم این دیوانه دشمن کرده است از همان روزی که فکر با تو بودن کرده است گول این زنجیرهای دور تختش را مخور مرزهای سرزمینش را معین کرده است شک نکن وقتی کنار پنجره می ایستد با خودش یک عمر تمرین پریدن کرده است سرنخ دنیای خود را عاقلان گم کرده اند سرنخی که بارها دیوانه سوزن کرده است مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است از همین رو پیرهن بر عکس بر تن کرده است خانه ای که سوخت هرگز کار یک دیوانه نیست یک نفر اینجا به یادت شمع روشن کرده است @golchine_sher
قشلاق کرده ام به تو از دست زندگی چندی ست پایتخت جهانم اتاق توست @golchine_sher
به سردی می رود هر داغ اما داغ مادر نه بخوان از روضه ی گودال اما روضه ی در نه چگونه می شود مرثیه خوان داغ زهرا(س) بود از آتش گفت و از وحشی گری قوم کافر نه فقط شرح کرامت گفت اما ازدل قرآن خوشایند خیانت پیشگانی، حذف کوثر نه سوال حضرت زهرا (س)گمانم پشت در این بود علی(ع) جان عقده ی این قوم هست از فتح خیبر نه!؟ دفاع از ولایت را چه زیبا کرده او معنا که جان داده است اما در هجوم فتنه، سنگر نه خوارج با سقیفه باب شد وقتی که نااهلان خلاف امر طاها و خدا گفتند حیدر نه... @golchine_sher
بي تو يك بار دگر خواندند اين احوال را روزها را، هفته ها را، ماه ها را، سال را... خودخوري يك بخش از صبر است، عاشق مي كشد مثل موجي كه به صورت مي كشد چنگال را آن قدر فكرم به چشمان تو مشغول است كه می بري از خاطرم هرگونه استدلال را مثل ماهي هاي قرمز، مي رسي پيش از بهار مي دمي در روح و جانم شوق استقبال را من براي صيد آغوش تو دستم باز باز.. چون عقابي كه دمادم می گشايد بال را حرف ها دارند مردم همچنان پشت سرم بعد تو ول كرده ام هر گونه قيل وقال را ابروانت چون دو چاقويي سلاح سرد توست دور كن از قلب من اين آلت قتّال را با تو حتي راضي ام، حاضر به تبعيد از بهشت؛ گاز خواهم زد تمام سيب هاي كال را!... @golchine_sher
نترس از شب و طوفان که در پناه همیم اگرچه زرد و زمین خورده، تکیه‌گاه همیم به سیب، لب نزدیم از سرِ هوس، اما شریکِ بار غم و تلخیِ گناه همیم .... چه‌مُهرها که به پیشانی من و تو زدند چه‌روزها شد و درگیر اشتباه همیم بگو زمین‌و‌زمان را به‌ هم بدوزد عشق که لحظه‌لحظه در آیینه‌ی نگاه همیم هوای‌مان که بگیرد کسی چه می‌داند بهانه‌ی شب بی‌خواب و اشک و آه همیم نگاهِ پنجره‌ها، ابری و مه‌آلود‌ است چه‌غم که ماه نتابیده! ما که ماه همیم .... ! اگر جدا‌شده راه من و تو از آغاز غمت‌مباد که در انتهای راه همیم .... @golchine_sher
هدایت شده از 
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
او سفره ی نانِ خویش را می بندد چشمِ نگرانِ خویش را می بندد پاییز رسید و باز هم تابستان دارد چمدانِ خویش را می بندد @robaiiyat_takbait
گلبرگِ حریرِ باغبان صبح به خیر آهنگ سفیر کاروان صبح به خیر سرمستِ پیاله ی طلایی سحر خورشید بلند آسمان صبح به خیر @golchine_sher
رنگ موهایم عوض شد،فرصت تغییر نیست آنقَدَر ویران شدم که قابل تعمیر نیست آنچه می بینی تمامش جای زخم آشناست حاصل برخورد تیر و خنجر و شمشیر نیست همچو یک آئینه محکم خورده ام روی زمین دل شکسته، جز ترک دیگر درآن تصویر نیست درد یعنی زیر باران دل به یادش خون شود آب باران هم همیشه موجب تطهیر نیست! می پرم اما دوباره می نشینم روی بام جلد عشقم، گرچه در بامش غل و زنجیر نیست هرچه آمد بر سرم را می پذیرم،چاره چیست یا بقول مردمان "خود کرده را تدبیر نیست" @golchine_sher
یک صبح به دریــا بزن ای مــرد دلت را بگذار در این همهمه‌ها گم شده باشی @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه می‌آمد و خوش بود اوایل با من دارد امروز اگر این همه مشکل با من صبر کن ای دل دیوانه! ببین تا چه کند عاقبت رفتن معشوقه‌ی عاقل با من نام «دل» بردم و از سینه‌ام آتش برخاست تا بدانی که چه کرده‌ست همین دل با من عمری از عشق چنان بود نصیبم که شده‌ست معنی «حسرت» و «اندوه»، معادل با «من» با چنین بخت سیاهی، چه امیدی به وصال؟! نیست از مزرعه‌ی سوخته، حاصل با من «مرگ، بهتر که از او دور بمانم» این را گفت یک ماهی افتاده به ساحل، با من @golchine_sher
شوریده ترین زنِ غزل من بودم سودابه‌ی میدان عمل من بودم شهری که همیشه غم تکانش میداد همواره به روی هرگسل من بودم هرجا سر آشیـــانه‌ی تنهایی مانند خروس بی محل من بودم هرجا که جهان شکسته بود اوزانش مفعولُ مفاعلن فَعَل من بودم بی شبهه به شهر مملو از رنگ و ریا آن چهره خالی از دغل من بودم در ظلمت محضی که زمین را پوشاند در قله ی چشمشان زحل من بودم مانند همان طفل یتیم سرراه لب  تشنه ی گرمای بغل من بودم از ترس نگاه مردم  رنگ به رنگ با سایه خود هم به جدل من بودم هرچند نبوده ام تمام نفست در هرنفسی حداقل من بودم «شدتی» @golchine_sher