دلم برای دیدنت ، کباب شد نیامدی!
تمام خاطرات من کتاب شد نیامدی!
در آرزوی دیدنت زبس که بغض کرده ام
تمام اشکهای من شراب شد نیامدی
ز تشنگی برای تو صفا و مروه میکنم
که جام سرکشیدنت سراب شد نیامدی
در انتظاردیدنت،ز بس که گریه کرده ام
شکست ظلمت شب انقلاب شد نیامدی!....
#قنبر_درویش_تبار
#عضوکانال
#امام_زمان_ع
@golchine_sher
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نو بهاری تازه خواهد یافت
درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کنده ما روزگاری تازه خواهد یافت
دهانت جوجه هایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجه تو اعتباری تازه خواهد یافت
از این سان که من و تو از تفاهم عشق می سازیم
از این سان عشق ورزی هم قراری تازه خواهد یافت
من و تو عشق را گسترده تر خواهیم کرد، آری
که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
تو خوب مطلقی، من خوب ها را با تو می سنجم
بدین سان بعد از این خوبی عیاری تازه خواهد یافت
جهان پیر، این دلگیر هم با تو کنار تو
به چشم خسته ام نقش و نگاری تازه خواهد یافت
#حسین_منزوی
@golchine_sher
خلوت نشین خاطر دیوانهی منی
افسونگری و گرمی افسانهی منی
بودیم با تو همسفر عشق، سالها
ای آشنا نگاه، که بیگانهی منی...
هرچند شمع بزم کسانی، ولی هنوز
آتش فروز خرمن پروانهی منی
چون موج سر به صخرهی غم کوفتم زِ درد
دور از تو، ای که گوهر یک دانهی منی
خالی مباد ساغر نازت، که جاودان
شورافکنی و ساقی میخانهی منی
آنجا که سرگذشت غم شاعران بود
نازم تو را، که گرمی افسانهی منی
#شفیعی_کدکنی
@golchine_sher
چنان به گوشِ من از عشقِ بیملاحظه خواندی
که رفتهرفته مرا هم به دامِ عشق کشاندی
چقدر غنچهی حسرت، چقدر خوابِ تمنا
که از لبت نربودم، که از سرم نپراندی
بدون آنکه بخواهی، خدای من شده بودی
بدون آنکه بدانی، مرا به شکر نشاندی
صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟
غبارِ خاطره بودم، مرا زِ شاخه تکاندی
مگر نگفتی از اول که پایِ عهد بمانیم؟
چه گویمت که بریدی! چه گویمت که نماندی!
#نفیسهسادات_موسوی
#عضوکانال
@golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی
یکسر به کانال ما بزن 👌
🌷فقط رباعی و تک بیت
حتما حالت خوب میشه
یکبار امتحان کن🌷
https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
در دامن واژه ها اسیرم کردی
با هر غزلی بهانه گیرم کردی
در قافیه و ردیف ماندم بی تو
شاعر شدم و چه زود پیرم کردی
#زهرا_مزروعی
(رهگذر)
@robaiiyat_takbait
صبح
طلوع آفتاب است
در نگاه تو
و من
بزرگترین مزرعه ی
آفتاب گردان
#مهدی_جمشیدی
@golchine_sher
نسیمی آمد و آغاز شد عشق تری در ما
شکفت از گام های تو بهار دیگری در ما
کنارت کاش می ماندیم خورشید و تماشا را
نشاط لحظه های ساحل بابلسری در ما
شفامان در توان قرص ماهی نیست با این شب
ندارد جز تو نوری بهمن فجر آوری در ما
چه ماند از اشکهای ما به جز آیینه ای نشکن
مباد از آتشت روزی به جز خاکستری در ما
به هرکس می رسی از تو روایت بر زبان دارد
تو معنای ظهور آخرین پیغمبری در ما
چه خون دل که خوردیم و مثال کوه برپاییم
اگر امروز می بینی شکوه برتری در ما
به پایان میرسد این داستان زل می زند شاعر
به تصویر دل انگیز طلوع دیگری در ما
شکوه خاطراتت آسمان را قاب می گیرد
نسیمی می وزد قد می کشد بال و پری در ما
#حسین_اصغری_سوادکوه
#عضوکانال
#دهه_فجر
@golchine_sher
چشمهایم خیره در آن چشمهای روشن است
عادت آیینهها حیرت به بار آوردن است
باید از آن چشم بیاحساس میفهمیدمت
ای که با من بودنت از ترس تنها ماندن است!
خواستم با عشق پابندت کنم، اما نشد
خصلت رود خروشان، بیمحابا رفتن است
باورت هرگز نخواهد شد، ولی ای سنگدل
آنچه از دستش گریزی نیست، نفرین من است
عشق روزی آتش جان را گلستان میکند
چاره تنها با غم دنیا مدارا کردن است
#حسین_دهلوی
@golchine_sher
به محشر چون سرِ خِجلَت برآرم از کفن، گویم:
که یارب!
داغ هجران دیدهام، دیگر مسوزانم...
#بیدل_دهلوی
@golchine_sher
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
یک عمر روی پای خودت ایستاده ای
بگذار چون گذشته سرِ پا ببینمت
زیبای چار فصلِ انار و بهارِ من
بر شاخه های شوق، شکوفا ببینمت
همچون حماسه های خودت با شکوه باش
تا هم چنان در اوج تماشا ببینمت
پُر حوصله چو خاک خراسان و سیستان
یک رنگ مثل آبی دریا ببینمت
پیش هزار رنگ شغالان شومِ شب
ای شیرِ نر، شکسته مبادا ببینمت
من رأی می دهم به تو ای خاک جاودان!
در خاک و خون معرکه حاشا ببنیمت!
#جعفر_عباسی
#دهه_فجر
#ایران_قوی
@golchine_sher
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کـآن را نیست پایان، غم مخور
حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب
جمله میداند خدایِ حالْگردان غم مخور
حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار
تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور
#حافظ
@golchine_sher
پرنده باش خودت را به بادها بسپار
برو به اوج نگو حال پرکشیدن نیست
و عشق مثل کتابیست خوب و بی پایان
که در نگارش آن واژه رسیدن نیست
#نازنین_مرادی
@golchine_sher
ماندهام در حسرت دیدار، امّا بگذریم
بار دیگر میکنم تکرار امّا بگذریم
این مسافر را گمانم بردهای دیگر ز یاد
گرچه دارم میشوم انکار امّا بگذریم
دیگر از دوریِ تو کمکم،کم آوردم عزیز
گرچه دارم میکنم اقرار امّا بگذریم
بین ما جز عشق هرگز صحبتی دیگر نبود
گشتهای همصحبت اغیار امّا بگذریم
گفته بودم دوستت دارم ولی این جمله هم
عاقبت شد بر گلویم دار امّا بگذریم
رفتهای امّا برایت بیقراری میکنم
گفتهای دست از سرم بردار امّا بگذریم
این غزل را از سر دلتنگیِ خود گفتهام
گرچه گویی میکنم اصرار امّا بگذریم
ختم قرآن کردهام شاید که برگردی، ولی
عشقت آخر شد عذابالنّار امّا بگذریم
کار من پیش ستمهایت سکوت و گریه بود
میکنی با عاشقت پیکار امّا بگذریم
اخمهایت هم به جانم مینشیند بیوفا
گرچه دائم میدهیم آزار امّا بگذریم
با صدایت میشدم در خواب، لیکن بعدِ تو
میشوم با گریهام بیدار اما بگذریم
گفته بودی مؤمنی بر عشق من اما دریغ
کردهی از عشقم استغفار اما بگذریم
این جفا هرگز روا با چون منی شیدا نبود
دود گشتم چون نخی سیگار اما بگذریم
#مرتضی_شاکری
@golchine_sher
دیده ام در دیدگانت عمق اقیانوس را
می دهد رونق جمالت بی گمان فردوس را
می نشاند ماه عالمتاب را اندر محاق
تا که روشن میکند رخساره ات فانوس را
سرو، میگردد خجل از قامتت هر بامداد
تار گیسویت پریشان میکند طاووس را
طاق ابرویت که کافر میکند بر آن طواف
می زند برهم یقیناً تخت کیکاوس را
کی رسد عنقا بدان عشقی که میسوزد جگر
جز به آتش برنشاند عاقبت ققنوس را
میکنی از من دریغ ار آسمان را باک نیست
از لبم منما جدا آنی تو آخر بوس را
میبری ساعت به ساعت دل زهر انس و پری
تا زنی بر سنگ خارا حرف نامانوس را
کاش میشد در دلم کاشانه میکردی ز عشق
بشکنم گردن ، در این پیرانه سر کابوس را
حرمتم را چرخ بازیگر ز دستانم گرفت
آه و حسرت را چه باید کرد و این افسوس را
#محمد_رضا_فتحی
#عضوکانال
@golchine_sher
هر چند خودت از همه عالم گِله دارى
تا صبح اگر شكوه كنم حوصله دارى
آشوب دلم گوش به فتواى كسى نيست
جز حرف تو كه دست در اين غائله دارى
من عاشقم و ترس ندارم تو وليكن
اقرار كنى عاشقى از من صله دارى
نه مثل پرى هستى و نه مثل فرشته
يك نوع جديدى و خودت شاكله دارى
اى خاطره ى مبهم از ياد نرفته
در قلبى و از دست ولى فاصله دارى
#سیدتقی_سیدی
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
📙 کانال اشعار #احمد_ایرانی_نسب
💠 اشعار _سرود و نوحه
💠 تکی بیتی _ طرح استوری
💠 اطلاع رسانی کارگاه های آموزش شعر
💠 اطلاع رسانی جلسات و اجراها _مصاحبهها
💠 گزارش تصویری عکس و کلیپ اجراها
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇
https://eitaa.com/ahmadiraninasab
کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇
https://t.me/ahmadiraninasab
دور باش و غرق رویاهای خود
زندگی چیزی به جز تکرار نیست!
#ترانه_تقوی(پرنده شرقی)
#عضوکانال
@golchine_sher
هنوز از خوبی ات پُر می شود دُکان عطاری
تمام حُسن را ای گُل درون سینه ات داری
بیا آغوش گرمت را برای عاشقان وا کن
دگر هرگز نمی سوزد دلی از درد بی یاری
تویی شیرین ترین لبخند دنیا با همه تلخی
دگرگون می کند یادت به هنگام گرفتاری
بیا ایعشق با ما همکنار سفرهای بنشین
بیا تا کام ما رنگین شود حتی به مقداری
به گوش جان خود هرکس صدای نرم تو دیده
شده مدهوش از عطرت ،ولی در اوج هوشیاری
به تَن پیراهنی از صبر پوشاندیم می آیی؟
بیا ای عشق ما جز تو نمی خواهیم غمخواری
#زهره_جعفری(مهمان خدا)
#عضوکانال
@golchine_sher
ای عشق! ای شکنجهگر مهربان من
دلسوزی تو میزند آتش به جان من
من راضیام به مرگ، مرا زجرکش مکن
درد فراق بیشتر است از توان من
کام از هزار جام گرفتم ولی هنوز
خالیست جای بوسهء تو، بر لبان من
ویرانه است خانه من بی حضور تو
آشفته است بیسر زلفت جهان من
بازآ و قفل بشکن و آزاد کن مرا
ای قهرمان گمشدهء داستان من
بر تربتم دو غنچه به هم بوسه میزنند
عشق است و زنده است هنوز آرمان من
#فاضل_نظری
@golchine_sher
برف آمد و آفتاب جادو میکرد
دستان ِسپید ِباغ را رو میکرد
خورشید به قصدِ پایکوبی سر زد
هی خانه به خانه برف پارو می کرد!
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
@golchine_sher
ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
از آخرت بریده، ز دنیا گذشتهایم
از ما مجو ترددِخاطر که عمرهاست
کز آرزوی وسوسه فرما گذشتهایم
گشته است در میانه روی عمر ما تمام
ما از پلِ صراط همین جا گذشتهایم
عزم درست کار پر و بال میکند
با کشتی شکسته ز دریا گذشتهایم
از نقش پای ما سخنی چند چون قلم
مانده است یادگار به هرجا گذشتهایم
ما چون حباب منت رهبر نمیکشیم
صدبار چشم بسته ز دریا گذشتهایم
صائب ز راز سینهی بحریم با خبر
چون موج اگر چه تند ز دریا گذشتهایم
#صائب_تبریزی
@golchine_sher
نزدیکیام آموخت که از دیدۂ معشوق
هرقدر شوی دور، همان قدر عزیزی...
#فاضل_نظری
@golchine_sher
کلامش واژه واژه خط به خط مثل پیمبر بود
به وقت خطبه خوانی روی منبر نیزحیدر بود
چنان آئینهی « والکاظمین الغیظ» شد حلمش
که در خندیدنش آیات رحمانی مصور بود
ربود از خلق عالم دل به حسن خلق و ثابت کرد
که تاثیر محبت بیشتر از زور و زیور بود
کرامت داشت آنگونه که در هنگام بخشیدن
غریب و آشنا در چشم او با هم برابر بود
برای آب و نانت هم بخوان باب الحوائج را
کسی که روزی عالم به یمن او مقدر بود
زبان روزه شب میکرد صبحش را میان بند
و شب تا صبح بر روی لبش الله اکبر بود
غلط گفتند زندانی شده در اصل باید گفت
که زندان خود اسیر حضرت موسی بن جعفر بود
یهودی زادهای که دم به دم آزار داد او را
میان سینهاش بغض علی از فتح خیبر بود
شکستند استخوانش را و رویش شد کبود اما
تمام غصهاش از روضهی پهلو و مادر بود
خداراشکر اگر کشتند، جسمش را کفن کردند
خداراشکر که رأس شریفش روی پیکر بود
#میثم_کاوسی
#عضوکانال
#امام_کاظم_علیهالسلام
#غزل
#مدح_مرثیه
@golchine_sher
آبشارم که فروریخته بر دوشِ خودم
در خودم ریختهام دست در آغوشِ خودم
اگر از چشمِ تو افتادهام ای قلّه چه باک
ماندهام پایِ تو در کوه فراموشِ خودم
مثلِ خاکستری از قافلهای سوختهام
که خودم ساخته با نغمه چاووش خودم
تو دراین معرکه هم کاسه ی سودابه ی شهر
من در این مظلمه خونخواه سیاووش خودم
بس که بر سینه زدم سنگ شماراهربار
بت تراشیده ام از سینه ی منقوش خودم
سکه بریخ ،سرخورشید کشیدی فریاد
سکه بریخ ،من و هنگامه ی خاموش خودم
من اگرجامه کبودم بنویسیدکه من
آخرین گمشده ی شهرسیه پوش خودم
قاضی معرکه کردید کلاه خودتان
پنبه ها کردم از آن همهمه درگوش خودم
با شراب غزلم خلق به نوشانوشند
نیست جز خون جگر سهمی ازاین نوش خودم
پیرتان دست مرا پیش دوعالم رو کرد
« آفرین بر نظر رند خطاپوش خودم »
باز با پای خودم آمده درحلقه ی تان
باز با دست خودم دوخته پاپوش خودم
آخرین تیر مبادا نشود خرج شغاد
منم و آخر شهنامه ی خونجوش خودم
.
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#عضوکانال
@golchine_sher
باید که ز داغم خبری داشته باشد ،
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمی ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
مادربزرگم خانهای از جنس باور داشت
آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت
کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود
گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت
از بیت های بوستانش معرفت میریخت
بر شاخهی سبز گلستانش کبوتر داشت
بوی خوش گلهای قالی بس که میپیچید
چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت
حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد
حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت
آن خانهای که ابرها همسایهاش بودند
از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت
از پنجره همدست باران میشدم هر بار
بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت
قطعا ملائک استجابت را میآوردند
وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت
مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام
هر روز ختم چارقل را با سماور داشت
همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند
روزی که نذر سفرهی موسی بن جعفر(ع) داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
میگفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود
سجادهای در کنج زندانی محقر داشت
با اشکهایش پایه های عرش میلرزید
در سجدهی نیمه شب خود صبح محشر داشت
با یک اشاره خیر و شر را جابجا میکرد
آنقدر که بدکاره دست از کار خود برداشت
هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد
مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت
زنجیرها حتی دخیل دست او بودند
باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت
مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید
بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت
مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند
ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت
آن روزهداری که طعام سفره اش غم بود
آن روضهداری که همیشه ذکر مادر داشت
بر شانهی شب پیکر خورشید را بردند
تقدیر روی شانههایش در و گوهر داشت
پای گریز روضه خوان تا کربلا میرفت
میگفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت
از بوریا و نعل تازه زود رد میشد
از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت
صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس میزد
قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت
گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود
باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت
#احمد_ایرانی_نسب
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
#احمد_ایرانی_نسب
@ahmadiraninasab