eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
871 عکس
302 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
یک آسمان احساس در قلبِ سنگر، منزل و مأوای او بود غرق فروغِ جبهه ها، سیمای او بود در حجمِ این عالم نمی گنجید نامش ایثار و عشق و عاطفه، دنیایِ او بود مهر و محبّت در نگاهش موج میزد یک آسمان احساس در سیمای او بود یک لحظه از یاد خدا غافل نمیشد شیواترین ذکر خدا در نای او بود پیوسته گفت از خاطراتِ جبهه و رزم در جایجایِ جبهه، ردّ پای او بود با شاهدِ سنگرنشینان الفتی داشت شوق شهادت بهترین رؤیای او بود! وقتیکه رهبر بر جبینش بوسه می زد زیباترین لبخند بر لبهای او بود @golchine_sher
شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا بیت های روشن و شعله ورم را باد برد با همین نیمه همین معمولی ساده بساز دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد   @golchine_sher
شرمنده ایم! عاشق و دلداده نیستیم باید قبول کرد که آماده نیستیم گیرم قسم به اسم شما کم نمی خوریم! خلوت نشین گوشه ی سجاده نیستیم گیرم پیاده راه بیفتیم سمتتان در طول سال، مرد همین جاده نیستیم! دربند شهوت سگ نفسیم و سالهاست قادر به پاره کردن قلاده نیستیم افتادگی نشان «بلوغ» و «نجابت» است طفلیم و نانجیب! که افتاده نیستیم   دل هایمان سیاه ترند از لباسمان! حاضر به مست کردن بی باده نیستیم شیطان اگر که سجده به انسان نکرد و رفت فهمیده بود مثل خودش ساده نیستیم! عمری ست زیر بیرق تان سینه می زنیم اما دریغ و درد که آزاده نیستیم   @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آشوب شرر... رفت تا پشت در و دید که در می سوزد از هجوم شب تاریک سحر می سوزد آتش کینه چنان بود که دید از نفسش در و دیوار در آشوب شرر می سوزد رفت تا آنکه به جانش بخرد آتش را خانه ی وحی الهیست اگر می سوزد پشت در بود که از ضرب در افتاد زمین مادر افتاد ولی دید پسر می سوزد میخ در بود که بر پهلوی مادر می خورد حالتی رفت که ناگفته جگر می سوزد خواست فریاد کند حنجره اش تاب نداشت واژه می سوزد و قلبم چِقَدَر می سوزد قلمم خشک شود کاش نگویم امّا هر که را مِهر علی رفت به سر می سوزد @golchine_sher
ای دوست من هنوز بر آن عهد مانده‌ام هرجا که بوده نام تو خود را رسانده‌ام هم همنشین دشمن خویشم به مهر تو هم دوست را به قهر تو از خویش رانده‌ام وقتی عیار دوست و دشمن محبت است شادم که دوستدار تو را دوست خوانده‌ام پروانه‌های دور تو شمع‌اند بین خلق آتش گرفته‌ام که به آتش کشانده‌ام از هر « نظر » به « فضل » تو اقرار می‌کنم من این دو لفظ را به دو معنا نشانده‌ام! @golchine_sher
عشق دردی است که افتاده به جانم ، چه کنم؟ چاره ای نیست که بیچاره از آنم، چه کنم؟ آبرویی است مرا پیشکش مقدم غم اشک اگر در قدم غم نچکانم، چه کنم؟ چشم امّید به خویش است و بیابان در پیش عطشم را به سرابی نرسانم، چه کنم؟ هر نفس موج بلا می برد از جای مرا تن ز گرداب به ساحل نکشانم، چه کنم؟ نقش این پرده ی تکرار همان است که بود چشم داری که در این خانه بمانم چه کنم؟ گیرم از هر رَگِ من غنچه ی زخمی روید تا که پاییز کمین کرده توانم، چه کنم؟ @golchine_sher  
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی این عابران که می‌گذرند از خیال من مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی   @golchine_sher
لُکنت فقط از کار ماندنِ زبان نیست چشم‌ها هم گاهی روی یک چهره گیر می‌کنند @golchine_sher
من همان شیدای بی پروای دیروزم هنوز در تب گرمای عشقت سخت می سوزم هنوز کوک کردی ساز پاییز جدایی را و من، جامه ی عشق از بهاری تازه می دوزم هنوز بارها باران شدی شاید برویم گل به گل من همان پروانه ی شمع دل افروزم هنوز دل به مِهرت داده ام در زمهریر فصل سرد دلخوش از گرمای شال سبز نوروزم هنوز گردش ایام بر من سخت گردیده، ولی چون ثریا در مسیر عشق پیروزم هنوز @golchine_sher
<<شبی دلخواه>> شبی بیداری از غفلت به اشک و آه می خواهم برای هجرت از خویشم چراغ راه می خواهم نگاهی از سر لطف و صفا از جانب دلبر چو یوسف پادشاهی  از دل  یک چاه می خواهم سحر را روی دامان حبیب و عطر سجاده شراب دائم الوصلی از این درگاه می خواهم به دستم ساغر نور و میان این شب کور و برای رستن از ظلمت دلی همراه می خواهم به قصد قربت محبوب مانند خلیل الله سجودی سمت قبله، تیغ و قربانگاه می خواهم ندارد حاصلی فرقت، به غیر از میوه ی حسرت وصالت تا همیشه، فرقتت کوتاه می خواهم زمین دام است و تن آهو  مدد هر دَم ز تو یاهو برای رستن از این، محنت جانکاه می خواهم تو ماهی بر شب تارم به وصلت برکه ی آبم وصال برکه با دلبر چنین دلخواه می خواهم @golchine_sher
تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارم گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم چگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارم مرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم که دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارم   @golchine_sher