یک آسمان احساس
در قلبِ سنگر، منزل و مأوای او بود
غرق فروغِ جبهه ها، سیمای او بود
در حجمِ این عالم نمی گنجید نامش
ایثار و عشق و عاطفه، دنیایِ او بود
مهر و محبّت در نگاهش موج میزد
یک آسمان احساس در سیمای او بود
یک لحظه از یاد خدا غافل نمیشد
شیواترین ذکر خدا در نای او بود
پیوسته گفت از خاطراتِ جبهه و رزم
در جایجایِ جبهه، ردّ پای او بود
با شاهدِ سنگرنشینان الفتی داشت
شوق شهادت بهترین رؤیای او بود!
وقتیکه رهبر بر جبینش بوسه می زد
زیباترین لبخند بر لبهای او بود
#غلامپور_دهسرخی
#عضوکانال
@golchine_sher
شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد
من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد
#حامد_عسکری
@golchine_sher
شرمنده ایم! عاشق و دلداده نیستیم
باید قبول کرد که آماده نیستیم
گیرم قسم به اسم شما کم نمی خوریم!
خلوت نشین گوشه ی سجاده نیستیم
گیرم پیاده راه بیفتیم سمتتان
در طول سال، مرد همین جاده نیستیم!
دربند شهوت سگ نفسیم و سالهاست
قادر به پاره کردن قلاده نیستیم
افتادگی نشان «بلوغ» و «نجابت» است
طفلیم و نانجیب! که افتاده نیستیم
دل هایمان سیاه ترند از لباسمان!
حاضر به مست کردن بی باده نیستیم
شیطان اگر که سجده به انسان نکرد و رفت
فهمیده بود مثل خودش ساده نیستیم!
عمری ست زیر بیرق تان سینه می زنیم
اما دریغ و درد که آزاده نیستیم
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
آشوب شرر...
رفت تا پشت در و دید که در می سوزد
از هجوم شب تاریک سحر می سوزد
آتش کینه چنان بود که دید از نفسش
در و دیوار در آشوب شرر می سوزد
رفت تا آنکه به جانش بخرد آتش را
خانه ی وحی الهیست اگر می سوزد
پشت در بود که از ضرب در افتاد زمین
مادر افتاد ولی دید پسر می سوزد
میخ در بود که بر پهلوی مادر می خورد
حالتی رفت که ناگفته جگر می سوزد
خواست فریاد کند حنجره اش تاب نداشت
واژه می سوزد و قلبم چِقَدَر می سوزد
قلمم خشک شود کاش نگویم امّا
هر که را مِهر علی رفت به سر می سوزد
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
ای دوست من هنوز بر آن عهد ماندهام
هرجا که بوده نام تو خود را رساندهام
هم همنشین دشمن خویشم به مهر تو
هم دوست را به قهر تو از خویش راندهام
وقتی عیار دوست و دشمن محبت است
شادم که دوستدار تو را دوست خواندهام
پروانههای دور تو شمعاند بین خلق
آتش گرفتهام که به آتش کشاندهام
از هر « نظر » به « فضل » تو اقرار میکنم
من این دو لفظ را به دو معنا نشاندهام!
#مجید_ترکابادی
@golchine_sher
عشق دردی است که افتاده به جانم ، چه کنم؟
چاره ای نیست که بیچاره از آنم، چه کنم؟
آبرویی است مرا پیشکش مقدم غم
اشک اگر در قدم غم نچکانم، چه کنم؟
چشم امّید به خویش است و بیابان در پیش
عطشم را به سرابی نرسانم، چه کنم؟
هر نفس موج بلا می برد از جای مرا
تن ز گرداب به ساحل نکشانم، چه کنم؟
نقش این پرده ی تکرار همان است که بود
چشم داری که در این خانه بمانم چه کنم؟
گیرم از هر رَگِ من غنچه ی زخمی روید
تا که پاییز کمین کرده توانم، چه کنم؟
#بهرام_احدی
#عضوکانال
@golchine_sher
تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی
#نجمه_زارع
@golchine_sher
لُکنت فقط از کار ماندنِ
زبان نیست
چشمها هم گاهی روی یک چهره گیر میکنند
#رسول_ادهمی
@golchine_sher
من همان شیدای بی پروای دیروزم هنوز
در تب گرمای عشقت سخت می سوزم هنوز
کوک کردی ساز پاییز جدایی را و من،
جامه ی عشق از بهاری تازه می دوزم هنوز
بارها باران شدی شاید برویم گل به گل
من همان پروانه ی شمع دل افروزم هنوز
دل به مِهرت داده ام در زمهریر فصل سرد
دلخوش از گرمای شال سبز نوروزم هنوز
گردش ایام بر من سخت گردیده، ولی
چون ثریا در مسیر عشق پیروزم هنوز
#ثریا_حاجی_زاده
#عضوکانال
@golchine_sher
<<شبی دلخواه>>
شبی بیداری از غفلت به اشک و آه می خواهم
برای هجرت از خویشم چراغ راه می خواهم
نگاهی از سر لطف و صفا از جانب دلبر
چو یوسف پادشاهی از دل یک چاه می خواهم
سحر را روی دامان حبیب و عطر سجاده
شراب دائم الوصلی از این درگاه می خواهم
به دستم ساغر نور و میان این شب کور و
برای رستن از ظلمت دلی همراه می خواهم
به قصد قربت محبوب مانند خلیل الله
سجودی سمت قبله، تیغ و قربانگاه می خواهم
ندارد حاصلی فرقت، به غیر از میوه ی حسرت
وصالت تا همیشه، فرقتت کوتاه می خواهم
زمین دام است و تن آهو مدد هر دَم ز تو یاهو
برای رستن از این، محنت جانکاه می خواهم
تو ماهی بر شب تارم به وصلت برکه ی آبم
وصال برکه با دلبر چنین دلخواه می خواهم
#ام_البنین_میرزایی
#بهار
#عضوکانال
@golchine_sher
تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارم
گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم
تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم
چگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم
قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارم
مرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم
که دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارم
#سیدحمیدرضا_برقعی
@golchine_sher