آورده است چشم سیاهت یقین به من
هم آفرین به چشم تو، هم آفرین به من
من ناگزیر سوختنم چون که زل زدهست
خورشید تیز چشم تو با ذرهبین به من
ای قبلهگاه ناز، نمازت دراز باد !
سجادهات شدم که بسایی جبین به من
بر سینهام گذار سرت را که حس کنم
نازل شدهست سورهای از کفر و دین به من
یاران راستین مرا میدهد نشان
این مارهای سرزده از آستین به من
تا دست من به حلقهی زلفت مُزین است
انگار داده است سلیمان نگین به من
محدودهی قلمرو من چینِ زلف توست
از عرش تا به فرش رسیدهست این به من
جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگتر شود این سرزمین به من..
#علیرضا_بدیع
@golchine_sher
گوهر نایاب..........تقدیم به سردار دلها شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی
رفتی و دارد می رود مهتاب بعد از تو
ازچشم گنجشکان خسته خواب بعد از تو
آیینه بشکستن به این باور که می میرد
تکثیر شد آینه ات در آب بعد از تو
دجّال ها بر طبل غم، کوبیده اند از پس
آهنگ غم سر می دهد مضراب بعد از تو
وقتی که در خون بوسه می زد خاک بر دستت
زهرا( س)رسیده محضرت بی تاب بعد از تو
انگار مقتل آمده زینب (س) به بالینت
یک کوه در دو دیده ی پر آب بعد از تو
افتاده دستت با درفش کاویان بر خاک
دنیا شده نیلوفر مرداب بعد از تو
پر شد نگاهم از خطوط فاصله افسوس
دیدار اماّ شد سرابی ناب بعد از تو
مختارها سلمان تبارند و علی مسلک
میدان جنگ اصلا نشد محراب بعد از تو
یعقوب شد یار خراسانی ز هجرانت....
چون یوسفش شد گوهر نایاب بعد از تو
پرواز سرخت تا ابد در یادها جاریست
رفتی و دارد می رود مهتاب بعد از تو
#ام_البنین_میرزایی
#بهار
#عضوکانال
@golchine_sher
من و تو مثل درختان نیمهجان بودیم
کنار زندگی و مرگ توأمان بودیم
نه شوق داشتن آفتاب داشتهایم
نه فکر بارشی از سوی آسمان بودیم
اگرچه باد بهاری به سوی ما نوزید
همیشه خالی از اندیشهی خزان بودیم
چقدر راز مگو حک شدهست بر تنمان
چقدر دفتر امضای عاشقان بودیم
به شاخهشاخهی هم با سکوت تن دادیم
برای هم همهی عمر باغبان بودیم
#محمد_حسن_جمشیدی
@golchine_sher
﷽
✔️با سلام و ادب
به دلیل تغییرات پیش آمده در کانال فراخوان شعر، از این پس با آدرس جدید در خدمت شما خواهیم بود و تلاش خواهیم کرد مطالب را در دستهبندیهای مختلف و باهشتگهای مشخص در دسترس شما عزیزان قرار بدهیم تا آرشیو کانال نیز قابل استفاده باشد. همراه ما باشید در صفحهی جدید؛ #فراخوان_شعر
https://eitaa.com/Farakhane_sheer
🔺لطفا این پیام را برای شاعران، گروهها و کانالهای ادبی و همهی علاقهمندان به شعر ارسال کنید.
نشستی و قسم خوردی که گل را باغبان باشی
نگهبان غرور باغ از شر خزان باشی
رها شد تندباد از جانب دستان اهریمن
کمر بستی که تا پابند سرو مهربان باشی
هجوم آورد سرمای دی و بر شهر غالب شد
سر از بهمن در آوردی که تا والفجرخوان باشی
زمستان را به سر کردی ولی هنگام ان امد
که پشتیبان باغ از التهاب این و ان باشی
به خون ها مرتع احساس ما خوب آبیاری شد
مقدر شد که تا میراب این خون روان باشی
چه طوفان ها که بر پا شد برای انسداد رود
زمانی کم نیاوردی در آن سو دیده بان باشی
نبود آسان رسیدن تا به اوج قله های دور
به پا ماندی که تا همسایه ی خورشیدمان باشی
زمین را شاد تا بینیم از لبخند پر مهرت
نشستی و قسم خوردی که گل را باغبان باشی
#حسین_اصغری_سوادکوه
#عضوکانال
@golchine_sher
سکوتت معنی آرامش ماقبل طوفان بود
میان چشمهایت واژه ی تدبیر پنهان بود
نگاهت بارش باران عشق از ابر آرامش
گل امیدواری با حضورت سبز و خندان بود
دلت دریایی از شور و امید و غیرت و ایثار
به بانگ "یا حسینت" کاخ استکبار ویران بود
"اَشدّاءُ علَی الکُفّار" یعنی واژه ی قهرت
که پایان حضور داعش و طاغوت دوران بود
فلسطین،شام، لبنان و عراق و هرکجا بودی
تمام خوابهای دشمن از نامت پریشان بود
پگاه سرخ آدینه پر از عطر شهادت شد
زمستان بود و با یاد تو همرنگ بهاران بود
به دستان جدایت بیرق دین را علَم کردی
همه دیدند راهت امتداد راه قرآن بود
کدامین روضه را بر شانه های کربلا خواندی
که چشمان نماز رهبرت هم غرق باران بود
تو سردار هزاران لشگر ملک سلیمانی
قیامت در قیامت بعد تو هر جای ایران بود
#مجتبی_باقی
#عضوکانال
#سردار_دلها
@golchine_sher
#امام_رضا_ع
تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود
شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود
مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند
شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود
تو به ما پا می دهی و ما کَلیمت می شویم
لال هم در این حرم مرغ سخنگو می شود
دست خالی بودن ما نیست کتمان کردنی
دست ما هر بار سائل می شود، رو می شود
چشم جاری از تمام چشمه ها بالاتر است
آب سقاخانه هم محتاج این جو می شود
این مژه هایم اگر پیش تو باشد بهتر است
لااقل یک گوشه از صحن تو جارو می شود
پنجره پولاد تو آخر شفایم می دهد
باز هم در صحن های تو هیاهو می شود
#علی_اکبر_لطیفیان
@golchine_sher
قدر یک یارانه هم امّید در جانش نبود
سفره ی دل پهن، اما لقمه ای نانش نبود
آدمک های سرِجالیز همدردش شدند
آدمی این سال ها یک بار مهمانش نبود
خسته بود از بس که فانوسش بدون نور بود
ذرّه ای خورشید حتیٰ کنج ایوانش نبود
کفش هایش را که پا می کرد باران می گرفت
شانه ای، دستی، پناهِ پشت لرزانش نبود
شادی اش را کـدخدای دِه از او دزدیده بود
چون نمک پرورده ی نان و نمکدانش نبود
هفت سال قحطی اش طی شد ولی امسال هم
قطره ی آبی به روی داغ سوزانش نبود
او که جای مُهرِ پیشانی ، زبانش پینه بست
پس چه شد دیگر خبر از صوت قرآنش نبود
دردهایش را شبی بر گردن خود بست و رفت
جز طنابِ محکمِ اعدام درمانش نبود
#سمیه_پرویزی
#عضوکانال
@golchine_sher
آمد بهار و میل شکفتن نمانده است
از بس که زخمی ام غمِ مردن نمانده است
بخشیده ام به چشم نگارم بهشت را
سارق چه می بری که جز این تن نمانده است
ای شیخ آب شهر پر از خون بینواست
حکمی برای پاکی و شستن نمانده است
جانا خدا بس است محبت نثار کن
چشمی اگر برای تو روشن نمانده است
وقتی که نرخ نان جو از جان گرانتر است
سرباز جان فدا برو میهن نمانده است
کودک سرش به سطل زباله کشید و گفت
این «گربه» بی غذاست که بر من نمانده است
#مختار_فعلی_شاهد
#عضوکانال
@golchine_sher
21.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"آغوش خود را باز، کن فصل زمستان است"
در اوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یعنی که باید گرم باشیم از، تنور عشق
آب و هوای شهر وقتی برف و بوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان قلب ما امید مهمان است
بر گیسوی یلداییام شانه بزن با عشق
یلدا شروع عاشقی های فراوان است
ما در دو پیکر مثل یک روحیم باور کن
یعنی نفسهایت برای جسم من جان است
وقتی هوا بس ناجوانمردانه سرداست آه!
آغوش گرم و مطمئنی چاره ی آن است
فرقی ندارد که زمستان است یا پاییز
با تو تمام فصل ها رنگ بهاران است
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
#عضوکانال
@golchine_sher
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریهی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانهام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت
امید عافیتم بود روزگار نخواست
قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت
زهی بخیل ستمگر که هرچه داد به من
به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت
چو دود بی سروسامان شدم که برق بلا
به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نفسکش که در جوانه گرفت
دل گرفتهی من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریهی شبانه گرفت
#هوشنگ_ابتهاج
@golchine_sher