eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
749 عکس
260 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم صدف وجود تو مانند گوهر است شان تو از تمام خلایق فراتر است بابا اگر علی بشود پس تو مادری از این جهت ولادت تو روز مادر است سوگند میخورم که تو همتا نداشتی غیر از علی که هست که با تو برابر است؟! وقتی خدا به عرش خوش مدح خوان توست وقتی که دست بوس تو شخص پیمبر است دیگر چگونه از تو بگویم که وصف تو با این زبان الکن من نامیسر است... دنیا که جز عذاب برایت نداشته اوج ظهور شان تو فردای محشر است مانند یک پرنده که دنبال دانه است چشم تو مادرانه بدنبال نوکر است قرآن تمام وصف مقامات فاطمه است یک گوشه از تجلی آن قدر و کوثر است این گوشه ای ز شان و مقام کنیز اوست با یک نگاه فضه ی او خاک ها زر است پس کیمیا خاک کف پای فضه است پس توتیا غبار قدم های قنبر است هرکس گدای فاطمه شد بی نیاز شد عالم گدای سفره ی زهرای اطهر است حافظ که خوب گفته ولی فکر می کنم این گونه ما اگر که بگوییم بهتر است "ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم" وقتی بدست فاطمه روزی مقدر است @golchine_sher
برای من حسابت باید از مردم جدا باشد که خوشبختی کنارت قصه ای بی انتها باشد خیالت هم نشین هر شبم هست و نمی خواهم که شمعی اشک ریزان شاهدِ این ماجرا باشد سکوتت حرفهای دلنشینی در خودش دارد نباید دل اسیر جمله هایی نخ نما باشد پناه آوردم از دنیا به شهر امنِ تنهایی جنون خسته ام تصمیم دارد بی صدا باشد تو در رویا نمی گنجی و با دنیا نمی خوانی کنارت آزمون عشق ، باید در خفا باشد مرا پرواز دادی، آسمان را با تو حس کردم چه خوبست آدمیزاد از تعلق ها رها باشد ‎‌‌‌‌‌‎ @golchine_sher
اسرار غمش گفتم در سینه نهان دارم رسوای جهانم کرد این رنگ پریدن‌ها @golchine_sher
گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود، زندگی، عشق، اسارت، قهر و آشتی، همه بی معنا بود @golchine_sher
چیزی نمانده خاطرم از نان مادرم چیزی به‌غیر تاول دستان مادرم تنها اتاق خلوت رؤیای کودکی… شاهانه بود چادر ارزان مادرم قایم که می‌شدیم کسی کارمان نداشت در چادر گرفته به‌دندان مادرم وقتی که از زمین و زمان خسته می‌شدیم سر می‌گذاشتیم به دامان مادرم اقساط ماهیانه بابای کارگر کم بود در مقابل ایمان مادرم غیر از دعا به حال من و خواهران من چیزی نبود در تب و هذیان مادرم یادش به‌خیر… شانه به موهام می‌کشید قربان گیسوان پریشان مادرم یک سفره پر از برکت پهن کرده‌ام با پول تانخورده قرآن مادرم هرگز قسم به جان عزیزش نخورده‌ام دلتنگ مادرم شده‌ام… جان مادرم کو شانه‌ای که سر بگذارم به‌روی آن حالا که آمده‌ست سر شانه مادرم از روزگار درس فراوان گرفته‌ام اما هنوز طفل دبستان مادرم وقتی که از زمین و زمان خسته می‌شدیم سر می‌گذاشتیم به دامان مادرم @golchine_sher
کاش یک نانوا بودم، یک خیاط، دست فروش دوره گرد، پزشک، وزیر، یک واکسیِ کنار خیابان! کاش کسی بودم که  تو را نمی‌شناخت، کاش دلم از سنگ بود، کاش اصلا دل نداشتم ... کاش یکی از آجرهای خانه‌ات بودم، یا یک مُشت خاک باغچه‌ات، کاش دستگیره‌ی اتاقت بودم تا روزی هزاربار مرا لمس کنی ... کاش من تو بودم، کاش تو من بودی، کاش ما یکی بودیم، یک نفرِ دوتایی ...! @golchine_shear
قصدِ رفتن مکن ای دوست که با رفتن تو دل ز ما می رود و، نیمه‌ی جان میماند! @golchine_sher
جهان بی‌تو مرا ذره ذره خواهد کشت کـفـاف زندگی‌ام را نمی‌دهـد یـادت...! @golchine_sher
امشب دلم دوباره تو را خواست از خدا آه ای دعای هر شب من! مستجاب شو... @golchine_sher
دل نبستم به جهانی که همه وسوسه است از همه ارثِ جهان یک "تــــــو" برایم کافی ست @golchine_sher
سبزه در دستِ تو و چشم من اما نگران که گره را به هوای چه کسی خواهی زد!؟ @golchine_sher
ای آنکه دوست دارمت، اما ندارمت بر سینه می فشارمت، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت، اما ندارمت می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان در باغ دل بکارمت، اما ندارمت می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل بر سر نگاه دارمت، اما ندارمت @golchine_sher
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و هجری نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب ها برای بیعت با او نمی آیند می آید برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می آید به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می آید @golchine_sher
دلم هوای توکرده هوای آمدنت صدای پای تو آید صدای آمدنت بهارباتو بیایدبه خانه ی دل ما سری به خانه مازن،صفای آمدنت هنوزمانده به یادم که مادرم میخواند زمان کودکی ام قصه های آمدنت حساب کردم ودیدم که باحساب خودم تمام عمرنشستم به پای آمدنت چقدروعده ی وصل تورابه دل بدهم چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت نیامدی ودلم راشکستی ای مولا چه نذرهاکه نکردم برای آمدنت @golchine_sher
نور با آینه وقتی که مقابل باشد ذره کوچکتر از آن است که حایل باشد نور، زهراست و آیینه علی، ذره کجاست که در این بین فقط عاطل و باطل باشد برترین خلقت دنیاست، عجب نیست اگر که علی نیز به زهرا متوسل باشد رو به قبله ست همه عمر، خدا می داند قبله بایست به سمتش متمایل باشد اگر این طرز نماز است که او می خواند ترس دارم که نماز همه باطل باشد دل محال است ولی عقل دلش می خواهد بین زهرا و خدا فاصله قائل باشد فعل اگر چرخش و دسداس اگر مفعول است قید، عشق است اگر فاطمه فاعل باشد یک نفر آمده در را به لگد می کوبد پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد نیمرخ می شود، انگار علی آمده است ماه دیگر به دلش نیست که کامل باشد مانده در دست که راوی بگذارد مرهم بس که بیمار و پرستار شبیهند به هم @golchine_sher
در قحطِ شانه‌های تو باید به هیچکس تکیه نکرد و روی دو پا ایستاد و مُرد... @golchine_sher
صبح آمده،آسمان غزلخوان شده است گرمـــا به تنِ پنــجره مــهمان شده است خــورشید دوبــاره مــــثل ِگـــل میتابد دنــیا پـــُر ازآفـتـابـگردان شــده است @golchine_sher
ای دریغا که پس از آن همه جان بازی‌ها، بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز.. @golchine_sher
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟ @golchine_sher
یوسف شدم انگار دل از قافله بردم از شهر شما پای پر از آبله بردم تقصیر خودم بود که بی رحم نبودم آوای بمم را وسط زلزله بردم دل،شاکیِ دستم شده از بی نمکی ها از دست دو دستم به نمک ها گله بردم دشت غزلم خشک و لبم تشنه ی فریاد پس حنجره در تیر رس حرمله بردم صبری که خدا گفت تحمل نکند کس ایوب شدم جایزه ی حوصله بردم دنبال تو می گشتم و سَعیم همه باطل پژواک صدایی که در این سلسله بردم این شعرتَرَم گریه ی خودکار مرا دید وقتی که غزل بر ورقی باطله بردم @golchine_sher
خوش نعره‌ای است نعرهٔ مستان صبحگاه... @golchine_sher
گاهی خیال می‌کنم از من بریده‌ای بهتر ز من برای دلت برگزیده‌ای از خود سوال می‌کنم آیا چه کرده‌ام در فکر فرو می‌روم از من چه دیده‌ای فرصت نمیدهی که کمی درد دل کنم گویا از این نمونه مکرر شنیده‌ای از من عبور می‌کنی و دم نمیزنی تنها دلم خوش است که شاید ندیده‌ای یک روز می‌رسد که در آغوش گیرمت هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده‌ای! @golchine_sher
چشم یار ار چه هست خواب‌آلود؛ اندرو هرچه فتنه بیدارست ... @golchine_sher
لعنت به خاطرات غم‌انگیز عکس‌ها لبخندهای شیطنت‌آمیز عکس‌ها لعنت به من که شاد کنارت نشسته‌ام لعنت به شادمانیِ یکریز عکس‌ها دلسرد از اینکه این‌همه هستیّ و نیستی دل بسته‌ام به هستی ناچیز عکس‌ها انگار در گذشته‌ی خود گیر کرده‌ام درگیر قاب‌ها و گلاویز عکس‌ها ذهنم جهنّمی شده لبریز خاطرات ذهنم جهنّمی شده لبریز عکس‌ها... ‏ @golchine_sher
کوتاه می شود همه شمعی ز سوختن شمعی که سر به عرش رسانیده، آهِ ماست @golchine_sher