eitaa logo
گلچین شعر
13.7هزار دنبال‌کننده
707 عکس
254 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای قدم هایت راجای جایی که با هم سپری کردیم،درگوشم تداعی میشود ای عشق کجایی که چشمانم به انتظار پیام توست @golchine_sher
این میوه‌ی باران‌زده هرچند که کال است ای عشق مدد کن که به دنبال کمال است یا حسرت آینده و یا داغ گذشته‌ست کاری که روا نیست به ما شادی حال است در خلوت ما _غیر تو_ عالم همه جمع‌اند ای دوست تو را از دل ما جای سوال است! یا جای تو یا غیر تو اینجاست، ولاغیر! جمع تو و غیر تو در این خانه محال است سرمایه‌ی ما بال شکسته‌ست چو فطرس در دایره‌ی سوختگان بال وبال است هرکس که تو را خواست، تو را یافته آخر چون خواستنت ساده‌ترین راه وصال است ما را نظر لطف تو عید است، اگرچه اندیشه‌ی مردم همه دیدار هلال است @golchine_sher
در آن ‌زمان‌ ڪه ‌میان ‌من ‌و تو آشوب ‌است فقط‌ مَرا بغلم‌ ڪن‌ همیـن‌ خودش ‌ڪافیست‌ @golchine_sher
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود، از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم، من که روم خانه به خانه عاقل، به قوانین خرد، راه تو پوید دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید تا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید هر کس به زبانی، صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه بیچاره بهایی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است، زخیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر خیالی به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه @golchine_sher
خوب آمده استخاره برمی گردی با دامنِ پر ستاره بر می گردی مانند کبوتران جَلدی بانو هر جا بِرَوی دوباره برمی گردی @golchine_sher
فراوان کن تو اعمال نکویم را محقق کن به لطفت آرزویم را تو که سرگرمِ اصرارم نمی گردی مبــر با دوریِ خـود، آبرویــم را @golchine_sher
هرگز نرود سایه ی مِهرت از سر حالم شده با دیدن رویت بهتر هی بوسه تعارف نکن از آن بالا ای ماه فقط کمی بیا پایین تر! @golchine_sher
در کوچه های مه زده تکرار می شوم دارم شبیه خاطره ها تار می شوم! دورم همیشه از تو و نزدیک قلبمی از اینهمه تناقض است که بیمار می شوم یک آسمان،غروبم و بغضم و جمعه ها بر شانه های سرد زمان،بار می شوم دیگر بیا و یوسف این چاه را بخر هر روز،بی تو برده ی بازار می شوم اشک از تنور آمده بالا کجاست نوح دارم میان قوم خود انکار می شوم @golchine_sher
باید به دست عشق مسلمانمان کنید اینگونه آمدیم که سلمانمان کنید شرط وصال نیست بجز رنج انتظار در انتظار صبح پریشانمان کنید گم گشته ایم و راه به جایی نمی بریم با اشک آمدیم که احسانمان کنید از بس طبیب وار به ما لطف می کنید بیمار گشته ایم که درمانمان کنید یک صبح می رسد با بانگ و یک قیام از جانب حجاز که مهمانمان کنید ما دل سپرده ایم ای روزگار سخت هرگز نمی شود پشیمانمان کنید @golchine_sher
من عاشقـــم بگذار دلبــر، بی‌خبر باشد بگــذار او مشغــــول افــــکار دگر باشد اصــلاً چــــرا او را گـرفتار خودم سازم بگــذار او پـــروانه‌ی هر بــام و در باشد دلتنـــگی ‌ام را با شب تاریــــک می‌گویم حتی اگـــر آن شب برایـم بی‌سحر باشد بیتــا‌ب‌دل، دنبـــال آرامش نخــواهد بود عاشق‌ همان بهتر که‌ عمـری دربه‌در باشد کم نیست گنجشکان زخمـی‌بال در جنگل بهتــر، پرستوی تو هم بی بال و پر باشد دیریست راه خانه را مـرغ دلم گـــم کرد اصلاً همــان بهتــر که مفقـــودالاثر باشد دیرآمــــدی هرچنـــــد امـــا زودتر برگرد دشتم نه جای آهــوی پرشور و شر باشد من کوچــه‌ای سمت خیابان‌های اندوهم از جنس غم، هر روز در من رهگذر باشد برعکس گیسوی بلنـد و مــوی افشــانت بگـــذار فصـــل آشنـــایـی مختصر باشد کمتر به فکــر دلبـــری‌های تو خواهم بود هرچنــد در من شور عشقت بیشتر باشد با این‌همه از دوری‌ات حرفی نخواهم زد درمن اگــــر اندوه دنیـا، شعلــه‌ور باشد صبــح نشاط‌انگیــــز شالیــــزارها، با تو بگــذار سهم من فقط خــون جگر باشد @golchine_sher
حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد... @golchine_sher
ای روزهای ختم ِ قرآنی خداحافظ لحظاتِ نابِ أدعیه خوانی خداحافظ ای ماهِ نجواهایِ عاشقانه در خلوت شب زنده داری هایِ طولانی خداحافظ ای سفرهٔ افطار! ای شوق ِ لکَ صُمتُ ای بهترین معنایِ مهمانی خداحافظ ای اشکِ جاری در مناجاتِ أبوحمزه ای چشم های خیس ِ بارانی خداحافظ ای جنّتِ جوشن کبیر ای ذکرِ خَلّصنا شبهای قدر ای حالِ عرفانی خداحافظ خوف و رجایِ دلنشینِ وقتِ استغفار ای حسّ بیتابی و حیرانی خداحافظ ای فرصتِ انفاق در پس-کوچهٔ اخلاص ای نان و خرماهایِ پنهانی خداحافظ ای روضهٔ فزتُ و ربّ العکبه در محراب ای فرقِ خونین! زخم ِ پیشانی خداحافظ میگفت شاید بی رمق حیدر شبِ آخر ای عمرِ سرتاسر پریشانی خداحافظ! @golchine_sher
وعده‌ی وصل به فردا دهی و می‌دانی هرکه امروز تو را دید، به فردا نرسد @golchine_sher
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم به طاقتی که ندارم کدام بار کشم... @golchine_sher
هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای درد محبت است که درمان پذیر نیست... @golchine_sher
درد تو هر که یافت دوا آرزو نکرد... @golchine_sher
همه رفتند پی رویت ماه منم و حسرت یک نیم نگاه چه عذابی است که با کوه گناه نشود هیچ نصیبت به جز آه... @golchine_sher
گذشت ماه خدا و دلم گرفته شراره زِ رفتنش دل عُشاق به غم نشسته دوباره چه جوشنی چه مُجیری چه لحظه های خدایی سحرگه و شب قدرش ، چه سوز و اشک و دعایی خوشا بحال دلی که همیشه غرق صفا بود به روزه و به نماز و به بندگیِ خدا بود سحر چه حال خوشی داشت دعا و ذکر و نمازش کنارِ سُفره ی افطار صفا و راز و نیازش فضای رحمت این ماه چه دلربا و جَلی بود میان محفل عُشاق لبم به ذکر علی بود گذشت ماه خدا و چرا نیامده آقا ؟ بگو چه چاره کنم من کجاست یوسف زهرا ؟ اگر چه وقت وداع و رسیده فصل جدایی دلم خوش است به مُحَرم برای اشک و گدایی اگر که ماه دعا رفت اگرچه دل به عزا شد دلم دوباره به یادِ حسین و کرب و بلا شد @golchine_sher
هنوز از شب من چند استکان مانده هنوز قسمت دلگیر داستان مانده کلافه ام وسط خنده اشک میریزم بهار آمده اما غم خزان مانده تورفته ایی و به ظاهر اگر چه آرامم پر است ابر دل  از بغض در دهان مانده دلم گرفته شبیه پرنده ایی زخمی که در دلش غم یک لحظه آسمان مانده فرار میکنم از مبتلا شدن اما کدام شاعر از عشق در امان مانده هنوز حرف دلم را نگفته ام ای وای  چقدر تا غزل آخرم زمان مانده نگیر دست کسی را به فکر من هم باش  تمام شهر مرا با تو یادشان مانده @golchine_sher
امروز دلم ناخوداگاه قلمی می خواست که خودش را روی تکه ای از برگ سپید رقص کنان جای دهد ورفته رفته سیاه شود واز وجود نوشته ها ،واژه ها، جشن شب خود را آغاز کند. @golchine_sher
لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای که پس از دوری بسیار به یاری برسد قیمت گل نشناسد، مگر آن مرغ اسیر که خزان دیده بُوَد پس به بهاری برسد @golchine_sher
دوباره عکسِ تو و یاد ِروزهای ِقدیم چه روزگارِ خوشی بود ،فارغ از تقویم! حیاطِ خانه پُر از یاس های نورس بود که میشدند به تو صبح و ظهر و شب تقدیم هوا همیشه خنک بود و سفره هامان گرم خبر نداشت کسی آشتی و یا قــــــهریم! حواسِ تو به پس انداز ِ دوست داشتن و... حواس من به تو که راس ساعتِ نه و نیم... همیشه رأس همین ساعتی که میگفتم چه دُور دُورِ قشنگی به دور از تحریم!... چه لحظه های خوشی زیر پایمان ...افسوس بیا دوبـــــاره به آن روزگار بـــــــــرگردیم! @golchine_sher
بنويسيد مرا بنده‌ى سلطان نجف بنويسيد كه عالم همه قربان نجف ما غباريم..غبارى زِ خيابان نجف بنويسيد على را گُلِ گلدان نجف وسط عرش بُوَد تختِ سليمانِ نجف آنكه بر خاك ، حياتِ دو جهان داد ، كه هست؟ آنكه بر مُرده زبان داد ، توان داد كه هست؟ آنكه در كعبه خودش اِذنِ اذان داد كه هست؟ تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست... كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف حق بده ! ديدن اين صحن تماشا دارد حرمش هم به خدا هيبتِ او را دارد نه حرم بلكه على عرشِ معلى دارد و اگر كعبه دَرَد سينه‌ى خود ،جا دارد سرِ ما ذبح كنيد بر سرِ ايوان نجف زِ قدومش همه‌ى راه به هم مى‌ريزد دلِ عشاق به ناگاه به هم مى‌ريزد تا ببيند رُخ او ماه ، به هم مى‌ريزد گر على گريه كُنَد ، چاه به هم مى‌ريزد جانِ عالم به فداى شه مردان نجف من على را به خدا رازِ خدا ميدانم ولى‌الله شده منصبِ آقاجانم ها على و بشر و كيف بشر ميخوانم به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم بنويسيد مرا بى سر و سامانِ نجف خلقت هر دوجهان گوشه‌اى از تلميحَش از كران تا به كران دانه‌اى از تسبيحَش فتح خيبر كه نشد معجزه...شد تفريحش و نشد غيرِ على كَس به على تشبيهش بنويسيد على بانىِ ايمان نجف جلوه‌ى ديگرى از جلوه‌ى مولا زهراست روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست غيرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف تا كه در معركه شمشير به دستش اُفتاد دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ ياد دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد... چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد.... چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف تو بر اين سلسله‌ها حق خلافت دارى نه فقط شيعه به دنيا تو ولايت دارى كه در عُقبى تو فقط حُكمِ حكومت دارى به غلامانِ خودت نيز عنايت دارى بطلب اين همه سرمست به ايوان نجف @golchine_sher
به خاطرِ تو زندگی خواهم کرد و روزی رویِ برگ برگِ تمامِ شقایق ها خواهم نوشت که تو با تمامِ نبودنت هم زیباترین دلیل زندگی هستی... @golchine_sher