eitaa logo
متن روضه مقاتل معتبر چهارده معصوم (ع)
1.3هزار دنبال‌کننده
225 عکس
137 ویدیو
32 فایل
🔰 #متن_روضه 🔰 #مقاتل_معتبر_چهارده_معصوم_ع 🔰 #شناخت_شبهات_از_لسان_محققان http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh لینک کانال👆🏻 ارائه صوت ومتن سخرانی ناب از علمای دینی کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ 🔰 🔰 _ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی ای امام‌ رضا آقا جانم،،، _خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی قربون غریبیت برم‌ امام رضا،،، _اغــنیا مکــه روند و فقـــرا سـوی تو آیند _جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی شب شهادت امام رضاست(ع)،،،آی اونایی که آرزوی حرم با صفاش رو دارید اما چند ساله نرفتید،،، (بعد منزل نبود در سفر روحانی) امشب کبوتر دلتون رو با من همراه کنید،،،بریم کنار پنجره فولاد امام رضا،،، _جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی فرمود اباصلت من میرم مجلس مامون،،،ساعتی بعد برمیگردم اگه دیدی عبا رو سرم کشیدم دیگه با من حرف نزن،،،بدان کارم تمامه،،، یا صاحب الزمان،،، اباصلت میگه دیدم امام رضا از مجلس مامون بیرون اومدن،،،عبا روی سر کشیدن،،،حالشون منقلبه،،،هی روی زمین میشینه،،،هی بلند میشه،،، وارد حجره شد،،، صدا زد اباصلت،،، درها رو ببند،،،میخام تنها باشم،،،یه گوشه ای داخل حجره،،،این فرش ها رو کنار زد،،،روی زمین نشست،،،مثل مار گزیده ای از شدت درد به خودش میپیچه و‌ناله میزنه،،، خدایا یدفعه دید یه جوانی اومده،،،یه گوشه ای ایستاده،،، اباصلت میگه اومدم نزدیکتر،،،عرضه داشتم،،،من تمام درها رو بسته بودم شما از کجا وارد شدید،،، فرمود اباصلت،،،اون خدایی که منو از مدینه تا طوس آورده،،،از در های بسته هم عبور میده،،،میگه دیدم تا این‌ آقازاده وارد حجره امام رضا شد،،، حضرت خوشحال شدند،،،از جاشون بلند شدند،،،هی صدا میزدند،،،پسرم خوش آمدی بابا،،، جوانم جواد،،، خوش آمدی بابا،،، فهمیدم میوه‌ی دل امام رضا(ع)،،،آقام جوادالائمه است،،،سر بابا رو در آغوش گرفت،،،دارن با هم نجوا میکنن،،، عجب لحظات سختیه،،،امام رضا داره وصیت میکنه،،،اما طولی نکشید،،،یه دفعه دیدن حضرت آرام آرام چشمانشون رو از این دنیا بستند،،، صدای اقا جوادالائمه به ناله بلند شد،،، اما خود امام رضا(ع) فرمودند: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ همه روضه ها به کربلا ختم میشه،،،اگر اینجا پسر سر بابا رو در آغوش گرفت،،،کربلا قضیه برعکس بود،،،ابی عبدالله سر پسر رو در آغوش گرفت،،، آماده ای بگم یا نه،،، _ســپـه کوفـه و شام استاده _به تماشـای شــه و شــهزاده _شه به روی پســرش افتاده _همه گفتن حسین جان داده اومد کنار جوانش نشست،،،سر علی اکبرش رو به دامن گرفت،،، دلش طاقت نیاورد،،،سر جوانش رو به سینه چسباند،،،دید دلش طاقت نمیاره،،،لحظات آخر،،،خدایا،،، ابی عبدالله چکار کن،،،علی اکبرش داره جلو چشماش جان میده،،، یدفعه دیدند حسین صورت به صورت علی چسبان،،،هی صدا میزنه«عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا» علی جان،،،بابا،،،اُف بر این دنیا بعد از تو علی،،، تسلای دل ابی عبدالله،،،ناله بزن یاحسین،،، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 عرضه بداریم آقا جان،،،یا امام رضا،،،شما رو مظلومانه به شهادت رسوندند،،،اما لحظات آخر دیگه شما تنها نبودی،،،وقتی چشمان مبارک رو باز کردید،،،سر شما روی دامن آقا جوادالائمه بود،،، اما دلها بسوزه برا اون آقایی که،،،داخل گودال قتلگاه،با لب تشنه،سر از تنش جدا کردند،،، امام سجاد هر کاری کرد نتونست بیاد کنار بابا،،،بمیرم، داخل خیمه،از شدت بیماری با صورت به زمین افتاده بود،،،لحظات آخر نتونست بیاد کنار بابا،،،اما،،،یک جایی دیگه اومد،،،کجا؟،،، اون لحظه ای که بنی اسد میخواستند بدنها رو دفن کنند اما متحیر مانده بودند،،،اومد صدا زد،،،بنی اسد!،،،من این بدنها رو خوب میشناسم،،، بنی اسد بیایید_کفن با خود بیارید مگر خـبر ندارید_حسین کفن ندارد با دستان مبارک بدن بابا رو داخل قبر گذاشت،،،حالا میخواد با پدر وداع کنه،،،لبها رو گذاشت روی رگهای بریده حسین،،، _اگــر کشتند چـرا خاکت نکردند _کفـن بر جسم صد چاک نکردند ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 آقای خوبم،،، جان عالم به فدای مظلومیت شما،در عالم غربت به‌ شهادت رسیدید،،،اما وقتی شیعیان خبردار شدن،،، کفن قیمتی آوردند،،،برای تشییع جنازه همه آمده بودند،،،بدن شما رو با عزت و احترام تشییع کردن،،،با چه عظمتی بدن مبارک دفن شد،،، اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله،،، دلها بسوزه،،،برا اون آقایی که بدنش سه روز روی زمین کربلا،،، بدون غسل و کفن،،، ای خدا،،، کاش به همین اکتفا میکردند،،،صدا زدند اسبهاتون رو نعل تازه بزنید،،، ده نفر اونقدر با اسب روی بدن عزیز زهرا اسب دواندند،،، جلو چشمان بچه های حسین،،، جلو چشمان خانم زینب کبری،،،تمام استخوان ها شکست،،، _به کـربـلا کــفــن مگــر بغـیـر بوریا نبود _مگـر حسین فاطمــه عـزیز مصطفـی نبود _مگرکسی که کشته شدتنش برهنه میکنند _مگر که پاره پیروهن به پیکـرش روا نبود
(ادامه روضه بالا) صدای ناله مولا بلند شد... «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» به خدای کعبه رستگار شدم... دیگه علی راحت شد خدا... صدای منادی بین زمین آسمان بلند شد... «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى» تا صدای منادی رو بچه ها شنیدند... دوان دوان اومدند به طرف مسجد... تا رسیدند نگاه کردند دیدند... ای وای... محراب مسجد لاله گونه... فرق بابا رو شکافته اند... تمام صورت خونیه... روی خاکهای محراب هی صدا میزنه... «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» همین جا بود صدای حسنین به ناله بلند شد... 🔸حسن از یک طرف می کرد زاری 🔸حسین از سوی دیگر بی قراری حسنین اومدند کنار بابا... بابا ديگه رمق در بدن نداره... زیر بغل های بابا رو گرفتند... با فرقه شکافته آوردند به سمت خونه... اول عرضه بداریم یا امیرالمومنین... طاقت نداشتی دخترت زینب کبری... شما رو با صورت خونی ببینه... اما یاعلی... کجا بودید آقا خرابه شام... وقتی سر بریده حسنیت رو... برا دختر سه ساله اش آوردند... ای وای.. ای وای... بمیرم.. تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد: وای بابای خوبم... (مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ) بابا بگو ببینم کی سر از تنت جدا کرده...بابا... کی با چوب خیزران به لب و دندانت زده بابا... (مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي) کی منو تو بچگی یتیم کرد... 🔸یتیمی درد بی درمان یتیمی 🔸یتیمی خاری دوران یتیمی بابا نبودی ببینی... از کربلا تا شام... چقدر تازیانه به من زدند...بابا... دیگه طاقت ندارم...بابا ببین تمام بدنم کبود شده... موهای سرم سفید شده... بابا دیگه منم با خودت ببر... یاعلی.. سه ساله حسینت... انقدر کنار بدن بابا ضجه زد... یکدفعه دیدند دختر یک طرف افتاد... سر بابا یک طرف افتاد... عمه جانش زینب دوان دوان اومد نگاه کرد دید... دختر جان به جانان تسلیم کرده... 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ () عرضه بداریم آقا جان... یاامیرالمومنین... طاقت نداشتید دخترتون زینب... شما رو در اون حالت ببینه... کجا بودی آقا... وقتی زینبت... توی شهر کوفه... سوار بر محمل... یکدفعه پرده رو کنار زد... دید سر بریده برادر بالا نیزه... ( یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالًا) ای ماه زینب... (مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا) برادر میدونستم شهیدت میکنند... میدونستم اسیر میشم... ولی باور نمیکردم... یک روزی... سرت رو بالای نیزه ببینم... 🔸سری به نیزه بلند است در برابر زینب 🔸خدا کند که نباشد سر برادر زینب خدای متعال اسم ما رو جزء عزاداران واقعی امیرالمومنین علیه الصلاة و السلام ثبت و ضبط بفرماید عنایت کنید اجماعا صلوات بلندی ختم کنید. https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ 🔰 🔰 _ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی ای امام‌ رضا آقا جانم،،، _خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی قربون غریبیت برم‌ امام رضا،،، _اغــنیا مکــه روند و فقـــرا سـوی تو آیند _جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی شب شهادت امام رضاست(ع)،،،آی اونایی که آرزوی حرم با صفاش رو دارید اما چند ساله نرفتید،،، (بعد منزل نبود در سفر روحانی) امشب کبوتر دلتون رو با من همراه کنید،،،بریم کنار پنجره فولاد امام رضا،،، _جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی فرمود اباصلت من میرم مجلس مامون،،،ساعتی بعد برمیگردم اگه دیدی عبا رو سرم کشیدم دیگه با من حرف نزن،،،بدان کارم تمامه،،، یا صاحب الزمان،،، اباصلت میگه دیدم امام رضا از مجلس مامون بیرون اومدن،،،عبا روی سر کشیدن،،،حالشون منقلبه،،،هی روی زمین میشینه،،،هی بلند میشه،،، وارد حجره شد،،، صدا زد اباصلت،،، درها رو ببند،،،میخام تنها باشم،،،یه گوشه ای داخل حجره،،،این فرش ها رو کنار زد،،،روی زمین نشست،،،مثل مار گزیده ای از شدت درد به خودش میپیچه و‌ناله میزنه،،، خدایا یدفعه دید یه جوانی اومده،،،یه گوشه ای ایستاده،،، اباصلت میگه اومدم نزدیکتر،،،عرضه داشتم،،،من تمام درها رو بسته بودم شما از کجا وارد شدید،،، فرمود اباصلت،،،اون خدایی که منو از مدینه تا طوس آورده،،،از در های بسته هم عبور میده،،،میگه دیدم تا این‌ آقازاده وارد حجره امام رضا شد،،، حضرت خوشحال شدند،،،از جاشون بلند شدند،،،هی صدا میزدند،،،پسرم خوش آمدی بابا،،، جوانم جواد،،، خوش آمدی بابا،،، فهمیدم میوه‌ی دل امام رضا(ع)،،،آقام جوادالائمه است،،،سر بابا رو در آغوش گرفت،،،دارن با هم نجوا میکنن،،، عجب لحظات سختیه،،،امام رضا داره وصیت میکنه،،،اما طولی نکشید،،،یه دفعه دیدن حضرت آرام آرام چشمانشون رو از این دنیا بستند،،، صدای اقا جوادالائمه به ناله بلند شد،،، اما خود امام رضا(ع) فرمودند: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ همه روضه ها به کربلا ختم میشه،،،اگر اینجا پسر سر بابا رو در آغوش گرفت،،،کربلا قضیه برعکس بود،،،ابی عبدالله سر پسر رو در آغوش گرفت،،، آماده ای بگم یا نه،،، _ســپـه کوفـه و شام استاده _به تماشـای شــه و شــهزاده _شه به روی پســرش افتاده _همه گفتن حسین جان داده اومد کنار جوانش نشست،،،سر علی اکبرش رو به دامن گرفت،،، دلش طاقت نیاورد،،،سر جوانش رو به سینه چسباند،،،دید دلش طاقت نمیاره،،،لحظات آخر،،،خدایا،،، ابی عبدالله چکار کن،،،علی اکبرش داره جلو چشماش جان میده،،، یدفعه دیدند حسین صورت به صورت علی چسبان،،،هی صدا میزنه«عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا» علی جان،،،بابا،،،اُف بر این دنیا بعد از تو علی،،، تسلای دل ابی عبدالله،،،ناله بزن یاحسین،،، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 عرضه بداریم آقا جان،،،یا امام رضا،،،شما رو مظلومانه به شهادت رسوندند،،،اما لحظات آخر دیگه شما تنها نبودی،،،وقتی چشمان مبارک رو باز کردید،،،سر شما روی دامن آقا جوادالائمه بود،،، اما دلها بسوزه برا اون آقایی که،،،داخل گودال قتلگاه،با لب تشنه،سر از تنش جدا کردند،،، امام سجاد هر کاری کرد نتونست بیاد کنار بابا،،،بمیرم، داخل خیمه،از شدت بیماری با صورت به زمین افتاده بود،،،لحظات آخر نتونست بیاد کنار بابا،،،اما،،،یک جایی دیگه اومد،،،کجا؟،،، اون لحظه ای که بنی اسد میخواستند بدنها رو دفن کنند اما متحیر مانده بودند،،،اومد صدا زد،،،بنی اسد!،،،من این بدنها رو خوب میشناسم،،، بنی اسد بیایید_کفن با خود بیارید مگر خـبر ندارید_حسین کفن ندارد با دستان مبارک بدن بابا رو داخل قبر گذاشت،،،حالا میخواد با پدر وداع کنه،،،لبها رو گذاشت روی رگهای بریده حسین،،، _اگــر کشتند چـرا خاکت نکردند _کفـن بر جسم صد چاک نکردند ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 آقای خوبم،،، جان عالم به فدای مظلومیت شما،در عالم غربت به‌ شهادت رسیدید،،،اما وقتی شیعیان خبردار شدن،،، کفن قیمتی آوردند،،،برای تشییع جنازه همه آمده بودند،،،بدن شما رو با عزت و احترام تشییع کردن،،،با چه عظمتی بدن مبارک دفن شد،،، اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله،،، دلها بسوزه،،،برا اون آقایی که بدنش سه روز روی زمین کربلا،،، بدون غسل و کفن،،، ای خدا،،، کاش به همین اکتفا میکردند،،،صدا زدند اسبهاتون رو نعل تازه بزنید،،، ده نفر اونقدر با اسب روی بدن عزیز زهرا اسب دواندند،،، جلو چشمان بچه های حسین،،، جلو چشمان خانم زینب کبری،،،تمام استخوان ها شکست،،، _به کـربـلا کــفــن مگــر بغـیـر بوریا نبود _مگـر حسین فاطمــه عـزیز مصطفـی نبود _مگرکسی که کشته شدتنش برهنه میکنند _مگر که پاره پیروهن به پیکـرش روا نبود
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─‌ 🔰 🔰 _ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی ای امام‌ رضا آقا جانم،،، _خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی قربون غریبیت برم‌ امام رضا،،، _اغــنیا مکــه روند و فقـــرا سـوی تو آیند _جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی شب شهادت امام رضاست(ع)،،،آی اونایی که آرزوی حرم با صفاش رو دارید اما چند ساله نرفتید،،، (بعد منزل نبود در سفر روحانی) امشب کبوتر دلتون رو با من همراه کنید،،،بریم کنار پنجره فولاد امام رضا،،، _جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی فرمود اباصلت من میرم مجلس مامون،،،ساعتی بعد برمیگردم اگه دیدی عبا رو سرم کشیدم دیگه با من حرف نزن،،،بدان کارم تمامه،،، یا صاحب الزمان،،، اباصلت میگه دیدم امام رضا از مجلس مامون بیرون اومدن،،،عبا روی سر کشیدن،،،حالشون منقلبه،،،هی روی زمین میشینه،،،هی بلند میشه،،، وارد حجره شد،،، صدا زد اباصلت،،، درها رو ببند،،،میخام تنها باشم،،،یه گوشه ای داخل حجره،،،این فرش ها رو کنار زد،،،روی زمین نشست،،،مثل مار گزیده ای از شدت درد به خودش میپیچه و‌ناله میزنه،،، خدایا یدفعه دید یه جوانی اومده،،،یه گوشه ای ایستاده،،، اباصلت میگه اومدم نزدیکتر،،،عرضه داشتم،،،من تمام درها رو بسته بودم شما از کجا وارد شدید،،، فرمود اباصلت،،،اون خدایی که منو از مدینه تا طوس آورده،،،از در های بسته هم عبور میده،،،میگه دیدم تا این‌ آقازاده وارد حجره امام رضا شد،،، حضرت خوشحال شدند،،،از جاشون بلند شدند،،،هی صدا میزدند،،،پسرم خوش آمدی بابا،،، جوانم جواد،،، خوش آمدی بابا،،، فهمیدم میوه‌ی دل امام رضا(ع)،،،آقام جوادالائمه است،،،سر بابا رو در آغوش گرفت،،،دارن با هم نجوا میکنن،،، عجب لحظات سختیه،،،امام رضا داره وصیت میکنه،،،اما طولی نکشید،،،یه دفعه دیدن حضرت آرام آرام چشمانشون رو از این دنیا بستند،،، صدای اقا جوادالائمه به ناله بلند شد،،، اما خود امام رضا(ع) فرمودند: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ همه روضه ها به کربلا ختم میشه،،،اگر اینجا پسر سر بابا رو در آغوش گرفت،،،کربلا قضیه برعکس بود،،،ابی عبدالله سر پسر رو در آغوش گرفت،،، آماده ای بگم یا نه،،، _ســپـه کوفـه و شام استاده _به تماشـای شــه و شــهزاده _شه به روی پســرش افتاده _همه گفتن حسین جان داده اومد کنار جوانش نشست،،،سر علی اکبرش رو به دامن گرفت،،، دلش طاقت نیاورد،،،سر جوانش رو به سینه چسباند،،،دید دلش طاقت نمیاره،،،لحظات آخر،،،خدایا،،، ابی عبدالله چکار کن،،،علی اکبرش داره جلو چشماش جان میده،،، یدفعه دیدند حسین صورت به صورت علی چسبان،،،هی صدا میزنه«عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا» علی جان،،،بابا،،،اُف بر این دنیا بعد از تو علی،،، تسلای دل ابی عبدالله،،،ناله بزن یاحسین،،، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 عرضه بداریم آقا جان،،،یا امام رضا،،،شما رو مظلومانه به شهادت رسوندند،،،اما لحظات آخر دیگه شما تنها نبودی،،،وقتی چشمان مبارک رو باز کردید،،،سر شما روی دامن آقا جوادالائمه بود،،، اما دلها بسوزه برا اون آقایی که،،،داخل گودال قتلگاه،با لب تشنه،سر از تنش جدا کردند،،، امام سجاد هر کاری کرد نتونست بیاد کنار بابا،،،بمیرم، داخل خیمه،از شدت بیماری با صورت به زمین افتاده بود،،،لحظات آخر نتونست بیاد کنار بابا،،،اما،،،یک جایی دیگه اومد،،،کجا؟،،، اون لحظه ای که بنی اسد میخواستند بدنها رو دفن کنند اما متحیر مانده بودند،،،اومد صدا زد،،،بنی اسد!،،،من این بدنها رو خوب میشناسم،،، بنی اسد بیایید_کفن با خود بیارید مگر خـبر ندارید_حسین کفن ندارد با دستان مبارک بدن بابا رو داخل قبر گذاشت،،،حالا میخواد با پدر وداع کنه،،،لبها رو گذاشت روی رگهای بریده حسین،،، _اگــر کشتند چـرا خاکت نکردند _کفـن بر جسم صد چاک نکردند ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰 آقای خوبم،،، جان عالم به فدای مظلومیت شما،در عالم غربت به‌ شهادت رسیدید،،،اما وقتی شیعیان خبردار شدن،،، کفن قیمتی آوردند،،،برای تشییع جنازه همه آمده بودند،،،بدن شما رو با عزت و احترام تشییع کردن،،،با چه عظمتی بدن مبارک دفن شد،،، اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله،،، دلها بسوزه،،،برا اون آقایی که بدنش سه روز روی زمین کربلا،،، بدون غسل و کفن،،، ای خدا،،، کاش به همین اکتفا میکردند،،،صدا زدند اسبهاتون رو نعل تازه بزنید،،، ده نفر اونقدر با اسب روی بدن عزیز زهرا اسب دواندند،،، جلو چشمان بچه های حسین،،، جلو چشمان خانم زینب کبری،،،تمام استخوان ها شکست،،، _به کـربـلا کــفــن مگــر بغـیـر بوریا نبود _مگـر حسین فاطمــه عـزیز مصطفـی نبود _مگرکسی که کشته شدتنش برهنه میکنند _مگر که پاره پیروهن به پیکـرش روا نبود