روزهای آخر خیلی عجیب شده بود. نگاه ها و حرفهاش.
یادمه روز شنبه حمام رفت و غسل شهادت کرد.
حسابی به خودش رسید. با تک تک اعضای خانواده خداحافظی کرد، اونم با نگاه خاصی که تا حالا ندیده بودم. گفت: دارم می رم زیارت شاهچراغ(ع)
قرار بود توی راه سونوگرافی بابا رو بگیره، برای همین نماز دیرتر رسیده بود حسینیه.
پسر عموم می گفت: اصرار کردم که وایسا با هم می خونیم، من کار دارم. گفته بود: خیلی دیر شده باید نمازم رو بخونم. چند دقیقه ای از ورودش نگذشته بود که صدای انفجار فضا رو پر کرد .
'
#شهیدمحمدجوادعلوی
#شهدای_فارس
شهدای بمب گذاری #ﺭﻫﭙﻮﻳﺎﻥﻭﺻﺎﻝ
#ایام ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷🌱🌹🌱🌷🌱🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫید
همسر بی بدل حضرت طاها او بود
لایق مادری أم ابیها ۜ او بود
نور را آینه هر آینه تنها او بود
مصطفی آن همه تنها شد اما او بود
#آجرک_الله_یا_بقیة_الله🥀
#وفات_حضرت_خدیجه(س)🥀
#تسلیت_باد. 🥀
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🏴🏴🏴🏴
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_دهم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهیده مریم رحیمی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
📹 #کلیپ ...
🤲 #دعای_روز_دهم_ماه_رمضان
🕌 #دعای_ماه_مبارک_رمضان به نیابت و هدیه به شهدا
📡نشردهید
🔹🔸🔸🔹🔸🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⛅صباحڪم بالخیر!
ما را هم از رزق آسمانی تان
نمکـ گیر ڪنید...✨
*ڪہ عاقبتمان بالخیر شود...
و شهادتـــــ هم،عاقبتـــ بہ خیرشدن استــــ ...
شاید رزق امروزمان رانوشتند:#شهادتـــــ !..🕊️🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#لبیک_آسمانی
در سفر مكه همراه حاج مهدي بودم. به هر مقام كه ميرسيديم، حاج مهدي در عبادت و نماز کم نمی گذاشت و مشوّق و همراه خوبي برای ما بود.
رسم است زمان احرام بستن، حاجي بايد لباسهايش را با حولهی سفيد عوض كند و لبيك بگويد تا مُحرم شود. همه اين كار را با خوشحالي و سرعت انجام ميدادند، اما حاج مهدي حال عجيبي داشت. حوله را پوشيده بود، اما لبيك نميگفت. حدود نيم ساعت فقط گريه ميكرد و نماز ميخواند. گفتم: «حاجي سريع لبيك را بگو تا حركت كنيم، دير شد.»
گفت: «من نمي توانم دروغ بگويم. لبيك كه ميگويم، بايد از ته قلب باشد و من هنوز آمادگي آن را پيدا نكردهام.»
نيم ساعتي گذشت تا بالاخره راضي شد و گفت: «لبيك، اللهم لبيك.»
#شهیدحاج_مهدی_زارع
#سالروزتولد🎊🎊
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🍃
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حاج_مهدی_زارع*
* #نویسنده_سید_حمید_سجادی_منش*
* #قسمت_دهم*.
✔️به روایت خانم مرادی همسر شهید
۱۶ سال بیشتر نداشتم.کم سن بودم و راه و رسم زندگی و پیچیدگی های آن هیچ چیز نمی دانستم. اگر کسی به خواستگاری می آمد پدر و مادرم بدون تحمل پاسخ منفی می دادند.نیم که من میخواستم با آنها مخالف بودند یا این که انتظار زیادی داشتم. اصلاً به تنها چیزی که فکر نمیکردم ازدواج بود و زندگی مشترک.برای من ازدواج کردن به معنی ورود به عرصه ناشناخته بود که علاقه ای به درک و فهم آن نداشتم.
مهدی پسر خاله ام بود. چند سالی در نزدیکی ما در خانه اجاره ای زندگی می کرد. باروحیه و اخلاقش تا حدودی آشنا بودم. اما تصور نمی کردم به خواستگاری من بیاید.او ۱۰ سال از من بزرگتر بود و مثل یک برادر به او نگاه می کردم.ولی تقدیر این بود من شریک زندگی او شوم و او شریک که نه بلکه همه زندگی من بشود.
به من روح ببخشد، زندگی ببخشد و صداقت و پاکی بیاموزد.اگرچه اندکی بعد به تماشای پروازش نشستم با دلی شکسته با آن وجود نورانی او وداع کردم و با رویایی زودگذر و مالامال از خاطره های شیرین تنها ماندم.
اوایل سال ۵۸ بود که برادر بزرگتر مهدی مسئله ازدواج ما را پیش کشید.من طبق معمول باید جواب منفی میدادم و پدر و مادرم هم فکر دیگری نداشتند.اما قضایا طوری به هم گره خورد که راضی به ازدواج شدم.
در این میان آنچه که بیشترین تاثیر را در پذیرش من داشت اخلاق شایسته و رفتار متین مهدی بود.هنوز یادم نرفته که آمد و با ادب و تواضع بسیار چند کلمهای با من صحبت کرد.
من حرفی نمی زدم و ساکت بودم از این رسم و رسومات هم چیزی بلد نبودم و برایم تازگی داشت. اما حرف هایی زد که به دلم نشست. حرف هایی تازه که تا آن موقع کمتر شنیده بودم.آنجا بود که روزنه ای به رویم گشوده شد و از پنجره دید مهدی به آسمان آبی زندگی نگریستم.
خیلی زود کارها انجام شد و ازدواج کردیم.او در امور صنایع فلزی تبحر داشت و صداقت و درستکاری اساس کارش بود.با وجود او و صفا و صمیمیت در زندگی به کام ما شیرین بود و نگرانی نداشتیم.
برای هر چیز در زندگی برنامه داشت. صله رحم ،حضور در مجالس دعا،کار و تلاش،فداکاری و ایثار،خلاصه برای همه چیز.
با این حال به خاطر التهاب و نگرانیهای آن سال ها و حضور گروه های منحرف و خطراتی که جامعه را تهدید می کرد،در تمامی زنهای انقلاب حضور پیدا میکرد. با روحانیت ارتباط تنگاتنگی داشت و به عنوان یک انسان متعهد برای حفظ ارزش های انقلاب با جدیت تمام می کوشید.از همین رو پس از چند ماه که از ازدواجمان گذشته بود وارد سپاه شد و روند تکامل خود را از آنجا دنبال کرد.
#ادامه دارد
🍃🌷🍃🌷
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ_تصویری
✅ به یاد #شهید_غلام_موسوی
✍ #شهادت یعنی،
متفاوت به آخر برسیم و گرنه،
مرگ پایان همه قصههاست …
#همسفران_آسمانی
#بمب گذاری #حسینیه_رهپویان_وصال
#شهداے_فارس
ایام شهادت
🌷🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫
🌷شب عملیات والفجر 1 بود. تیربارچی دشمن راه را برگردان ما سدکرده بود. خاموش کردن آن جرأت و جسارت خاصی می خواست. خود فرمانده گردان، خانمیرزا، پیش قدم شد و با رشادت از میان خط ممتد گلوله های تیربار شروع کرد به دویدن. انگار تیری که از چله کمان رها شود، با سرعت خود را به سنگر تیربار رساند و تیربارچی را به درک واصل کرد. سریع خودمان را به او رساندیم. با خرسندی از پشت سر گذاشتن تیربار، ناغافل به میدان مینی رسیدیم که نه در آن معبری بود و نه در گردان ما تخریب چی!
مستأصل ایستاده بودیم، که خانمیرزا بی مقدمه شروع کرد به سمت دیگر میدان مین دویدن. در میدان مین می دوید، گرد و خاک و دود و آتش بود که پشت خانمیرزا به آسمان بلند شد...
گرد و خاک و دودها که به زمین نشست، دیدیم خانمیرزا از میدان مین عبور کرده و یک معبر هم برای عبور ما پشت سرش باز شده است. وقتی از جای پای خانمیرزا از میدان عبور کردیم، دیدیم خانمیرزا شده یک پارچه خون. از پشت سرش ترکش نشسته بود تا پشت پایش، اما راه را باز کرده بود..
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢وقتی در جمع فاطمیون قرار میگرفت، یک به یک با نیروها روبوسی میکرد. وقتی به او میگفتم: حاجی نیازی به این کار نیست.
حاج قاسم میگفت: در بین بچهها شاید کسی از اولیای الهی باشد.
راوی:
یک تن از فرماندهان ارشد فاطمیون
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
در ۱۵ سالگے مدتے در جبهـﮧ حضور داشتم
علیرضا 3 ماهـﮧ بود کـﮧ خواب حاج همت را دیدم
بـﮧ او گفتم من سعادت شهادت نداشتم
او گفت: مدتے بعد یکے از اعضاے بدنت را در راه خدا خواهے داد
بعد از تولد علیرضا پزشکان گفتند کـﮧ قوزک پایش مشکل دارد
کـﮧ اگر در ۱۲ سالگے عمل کند مشکل برطرف مےشود،من هم براے ۱۲سال بعد براے او نوبت عمل گرفتم
خوابم تعبیر شد،بچه هایم جگرگوشـﮧ هایم بودند
علیرضا در 12 سالگے به شهادت رسید
ﺭاﻭﻱ : #ﭘﺪﺭﺷﻬﻴﺪاﻥ علیرضا و عرفان اﻧﺘﻆﺎﻣﻲ
#ﺷﻬﺪاﻱﺣﺴﻴﻨﻴﻪ_ﺳﻴﺪاﻟﺸﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ
#شب_شهادت
🔸🔸🔸🔸
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(ایه 169 سوره آل عمران)
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند
#ماه_رمضان
#بهار_قرآن
#شهدا
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_یازدهم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهیدان عرفان وعلیرضا انتظامی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
📹 #کلیپ ...
🤲 #دعای_روز_یازدهم_ماه_رمضان
🕌 #دعای_ماه_مبارک_رمضان به نیابت و هدیه به شهدا
📡نشردهید
🔹🔸🔸🔹🔸🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ای شهید🌷
دعا کن ، که ما🤲
از خستگی و غفلت خوابمان نَبَرد
و از قافله ی مهدی فاطمه 💚
جا نمانیم ...
#شهدا گاهی نگاهی
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#سیره_شهدا
🔰از كودكے با خــودم نمــاز می خونــد و روزه می گرفــت .
از نه سالگــے به بعـد ، روزه هـاش رو كامل گرفــت . همیشــه توے درس و تمام مسابقات نفــر اول بــود ، روے نمــرات درسیــش حساس بود . می گفت : « #انقــلاب و #امام_زمــان (عج) ســرباز زرنگ مے خواد . »
🔰، به شهدا به خصوص شهید مطهری و شهید آوینی علاقه خاصی داشت . عکس شهدا رو همه جای خانه می گذاشت . کتاب های شهید مطهری رو خیلی مطالعه می کرد . کلاس های تفسیر و حفظ قرآن و نهج البلاغه شرکت می کرد . کارای خیری که می کرد ، نمی گذاشت هیچ کس بفهمه . دلش می خواست هر کاری از دستش برمیاد برا فقرا انجام بده .
راوی:مادرشهید
🌷
#شهیدمحمدعلےشاهچراغے
#شهداےفارس
#شهادت: بمب گذاری حسینیه سیدالشهداے شیراز
#سالروزشهادت
🌹🍃🌷🍃🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
🌱🌷🌱
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_حاج_مهدی_زارع*
* #نویسنده_سید_حمید_سجادی_منش*
* #قسمت_یازدهم*.
او به محض صدور فرمان مهم حضرت امام در مورد قضایای کردستان،داوطلبان راهی شد و به مدد مردم مظلوم کرد شتافت.اگرچه پذیرفتن این موضوع برای من که شدیداً به او وابسته بودم گران آمد اما به خاطر او تحمل کردم.به او اعتماد داشتم و میدانستم همیشه بهترین راه را انتخاب میکند.
از کردستان که برگشت در سپاه شیراز به کارش ادامه داد تا این که جنگ شروع شد. مهدی درنگ نکرد و در سومین روز تجاوز عراق به جبهه رفت.
تصور می کردم که پس از مدتی باز می گردد و حضور او در جبهه مانند کردستان کوتاه و زودگذر است. اما اشتباه می کردم.او سرشار از نور شده و بوی زندگی اش را تازه آغاز کرده بود سرود لبیک و بتاش و شوق سفر در سینه.
دو سال گذشت و ما صاحب دو فرزند شدیم. حاجی گاه گاهی به شیراز می آمد.برای راحتی ما تلاش می کرد و دوباره راهی جبهه می شد .تا اینکه در اهواز خانه ای اجاره کرد و به آنجا رفتیم.
در آن شهر از نظر مادی و امکانات زندگی با مشکلات زیادی روبرو بودیم .شهر به خاطر جنگ مخاطره آمیز بود و ما خیلی از سختی ها با وجود حاجی به آرامش و اطمینان تبدیل می شد . بچه ها پدرشان را می دیدند آرام می گرفتند .روح قدسی حاجی و رفتار متین او مدت ها من و بچه ها را سرحال نگه می داشت .
یک بار که برای انجام کاری به اهواز آمده بود ،سری هم به خانه زد . بچه ها از او خواستند ما را به گردش در شهر ببرد .در پارک بودیم که حمله هوایی آغاز شد .صدای وحشتناک هواپیماهای دشمن و ضد هوایی هوایی که از شهر محافظت می کردند ، موجب ترس و وحشت بچه ها شده بود .فاطمه دختر کوچکم که از این صداها ترسیده بود ،فریاد زد و در بغل پدرش پنهان شد .حاجی او را در آغوش کشید و فشرد و آرام آرام نجوا کرد که :«ما این مشکلات را تحمل می کنیم تا اسلام مورد تجاوز قرار نگیرد»
شاید کمی تعجب کنید .اما فاطمه با اینکه کوچک بود دیگر ترس به سراغش نیامد و در بمبارانهای بعدی از صدای انفجار وحشتی نداشت.
یک مرتبه هم به اتفاق خانواده شهید کدخدا که در همسایگی ما بودند به مناطق مخروبه جنگی اطراف اهواز رفتیم. در آنجا خاکریز بود و تعدادی تانک سوخته عراقی.
جایی را به ما نشان داد که محل شهادت یکی از دوستانش بود. سمیه و میثم را روی خاکریز نشاند و عکس گرفت.
خوب یادم هست وقتی عکس گرفت و گفت: «می خواهم این لحظه و این جاها در ذهن بچهها به یادگار بماند و وقتی بزرگ شدند یادشان بماند و هرگز دست از اسلام برندارند»
بعد خندید وگفت: «حتماً به آنها بگویید این عکسها را پدرتان گرفته و سفارش کرده که او را فراموش نکنید»
#ادامه دارد
🍃🌷🍃🌷
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍وصیت شهید:
پدر و مادر و خانواده عزیزم ...
اگر خبر شهادت من را شنیدید صبور باشید و بر من گریه نکنید و بر حسین(ع) و حضرت زینب(س) و اهل بیت و مصیبت هایشان گریه کنید ، بنده جان ناقابلی در راه اسلام داده ام ، اما حسین (ع) نه نتها جان خود بلکه تمام اهل بیتش را فدای دین و جهاد در راه خدا کرد. دعا کنید و شاد باشید که خداوند پسرتان عمار را انتخاب کرده و خوشحال و سربلند باشید
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدعماربهمنی
#ایام_شهادت
#شهداے_فارس
🌷🍃🌷🍃
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید دکتر خانمیرزا استواری 💫
🌷خانمیرزا در عملیات والفجر1 به شدت مجروح شده و به تهران منتقل شده بود. یکی از همراهانش نقل میکرد: به اتفاق جمعی از مجروحین جنگ به دیدار حضرت امام(ره) رفتیم. خانمیرزا به علت شدت جراحتش، با ویلچر خدمت امام رسید. یکی یکی در صف ایستاده و خدمت امام(ره) میرفتیم نوبت به خانمیرزا که رسید، تا سرش را به سمت دست امام کشید تا دست امام را ببوسد، امام دستشان را کشیدند تا لب های خانمیرزا به آن نرسد! خانمیرزا جا خورد و گفت:اماما، حتماً لایق بوسیدن دست شما نیستم!
امام فرمودند: نه، شما مقامت بالاتر از این است که دست من را ببوسید!
خودش را از ویلچر روی پای امام انداخت، پای امام اما را بوسید. امام ایشان را بلند کردند. چند دقیقه آرام با هم صحبت کردند که ما چیزی از صحبت های رد و بدل شده نشنیدیم. بعد امام دست در جیب کرده و قرآن کوچکی را که در جیب داشتند به ایشان هدیه کردند. خانمیرزا این قرآن را خیلی دوست داشت که خود سرگذشت عجیبی دارد. بعد از این دیدار بود که به همه می گفت، به جای خانمیرزا او را "روح الله" صدا بزنند و روح الله بدانند.
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#شبیه_شهدا_شویم🍃
به سید میگفتن:
اینا ڪی هستند مياري #هيئت؛
بهشون مسئوليت میدی؟!
میگُفت: ڪسی ڪه تو راه نیست،
اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ
و یه گوشه بشینـه
و شما بهش #بها ندی،
میـره و دیگه هم برنمیگرده
اما وقتی تحویلش بگیری؛
#جذب همین راه میشه!...🦋
#شهید_سیدمجتبـی_علمدار
📕 کتاب علمدار. اثر گروه شهید هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #دست_چدنی
🎞 #روایتی از بمب گذاری حسینیه سید الشهداء شیراز ۱۳۸۷
😭یاد شهدای رهپویان وصال...
#تروریسم_آمریکا
#شهادت
#لحظه_فراق
#شهدای_رهپویان_وصال
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی*
🔹گرامیداشت سالگرد شهادت شهدای رهپویان وصال🔹
🎙سخنران: حجت الاسلام گودرزی
#بامداحی برادر *کربلایی محمد رضا فرخی* 💢
#مکان : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام*
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۲۵ فروردین / از ساعت ۱۷.۴۵*
⬇️⬇️⬇️⬇️
🚨👈 *مراسم طبق دستورالعمل ستاد استانی کرونادر #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔹🔹🔹🔹
پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک:
http://heyatonline.ir/heyat/120
🔺🔺🔺🔺🔺
لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🌙 #ماه_رمضان
🗓 #دعای_روز_دوازدهم_ماه_رمضان
🌹 #یادشهید عبدالحمیدحسینی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
📹 #کلیپ ...
🤲 #دعای_روز_دوازدهم_ماه_رمضان
🕌 #دعای_ماه_مبارک_رمضان به نیابت و هدیه به شهدا
📡نشردهید
🔹🔸🔸🔹🔸🔸🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
•°تو خندیدۍ و چشمانت 🌹
ز یادم بُرد رفتن را 🕊
من از لبخنـ 🌷 ـدت آموختم
ز این دنیا گذشتن را….
#سردار_دلها_حاج_قاسم🕊️
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz