گلزار شهدا
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 📝خاطره آیتالله نوری همدانی از امضا ب
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
زوج نخبه ای که در سقوط هواپیمای✈️ اوکراین جان دادند:
◾محمد صالحه کامپیوتر شریف
◾زهرا حسنی سعدی فیزیک شریف
بعد از مراسم عقد به #گلزار_شهدا_کرمان می روند و در آنجا #حاج_قاسم_سلیمانی را می بینند.
#حاج_قاسم وقتی می فهمد عروس، دختر #شهیدی از دوستان سابق اوست از آنها دعوت می کند که با هم عکس📸 یادگاری بگیرند و می گوید مطمئن هستم این عکس، عکس😍 خوبی خواهد شد.
مرحوم محمد صالحه یکی از قویترین برنامهنویسان ایرانی بود که تحصیلات دکترایش را در دانشگاه🎓 تورنتوی کانادا می گذراند.
در کانادا جلسه #قرآن📔 داشت و قصد داشت پس از اتمام دکترا به #ایران بازگردد.
سال ها مدیر فنی شرکت بیان بود و در تولید محصولات دانش بنیان متعددی نقش کلیدی داشت.
مدال نقره المپیاد کشوری کامپیوتر ۸۲، مقام سوم مسابقات جهانی روبوکاپ شبیه سازی فوتبال ۲۰۰۴، مقام دوم مسابقات جهانی روبوکاپ شبیه سازی امداد ۲۰۰۷، مقام هفتم مسابقات ACM منطقه ای غرب آسیا ۲۰۰۹، مدال طلای المپیاد دانشجویی کامپیوتر ۸۹ بخشی از افتخارات علمی او بود.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
✍روایتی از حجتالاسلام کاظمی کیاسری
امان از این ترکشها! چه دردها که به جان حاجی نمیانداختند.
مدام دردش را میخورد. یادم هست بعضی وقتها #قرآن که میخواست بخواند،
گردنبند طبی میبست.
دائم بدنش را به هم فشار میداد تا شاید دردش کم شود. میخواستیم تنش را ماساژ بدهیم نمیگذاشت.
میگفت: «این درد مال منه، عادت میکنم»،
میگفتم: «خب حاجی چرا این رو همیشه نمیبندی به گردنت؟ دردت رو کمتر میکنهها.»
میگفت: «من ببندم نیرو چی میگه؟ نمیگه #حاج_قاسم چش شده؟»
ناراحتیام را که دید، خندید.
ــ این دردها یادگاری رفقای شهیدمه. اینها نباشه یادم میره کی هستم.
با این دردها یاد شهدا میفتم، یاد حسین #یوسف_الهی ، یاد احمد #کاظمی. اونا نمیدادن بدنشون رو کسی ماساژ بده.
بعد مکثی کرد و گفت: «این درد خیلی مهم نیست، درد مردم و درد دین آدم رو میکشه.»
📚منبع: سلیمانی عزیز،
انتشارات حماسه یاران، ص۱۶۲
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال _گلزار_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💌 #وصـــیت_شهیـــد* 💌
*از شمـــا ميخواهـــم كہ جنازه مـــرا #گلبـــاران نكنـــيد. چــون كہ جنـــازه #امـــام_حســـن مجتبے(ع) را تيــرباران ڪردند.* 😭
🎙️در#تشـــييع جنــازه ام آواے #قـــرآن ســـر دهيــــد تا منافقيــــن از صداے آن گوشــشان ڪر و چشمشـــان بــخاطر شـــما ڪور شـــود 🔊
#شهیـــدحسيــن_سلیمانی
#شهدای_فارس
🏴🏴🏴🏴
🦋-┅─🍃-🦋
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
✍ #ڪلام_شـهید
در طول #زندگىام دلم♥️ مىخواست كه كسى را پيدا كنم و #حرف دلم را با او بگويم تا اينكه خدارا پيدا كردم و او مرا طلبيد 😍و دستم را گرفت و مرا به سر #منزل مقصود هدايت كرد. در اين مواقع هدف بايد الهى باشد. از طرف اينجانب حقير 😊به برادران گرامى #مسجد بگوييد كه سعى كنند معنويت را از دست ندهند ❌و معنويت شما در حال از دست رفتن است. #قرآن بخوانيد. خداوند مىگويد كافران👹 از قرآن همان كتاب الهى ترس دارند و هميشه به قرآن #مسلح باشيد. وصيت مىكنم كه اگر پيكرم ⚰به شيراز آمد به هنگام به خاك سپردنم #چشمانم را باز بگذاريد تا منافقين و كفار بفهمند كه شـ🌷ـهيدان #كوركورانه به اين راه نرفتهاند و مقلد امام بودهاند ☝️و امام را مىشناسند. برادران من سعى كنيد #شهدا را از ياد نبريد...🚫
#شهید_مهدی_نظیری🌷
#ﺷﻬﻴﺪﺣﻀﺮﺕ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ_ﺷﻴﺮاﺯ
#شهدای_فارس 🌹
🍁🌹🌷☘🍁🌹☘
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#شهــیدسلامت_شیرازے_کہ_ایام_باردارےدست_ازخدمت_برنداشت😭
🔰مےگفت :اگر از این #لباس سفـید به رو سپیـدے رسیـدیم #هنـر ڪردیم. براے داغ بیــماران ڪروناییاش در خانه اشـک میریخت😭 و میگفت شرمنده خانواده آنها شدیم. بالای سر بیماران #قرآن میخواند.😔
هر وقت صحـبت #مرخصے میشد میگفت: این روزهـا مـردم به ما نیاز دارند.
🔰وقتے #حاج_قاســم شهید شد، مریم گفت: باید برای #تشییع جنازه کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب #شهادت میکرد.💔
#شهیده_مریم_رحیمے
#شهداےفــارس
#شهداےسلامت
#سالروزشهادت
هدیه به این شهید #صلوات
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_گلزارشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ
🔸 #روایت #شهید_سلیمانی از عملیات #کربلای۴
💠 در عملیات کربلای۴، وقتی به صورت بچهها نگاه میکردم، احساس میکردم سورههای #قرآن در مقابلم هستند...
#کربلای۴
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
#ڪانال_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد
⭕️ #خیابــان_شهداےغریب_شیــراز ⭕️
از خیابان شهــداےشیــراز آرام آرام در حال گــذر بودم!
🌸 در اولــین کوچـہ کہ #پرچــم یا مهدے داشــت شهــید عبدالحمیــد حسینے را دیدم....
عبــدالحمید با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامــم را صـــدا زد!
گفت: اگہ یک #قــدم به طرف امــام زمان عج بردارے امــام صــد قدم بہ طرف شمــا مے آید! !
چه کردی...چــند قدم بہ طرف امــام زمانت بر داشتے؟؟
جوابــی نداشــتم؛ســر به زیر انداخــته و گذشــتم...
🌸دومــین کوچــہ #شهـــید محــمد اسلامے نســب ؛
پرچم ســبز #یازهــرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حـــال و هـــوای عجیبے رقـــم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
محـــمد آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشـــم توسل بود به ائمــہ اطــهار بخصــوص حضرت زهرا بود..
چه کردے؟
جوابے نداشتم و از #شـــرم از کوچه گذشــتم...
ولے مےدیدم کہ تــا نــام بے بے حضـرت زهــرا (س) را بــرد #اشکــش جارے شد ...
🌸به سومین کوچـــه رسیدم!
شهید علــے کسايے ...
به صدایی ملایـــم،اما محکم مرا خواند!
گفــت: #قـــرآن و #نهــج_البلاغه در کجای زندگــے ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستــــم جواب دهم!
مے دانستــم خودش #استــادقرآن و #نهج_البلاغة هســت...
با چشماني که گوشــه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتـــم...
🌸به چهارمین کوچــه!
کوچـــہ شهید محــمد ابراهیمے...
مثل عکسهایــش ، لبخنــد بر روے لب داشــت
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفــت : با چــة کسانے تــا حالا ارتباط داشتے
گفتم : ارتباط؟...خجالــت کشیــدم چیزے بگویمـ....
با خنده زیبایــش ادامہ داد: اصــل ارتباط با خداســت !!!
گفت اگر #واجــباتـــ را انجــام دادي، #نمازت را ســـروقت خواندے، #محرمــات را ترک کردے در زندگے پیروزے وگـــرنہ بقیــہ کشکــہ!
همچــنان که دستــانم در دســتان شهیــد بود!
از او جدا شـــدم و حرفے برای گفــتن نداشتــم...
🌸به پنجـــمین کوچه و شهـــید خـادم صادق رسیدم...
صداي نجـــوا و #مناجـــات شهــید می آمد!
حاج منصــور ...
...#دعــاے کمیــل مے خوانــد....
چقــدر با اخلاص می خواند
حضورم را متوجـــه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوے ام...
از دعــا خواندنـــم
گذشتــم...
🌸ششمین کوچه بہ نام شهیــد عباس دوران..
با جذبہ بــود..ـ
خودش یہ عده را جمــع کرده بود
مشغول تــدریس بود!!!:
مــبارزه با #هواے_نفس،نگهـــبانے #دل، #پرواز بہ سوے پرودگارو #شجــاعت در راه دین...
کــم آوردم...
من کجا ..#شاگردے او کجا!! ...
گذشتـــم....
🌸هفتمین کوچه انگار مثل زینبیہ بود!
بلـــه؛
شهید عبداللہ اســکندرے...
کنار اوهم شهیــد شیبانے، همه مدافعــان حرم بودند ...
عکــس هاے عزیزانشان در دستشان بود....
یکے پدر ، یکے مادر، یکے همســر
چشمم به عکس فرزند شهید علمدارے افتاد ...
دختر بدون پدر چہ حالے دارد ؟!
میخواستــند بگویــند: مـا تو این دوره و زمانہ از همہ چیزمــان #گذشتــیم ....
تو چہ کردے؟
از کم کارے ام شــرمنده شــدم و گذشتم...
😔😔
دیگر ادامہ نــدادم....
از #حـــرف تا #عمــــل!
فاصله زیــــاد بود...
دیگـــر پاهــایم رمـــق نداشت!
افتــادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
#فقط یک جملہ گفتــم : #شهــداےغریب_شهرم... شرمنده ام!!!
#تمـــام
🌷🌺😭😭🌺🌷
🔴 *از کوچه پس کوچه های دنـــیا!
بی شهدا،نمے تــوان گـــذشت...*
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
*ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ*
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#شهــیدسلامت_شیرازے_کہ_ایام_باردارےدست_ازخدمت_برنداشت😭
🔰مےگفت :اگر از این #لباس سفـید به رو سپیـدے رسیـدیم #هنـر ڪردیم. براے داغ بیــماران ڪروناییاش در خانه اشـک میریخت😭 و میگفت شرمنده خانواده آنها شدیم. بالای سر بیماران #قرآن میخواند.😔
هر وقت صحـبت #مرخصے میشد میگفت: این روزهـا مـردم به ما نیاز دارند.
🔰وقتے #حاج_قاســم شهید شد، مریم گفت: باید برای #تشییع جنازه کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب #شهادت میکرد.💔
#شهیده_مریم_رحیمے
#شهداےفــارس
#شهداےسلامت
#سالروزشهادت
هدیه به این شهید #صلوات
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭕️ #به_مناسبت_روزشیراز⭕️
☝️از خیابان #شهــداےشیــراز آرام آرام در حال گــذر بودم!
🌸 در اولــین کوچـہ کہ #پرچــم یا مهدے داشــت #شهــیدعبدالحمیــد
حسینے را دیدم....
عبــدالحمید با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامــم را صـــدا زد!
گفت: اگہ یک #قــدم به طرف امــام زمان عج بردارے امــام صــد قدم بہ طرف شمــا مے آید! !
چه کردی...چــند قدم بہ طرف امــام زمانت بر داشتے؟؟
جوابــی نداشــتم؛ســر به زیر انداخــته و گذشــتم...😔
🌸دومــین کوچــہ #شهـــید محــمد اسلامے نســب ؛
پرچم ســبز #یازهــرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حـــال و هـــوای عجیبے رقـــم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
محـــمد آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشـــم توسل بود به ائمــہ اطــهار بخصــوص #حضرت_زهرا بود..
چه کردے؟
جوابے نداشتم و از #شـــرم از کوچه گذشــتم...
ولے مےدیدم کہ تــا نــام #بے بے حضـرت زهــرا (س) را بــرد #اشکــش جارے شد ...😔
🌸به سومین کوچـــه رسیدم!
#شهیدعلــےکسايے ...
به صدایی ملایـــم،اما محکم مرا خواند!
گفــت: #قـــرآن و #نهــج_البلاغه در کجای زندگــے ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستــــم جواب دهم!
مے دانستــم خودش #استــادقرآن و #نهج_البلاغة هســت...زندگی این از تولد تا شهادت در غدیر رقم می خورد..
با چشماني که گوشــه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتـــم...
🌸به چهارمین کوچــه!
کوچـــہ #شهیدمحــمدابراهیمے...
مثل عکسهایــش ، لبخنــد بر روے لب داشــت
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفــت : با چــة کسانے تــا حالا ارتباط داشتے
گفتم : ارتباط؟...خجالــت کشیــدم چیزے بگویمـ....
با خنده زیبایــش ادامہ داد: اصــل #ارتباط با خداســت !!!
گفت اگر #واجــباتـــ را انجــام دادي، #نمازت را ســـروقت خواندے، #محرمــات را ترک کردے در زندگے پیروزے وگـــرنہ بقیــہ کشکــہ!
همچــنان که دستــانم در دســتان شهیــد بود!
عرق شرم از این شهید بر صورتم نشست . از او جدا شـــدم و حرفے برای گفــتن نداشتــم...
🌸به پنجـــمین کوچه و #شهـــید خـادم صادق رسیدم...
صداي نجـــوا و #مناجـــات شهــید می آمد!
حاج منصــور ...
...#دعــاے کمیــل مے خوانــد....
چقــدر با اخلاص می خواند
حضورم را متوجـــه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوے ام...
از دعــا خواندنـــم
گذشتــم...از امر معروف میگفت و تکلیف هر انسان
و فهمیدم چقدر من بی عمل هستم ....😔
🌸ششمین کوچه بہ نام شهیــد عباس دوران..
با جذبہ بــود..ـ
خودش یہ عده را جمــع کرده بود
مشغول تــدریس بود!!!:
مــبارزه با #هواے_نفس،نگهـــبانے #دل، #پرواز بہ سوے پرودگارو #شجــاعت در راه دین...
کــم آوردم...
من کجا ..#شاگردے او کجا!! ...
گذشتـــم....
🌸هفتمین کوچه انگار مثل زینبیہ بود!
بلـــه؛
#شهید عبداللہ اســکندرے...
کنار اوهم #شهیــد شیبانے، همه مدافعــان حرم بودند ...
عکــس هاے عزیزانشان در دستشان بود....
یکے پدر ، یکے مادر، یکے همســر
چشمم به عکس فرزند #شهید علمدارے افتاد ...
دختر بدون پدر چہ حالے دارد ؟!
میخواستــند بگویــند: مـا تو این دوره و زمانہ از همہ چیزمــان #گذشتــیم ....
تو چہ کردے؟
از کم کارے ام شــرمنده شــدم و گذشتم...
😔😔
دیگر ادامہ نــدادم....
از #حـــرف تا #عمــــل!
فاصله زیــــاد بود...
دیگـــر پاهــایم رمـــق نداشت!
افتــادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
🇮🇷 شهر #شیراز کوچه های زیادی دارد
با یاد #شهدای غریبی که همچنان ناشناخته اند
#فقط یک جملہ در ذهن دارم : #شهــداےغریب_شهرم... شرمنده ام!!!
#تمـــام
🌷🌺😭😭🌺🌷
🔴 *از کوچه پس کوچه های دنـــیا!
بی شهدا،نمے تــوان گـــذشت...*
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
*ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ*
..,...........
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🚨به مناسبت یادواره شهیده رحیمی امروز ، در گلزارشهدای شیراز
💢 #شهــیدسلامت_شیرازے_کہ_ایام_باردارےدست_ازخدمت_برنداشت😭
🔰مےگفت :اگر از این #لباس سفـید به رو سپیـدے رسیـدیم #هنـر ڪردیم. براے داغ بیــماران ڪروناییاش در خانه اشـک میریخت😭 و میگفت شرمنده خانواده آنها شدیم. بالای سر بیماران #قرآن میخواند.😔
هر وقت صحـبت #مرخصے میشد میگفت: این روزهـا مـردم به ما نیاز دارند.
🔰وقتے #حاج_قاســم شهید شد، مریم گفت: باید برای #تشییع جنازه کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب #شهادت میکرد.💔
#شهیده_مریم_رحیمے
#شهداےفــارس
#شهداےسلامت
#سالروزشهادت
هدیه به این شهید #صلوات
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#وداع_آخــر😭
💠حاج جواد ســرسجاده بود...
لقمه شــام روکه توی کیفش گذاشتم.
آخرین باری که اسمم روبه زبون اورد
کنارش او رو به قبله بود..
حرفاش بوی وصیت میداد.
گفــــت:
عزیزمن، همیـشه نیمـه پرلیوان رو ببیـن مثبـت نگـرو دور اندیـش باش!!
وقتے یه مـرد بالاےسـر زن و بچه اش هسـت خدا بواسـطه او خانواده شــو ارتزاق میکنه..اما وقتی این مرد برای خدا میره دیگه خدا مستقــیم به این خانـواده رزق و روزی میده
حالا اگـه این زن فڪر ڪنه مسائل عاطفیمون، مسائل مالیمون چی میـشه؟بچـه هام؟ آیندمـون بی حضــورمرد خونــمون؟
این زن نمیتــونه مشکـلات زندگیش روحل کنه ودرمونده میشــه.
امــا اگه اینطــور فڪر ڪنه خدایے ڪه شوهــرم به خاطــرش رفــته از او مهربونتر،داراتر، نزدیکتر ، داناتر ، غنےتر ... هسـت تحمــل سختیها براش آسونتر میشه و قــدرت حل مســائل زندگیــش و پیدا میکنـــه.....
عــزیز من زیاد #قــرآن بخــون، تو از همکلامےزیاد با هر کسےخســته میشے، حتے من ڪہ شوهــرتم...
اما وقتے قــرآن میخونے خدایے با تــو حرف میزنه که از رگ گردن به تو نزدیکتــره...👌
#شهیــد محمدجواد روزیطلب
#شهداےفارس
#کربلای۵
#سالگردشــهادت
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷خانمیرزا در عملیات والفجر1 به شدت مجروح شده و به تهران منتقل شده بود. یکی از همراهانش نقل میکرد:
به اتفاق جمعی از مجروحین جنگ به دیدار حضرت امام(ره) رفتیم.
خانمیرزا به علت شدت جراحتش، با ویلچر خدمت امام رسید.
یکی یکی در صف ایستاده و خدمت امام(ره) میرفتیم و دست امام را میبوسیدیم و امام هم صورت بچه ها را می-بوسیدند.
نوبت به خانمیرزا که رسید، تا سرش را به سمت دست امام کشید تا دست امام را ببوسد، امام دستشان را کشیدند تا لبهای خانمیرزا به آن نرسد!
خانمیرزا جا خورد و گفت:
«اماما، حتماً لایق بوسیدن دست شما نیستم!»
امام فرمودند: «نه، شما مقامت بالاتر از این است که دست من را ببوسید!»
اشک از چشمهای خانمیرزا جاری شد و خودش را از ویلچر روی پای امام انداخت، دمپائی امام را بیرون کشید و شروع کرد به بوسیدن پای امام. امام ایشان را بلند کردند. چند دقیقه آرام با هم صحبت کردند که ما چیزی از صحبتهای رد و بدل شده نشنیدیم. بعد امام دست در جیب کرده و #قرآن کوچکی را که در جیب داشتند به ایشان هدیه کردند.
خانمیرزا این قرآن را خیلی دوست داشت که خود سرگذشت عجیبی دارد. بعد از این دیدار بود که به همه میگفت، به جای خانمیرزا او را "روح الله" صدا بزنند و روح الله بدانند.
#سردارشهید خانمیرزا( روح الله) استواری
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشر مطلب با شما