eitaa logo
گلزار شهدا
5.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * فاطمه به ذهنش فشار می آورد: «خب چرا یه چیزایی پرسید اما نه خیلی سفت و سخت. اصلا اول من خودم گفتم برادر شوهرم سربازه...» حمید می پرسد :بهش گفتی حبیب چه وقتایی میاد و میره؟! فاطمه که حالا حسابی نگران شده می‌گوید :«نه گفتم !شاید هم گفتم !نمی دونم !حالا مگه طوری شده؟! حمید جواب نمی دهد. پیشانی اش را با کف دست می مالد و فکر می کند. فاطمه می‌گوید :اگر چیزی فهمیدی به من هم بگو من مردم از نگرانی! حمید می‌گوید :مطمئنم جاسوس ساواک بوده فقط خدا کنه چیز زیادی بهش نگفته باشی. _از کجا میدونی؟ _از اینکه رفت و آمدها را پرسیده .می خواسته بدون حبیب چقدر میاد خونه و میره !میخواسته بفهمه غیر از اون دیگه کیا میاد خونه ما و میرن و چقدر میمونند. برای همه اینقدر دقیق از رفت و آمدهای خونه پرسیده! فاطمه ناراحت می‌شود: ای وای چه می دونستیم اینطوریه کاش راهش نداده بودم توی خونه ! ظاهرش خیلی موجه بود. اصلا بهش نمیخورد جاسوس باشه. حمید با عصبانیت می گوید:« پس فکر کردی باید روی پیشونیش نوشته باشه ساواک که بهش بخوره جاسوسه؟! فاطمه حرف دیگری نمی‌زند بسته قاشق چنگال را بر می دارد و با بی میلی می‌برد آشپزخانه می‌اندازد روی کابینت. حس بدی بهشان پیدا کرده .حالا دلشوره هم دارد برای حبیب. نکند ناخواسته او را انداخته باشد توی دردسر. 🌹🌹🌹🌹 در میزنند.حمید تازه از سر کار برگشته خانه آستین هایش را بالا زده که وضو بگیرد اما صدای در را که می شنود می رود که باز کند. پشت در زن جوانی از بی حجاب و لبخند بر لب: سلام حمید او را آشنا نمی بیند: «سلام» زن می‌گوید: من از طرف رادیو و تلویزیون آمدم.می خواستم برای برنامه هامون از تون نظرسنجی کنم. حمید آستین هایش را پایین می دهد: بفرمایید امرتون؟! زن لبخندش را بیشتر کش می دهد: «گفتم که برای برنامه های رادیو و تلویزیون نظرسنجی می‌خواهم انجام بدم .چند تا سوال باید ازتون بپرسم. _بفرمایید بپرسید! _اولین سوال اینکه شما توی خونه تلویزیون دارید؟! _بله داریم _سیاه و سفید یا رنگی؟! حمید با بی حوصلگی می گوید: «سیاه و سفید» _رادیو هم دارید؟ _بله رادیو هم داره _چندتا؟ _دوتا! _بیشتر به چه برنامه هایی علاقه دارین؟! ناز و عشوه بریزن حوصله حمید را سر برده و کم‌کم دارد حالت را به هم می زند. _نمیدونم من زیاد خونه نیستم زیاد وقت ندارم برای رادیو و تلویزیون. ادامه دارد ...... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
❇️ حاج حمید به زیارت اهل بیت به ویژه زیارت امام رضا علیه السلام ارادت خاصی داشت. هر سال هم سعی می کرد بچه ها را به زیارت امام رضا علیه السلام ببرد. من از رفتارش تعجب می کردم. خوب یادم هست که یک روز گفتم فلان خرید رو داشته باشیم. حاج حمید گفت: نه این کالا گرونه. ولی برای زیارت هم وقت می گذاشت و هم راحت پول خرج می‌کرد. یک بار گفتم: شما چرا برای زیارت آنقدر اصرار دارید؟! ✅ گفت: همین زیارت هاست که در آخرت دستمون رو می گیره. در ضمن روایت هست که اگر هم شده آدم اجیر کنید تا دور خانه خدا برایش طواف کنه و این روایت نشانگر اهمیت زیارته. "شهید سیدحمید تقوی فر"🌷 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫 🌷 غروب جمعه‌ای بود. حبیب گفت: بریم قبرستان دارالسلام. گفت: مفاتیح را هم با خودت بیار. آنجا سر مزار ابوصائب رفتیم. بعد از زیارت روی یک سکوی سیمانی همان نزدیکی نشستیم. مفاتیح را از من گرفت. صفحه ای را باز کرد و گفت: این صلوات را بخوان. "صلوات ضرّاب اصفهانی" بود. اولین‌بار بود که این دعا را می‌دیدم. صلواتی که از جانب امام زمان(عج) به "ضرّاب اصفهانی" آموزش داده‌شده بود و زمان قرائت آن عصر جمعه بود. خواندم. حال معنوی خوشی به ما دست داد. جمعه بعد هم رفتیم. باز همان صلوات را خواندیم. حبیب رو به آسمان گفت: خدایا اگر خواندن این صلوات به حال این اموات سود و اثری دارد به من بفهمان که هر هفته بیاییم و بخوانیم! جمعه سوم شد. گفت: هاشم بریم، صلوات ضراب را بخوانیم!گفتم: پس بهت فهماندن که باید بریم! گفت: کاری نداشته باش، بریم. از آن به بعد قرار هر جمعه ما خواندن این صلوات بود... راوی هاشم رحمان ستایش 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 ‏ای قدس خواهیم آمد... 🔻صحبت های سردارشهید همدانی پیرامون آزادسازی قدس 🕊سالروزشهادت مدافع حرم حاج حسین همدانی گرامی باد. 🍃🌷🍃🌷 کانال شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🎨 ✍🏻 شهید محمد هادی امینی ؛ 🔻 من مشتاقم که رنگ خدا بگیرم وبتوانم تجلی حداقل یک صفت الهی در زمین باشم . 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🛑 🛑 ♦️ذبح قربانی روز اول ماه ربیع الاول 🎊🎊 🔹جهت سلامتی و ظهور امام عصر عج🔹 و ﺷﻬﺪا ➖🔻➖🔻➖ به حمدالله امروز ،در روز اول ماه ربیع الاول طبق رسم ماهیانه و ﺑﺎ ﻋﻨـﺎﻳﺖ حضرت زهرا(س) , ﺗﻌﺪاﺩ ۴ ﺭاﺱ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺫﺑﺢ و توسط خادمین شهدا در مناطق فقیرنشین شیراز در ﺑﻴﻦ ۱۱۵ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨــﺪ ، در حال توزیع می باشد انشاءالله خداوند این امر خیر را ، سبب سلامتی و ظهور منجی موعود امامـ زمان عج و رفع بلا و مصیبت و بیماری از همه عالم شود 🌹 🚨همچنین مبلغ ۲ میلیون همچنان بدهکار هستیم.... 🚨 👇👇 کسانی که هنوز در این طرح مشارکت نکردند فرصت همچنان باقیست 🔻🔻 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ مشارکت: ۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱ بانك آينده بــنام محمد پولادي 👆👆 شادے روح امام و شهدا و اموات بانیان خیر 🌷▫️🌷▫️ شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍃تو انگيزه مى دهى به پاییز كه صبح ها دیوانه ام كند🌤️ ظهرها عاقل و غروب‌ ها عاشق‌ ...!!❤️ تو مسبب معجزه ى پاییزی ... 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌷کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟ گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را تنبیه کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد. 🌱🌹🌱 مرتضی اقلیدی نژاد 🌱🌹🌱🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🛑 🛑 💢طرح توزیع بسته های لوازم التحریر بین دانش آموزان نیازمند 💢 🔹جهت سلامتی و ظهور امام عصر عج🔹 و ﺷﻬﺪا ➖🔻➖🔻➖ به لطف حضرت زهرا(س) در ایام آغازین سال تحصیلی طبق طرح اعلام شده تعداد ۷۲ بسته لوازم التحریر بین دانش آموزان نیازمند تحت پوشش توزیع گردید انشاءالله خداوند این امر خیر را ، سبب سلامتی و ظهور منجی موعود امامـ زمان عج گرداند و به شادی دل این بچه ها ، خداوند نظر لطفی به همه عنایت بفرماید 🔻🔻 شادے روح امام و شهدا و اموات بانیان خیر 🌷▫️🌷▫️ شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * زن به بهانه یادداشت کردن به چهارچوب در تکیه می‌دهد. اینجوری فاصله اش با حمید کمتر می شود. بوی عطر تند و غلیظ زن زیر دماغ حمید میخورد. خودش را سریع عقب میکشد زن به روی خودش نمی آورد و سوال هایش را با همان لحن ادامه می‌دهد. _خوب می خوام بدونم توی همون زمان کوتاه هم بیشتر به چه برنامه هایی علاقه دارین؟! _رادیو یا تلویزیون؟! _هردوتاش. چه برنامه هایی بیشتر میبینید و گوش میدین؟! کدومش رو می پسندید؟! مثلاً شوها ،سریال ،اخبار، فیلم ، برنامه های سیاسی یا هر چیز دیگه! یک دفعه همین انگار که برق گرفته باشدش خشک میشود. تازه شستش خبردار می شود که بازهم جاسوس در خانه شان فرستاده‌اند. سعی می کند با لبخند بزند و رفتار نرمتری نشان بدهد.جواب بقیه سوال های زن را ملایم تر و محتاط تر می دهد. زن حالا سوال های معنادار تر می پرسد. شک حمید به یقین بدل می شود: «روزنامه و مجله میخونید؟!» حمید جواب‌میدهد :«نه خانم! ما که سواد درست و حسابی نداریم از صبح تا شب هم گرفتار کار هستیم. روزنامه و مجله به چه دردمون میخوره؟ زن با لحنی که سعی می کند اتفاقی به نظر برسد می پرسد: اعلامیه چطور تا حالا به دستتان نرسیده؟ همه چشم هایش را گشاد میکند اعلامیه نه خانم !! ما اهل اینها نیستیم. _میدونم نیستید! مثلا از خانواده جوان یا نوجوان که نمی دونه چی کار می کنه و دیگران گولش زده باشند یا تحت تاثیر کسی قرار گرفته باشه بین افراد خانواده ندارید؟! حمید با قاطعیت می گوید:نه خانم نداریم. _کاملا مطمئنید؟! می‌خواهد حمید را به شک بیاندازد .حمید دستش را می‌خواند و محکم تر از قبل می گوید بله کاملا مطمئن هستم. _خوب تا حالا کسی مثلاً شبی اعلامیه ننداخته توی حیاط تون؟! _نه خانم ..بیخود می کنن از این کار را بکنن. _اگه یه وقتی بندازن چطور؟! چکارش می کنید؟! _معلومه دیگه بر می داریم پاره می کنیم. زن چند تا سوال دیگر می پرسد و بعد خداحافظی می‌کند و می‌رود. وقتی دور می شود حمید در را می بندد و نفس راحتی می کشد:«این یکی هم به خیر گذشت» ادامه دارد ...... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🕊شهادت... ✨آغازِ خوشبختےاست خوشبختے اے ڪھ.. پایٰان نَدارد. شھید ڪه بشوے خوشبخت‌اَبَدے؛میشوے 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz