هدایت شده از برای کوثر
💠 سهیل کریمی که مدتی را در سوریه در کنار محمودرضا زیسته و انفاس الهی او را از نزدیک درک کرده بود، به خبرنگار آناج گفت:
▪️محمودرضا از دخترش دل نکنده بود و خیلی از شبها که باهم درد دل میکردیم مدام از دخترش کوثر میگفت؛ با تمام وجود آنجا کار میکرد اما فکرش در ایران بود؛ گوشی ایشان همیشه روشن بود و هرگز خط ایران را خاموش نمیکرد.
▪️میگفت چه خوب است که من در بانک انصار حساب دارم و پیامک بانک که امکان خوبی است، خانمم الان بیست هزارتومان از حساب من برداشت و من هم یاد خانمم افتادم و هم فهمیدم که 20 هزار تومان از حسابم برداشت کرده است.
▪️ حسین(شهید بیضایی) همیشه ارتباطش را با کوثر حفظ میکرد و در آخرین روزهایی که به عملیاتی رفته بود در فاصله حدودا ده متری که دشمن آن نقطه را میزد، میخواست بدود که یک لحظه به یاد کوثر افتاد، لحظهای درنگ نمود و دوباره شروع به دویدن کرد.
▪️ محمود رضا تعریف میکرد وقتی همه چیز برای رفتن مهیا شده بود! ارتباطم را با کوثر و خانمم قطع کردم.
http://www.anaj.ir/News/71621/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B1%DA%AF%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF/?id=71621
هدایت شده از کانال رسمی شهید رسول خلیلی
1_13677687.mp3
1.35M
👆میشه قصهی شهدا را با فرمول ریاضی بگید؟!
#کلیپ_صوتی
#ایمان_به_غیب
#شهدا
👌پیشنهاد دانلود
🆔 @Rasoulkhalili
هدایت شده از شهید احمدعلی نیری🇵🇸
💠 شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا....
شهید #سیف_الله_شیعه_زاده از شهدای #بهزیستی استان مازندران با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد.
کم سخن میگفت و با سن کم سخت ترین کار جبهه، بسیم چی بودن را قبول کرده بود.
سرانجام توسط منافقین اسیر شد، برگه و کد های عملیات رو قبل از اسارت خورده بود و منافقین پس از شهادتش برای بدست اوردن رمز، سینه و شکمش رو شکافته بودند....
#دفاع مقدس
شادی روح#شهدا🌺 صلوات🌺
🍃🌸🍃
@shahid_ahmadali
هدایت شده از مجلس شهدا
علامه حسن زاده
✅رهبر عظیمالشأنتان را دوست بدارید، عالِم،رهبری سیاسی،دیندار، انسانی ربانی،پاک،منزه،کسی که دنیا شکارش نکرده،قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرمود بدانید
🌷 @majles_e_shohada 🌷
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
1_12681819.m4a
1.25M
#ویژه
خاطره ای کوتاه و حیرت انگیز از شیر بیشه ی فاطمیون بسیجی شهید مدافع حرم محمد اسدی(غلام عباس)
#شهید_محمد_اسدی
#غلام_عباس
#جوان_مشهدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷شهید محمد اسدی🌷
ولادت:۶۴/۶/٣٠
شهادت:٩۵/٣/١٧
نام جهادی سوریه: غلامعباس
نام جهادی عراق: ابوزینب
تحصیلات: لیسانس حقوق
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣4⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_محمد_اسدی🕊
🔹آقا محمد قبل از رفتن به سوریه چهار دوره در جهاد عراق مشارکت کرده بودند (تمام دفعات با هزینه شخـــــصی) و کسب اجازه جهاد در سوریه را از حضرت علی (ع)، امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) کرد.
🔸برای اینکه بتواند برود و کسی سد راهش نشود چهل روز ایشان روزه بودند و هر شب تا صبح مشغول نماز شب و عبادت بودند و سه شبانه روز هم در حرم امام رضا (ع) بودند تا بتوانند برای دفاع از ناموس اهل بیت بدون مشکل به سوریه بروند.
🔹و پس از اینکه به سوریه رسید به گفته همرزمانش هشتاد روز دیگر روزه گرفت به خاطر اینکه به او اجازه دفاع از حریم ناموس حضرت علی (ع) را داده اند تا بالاخره اول ماه مبارک رمضان با دهان روزه به شهادت رسید.
#شهادتاولماهمبارک۱۳۹۵
#محلشهادت: #سوریه #جنوبحلب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃
توی انتخابات مجلس شورای اسلامی رأی آوردیم
با حاج آقا راه افتادیم بریم افتتاحیه نزدیک ساختمان مجلس که رسیدیم، مرحوم ابوترابی گفت: نگهدار...
ایشون با یه حالت خاصی به درب ورودی مجلس نگاه کرد و گفت:
این در رو ببین! اگه ما به وظیفه خودمون در قبال مردم عمل نکنیم، این در برای ما دروازه جهنم خواهد شد...
📌 سیدالأسرا مرحوم سید علی اکبر #ابوترابی
📚 کتاب "به لطافت باران"
🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از مُدافِـعـــــانِ حَــــ ـــریـــم
22.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت اول✨
📹 #حتما_ببنید
#مادر، سلام
مستند و مادرانه های
#شهید_احمد_محمد_مشلب ❤️
لطفا مارو حمایت کنید👇
🌙| @sarbazelashkarim
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 اگر از آرمان هایمان دست برداریم سرنوشت شومی در انتظارمان است...
#انقلابی_تا_ظهور
#رائفی_پور
#کلیپ
@ahmadmashlab1995 🎞
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#حضرت_حمزه_سیدالشهداء
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸
نام : حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب
لقب:سیدالشهداء
زادروز/زادگاه: دو تا چهار سال پیش از عام الفیل؛ مکه
محل زندگی: مکه و مدینه
مهاجر/انصار مهاجر
نسب :قریشی
خویشاوندان سرشناس: عبدالمطلب، ابوطالب، پیامبر اکرم(ص)
شهادت : سال ۳ هـ ق؛ منطقه احد
نحوه شهادت: به دست وحشی، غلام جبیر بن مطعم
محل دفن:منطقه احد
اطلاعات دینی👇👇👇
زمان اسلام آوردن سال دوم یا ششم بعثت
حضور در جنگها در تمامی غزوات تا زمان شهادت در احد
از شهدای غزوه احد
حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب، ملقب به اسدالله، اسد رسول الله و سید الشهداء، عموی پیامبر اکرم(ص) و از شهدای اُحُد. حمزه از حامیان مهم دعوت پیامبر اکرم(ص) بود و گفتهاند که او حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، از پیامبر(ص) در مقابل آزار مشرکان حمایت میکرد. وی از بزرگان قریش بود و از این رو، با مسلمان شدنش، از میزان آزار قریش نسبت به پیامبر(ص) کاسته شد.
او در شعب ابی طالب همراه مسلمانان بود و در غزوه بدر و غزوه احد شرکت داشت و در احد در سال سوم هجری به شهادت رسید.
🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✍❧یا قَتیل الْعَبَرات ـHـ❧
#عکس_بالا_مزار_مطهرحضرت_حمزه_سیدالشهداء_عموی_پیامبر_بعداز_تخریب_توسط_آل_سعود
#منطقه_احد_مدینه
🌸💐کانال رسمی شهید مَشلَب💐🌸
https://eitaa.com/AhmadMashlab1995
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
رمان #عـــمار_حـلــــب
زندگے نامه و خاطراتے از
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
🔷 دانشگاه بودم.
وسط کلاس درس ... 📖
به حرفای استاد گوش نمےکردم. 😒
خسته و کوفته بی خودی با لپ تاپم
ور می رفتم.
گوشی توی جیبم لرزید.
آروم آوردمش بیرون.پیامک رو
زیر چشمی خوندم.
امین نوشته بود :
( داداشمونم شهید شد! ) 😧
چهار کلمه بیشتر نبود.دوباره
با دقت خوندم. 😰
نه یک بار که ده بار.باورم نمی شد
حیرت زده بودم.
مدام توی ذهنم کسایی رو مرور می
کردم که دوستی مشترکی با من و
امین داشته باشن.
ذهنم برمی گشت به یک نفر
نمی خواستم باور کنم.همین چند
روز پیش باهاش حرف زده بودم 😢
به بهونه استخاره زنگ می زد
چند بار هم توی تلگرام پیامکی
باهم حرف زدیم. 😰
دلم لرزید.صداش پیچید توی گوشم
همون صدایی که همیشه
می گفت :
( شیخ، دعا کن بازی نخوریم
دنیا بدجوری آدمارو بازی
می ده! ) ☝️
همیشه با این حرفش می خندیدم
اشک از چشمام سرازیر شد
شونه هام بی اختیار تکون
می خورد. 😭😩
همه دانشجوها حتی استاد متوجه
شدند.اجازه گرفتم ، و زدم بیرون
زنگ زدم به امین نمیخواستم باور
کنم.سوار ماشین شدم.
دستم قدرت فرمون رو نداشت
به هرشکل خودمو رسوندم
حسینیه.رفقا همه ناراحت دور هم
نشسته بودن. 😞✋
یکی یکی بچه هارو در آغوش می
گرفتم و گریه می کردیم 😭
بعضی هاهم مات و مبهوت مونده
بودن. 😥
رفتم از مسئول معراج خواهش
کردم قبل از اینکه محمد حسینو
ببرند بهشت زهرا اجازه بده
رفقایی که بیرون ایستادن بیان
داخل. ☝️
گفت یه ملحفه بندازید رو بدنش
و بگین
بیان ... ✌️
بچه ها اومدن داخل.یه دل سیر
محمد حسین رو دیدن.
در تابوت رو که باز کردن ،
اولین چیزی که دیدم لبخندش
بود، طوری می خندید که دندوناش
پیدا بود.
دست خودم نبود.توی ضجه گفتم :
نیشش رو ببین 😩😭
بقیه رفقا هم به لفظ داداش
صداش می زدند و بلند بلند گریه
می کردند.
هروقت می گفتم که شهید چمران
شهید شد و به آرزوش رسید
ولی اگه بود بیشتر به درد کشور
می خورد، زیر بار نمی رفت. ✋
می گفت که ربطی نداره.
جمله آوینی رو همیشه می گفت :
( شهادت یک لباس است،
که وقتی اندازه آن بشوی،
می پوشی ☝️
پدرو مادر خیر بچه هاشونو میخوان
خدا که بنده هاشونو بیشتر از پدر و
مادرشون دوست داره .... ) 😌✌️
حالا به قول خودش لباس شهادت
اندازه اش شده بود.
موقع گذاشتنش داخل قبر با رفقا
یه صدا روضه می خوندیم و اشک
می ریختیم.نم نمه بارونم میومد ✌️
فضارو خیلی خوب آماده کرده بود
تا صبح بالای سر مزارش موندیم و
قرآن خوندیم.از خاطراتش گفتیم و
گریه کردیم.روضه خوندیم و سینه
زدیم 😭
〰〰〰
کی فکرشو مےکرد اون پسر بچه تپُل مپلی که تو یه روز گرم مرداد ماه به دنیا اومد، این بشه سرنوشتش؟
کتاب #عمارحلب، پیشنهاد برای مطالعه👌
@ahmadmashlab1995