5⃣7⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰یکی از #همکارانش تعریف میکرد که: سرشون حسابی شلوغ بود و #کارشون خیلی زیاد. بارها شده بود که یه هفته، ده روز🗓 خونه نمیرفتن❌ تازه وقتی هم که برمیگشتن خونه🏡 شب بهشون زنگ میزدن☎️ که پاشید بیایین دوباره #کار_داریم.
🔰این وسط کار #محمود بیشتر بود. محمود #مسئول شدن بود و حالا اون باید بچه هاش رو هماهنگ می کرد✅. بعضی از بچه ها هم گاهاً وقتی #برمیگشتن خونه دیگه جواب تلفن☎️ هاشون رو نمیدادن📵 اما وقتی محمود زنگ میزد😅
🔰به محمود میگفتن: لامصب هر دفعه زنگ میزنی به خودم میگم #جوابت رو ندم❌ ولی اینقدر #زبون_میریزی که آدم خر میشه.
🔰مسئول بود؛ #فرمانده بود؛ ولی دستور نمیداد❌ قلب بچه ها❤️ دستش بود، ناز بچه ها رو میخرید. #منتشون رو میکشید. اینجوری بود که بچه هاش همه کاری براش میکردن؛ چون محمود #صاحب_دلاشون بود💞
❣آه فاتح قلبم
🍂چقدر جات خالیه محمود
🍂چقدر جات خالیه #رفیـق
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطرات_شـهدا
🌷حمید که #مسئول اطلاعات و عملیات گردان بود با تعدادی از نیروها در جایی به نام انبار🏠 کاه مستقر بود.درگیری که به اوج رسید،باردشدن #تانک ازبعضی سنگرها نیروها عقب کشیدند
وعملآ قسمت میانی خط گردان شکسته شد❌ ولی تعدادی از نیروها در سمت راست و چپ خط #ایستادگی می کردند.
🌷سمت چپ که #حمید بود با اتمام مهمات مجبور به عقب نشینی شدند،حمید نیروها را عقب فرستاد😰 آخرکار خودش وابوحسن عقب آمدند.در حال عقب آمدن #تیری به پای حمید خورد ولی باز تا جایی که توانست😔 در حال مقاومت
🌷 وباباقیمانده #گلوله هایش در حال شلیک به سمت دشمن بود،#آخرین نفر ابوحسن اورادیده بودولی نتوانسته بود به حمید کمک کند‼️.آخرین چیزی را که از #حمید گفت این بود:حمید میخندید☺️ و میگفت یاحسین یازینب...
#شهید_حمید_قاسمپور🌷
📎سالروز ولادت
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰مهمان نوازی
🔸بعد از #شهادت حسین نزدیکی های چهلم ایشون بود که قرار شد بریم خونه حسین🏡وقتی رسیدیم اونجا یه اتفاق بسیار #جالب افتاد
🔹وقتی رفتیم اونجا #پدرش هی اصرار می کرد که از این میوه ها🍑 بخورید. گفتیم حاج آقا #صرف_شده گفت نه این ویژه👌 است این سفارش خود #حسینه! برای شما خیار و شلیل #سفارش داده.
🔸من خونه میوه داشتم میدونستم که #شما قراره بیاید. صبح🌥 دیدم که خواهر حسین میگه خونه #میوه داریم؟ من گفتم چطور مگه⁉️ گفت: خواب دیدم که نمازم رو خوندم، دیدم #حسین اومد گفتش که آبجی خونه میوه داریم؟
🔹برید میوه بگیرید #خیاروشلیل بگیرید. من #مهمون دارم آبروی من رو نبرید ها! بعد تو اون جلسه دوستم👤 خطاب به مادر حسین گفت.«ایشون #مسئول حسین بوده.» مادر حسین گفت : #بار_آخری که حسین رفت باهم بودید؟ گفتم آره حاج خانوم چطور❓ گفت یه دونه عکسه📸 مال شماست! من اصلا یادم نبود همچین عکسی با #حسین گرفتم. حسین از من کنار حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) عکس گرفت. و این هدیه ای🎁 بود که حسین به من داد.
📝فرمانده شهید
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
@gomnam1311