eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
135 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سرداران شهید باکری
🌹شهید امیر حاج امینۍ به این اصل خیلی اعتـقاد داشت که اگه واقـعاً ڪاری رو برای‌خود #خدا بکنی‌خودش‌عزیزت‌میکنه آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا #عڪس شـهادتش اینطور معروف بشه. @bakeri_channel
هدایت شده از سرداران شهید باکری
همیشه دلش میخواست به دیدن امام خامنه ای برود، هیچ وقت فکرشو نمیکرد که روزی امام خامنه ‌ای به دیدن او برود. 🌷شهید سید محمد حسین میردوستی🌷 هنیئا لک یاشهید @bakeri_channel
هدایت شده از شهید علیرضا بُرِیری
❣یـــادمـــان باشد شہــــداء دلخستہ از دنیا نبــودند بلڪہ ، دلبستـــہ نبــودند اصل همینہ ڪه از همہ چے بگذرے و بروے. 🕊 #رفتند_تـا_بمـانیم🕊 @shahidalirezaboreiri
هدایت شده از شهید علیرضا بُرِیری
🌼 اثر دائم الوضو بودن 🌼 به رسول خدا صلى الله عليه وآله عرض شد: دوست دارم #روزی ام زياد شود فرمودند: پيوسته «با وضو باش» تا روزيت فراوان شود. 📚 كنزالعمال ح ۴۴۱۵۴ #کانال_رسمی_شهید_جاویدالاثر_علیرضا_بریری🌷? @shahidalirezaboreiri
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
‌ •✦✧ تعجیل در فـرج مـولا ✧✦• •✦✧ دیگر گنـاه نکنیم ✧✦• ‌ 🌷•°*°•✨•°*°•✨•°*°•🌷 ⇦ توجه به مرگ 💸 میلیـاردر بود... 🌀 تمــــام عمرشو برا جمع کردن سرمایه‌اش زحمت کشیده بود 👤 تو دفتر کارش نشسته بود، یکی از کارگرا اومد و ازش وام ازدواج خواست... ‌گفت نه الان کارخونه اِله و بِله و نمی‌شه... 😔 کارگر که رفت... یکی دیگه اومد... اما نه از در ✖️نه از پنجره ... مبهوت شده بود ⁉️این کیه؟! از کجا اومد؟! اصلا چکار داره؟! جواب شنید که من هستم، وقتت تمومه... ▪️التماس کرد... قفط یه روز دیگه ▫️گفت نمی‌شه ▪️یک ساعت... فقط یک ساعت دیگه، 😰 انقدر سرگرم دنیا بودم که هیچ کوله باری برای سفر آخرتم بر نداشتم ▫️اون کارگر آخرین فرصت تو بود، می‌تونست تا آخر عمر دعاگوت باشه... اما از دست دادیش ▪️تـــــــمام ثروتمو می‌دم، کارخونه، خونه‌هام، ماشینام، حسابای بانکیم، هـــــــمـــــــه چی... ▫️نـــــه، وقتت تمومه ▪️پس بذار یه جمله بنویسم 👇🏼نوشت👇🏼 "قــــدر عمرتونو بدونید، خواستم یک ساعتش رو هــزار میلیارد بخرم، نـــفـــروخــتــن❌" ‌ 🌷•°*°•✨•°*°•✨•°*°•🌷 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ @shahid_beyzaii
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 مثلاً از جبهه زنگ می‌زدند، اوضاع تحصیلی من را از مدرسه می‌پرسیدند. در دوره دبستان در یکی از درس‌ها ضعیف بودم و مدیرم مرا صدا کرد گفت: پدرت زنگ زده و ما گفتیم تو در این درس ضعیف هستی. بابا بلافاصله از جبهه یک معلم خصوصی برای من هماهنگ کردند. یا در مشکلات پزشکی، ایشان همه امور را هماهنگ می‌کردند. خصوصاً مادرم که دغدغه‌های خواهرم را داشت، پدر سعی می‌کرد همه امور پزشکی را هماهنگ کند و برنامه اش را برای مادرم تنظیم می‌کرد. بابا در مسائل مذهبی خیلی مستقیم دخالت نمی‌کردند. مثلاً تا پنجم دبستان من را در انتخاب نوع پوششم که چادر باشد یا مقنعه آزاد گذاشتند. حتی یادم نمی‌آید که از چه زمانی مقنعه سر کردم؛ فقط می‌دانم قبل از دبستان بود و خیلی هم روی آن حساسیت داشتم. اگر نامحرم خانه‌مان بود، با مقنعه می‌خوابیدم؛ ولی کسی مرا زور نکرده بود. تا پنجم دبستان که آزاد بودم با همان مقنعه و مانتو باشم، بعد از آن هم به مدرسه مذهبی رفتم و در آن شرایط به سمت چادر کشیده شدم. در بحث نماز هم تعلل‌هایی داشتم و نمازهایم خیلی منظم نبود، ولی بابا هر وقت این تعللات مرا می‌دیدند، صرفاً گوش‌زد می‌کردند که نخواندن نماز چه عواقبی دارد. هیچ‌وقت نمی‌گفتند برو نمازت را بخوان. ولی بابا را خیلی دوست داشتم و همین که احساس می‌کردم ایشان از نکته‌ای مکدر است، تمام سعی‌ام را می‌کردم راضی‌شان کنم. با همین موارد شروع شد و به لطف خدا در وجودمان نهادینه شد. من اولین فرزندشان بودم که می‌خواستم ازدواج کنم و ایشان تجربه‌ای در این زمینه نداشتند، از کارشناس تربیتی مشورت گرفتند؛ از لحظه صحبت کردن و تحقیقات تا ازدواج من. موشکافی ایشان آنقدر جالب بود که همسر من می‌گوید اگر می‌خواستم در یک وزارتخانه استخدام شوم، برایم راحت‌تر بود. همه چیز را چک می‌کردند؛ حتی اینکه من چگونه برخورد کنم، نحوه حجاب من چطور باشد، چه مباحثی را مطرح کنم، من بیشتر حرف بزنم یا اجازه بدهم فرد مقابل صحبت کند، و ریز به ریزش را چک می‌کردم با ایشان. البته تا زمانی که پدرم تمام تحقیقات را انجام نداده بودند و ایشان را تأیید نکرده بودند، من با همسرم صحبت نکردم. آن زمان من در آستانه کنکور بودم و نمی‌خواستند ذهن من را مغشوش کنند، بعد از 3- 4 ماه که ایشان بررسی‌های لازم را کردند و از نظرشان همسرم صلاحیت لازم را داشت، به من اطلاع دادند. یک متن 4 و 5 صفحه‌ای برایم نوشتند که من برای ازدواج تو هر چه وظیفه پدری‌ام بود، انجام دادم. این فرد این مشخصات را دارد، تحصیلاتش فلان است؛ حتی رفته بودند دانشگاه همسرم ریزنمراتشان را هم درآورده بودند و هرچه که فکر می‌کردند می‌تواند در انتخاب بهتر به من کمک کند، انجام داده بودند. دست آخر هم گفتند من مسئولیتم را انجام دادم و از نظر من مشکلی نیست و اگر قرار شد ایشان بیایند، نگرانی از جانب وضعیت اخلاقی و روحی روانی ایشان نداشته باش و فقط شما باید از لحاظ ظاهری بپسندید. به همین خاطر هم همسر من اولین فرد و آخرین فردی بود که برای خواستگاری به منزل ما آمد و شکر خدا ازدواج خوبی هم داشتیم و می‌توانم بگویم همسرم بهترین میراثی بود که خداوند به وسیله پدرم به من داد. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 یک نکته بارز در رفتار ایشان با من این بود که اگر نکته‌ای به ذهنشان می‌رسید، هیچ‌وقت مستقیم و در حضور جمع تذکر نمی‌دادند. اگر دلخوری داشتند به من می‌گفتند مریم ساعت 5 صبح جلسه داریم. وقتی این را می‌گفتند می‌فهمیدم که خطایی از من سر زده، که دلخورشان کرده است. صبح هم تذکرشان را یا مکتوب یا شفاهی به من می‌دادند. آن اولتیماتوم و تذکر که می‌دادند برایم خیلی مهم و جدی بود و سعی می‌کردم حتماً راعایت کنم. این خیلی جالب بود؛ یعنی خیلی خودشان را خرج نمی‌کردند که در هر زمان و مکانی نکاتی که به ذهنشان می‌رسد را بگویند. یک جاهایی هم در عین حال که خیلی باب میلشان نبود، خودداری می‌کردند؛ مثلاً دوست داشتند ما سحرخیز باشیم، مثل خودشان همیشه ورزش کنیم و...، به ما می‌گفتند، ولی می‌دیدند خیلی از پس ما بر نمی‌آیند، نا امید می‌شدند و از خیرش می‌گذشتند. بابا خیلی دوست داشتند نماز اول وقت در خانه خوانده شود. وقتی مشغله کاریشان کمتر بود از اداره زنگ می‌زدند که بچه‌ها من دارم میام برای نماز آماده باشید یا وقتی نشسته بودیم فیلم نگاه می‌کردیم وسط فیلم بلند می‌شدند، نماز بخوانند. ما وقتی رفتار ایشان را می‌دیدیم، از خودمان خجالت می‌کشیدیم بلند نشویم. اینها هم برای ما الگو بود و هم ما را متذکر می‌کرد به وظایفی که داریم. ایشان احترام زیادی به مادرم می‌گذاشتند. خواهرم عقب‌مانده ذهنی است و همه زحمت‌های او به دوش مادر است. به همین خاطر هم پدر همیشه سعی می‌کردند کارها و زحماتشان گردن مادر نیفتد. مادرم می‌گفتند: اوایل ازدواجمان یکبار آمدم لباس‌های پدر را بشویم، ایشان ناراحت شدند و گفتند بگذارید کارهای شخصی‌ام را خودم انجام می‌دهم و واقعاً هم همین‌گونه بود. من خودم شاهد بودم که وقتی ایشان با تمام خستگی منزل می‌آمدند، منتظر نمی‌شدند که ما برایشان چای بریزیم یا بخواهند پا روی پا بیندازند و دستور بدهند. خودشان چای می‌ریختند. که حتی مادربزرگم از زن‌های قدیمی‌ بودند که به مردها خیلی احترام می‌گذاشتند، ناراحت می‌شدند و به مادرم می‌گفتند شوهرت خسته از راه رسیده، خودش برود چای بریزد؟ که مادرم می‌گفتند: خودش دوست دارد. یا می‌بیند من کار دارم، خودش چای می‌ریزد. واقعاً می‌توانم بگویم به شخصه خیلی دوست داشتم ایشان در خانواده درخواست کنند و ما انجام بدهیم. لباس‌هایشان را همیشه خودشان اُتو می‌کردند، یا زمانی که من بزرگ‌تر شده بودم من برایشان اُتو می‌کردم؛ ولی به مادرم اجازه نمی‌دادند این کار را بکنند و می‌گفتند: شما دیگر زحمت بچه‌ها به گردنتان است. یا در مهمانداری خیلی مراعات می‌کردند که مادر اذیت نشوند. سعی می‌کردند همکاری کنند یا اگر نمی‌توانستند، غذا از بیرون تهیه می‌کردند. بعد از جنگ اگر جمعه‌ها منزل بودند، در تمیز کردن آشپزخانه و پله‌ها کمک می‌کردند. این جزو برنامه ثابتشان بود که هر وقت جمعه‌ها خانه بودند، یک لباس کهنه نظامی ‌می‌پوشیدند و چفیه دور صورتشان می‌پیچیدند و کار می‌کردند. اگر کسی ایشان را می‌دید باورش نمی‌شد که این همان آدم نظامی‌است که صبح‌ها این همه آدم برایش احترام نظامی‌می‌گذارند. پدر با آن همه مشغله، عضو انجمن اولیا و مربیان فعال مدرسه همه ما بود. هر زمان هم که این کارها را می‌کردند، قبلش وضو می‌گرفتند و دو رکعت نماز می‌خواندند. ما می‌گفتیم تمیزکردن آشپرخانه که وضو ندارد، می‌گفتند من این کار را می‌کنم که رنگ و و بوی الهی داشته باشد و خالص برای خدا باشد، فکر نکنید برای شما انجام می‌دهم. یعنی به واقع ایشان تا جایی که می‌توانستند و حضور داشتند، آنچه که فکر می‌کردند وظیفه‌شان است انجام می‌دادند. در زمانی که هر چهارتایمان محصل بودیم، پدر با آن همه مشغله، عضو انجمن اولیا و مربیان فعال مدرسه همه ما بودند. من احساس می‌کنم حضور پدر شاید کمی‌ نبود، اما خیلی کیفی و مؤثر بود. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 (شهید صیاد شیرازی در سن ۲۵ سالگی زمانیکه افسرجوانی بودند به خواستگاری دخترعمو مکرمه خویش رفتند.) عمویم برای این که سختی زندگی با یک فرد نظامی را به من تذکر بدهند، گفت: زندگی با یک سرباز سخته. آن هم فردی مثل علی که زندگی ساده ای داره. اما برای پدرم، پاکی و نجابت داماد آینده اش مهم بود نه تأمین رفاه من؛ همان چیزی که در وجود علی بود، و همین هم بود که پدرم از بین همه ی خواستگارها با علی بیشتر موافق بود. علاوه بر این ها، تقوایی در وجود علی بود که تشخیص آن برای دخترها به سادگی امکان پذیر بود؛ آخر او، به هیچ دختری نگاه نمی کرد. این تقواو پاکی و نجابت را در آن دوران که واقعاً گوهر کمیابی بود. پدرم نیز به خوبی در جای جای زندگی پسر برادرش دیده بود. از همان روزی که به قول معروف«بله» را گفتم، احساس کردم وارد مرحله ی جدیدی از زندگی می شوم که رشد معنوی، اخلاص و ایمان، حرف اول را می زند. هر چه از ازدواج مان می گذشت، این حقیقت برایم روشن و روشن تر می شد و با پیروزی انقلاب، به اوج خود رسید. نماز شب اش ترک نمی شد، هر روز صبح دعای عهد می خواند و آرزوی بزرگش این بود که سرباز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) باشد. حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) دستورات ده گانه ای را برای خودسازی داده بودند که روزه ی دوشنبه و پنجشنبه یکی از آن ها بود و علی تا آخرین روزحیات پر برکت اش مقید به انجام آن بود. معتقد بود اگر وضو گرفتی و نماز حاجت نخواندی، به خودت جفا کردی. به بچه ها توصیه می کرد هرکاری را که با وضو انجام دهید، برای رضای خداوند است و هر بار که با تجدید وضو می کرد، می گفت «این وضوی تازه، نماز خواندن داره». 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
عشق مانند نمازی است که بعداز نیت نادرست است نگاهی به چپ و راست کنی 🌺🌺شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 رابطه بنده و ديگر فرزندان با پدر، کاملا صميمانه و جدای از رابطه پدر و فرزندی، حالات دوستی نيز بين ما برقرار بود. شهيد صياد در منزل وقت خود را تنظيم و سعی می کرد وقت کمی که برای منزل داشت (به دليل مشغله های کاری) را به گونه ای با کيفيت کند، تا به نيازمندی های ما توجه شود. در درس ها به من کمک می کرد، به خصوص در زبان و رياضی. پيشرفت فرزندان در همه زمينه ها علمی و معنوی برايش مهم بود. روحيه نظامی گری، که به هر حال افراد ارتشی دارند را به عنوان امر و نهی کردن، اصلا در خانه نداشت. من از پيشرفت پدرم در مسائل نظامی و گرفتن درجه های بالاترخوشحال می شدم، ولی می ديدم که او بيشتر به دنبال درجات معنوی است. درجه نظامی را نيز دنبال می کرد تا بتواند خدمت موثرتری انجام دهد. وقتی حکم سرلشگری را گرفتند به من گفتند: "الان خيلی بايد مراقب باشم. اين حکم مسووليت را سنگين تر کرده است، نبايدبه گونه ای خوشحال شوم که جلوی خدمت من را بگيرد. می ديدم مادر و بابا چقدر به يکديگر علاقمند بودند و روابط صميمی داشتند. مادر در سختی ها همکار و همفکر بود، تا مشکلات برای پدر تسهيل شود. رهبر فرزانه انقلاب در ديداری که با مادرم داشتند، به مادر ما فرمودند: شما در تمام مجاهدتهای شهيد صياد سهيم هستيد و جايگاه خوبی داريد. حضرت آقا هميشه در مورد پدرم می فرمايند که شهيد صياد در کارها جدی بود. فعال بود و در کارها نظم داشتند. به حقيقت تجلی شعار همت و کار مضاعف را می شد در آن زمان، در او ديد. می ديدم که چقدر با برنامه ريزی کارهای خود را انجام می دهد. اين نشان دهنده علاقه به پيگيری امور در پدرم بود. می خواست خروجی کارش تميز و عالی باشد. بعضی از خصوصيات نظامی پدر در برخورد با ما نيز لازم بود. به عنوان مثال، در روزهای جمعه می گفت : روز تعطيل است، ولی برای همين روز نيز برنامه داشته باشيد. اگر می خواهيد ورزش کنيد، بنويسيد ورزش يا اگر می خواهيد نماز جمعه برويد، در برنامه بنويسيد نماز جمعه. خودش تمايل داشت برنامه را کتبی يادداشت کند. هميشه ما را به برنامه ريزی توصيه می کرد. عصبانيت سو از ايشان نديدم، ولی گاهی متناسب با رساندن پيام يا نصيحتی، از او نهيب و تندی می ديديم. بالاخره در سن آن زمان بنده نياز بود، برخی حرف ها را با جديت گفت. اهل گذشت بود. بيشتر ما را راهنمايی می کرد و دوستانه تذکر می داد. برخورد تند و بدی نداشت. خطاهای ما را می گفت، تا اصلاح و پلی شود، برای رشد ما. اين برخورد پدر ما را به سمت صحيح سوق می داد. شخصيت نظامی، اخلاق و ولايت مداری پدرم برايم درس بزرگی بود. مجاهدت، تلاش، رابطه عميق با خداوند، نماز شب های او و عشق و علاقه به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف)، می تواند برای هر کسی درس باشد. برای شناساندن چنين افرادی نياز به پژوهش و تحقيق است. البته خودم در پژوهشگاه مطالعات علوم و معارف جنگ، مسووليت همين کار را به عهده دارم. جمله مقام معظم رهبری در مورد شهيد صياد را تکرار می کنم که فرمودند: "سرزمين های داغ خوزستان و گردنه های برافراشته کردستان، سالها شاهد آمادگی و فداکاری اين انسان پاک نهاد، مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است." اين صدها خاطره از همان مواردی است که می شود بر روی آن توجه و تدبر کرد. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 اين حس هميشه همراهم بود. شور و حرارتی که در پدر می ديدم، نشان می داد که علاقه مند و عاشق رسيدن به شهادت است. ياد شهيدان در او هميشه زنده بود. شهادت برای پدرم افتخار بزرگی محسوب می شد. مقام معظم رهبری در مورد امير سپهبد شهيد صياد فرمودند: صياد شايسته شهادت بود. مواردی که مجروح می شد و به منزل می آمد. با همان سن کم متوجه می شدم که مجددا با همان مجروحيت به جبهه باز می گردد. چيزی که خودش می گفت و جراحات نشان می داد حدود 70 درصد جانباز بود، ولی هيچ جا بيان نمی کرد. صبح ۲۱ فروردين سال ۱۳۷۸، صبح ساعت ۶:۳۰ به من گفت: من ماشين را می آورم بيرون، تو در پارکينگ را ببند و برادرت را خبر کن، تا در مسير محل کار شما را نيز به مدرسه برسانم. در همين فاصله که داشتم در پارکينگ را می بستم، ديدم فردی ناشناس با لباس رفتگری نزديک ماشين شد و نامه ای را به پدر داد و او شروع به مطالعه نامه کرد. در همين فاصله با يک کلت کمری چند تير به سمت صورت امير صياد شليک و بلافاصله فرار کرد. آن زمان سن من خيلی کمتر بود و فکر کنيد تمام اين صحنه را ديدم. همسايه ها آمدند و پدرم را به بيمارستان رسانديم، که مشخص شد در همان لحظه ترور به شهادت رسيده اند. به حقيقت شهيد صياد فردی خاکی و با مردم بسيار صميمی و راحت بود. مواردی که همراه او به ماموريت می رفتم، برخی از مسوولان محل ماموريت پدر، می خواستند تشريفاتی را فراهم کنند، به شدت مخالفت می کرد. حتی در نماز جمعه اين امکان فراهم بود که در قسمت جلو بنشيند، ولی هميشه به همراه خانواده در بين مردم می نشست. کيفيت شهادت او نشان دهنده اين مطلب است. سخنرانی از شهيد صياد به خاطر دارم که به استناد حرف حضرت امام(رحمت الله علیه) گفتند: اگر برای اين انقلاب جانها داده شود و خون ها ريخته شود، باز هم کم است. اين حرف پدرم است. علاوه بر ولايت مداری شهیدصیاد که در حوزه شرعی و نظامی وجود داشت، رابطه حضرت آقا با پدرم رابطه ای دوستانه و رفاقتی بود. در مراسم عروسی خواهرم، حضرت آقا لطف کردند و خطبه عقد خواهرم را خواندند. اوج علاقه را می شود در اين مسأله ديد که مقام معظم رهبری، متواضعانه بر پيکر شهيد صياد بوسه زدند. پدر من زمينه عشق و ارادت نسبت به ولايت را در ما تقويت کرد. علاقه شخصی و آموزه های پدر باعث شدلحظه تشييع شهيد؛ اولين ديدار شخص من با حضرت آقا بود. عشق شخصی خودم به وجود حضرت آقا و ولايت در آن حرکت تجلی پيدا کرد. ظاهر و باطن ارادت خود را نسبت به ايشان ابراز کردم. ۸۸_بود باز هم درخط ولايت بود؛ ولايت در اين ماجرا تاکيد بر بصيرت داشتند. در مساله فتنه اخير نيز مطمئنا اطاعت از ولايت می کرد. بايد در اين ماجراها به ولايت متوسل تا هدايت شويم. ما از شخصيت اعلايی مثل مقام معظم رهبری اطاعت می کنيم، پدرم نيز تابع محض ولايت بود. اگر جوان ها و مسوولان ما بصيرت خود را تقويت کنند، در مقابل فتنه ها مقاوم می شوند. پدر بزرگ بنده ارتشی بود و همين زمينه ساز شد. البته علاقه شخصی پدرم نيز به نظامی شدن بود. خودش می گفت: دوست دارم دوره های لازم نظامی گری را طی کنم. در کتابی که جناب سرهنگ اسدی از دوستان پدرم نوشته، جوانی شهيد صياد را به صورت کامل بيان کرده. کتاب ارزشمندی که مجموع خاطرات خود شهيد و مشاهدات سرهنگ اسدی است. برای مثال؛ خاطرات سفر آمريکا به جهت آموزش و اتفاقاتی که برای او رخ داد در اين کتاب آمده. در کل جوانی فعالیت داشته. در حوزه علمی، ورزش، روحی و اخلاقی هميشه فعال بود. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
آن#امیر سرفراز راه دین آن#دلاور عرصه فتح المبین آنکه#صیادشهادت بود رفت رهرو راه#ولایت بود رفت 🌺🌺شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 خاطرات بسیار زیادی از برادرم داشتم، به طور مثال سال 71 سرباز بودم و برادرم به مشهد آمده بود و من به او گفتم: که از خدمت سربازی معافم کنید، و او به من گفت: مشکلی داری؟ و من گفتم نه، و او در پاسخ گفت: چرا باید معاف کنم؟! من موقعیت شغلی اش را عنوان کردم که باز او در پاسخ به من گفت: خداوند به من توفیق خدمتی داده که عدالت را رعایت کنم پس چطور برای برادرم این کار ناپسند را بکنم؟ و من با وجود این همه سفارش و درخواست در مرز افغانستان خدمت کردم و من به این نتیجه رسیدم که اگر به برادرم نمی‌گفتم در جای بهتری خدمت می‌کردم. همیشه به همگان توصیه می‌کرد که نماز اول وقت را فراموش نکنید، حتی در زمانی که سوار قطار و در دل کویر بود با شنیدن صدای اذان قطار را متوقف کرده و در صحرای داغ و سوزناک کویر نماز اول وقت را اقامه می‌کند. همیشه به مادرم می‌گفت: که دعا کنید من شهید شوم و مادرم این کار را نکرد، در صورتی که علی معتقد بود که خوشنودی خدا در این راه است. برادرم خصوصیت های بسیار زیادی داشت اما بارزترین آنها نظم در کارها بود، ترتیب و برنامه ریزی در کارهایش بسیار فراتر از آن چیزی بود که تصور می‌کردیم و کاری نبود که به کسی قول بدهد و آن را انجام ندهد. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 شهید سپهبد علی صیاد شیرازی قبل از انقلاب در اصفهان با عنوان یک افسر مذهبی زیر نظر رژیم بوده که در نوع خود عضو خطرناکی برای رژیم محسوب می‌شد و با وجودی که یک فرد نظامی بود با لباس مبدل در تظاهرات‌ها و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. شهیدصیاد به‌دنبال حفظ پادگان اصفهان بود که قبل از انقلاب از قشرهای مختلف نظیر مجاهدین خلق در آن حضور داشتند اما بنی‌صدر متأسفانه همکاری نمی‌کرد و از همین حیث شهید صیاد شیرازی در ابتدای جنگ مقابل بنی‌صدر ایستاد که اینجا پی به جسارت و شجاعت وی می‌بریم. برادر شهیدم در آن زمان سرهنگ‌تمام و فرمانده شمال غرب شده بود که به‌دلیل مخالفتی که با بنی‌صدر انجام داده بود، درجات از وی گرفته شد و سپس شهید به سپاه رفت، البته باید بگویم که درجات و مقام هیچ‌گاه برای شهید صیاد شیرازی اهمیت نداشت و در رأس اهداف وی تنها خدمت مطرح شده بود. شهید در سال 60 فرمانده نیروی زمینی ارتش شد، وی همیشه به‌دنبال ایجاد انسجام و هماهنگی میان ارتش و سپاه بود، در آن زمان نیروهای ارتش آموزش دیده و آماده بوده اما بسیج و سپاه آمادگی بسیاری نداشت و تشکیل این ستاد مشترک سبب پیشرفت‌های بسیاری در جنگ شد و عمده قسمت‌هایی از کشور که در دست دشمن بود، آزادسازی شد. اهل خانواده با برادرم در جنگ بسیار کم در ارتباط بودیم شهید صیاد به غرب کشور کاملاً اشراف داشت، در عملیات مرصاد شهید صیاد با وجود اینکه هنوز حکمش را برای حضور در این عملیات نداده بودند، به‌خاطر حساسیت موضوع بدون حکم رفت و رهبری و هدایت آن عملیات را به دست گرفت. از آن زمان به بعد منافقین به‌دلیل ضربه‌ای که خوردند منتظر فرصتی برای انتقام بوده که در نهایت سال 78 وی را مقابل منزل ترور کردند و برادرم به مقام رفیع شهادت نائل شد. برادرم زمانی که توسط منافقان کوردل به شهادت رسید در شرایطی بود که در خودرو خود بوده و کمربند ایمنی را بسته بود و با وجود اینکه وسیله دفاعی همراه خود داشت اما شرایط و فکر این مسئله را نمی‌کرد و در واقع منافقان، شهید را به‌دلیل اینکه در بند بود توانستند به شهادت برسانند. آن فردی که توسط منافقان، برادرم را به‌ضرب سه گلوله شهید که در حین رسیدن به بیمارستان به شهادت رسید، این در حالی بود که مهدی فرزند شهید با دیدن این صحنه تا مدت‌ها دچار شوک شده بود. بعد از اخذ مدرک دیپلم در زمانی که شهید صیاد شیرازی به ارتش رفت، شرایط حاکم برای فعالیت‌های مذهبی نظیر نماز و روزه مهیا نبود و وی نخستین کسی بود که نسبت به این شرایط اعتراض می‌کرد. انضباط و وقت شناسی یکی از ویژگی‌های اخلاقی شهید بوده که این اخلاق به تمامی اعضای خانواده تسری پیدا کرده است. شخصیت آرام و نجیب شهید در تمامی محافل و برخوردهای اجتماعی مثال زدنی بوده، همچنین توجه خاص وی به نماز و مسائل دینی از برجستگی‌های اخلاقی صیاد شیرازی به شمار می‌روند که عاملی برای تعالی وی شد، احترام به والدین از برجسته‌ترین شاخصه‌های اخلاقی شهید صیاد شیرازی بود، همچنین وی چه پیش از ازدواج و چه در زندگی مشترک حرمت و جایگاه ویژه برای هریک از اعضای خانواده قائل بود. شهید صیاد با وجود مشغله فراوان به‌ویژه اینکه یک نظامی بود، بازهم هیچ‌گاه از خانواده غافل نمی‌شد و در عین گرفتاری به‌طور جد نسبت به خانواده پایبند و متعهد بود. تواضع و خشوع برادرم یکی از بارزترین ویژگی‌های اخلاقی ایشان بود. تواضع شهید به این معنی بود که در برابر چه کوچکتر و چه بزرگتر بر احترام و بیان محترمانه تأکید داشته و همچنین با وجود اینکه به‌عنوان یک شخصیت نظامی کشوری مطرح بود هیچ‌گاه تفاوتی میان خود با دیگران احساس نمی‌کرد. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 شهید صیاد شیرازی پله های رشد و ترقی تحصیلی و نظامی را به سرعت پشت سرگذاشت، پله هایی که نتیجه ای جز شهادت را برای آن نمی توان متصور شد. ایشان با پایان تحصيلات ابتدايی و دبيرستان وارد دانشكده افسری و در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ دانشنامه ليسانس از آن دانشكده شد. چندین سال فعالیت در بخشهای مختلف ارتش بويژه در غرب كشور و در سازماندهی و فعاليت نيروهای انقلابی در ارتش خدمت نمود. صیاد دلها پس ازطی دوره تخصصی توپخانه در آمريكا با درجه ستوانيكم و سمت استادی در مركز آموزش توپخانه اصفهان به تدريس و سازماندهی نظاميان انقلابی پرداخت. پس از پيروزی انقلاب اسلامی و در برپايی غائله كردستان، می توان به تهيه طرح های عملياتی و تشکیل ستاد عملیات مشترک سپاه و ارتش كه منجر به شكستن حصر شهرهای سنندج و پادگان های مريوان، بانه و سقز با ۲۱ روز مقاومت شد، اشاره كرد. پس از تحقق و اجرای موفق اين طرحها، شهيد صيادشيرازی، با دو درجه ارتقاء ، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عمليات غرب كشور منصوب شد. وی در آخرين ماه های رياست جمهوری بنی صدر به دليل برخورداری از روحيه انقلابی و مقابله با خيانت های او از سمت مذكور عزل گرديد و پس از آن تا عزل بنی صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه به دعوت شهيد كلاهدوز در ستاد مركزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت. شهيد امير سپهبد علی صياد شيرازی پس از خلع بنی صدر، برای پايان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترك عملياتی سپاه و ارتش را راه اندازی كرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعاليت شد. در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پيشنهاد رئيس شورای عالی دفاع از سوی امام خمينی(رحمت الله علیه) به فرماندهی نيروی زمينی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد. در اين منصب فرماندهی نيروهای ارتش اسلام در عملياتهای پيروزمند ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين و بيت المقدس را برعهده داشت. عملياتی كه سرنوشت جبهه های اسلام عليه كفر را به پيروزی رقم زد و مسير و روند جنگ تحميلی را در مسير پيروزی ارتش اسلام قرار داد. ايشان در طی حكمی از سوی حضرت امام خمينی(رحمت الله علیه) به عضويت شورای عالی دفاع منصوب شد. در متن حكم حضرت امام خطاب به آن بزرگ مرد چنين آمده است: برای فعال كردن هرچه بيشتر و بهتر قوای مسلح كشور ضرورت دارد از تجربه اشخاصی كه در متن مسايل جنگ بوده اند، استفاده هر چه بيشتر بشود، بدين سبب سركار سرهنگ صيادشيرازی و وزير سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا پايان جنگ به عضويت شورای عالی دفاع منصوب مي نمايم. به دنبال مسئوليت خطير شهيد صياد شيرازی در شورای عالی دفاع، با درخواست رئيس شورای عالی دفاع و موافقت حضرت امام خمينی(رحمت الله علیه) درمردادماه سال ۱۳۶۵، مسئوليت فرماندهی نيروی زمينی ارتش به برادر ديگری واگذار گرديد. حضرت امام(رحمت الله علیه) در حكم فرمانده جديد نيروی زمينی ارتش پيرامون خدمات آن شهيد سرافراز چنين فرمودند: با تقدير از زحمتهای طاقت فرسای سركار سرهنگ صيادشيرازی كه با تعهدكامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدّس از هيچگونه خدمتی به كشور اسلامی خودداری نكرده و اميد است در آينده نيز در هر مقامی باشد، موفق به ادامه خدمتهای ارزنده خود شود. سپس در ۱۸ ارديبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی ديگر از فرماندهان ارتش با پيشنهاد رئيس شورای عالی دفاع و موافقت امام خمينی(رحمت الله علیه) به درجه سرتيپی ارتقای مقام يافت. آن شهيد والا مقام در مهرماه سال ۱۳۶۸ به درخواست رئيس ستاد فرماندهی كل نيروهای مسلح و موافقت مقام معظم رهبری و فرماندهی كل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی كل نيروهای مسلح منصوب شد. امير شجاع سپاه اسلام در شهريورماه سال ۱۳۷۲ با حكم فرماندهی معظم كل قوا به سمت جانشين رئيس ستاد كل نيروهای مسلح منصوب گشت. تيمسار سرتيپ صياد شيرازی در ۱۶ فروردين ۱۳۷۸ همزمان با عيد خجسته غدير با حكم مقام معظم فرماندهی كل قوا به درجه سرلشگری نايل آمد. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
#شهید سپهبد علی صیاد شیرازی🌺🌺
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 همرزم قدیمی شهید صیاد شیرازی، امیر سرتیپ سید حسام‌هاشمی‌ از بین حماسه های بسیار ایشان به هفت کار بزرگ ایشان اشاره کرده اند : ۱- ایشان مبتکر طرح انسداد مرزهای ایران بود؛ در فروردین ماه سال ۵۹ طرح انسداد مرزهای ایران را مطرح می‌کند و طرح اجرایی می‌شود. ۲- آزاد سازی کردستان ایران؛ در سال ۵۹ همزمان با طرح انسداد مرزها. ۳- آموزش نظامی‌به نیروهای سپاهی . ۴- ایشان مبتکر ایجاد بسیج مردمی؛ در سال ۵۸ در بدو ورود ناوهای آمریکایی خلیج فارس بود و از کمک سروان عطا الله صالحی که امروز فرمانده ارتش جمهوری اسلامی‌ایران است، استفاده کرد. ۵-طرح ابتکاری کربلا و آموزش نظامی‌به بسیجیان؛ بعد از عملیات طریق القدس در این طرح ۲۰ پادگان ارتش در ابتدای سال ۶۰ آماده پذیرش بسیجیان و آموزشهای نیروهای داوطلب مردمی‌ شدند. ۶-ترمیم و بازسازی نیروهای مسلح؛ بعد از دفاع مقدس. ۷-تشکیل هیئت معارف جنگ؛ به منظور اینکه فرماندهی و نحوه فرماندهی عملیات‌ها در دوران دفاع مقدس به فراموشی سپرده نشود و تجربیات جنگ به دانشجویان دانشگاه افسری منتقل شود. همیشه می گفت: دعا کن من شهید بشم. و من می گفتم: ان شاءالله، اما بعد از ۱۲۰ سال؛ باید پسرها را داماد کنی؛ حالا حالاها کار داریم. خواب دیده بود یکی از دوستان شهیدش آمده و او را با خود برده است. از شبی که این خواب را دیده بود تا آن روز صبح که آرام و راحت روی صندلی ماشین نشسته بود، کمتر از یک ماه فاصله نشد که به آرزوی دیرینه اش رسید. در صبح روز ۲۱ فروردين ۷۸، فاتح بزرگ فتح المبين و بيت المقدس، مانده های زخم خورده مرصاد، در حالی که ۲۲ ترکش به یادگار از جنگ، در بدن خویش داشت، آماج تيرهای كينه خود قرار دادند و قامت استوار امير ارتش اسلام را به خاك افكندند. روح بلند و سرفرازش در آسمانها پركشيد و به آرزوی ديرينه خويش كه همانا شهادت در راه معبود و وصال معشوق بود نائل گشت. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 یکی از دلایل این لطافت روحی، ارتباط مستمر ایشان با علمای عارف بود و در این میان شهید صیاد ارادتی خاص نسبت به عارف بزرگ، آیت‌الله بهاءالدینی(قدّس الله نفسه الزکیه) داشت و در طرف مقابل، حضرت آیت‌الله بهاءالدینی هم عنایتی مخصوص، به شهید صیاد داشت. آقای حسین حیدری کاشانی از شاگردان آیت الله بهاءالدینی: سپهبد شهید علی صیاد شیرازی حدود 17 سال با حضرت آیت الله بهاءالدینی مراوده داشت و دست پرورده ایشان بود. شاگردی او در این مکتب او را استادی ورزیده در اخلاق و اخلاص ساخته بود. شهید صیاد شیرازی در دوران جنگ و در زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، با آن مشغله کاری، هروقت فرصت می‌کرد نزد مرحوم والد می‌آمد. خاطرم هست برای تشییع پیکر شهید صیاد شیرازی به تهران رفته بودم. وقتی به خانواده شهید صیاد اطلاع دادند که فرزند آیت‌الله بهاء الدینی برای عرض تسلیت آمده است، آمد و تشکر کرد و همچنین از قول همسر شهیدش نقل می‌کرد: هر گرفتاری که برای من پیش بیاید، وقتی به نزد آیت‌الله بهاء الدینی در قم می‌روم، حتی اگر ایشان صحبتی هم نفرمایند، دیدار ایشان برای من آرام‌بخش است. شهید صیاد شیرازی چندین سال در ماه مبارک رمضان، همراه با پرسنل دفتر خود که حدودا سی‌نفر بودند،‌ برای افطاری نزد آیت‌الله بهاء الدینی می‌آمدند. غروبی که قرار بود، برای افطار حاضر شوند، دونفر از پرسنل،‌ همه امکانات افطار را با خود می‌آوردند و موقع افطار نیز شهید صیاد شیرازی به اتفاق همکاران می‌آمدند. برنامه این دیدار معمولا این‌گونه بود، با اذان مغرب نماز‌جماعت اقامه می‌شد و بعد‌ هم افطار صرف می‌شد و در ادامه مرحوم والد سخنرانی می‌کردند و بعد شهید صیاد شیرازی به اتفاق همکاران به مسجد مقدس جمکران می‌رفتند. شهید صیاد معمولا در این جلسات برای زیر‌ دستان خود چای می‌ریخت. حتی از سربازان حاضر در جلسه پذیرایی می‌کرد. چنین رفتاری از شهید صیاد شیرازی باعث می‌شد که همکاران و حتی سربازان وظیفه حاضر نبودند از او جدا شوند. روزی به شهید صیاد شیرازی گفتم، آیت‌الله بهاء الدینی در روستای خور آباد در مسیر کاشان که اهالی آن از ارادتمندان مرحوم والد هستند، در حال ساختن مسجدی می‌باشند. یادم هست که زمان جنگ بود و شهید صیاد شیرازی برای سخنرانی در مجلس شهدا به روستای فردو دعوت شده بود. همراهان شهید صیاد به من گفتند: صیاد شیرازی با این‌که وقت کمی داشت، موقع رفتن به مجلس شهداء،‌ به این روستا رفته و در مسجد در حال ساخت آن دو رکعت می خواند. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 یک روز رفتم خدمت آقای بهاء الدینی، فرمانده دانشگاه افسری بودم، توسط شهید صیاد با حاج آقا ارتباط برقرار کرده بودم و به صیاد گفتم که دارم می روم، وقت گرفته ام از آقازاده بهاء الدینی دارم می روم دیدن ایشان،گفت: سلام من را به ایشان برسان و به حضرت آقا بگو دلم برایش تنگ شده. گفتم: چند وقت است ایشان را ملاقات نکردید. گفت:حدود 10 روز ، من رفتم قم رسیدم خدمت آقای بهاء الدینی خودم تنها بودم و رفتم داخل منزل دستشان را بوسیدم و سلام کردم و نشستم، ایشان به من نگاهی کردند، گویا منتظر بودند که پیغام را برسانم گفتم: که حاج آقا! جناب صیاد به شما سلام رساندند گفتند: دلم برای شما تنگ شده، پاسخ آقای بهاء الدینی که آقازاده شان هم آنجا بود این بود، گفت: شما آقای صیاد را می شناسید؟ گفتم: حاج آقا فرمانده من است من چطور نمی شناسمش. گفت: شما آقای صیاد را می شناسید؟ با سؤال دوم فهمیدم که حاج آقا به من می خواهد بگوید شما نمی شناسیدش، گفتم: نه آن قدری که شما می شناسید. گفت: آقای صیاد را می شناسید؟ گفتم: نه حاج آقا. سه بار از من سؤال کردند و بار سوم گفتم: نه حاج آقا ایشان به من این را گفت، صیاد یک پارچه نور است، سه بار تکرار کرد، سه بار خود سئوال کرد و سه بار هم خودشان پاسخ سئوال خود را دادند و گفتند: سلام من را به ایشان برسان. گفتم: چشم و یک نصیحتی هم به بنده کردند و آمدیم بیرون، برگشتیم و وقتی رسیدیم به تهران به صیاد گفتم: که همچین سؤالی آقای بهاء الدینی کرد و چنین جوابی هم دادند و صیاد لبخندی زد و بعد اشک در چشمان صیاد حلقه زد گفت: خدا من را شرمنده نکند حاج آقا به من خیلی لطف دارد، خدا من را شرم سار نکند. روح هر دو بزرگوار شاد. (اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم) 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 پیش از انقلاب علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را بارز ساخت و در نامه‌ای که برای سرگرد محمد مهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی، ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه‌های مذهبی بحمدالله پیش می‌رویم مخصوصاً در آن قسمت که می‌دانید». این جمله حساسیت ضداطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند. سروان صیاد در اواخر حکومت پهلوی به دلیل این که در بین افسران، ضدیت با حکومت وقت می‌کرد و از مخالفان حکومت پهلوی بود، ضداطلاعات از قرار دادن جنگ‌افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در ۱۹ بهمن دستگیر و زندانی شد و در آستانه پیروزی انقلاب، در بهمن ۱۳۵۷ آزاد شد. بعد از انقلاب صیاد شیرازی پس از پیروزی انقلاب با رحیم صفوی و شخصی به نام احمد سالک آشنا می‌شود و با یکدیگر از پادگانهای اصفهان حفاظت می‌کنند. وی پس از پیروزی انقلاب ایران، در بحبوحهٔ غائله سال ۱۳۵۸ ضدانقلاب در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و در نبردهای کردستان به همراه دکتر مصطفی چمران نقش مهمی ایفا نمود. پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه رحیم صفوی به غرب اعزام می‌شود و با همکاری ارتش و سپاه سنندج را فتح می‌کنند. این عملیات در کردستان موجب می‌شود تا او با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب شود. در سردشت یک گروه ۵۰۰ نفری تحت فرماندهی او در کمین دشمن افتاده و با ۴۵۷ نفر کشته و تلفات تجهیزاتی شکست سختی به بار آورد. در پاسخ به سوالات فرماندهٔ کل قوا بنی صدر در مورد تلفات، صیاد شیرازی پاسخ می‌دهد که آنان به بهشت می‌روند و برای جبران شکست درخواست استفاده از بمب ناپالم می‌کند که با خشم شدید و مخالفت بنی صدر مواجه می‌شود. این اختلافات موجب خلع دو درجه، برکناری، و دستور محاکمهٔ نظامی صیاد شیرازی می‌شود. پس از خلع بنی صدر، با حضور محمدعلی رجایی در سمت ریاست جمهوری، صیاد شیرازی بار دیگر با دریافت دو درجه، به ارتش بازگشت و برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش تحت عنوان قرارگاه حمزه سیدالشهداء را راه‌اندازی کرد. علی صیاد شیرازی و محسن رضایی سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشکرهای ۶۴ ارومیه و ۲۸ کردستان و تیپ ۲۳ هوابرد و تیپ ۳۰۰ گرگان، شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد. پس از کشته شدن سرلشکر ولی‌الله فلاحی در ۹ مهر ۱۳۶۰، سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد (فرماندهٔ وقت نیروی زمینی) به سمت رئیس ستاد مشترک ارتش منصوب شد و صیاد شیرازی (با درجه سرهنگی) به درخواست اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس شورای عالی دفاع و با حکم آیت‌الله خمینی به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد. او با مشارکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در عملیات طریق القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، مسلم‌بن‌عقیل، مطلع‌الفجر، محرم، والفجر۱، ۲، ۳، ۴، ۸، ۹، عملیات خیبر و بدر و قادر شرکت نمود و پیروزی‌های بزرگی را برای ایران به ارمغان آورد. سرهنگ علی صیاد شیرازی در مرداد سال ۱۳۶۵۵ از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد سید علی خامنه‌ای و تصویب سید روح‌الله خمینی به سمت «نمایندگی رهبری در شورای عالی دفاع» منصوب شد. او در تیر ماه ۱۳۶۵ با پیشنهاد سید علی خامنه‌ای به فرمان فرمانده کل قوا به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد و در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی ارتقاء یافت. سرتیپ صیاد شیرازی در سال ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد که در خلال آن مرزهای غربی ایران مورد هجوم مجاهدین خلق قرار گرفته بود، با طراحی عملیاتی تحت عنوان عملیات مرصاد نیروهای متجاوز را شکست داد. در مهر ۱۳۶۸، بنابه درخواست رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، و با موافقت و حکم فرماندهی کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح و در شهریور ۱۳۷۲ به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد. او پنج روز قبل از شهادت در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر از سوی فرمانده کل قوا به درجه سرلشکری ارتقاء پیدا کرد که این درجه مجدداً پس از کشته شدن وی به سپهبدی ارتقاء یافت. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را که کس آهوی وحشی را ازاین خوش تر نمیگیرد 🌺🌺شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جا به جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود؛ بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است. ساعت ۵ به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تاکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چاره‌ای نداریم هلی‌کوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلی کوپتر ۲۱۴ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم. صبح روز پنج مرداد عملیات با رمز یا علی(علیه السلام) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام بر پا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروه‌های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می‌توانستند به عقب برگردند. بعضی از آن‌ها به روستاها پناه بردند وبعضی‌ هایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتارکرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند، حالا من از این عملیات نتیجه می‌گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر می‌کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود. خداوند می‌فرماید: بجنگید تا آن کفار که من می‌خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده می‌دهد تا آن‌ها را خوار کند و به شما پیروزی وعده می‌دهد و قلب‌های شما را شفا بخشد. کدام قلب‌ها؟ قلب‌هایی که قبل از این عملیات گرفته و غم زده بود. رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امام‌شان برای همیشه گره خورده بود. امام اشاره‌ای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود برای رزمندگان اسلام که سال‌ها فداکاری کرده بودند، در حالی که هشت سال تلاش شده بود بعد از آن ما دلمان می‌خواست به صورتی دیگر نبرد تمام می‌شد. دلمان گرفته بود اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دسته جمعی بدترین و خبیث‌ترین دشمنانمان به دست ما، موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد و پایان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام گرفت. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 امام جمعه همدان، با بیان اینکه اقامه نماز اول وقت و شرکت در نماز جماعت از خصوصیات بارز اخلاقی شهید صیاد شیرازی بود، گفت: شهید صیاد شیرازی از آن دسته مردان بزرگی بود که از شخصیت والایی برخوردار بود. آیت الله غیاث الدین طه محمدی، امام جمعه همدان : مردان بزرگی که قدم در این مسیر می گذارند به عهد خویش ثابت قدم هستند و آن را به شهادت ختم می کنند این انسان های بزرگ ستودنی و ماندگار هستند. وی با اشاره به علاقه شهید صیاد شیرازی به ولایت، افزود: شهید صیاد شیرازی عاشق ولایت بود و این عشق و علاقه با بوسه ای که مقام معظم رهبری برای اولین بار بر تابوت این شهید زد تجلی پیدا کرد. وی با بیان اینکه این شهید بزرگوار در تمام طول دوران دفاع مقدس تلاش کرد با عزت، افتخار و اقتدار در صحنه حضور داشته باشد، گفت: شهید صیاد، صیاد دلهای پاک بود. شهید صیاد شیرازی مردی بود که تمامی عمر خدمت خود را صرف یکپارچگی کشور عزیزمان نمود و در نهایت با خشم کور دشمنان ملت ایران ترور شد اما دلهای ما با او و با هر کسی که دلش برای کشور ایران می طپد همراهی می کند. امیر سرتیپ سید حسام هاشمی رئیس دفتر عمومی حفاظت اطلاعات فرماندهی معظم کل قوا: من وقتی ویژگیهای شخصیتی شهید صیاد شیرازی را بررسی کردم ، دیدم ایشان در حدود ۴۰ شاخص برجستگی اخلاقی دارند که هرکدام از آنها دنیا حرف دارد ، ویژگیهای ارزشمند شهید صیاد شیرازی ناشی از گوهر دینداری بود. مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان و امرا نیروهای مسلح فرمودند: این گوهر دینداری در نیروهای مسلح یک ارزش است، همه ویژگیهای ارزشمند شهید صیاد شیرازی ناشی از گوهر و جوهر دینداری ایشان بود. اگر خوب به شخصیت شهید صیاد شیرازی دقت کنیم می بینیم با اینکه ایشان در زمان رژیم طاغوت جزء افسران نمونه و برجسته ارتش بوده است ، اما با این وجود بدلیل حفظ گوهر دینداری در برابر رژیم طاغوت می ایستد و با آن مبارزه می کند. در زمان رژیم طاغوت شهید صیاد شیرازی هنگام خدمت به اقامه نماز اول وقت می پردازد و هنگامیکه فرمانده اش او را مورد بازخواست قرار می دهد که چرا در زمان خدمت لباس نظامی خود را در آوردی و رفتی نماز خواندی ایشان با همین گوهر دینداری که در وجودش بود آن فرمانده را مجاب می کند. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 خیلی اشکش را نگه می داشت توی چشمش، همسرش فقط یکبار گریه‌اش را دید، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می‌گفت: ما که توی نماز قنوت می‌گیریم از خدا می‌خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی‌خواست. بارها می‌شنیدم که می‌گفت (اللهم احفظ قاعدنا الخامنه‌ای) بلند هم می‌گفت از ته دل ... اوایل جنگ بود. در جلسه‌ای بنی صدر بدون «بسم الله» شروع کرد به حرف زدن، نوبت که به صیاد رسید به نشانه‌ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرماده کل قوا بود، گفت: من در جلسه‌ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد، حرف بزند، هیچ سخنی نمی گویم. در عملیات طریق القدس ارتش و سپاه که با هم دو لشکر واندی داشتند، برای حمله به دشمن به ۱۱۰ هزار گلوله فقط از یک نوع مهمات نیاز داشتند و ما از این نوع گلوله فقط سیزده هزار تا داشتیم. وقتی آن برادر مسئول آتش، این برآورد علمی را به ما نشان داد، اصلاً نفهمیدیم چطور شد که گفتیم: شما بقیه کارها را بکنید، مهمات در راه است و می‌رسد. بلافاصله به خدا پناه بردیم که خدایا این چه بود که ما گفتیم. فقط همین را بگویم تا موقعی که بچه‌ها بستان را گرفتند تا آن موقع، آن برادر مسئول آتش یادش رفته بود که مهمات چه شد؟ می‌گفت: پول برای من با کثافت فرقی نمی‌کند. الان کسی این حرف‌ها را باور نمی‌کند اما علی بعد از پیوستن به دانشگاه افسری، همه حقوق خود را به من می‌داد، می‌گفت: مادر، من یک جور گلیم خود را از آب بیرون می‌کشم اما شما ۵ تا پسر و ۲ تا دختر دارید؛ البته بعد از ازدواج نیز باز بخشی از حقوقش را برای ما می‌فرستاد و تا وقتی شهید شد، مقرری قطع نمی‌شد. علی می‌گفت: بابا چطور با این حقوق ناچیز بازنشستگی که تازه همین چند وقت پیش شد ۱۲۰ هزار تومان، می‌توان این خانواده شلوغ و پر رفت و آمد را بچرخاند. قرار بود صبح روز عید غدیر برود به خدمت آقا و درجه‌ی سرلشکری‌اش را بگیرد. همه تبریک گفتند خودش می‌گفت: درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست وقتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند، حس می‌کنم ازم راضی هستند. وقتی ایشان راضی باشد امام عصر (عجل الله تعالی فرجه شریف) هم راضی‌اند. همین برایم بس است. انگار مزد تمام سال‌های جنگ را یکجا بهم داده‌اند. صبح روز بعد از خاکسپاری، خانواده‌اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(علیهاالسلام)، سر قبر صیاد اما پیش از آن‌ها کسی دیگری هم آمده بود؛ آقا که گفت: دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام. موقعی که حضرت امام(رحمت الله علیه) او را به حضور طلبیدند و دستور اکید دادند که شمال غرب کشور ناامن است و فقط شما می‌توانید امنیت آنجا را برقرار کنید، صیاد هم بلافاصله در خانه خود ستادی تشکیل داد و افراد مورد اعتماد را برای اجرای امر امام (رحمت الله علیه) انتخاب کرد؛ ضمن این که او بعد از کناره‌گیری از فرماندهی نیروی زمینی قسم یاد می کرد؛ اگرامام بفرمایند لباس‌هایت رابکن یا درجه گروهبان سومی بزن، به خدا این کار را بدون کمترین ناراحتی انجام خواهم داد. اولین وآخرین دغدغه شهیدصیاد شیرازی، وحدت نیروهای مسلح و تبعیت از ولایت فقیه و امنیت ملی بود. ایشان در تاریخ ۱/۴/۱۳۷۷ طی یادداشتی این دغدغه را با تمام وجودش در عباراتی آورده است. درمیان این عبارات، مطالب بسیار مهمی به چشم می خورد. از جمله این که: موضع ولایت برمابا این صراحت ابلاغ می شود ونباید ما دراجرای آن عاجز باشیم. رضایت خداوند و ولی امر مسلمین از ما، پایه و رکن نجات از تنگناهاست. در عملیات بدر دراسفند ۱۳۶۳ یک هفته پس از این که نیروهای اسلام جاده بصره - بغداد راقطع کردند وبا احداث پل بر روی رودخانه دجله آنجا راتصرف کردند، بنا به دلایلی مجبور به عقب نشینی شدند، آن هم تا جزیره مجنون؛ شهید صیادشیرازی وسرلشکرصفوی آخرین نفراتی بودند که ازمنطقه عملیات عقب آمدند در چنین اوضاعی او با یک حالت خاص و برافروخته خود را از قایقی که برای آن‌ها تهیه شده بود به آب انداخت و گفت: چگونه زنده باشیم و عقب بنشینیم؟ جواب امام(رحمت الله علیه) را چه بدهیم. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی🌺🌺