─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#میلاد_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
سلام حضرت مادر سلام کوثر مهر
عوالم از قدم کودکت پر از نوراست
چقدر مثل علی صورتش تماشاییست
چه زاده ای که به نام کریم مشهوراست
چقدر روی دلارای ماه تو زیباست
که برده دل ز دو عالم نگاه مهپاره
به گرد مهد گلت جای پا نمیبینم
مطاف خیل ملائک شدست گهواره
شکوه خنده به لبهای مرتضی مثل
شکوفه های پر از سیب روی لب پیداست
خودش کریم و پسر همکریم عالم شد
که روح فضل و کرامت در آن لقب پیداست
چقدر دختر خورشید کودکت ناز است
چه چشمهای قشنگی چه صورت ِ ماهی
نگاه کن که به خنده دل از دلت برده
چه جلوه ای چه جمالی چه حسن دلخواهی
چه شهسوار نجیبی که همت و عزمش
کرامت است و عطوفت بزرگی و مردی
مدینه در دل شب دیده باغ انبان را
به روی شانه عزمش به شوق همدردی
بزرگ شد حسن و در عشیره ی زهرا
کلید باب کرامت به دست آقا بود
سحاب رحمت حق در درون چشمانش
و دستهای کریمش مثال دریا بود
تمام ملک دلش بغض و ماتم و چشمش
شبیه حضرت مولا همیشه بارانی
به خانه ی کرمش از جفای نامردان
به غیر غصه و ماتم نداشت مهمانی
نشسته مردم چشمش به ساحل تیره
به یاد خاطره ی تلخ و سیلی و بازو
چه سخت آمده واژه چقدر غمناک است
دل از تکلم بازو و آتش و پهلو
دوباره مرثیه خوانم امان از آن کوچه
دوباره حادثه ای تلخ میشود تکرار
دوباره ضربت سیلی و صورت مادر
یکی ز دست عدو خورده و یکی دیوار
پسر میانه ی کوچه چقدر بی تاب است
و ذوالفقار علی در نیامگریان تر
تمام کن قلمم پاره های آتش را
که سهم کودک او گریه های پنهان تر
اگر چه همسر او جام زهر نوشانده
اگر چه خون جگر در غزل هویدا بود
ولی قسم به تمامی ِ روضه خوانی ها
که پاره های جگر از سقیفه بر جا بود ...
شعر:زینب حسامی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
🌺࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع)
─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#میلاد_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
«السلام علیک یا حسن بن علی»
نیمه ی مـــاهِ خــــدا ، مــاهِ خـدا تابـیده است
باز امشـب آســمان گـردِ زمــین گـردیده است
بعدِ احمــد ، بعدِ زهـــرا ، بعــدِ مولایـــم علی
چشــمِ دنیــا شـــاهکارِ دیگــری را دیـده ست
پانزده شـب رد شـد از مـهمانی و امشب خدا
سفره ی جـود وکـرامت راچه زیبا چیده است
باز کــرده سفــره ی احــسان خود را با حسن
هرکه امشب یاحسن گفته است،آمرزیده است
یک طرف زهـــرا نشـسته یک طرف مولا علی
یک طـرف در گاهواره مجـتبی خوابیده است
ظاهر وباطن همه حُـسن است این قرصِ قمر
خالقش از این سبب او را حَـسَن نامیده است
این پسر جمع علی و مصطفی وفاطـمه است
باچنین خلقی خدا هم برخودش بالیده است
داده بر ســائل تمامِ هســتیِ خـود را سـه بار
بارها از شـوق ،دستش را کرم بوسیـده است
می تـوان فهمـــیـد از نـوع کــرامــت های او
شرحِ جــودِ کبریایی را حسـن فهمیده است
یا معــزّ المــومنین می خوانمـش ، زیـرا خدا
از قِبالِ عــزّتش ، عــزّت به ما بخشیده است
آزمایـش کــرده اصحابِ خودش را با سکوت
شیعیان را نیز با صلحِ خودش سنجیده است
از شجـاعت های او این بس که در جنگ جمل
داده فــرمان را علـی ، امّاحسن جنگیده است
هـر که بوده در جمـل حتمــا گواهــی می دهد
دشمــن از بــــرقِ نگاهِ مجـتبـی لـرزیـده اسـت
دوستانش جای خود،خیرش به دشمن می رسد
از حسن حـتـی عدو هم حرف بد نشنیده است
بارهـا گفتــــم که هـســتم ســـائل کــــویِ حسن
در جــواب هــر که از نام و نـشان پرسیده است
شعر:استاد رضا یزدی اصل
( رزقِ رمضان امسال ۱۴۰۱/۰۱/۲۸ )
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
🌺࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع)
─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
به نام خدا
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
ای مه سیـمیـن لقا یا حســن مجتــبی
ای قمـــر دلــربا یا حســــن مجتــــبی
فاطمـه را گوهـــری از همگان برتـــری
نور دل مرتضـــی یا حـــسن مجتبـــی
روی تو خورشید من گوهر توحید من
ای به جـهان مقتــدا یا حسـن مجتبی
چهره ی توبی بدیل صبح جهان را دلیل
عطر رُخــت جانفــزا یا حسـن مجتبی
معنی قرآن تویی جلوه ی ایمان تویی
همنفــس هل اتــی یا حسـن مجتبی
آمـده در گلشـنت در حــــرم روشـنــت
مـرغ دلم شــد رها یا حســن مجــتبی
ای مه روشنـــگرم ای همــــه ی باورم
با دل من آشـــنـا یا حــسـن مجـــتبـی
وارث احــــمد تویی نور محــمد تویی
آینه ی کـــبـــریا یا حســـن مجـــتبــی
ای ز ازل در دلـم لطــف تو شد شاملم
ای دل دلدارها یا حســـــن مجتـــبی
ای زتواحیاجهان ارض وسماگل فشان
چشــمه ی آب بقـا یا حســـن مجتبــی
ای پســر فاطمه ، چشـــم فقیران همه
بسته به جــود شمـــا یا حسن مجتبی
حکم بده سردهم سر به حریمت نهم
بهـــر تو جـــانـم فدا یا حسـن مجتبی
ای مــه گل آفــــرین تا دم آخـــر یقین
از تو نگـــردم جـــدا یاحســـن مجتبی
عطــر و گلابم بده تشــنه ام آبم بده
ای گل باغ ولا یا حـــسن مجتـــبی
ای کرمت بی حساب سوی توباالتهاب
آمده ام چـــون گـــدا یا حسن مجتبی
مهر تو دارم به برعشق تو دارم به سر
شــوق تو در دل شها یا حسن مجتبی
در ســر من فکــر تو در دل من ذکر تو
بر لب من ایـن نوا یا حســـن مجتــبی
جانب «یاسر» نگر ای ز تو روشن قمر
ای همه لطـف و عطا یا حسن مجتبی
شعر:استاد حاج محمود تاری «یاسر»
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
🌺࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع) ─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
پیچــــیده در ایـــن کوچهها عطر عبایت
هــمـراه با نجـــــوای زیــــبای دعـــایت
با نان و خــرما مـی رسی، من هم يتيمم
اما نـه خــــرما، مسـت دســتان کـــريمـم
می زد به پايــت بـوســـه لــبهای مدينه
ای خـوش به حال نيمه شــبهای مدينه
دیــدم هوای چشمــــهایت کـــوثــری بود
بر شــانهات شـــال شکــوه حـــیدری بود
ای آســـمانها، محـــو صحـــن خـــاکی تو!
قلــــب زمیـــن، غــــرق دل افـــلاکی تـو
عطرت، دل از من برده بود ومینوشــتم:
ســـرمســـت آقـای جــــوانـان بهـــشـــتم
دیدم که عالم غــرق ذکر «یا حسن» شـد
باران هـــم آوا با هــوای قلــب مـن شـد
شـوق دلـم را، شــور چــشمانت،غزل کرد
نامت، مـرا سرمــست عهــدی در ازل کرد
من در زمـــان آوارهی آن لحـــظه هستم،
آن دم که دستان تو «قاسـم»را بغل کرد
روح تـو را از نـور زهـــــرا آفــريـدند
از اســــم تو اســــماء حســــنـا آفـريـدند
نامِ حـــسـن، يعـــنی تــمام حُســــن دنيا
حـالا مـــن و دســــت کــــريـم آل طاهـا
در دســتـهايــت ياکـــريمان لانه دارند
وقـــت قنـوتت قدســــيان پيـمانه دارند
ای آســمانها، محـــو صحـــن خاکــی تو!
قـلب زمـــیـن ، غـــــرق دل افـلاکی تو
عطرت، دل از من برده بود و مینوشتم:
ســـرمـست آقای جـــوانان بهـــشـــتم
شعر:استاد قاسم صرافان
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
🌺࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع) ─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
4_5798629857361396244.mp3
11.08M
قطعه #دست_کریم
پیشکش به محضر کریم اهل بیت
امام حســن مجتــبی علیه السلام
کاری از: گروه هم آوایی #صفیرعشق
#شعر#استاد_قاسم_صرافان
آهنگسازی و تنظیم: #مهردادمعافی
سرپرست گروه: #هادی_فرنیا
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
🌺࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع)
─━⊰═••❃❀❃••═⊱━─
AUD-20220417-WA0796.opus
546.7K
بسم اللّه الرحمن الرحیم
هست کلیددرگنج حکیم
صد و دهمین شعرانتظار وبیست یکمین شعر مربوط به" #زبان"، به صورت غزل با صدای سراینده
حجت الاسلام والمسلمین حاج اقا صفری متخلص به "زرافشان"
«روابط عمومی شعر انتظار ابوالفضل عامری قم»
─━⊰═•❃❀❃•═⊱━─
AUD-20220417-WA0795.opus
531.9K
#شعر_انتظار
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
«صد ویازدهمین شعر انتظار که به استقبال خواجه حافظ علیه الرحمة رفته ام»
به روزگار کســی در نگاه توسـت عـــزیز
که از گــناه به هــر حــال می کـند پرهـیز
کسی که هست در این باغ،گل عِـذاران را
به یاد روز ظـهـورت همـی نشـــاط انـگیز
کسی که هست چو روح بهارشادی بخش
کسی که نیسـت غم انگیز،چـون دل پاییز
کسـی که نـیـست ستایشـگــر سـتـمکاران
کسـی که هـسـت دلـش از ولای تـو لبـریز
کسـی که هسـت فداکار و نیست اهل ریا
کسی که نیست ریاکار وهست پاک وتمیز
دمـی که خلـق به ســویت پنــاه آوردند
بـده پنـاه بـه درگاه خــود مــرا هـم نـیــز
فــتاده جـــان مـــن از پا، بگیـر دستم را !
بـرس به داد دلِ مـن به روز رســتاخیـز !
به فصل فصـل بهــار و خزان، مرا دریاب!
که نیست در دل باغم؛درخت حاصل خیز
مــرا ســرود بـهـار آوری ســت از حــافظ
که گفـته های دل انگـیز اوست عطر آمیز
فـقیر و خسـته به درگاهـت آمدم، رحمی
که جــز ولای توأم نیست هیـچ دستـاویز
اثر:حجت الاسلام والمسلمین حاج اقا صفری متخلص به #زرافشان
«روابط عمومی شعر انتظار ابوالفضل عامری قم»
─━⊰═•❃❀❃•═⊱━─
خزان دل_کریمی.mp3
4.11M
#شب_شانزدهم
#مناجات_با_خدا 🤲
محمود کریمی
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#امام_کریمان
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
به نیـمـه رمضــان شــد مه تمام، حسن
رسید نور دل و جـان باب و مام حسن
جز او میان خلایـق چه کــس بود بهتر
که هست سیرت وحُسنش به مثل نام،حسن
نشــاط و شــور به بیــت رسول آوردند
که ساخت جشن برایشان مهصیام،حسن
به روزگار پـر از بـخـل در مدیـنـه تـلخ؛
کریم را نتــوان گفـت جــز امــام حـسن
درست در پی آیـین مرتضـی بوده است
چو کرد لذت دنیـا به خــود حرام،حسن
کجاست مدعـی مهــر تا مگـر عیان بیند
که بهـر دشـمـن شامی برد طعـام، حسن
امـام و مظهـــر عشــق موحـدان باشـد
نداشـت نزد ستمگــر، گـر احترام، حسن
نشسـت برق به چشم علی چو در فـتنه
بکــرد کار جـمل را چــنان تـمـام، حسـن
سکوت وصلح بلندش نفاق را بشکـست
نکرد اگــر که در آن معـرکه قـیام، حسن
خــدا کنـد که نباشـد به غـیر این ذکری:
همیشه نام حسـین و علیالدوام، حسن
برای گرسنهچشمان کرامـت آورده است
که بودهاند شکم سیر شهـر شـام، حسن
خوشا کسی که به غوغای پرفریب زمان
بود به وقــت دعــا بر لبـش مدام، حسن
عــنایـتش ســبـب رویــش غــــزل باشـد
ســزد اگــر که زنــد مـهــر بـر کلام،حسن
شعر:عبدالرضا مدرسزاده
٢٨ فروردین ١۴٠١
١۵ رمضانالمبارک
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
🌺࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع) ─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
#اشعار_شب_قدر
اشعار مربوط به شب های قدر 👇
«اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَيْلَةِ القَدْرِ؛
خدایا در این ماه درک فضیلت شب قدر را روزیم کن آمین یا رب العالمین»
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#شب_قدر
#امیرالمومنین_ع_شب_نوزدهم
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
کــردی هــماره مـــرگ طلـب از خدا علی
تا مسـتجاب شـد به نمــازت دعـا عـلی
شب را به شوق مرگ نخفتی که صبحدم
فرقت شــود بطاعت یکــتا ، دو تا ، علی
اطفال در خــرابـه و مـرغـان به لانـه هـا
با هــم گــرفته اند بـرایــت عــزا ، علــی
ای مهـربان پــدر به یتــیمان ز جای خیز
بر کودکان خــود بر امشــب غــذا ، علی
ای مهــربان در به یتــیمان ز جــای خیز
بـر کودکان خــود بـبر امشب غذا ، عـلی
آن شب قدر زسوز درون داشت با تو راز
کامشب کمــین گرفته براهــت قضا علی
محراب لب گشـوده و فــریاد می کشید
یک امشــبی بجــانب مســجد میا ، علی
پیغمـــبر در بـنـالـه در امـد مــرو مــرو
ای با خـــبر ز نقشـــه خصــم دغــا علـی
هستی زبیم،جان خود از دست داده بود
بگذاشتی بجــانب مسجــد چو ، پا عـلی
گفــتـی اذان آخـــر خـود را بشـوق مرگ
کردی ز خـواب قـاتل خـود را صـدا علی
تا تـیـغ کیــن رسیــد بفـــرق مـنیــــر تو
زهــرا به خـلد نـالـه زد و گفــت یا علی
"میثم"که گشــته مشتری درد عـشـق تو
عـاشــق بــود ولای تـو را با بـلا علــی
شعر:استاد حاج غلامرضا سازگار
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
🌺࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع) ─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#امیرالمومنین_ع_شب_نوزدهم
#بحر_طویل
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
کوچهها خلوت و خاموش شب از جامۀ ظلمت شده چون صحن عزا، خانه سیهپوش، تو گویی همه چیز و همه کس گشته فراموش، نه مانده شبحی پیش دو چشمی، نه صدایی رسد از کوچه خلوت زده بر گوش، چرا، میشنوم تک تک پا و، شبحی را نگرم میرسد از دور، یکی مرد که پوشیده رخ و از رخ مستور، به هر کوچۀ تاریک دهد نور، گمان میکنم این مرد کلیمالله آن کوچه بُوَد آه ببینید کجا میرود و چیست ورا نیت و منظور؟ چه آرام وخموش است، دلش بحر خروش است، ببینید که انبان پر از نان و پر از دانۀ خرماش به دوش است به گمانم که به ویرانه فقیری دل شب منتظر اوست که از گوشه ویرانه ندا میدهد ای دوست کجایی که بگیری دل شب باز سراغ فقرا را؟
عجبا عرش خداوند مکان کرده به ویرانه سرایی بگرفته است به دامن سر یک پیر فقیری که ندارد به جز از دیدۀ اعما و تن خسته و دست تهیاش برگ و نوایی، به لبش ذکر دعایی، به دلش حال و هوایی، نه طبیبی نه دوایی نه غذایی، همگان چشم بصیرت بگشایید و ببینید که در دامن ویرانه امیری شده هم صحبت و دلباختۀ پیر فقیری، اگر آن پیر بپرسد تو که هستی؟ گل لبخند ز جان بخش لبش روید و در پاسخ آن پیر بگوید که فقیری شده در این دل شب یار فقیری، عجبا باز به دوشش یکی انبان و گرفته است ره کوچه و پوید سوی ویرانۀ دیگر که به ایتام زند سر، ببرد بر همه از لطف و کرم باز غذا را.
کیستی؟ ای همه جا روی تو پیدا که ندیدند و نگفتند که هستی؟ تو همان شیر خدایی، تو چراغ شب تنهاییِ خیل فقرایی، تو به احزاب و اُحد یار رسول دو سرایی، تو به ایتام، پدر در دل ویرانه سرایی، تو گهی هم سخن چاه و گهی پهلوی نخلی، به زمین چهره گذاری، ز بصر اشک بباری و گهی میچکد از قبضۀ تیغت به زمین خون عدو در صف پیکار، گهی مرحب خیبرکشی و عمرو به شمشیر شرربار، گهی دست تو در سلسلۀ خصم ستمکار، گهی وصله زنی کفش خود ای حجت دادار، گهی قلۀ عرشی و گهی حفر قناتت بوَد ای دست خدا کار، گهی عرش مکانی و گهی خانه نشینی، گهی استاد به جبرییل امینی و گهی یاور آن پیرزن مشک به دوشی، نتوان گفت که هستی تو، که هستی، تو بگو تا بشناسیم به توفیق بیان تو خدا را.
ناسپاسان که به جز مهر و وفا از تو ندیدند، چه شد کز تو بریدند؟ خدا را به چه تقصیر به محراب دعا تیغ کشیدند؟ چرا فرق تو را از ره بیداد دریدند؟ عجب حق تو گردید ادا، پیک خدا داد ندا، آه که شد منهدم ارکان هدا، خفت به خون شیر خدا، گشت به محراب فدا، روح مناجات و دعا، مسجدیان یکسره این نالۀ جانسوز شنیده همه از پنجه غم جای گریبان، جگر خویش دریدند، ز دل ناله کشیدند، ز هر سو، سوی محراب دویدند و بدیدند همه دین خدا در یم خون خفته و از لعل لب خویش گهر سفته و با صورت خونین سخن از فزت و رب گفته، گهی میرود از هوش گه از اشک حسن آمده بر هوش، زند خون دل خستهاش از زخم جبین جوش، ز سوز جگر سوخته با قاتل خود گفت خدا را به چه جرمی به رویم تیغ کشیدی؟ تو که دیدی ز علی آن همه احسان و وفا را.
همه تن اشک فشان دست گشودند که آرند علی را به سوی خانه که ناگاه در آن سوز و غم و درد نگاهی به افق کرد و ندا داد که ای صبح! نشد در همه ایام تو از جیب افق سرزنی و چشم علی پیشتر از سرزدن روی تو بیدار نباشد، عجبا گشت فدا در دل محراب دعا، جان پیمبر، علی آن ساقی کوثر، علی آن فاتح خیبر، علی آن میر مظفر، علی آن روح مکرم، علی آن عدل مجسم، علی آن دادرس امت و مظلومترین رهبر عالم، به خداوند، به پیغمبر و زهرا که علی کشتۀ عدلی است که خود حاکم آن بوده و خود مجری آن بود، خدا را نشنیدید مگر داد دوا پیشتر از کشتن خود قاتل خود را؟ نشنیدید که بخشید ز اکرام و جوانمردی خود تیغ به دشمن؟ نتوان یافت دگر مثل علی گو که بپویند زمین را و سما را.
شعر:استاد حاج غلامرضا سازگار
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
گلواژه هاے اهل بیت (ع) ─━⊰۰۰۰═•••❃❀❃•••═⊱۰۰۰━─