فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم امام عسکرین سامرا گل باران ضریح مطهر امام عسکرین بسیار زیبا است...
السلام علیک یا امام علی النقی یابن رسول الله
السلام علیک یا امام عسکری
یا بن رسول الله
انشالله بزودی زیارت امام مین عسکریین در سامرا نصیب همی شما عزیزان قرار گیرد انشاالله
سلام و عرض ادب و احترام🌹
خاطرات اسارت 🌹
قسمت : ۶۰ 🌹
موضوع: زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 🌹
آقا یه ضرب المثلی هست که میگه : کبوتر با کبوتر .🕊..باز با باز 🦅 وقتی من آسایشگاه ۴ بودم با اون لباسهای کهنه و وصله دار منو محمدرضا حبیب الهی همشهریم با همدیگه ساعتهای راحتی توی حیاط قدم میزدیم و معمولاً با همدیگه قرآن حفظ میکردیم یه روزی که با همدیگه سمت بند یک قدم میزدیم من احساس کردم یه نفر پشت پنجره آسایشگاه ۳ داره مارو هِی نگاه میکنه😳 ما یه چند مرتبه رفتیم مسیرمون رو و برگشتیم باز دیدیم اِیی بابا این طرف وِل کن معامله نیست و باز داره مارو به چند نفر دیگه نِشون میده🧐 من به محمدرضا حبیب الهی گفتم این اسیره پشت پنجره آسایشگاه ۳ مارو زیر نظر داره و داره به چند نفر دیگه نشون میده نکنه با تو آشنایی داره؟؟ محمدرضا گفت نه بابا !!! آخه چه آشنایی🙃 بعد دیدم برامون دست تکان میده و میخنده 😃 پیش خودم فکر کردم هرچه هست زیر سر خودمه و این طرف منو میشناسه اما من مغزم هَنگ کرده این طرف رو بجا نمیارم باز فردا خودم تنهای توی ساعت راحتی رفتم سمت آسایشگاه ۳ قدم میزدم باز طرف اومدش پشت پنجره 🙄 و بعضی از اسیران دیگه هم بودند حالا هم دست تکان میداد هم میخندید دیگه یقین کردم با منه و خوب منو میشناسه!! اما خیلی به مغز هَنگ شده ام فشار آوردم این کیه؟؟ تا یه موقع متوجه شدم اِیی بابا یاحضرت عباس این طرف بچه کاشان هستش و یکی از نیروهای غواص گروهان من در عملیات کربلای ۴ به نام حسین مبینی 🌹حالا مطمئن بودم که اسیر کربلای ۴ نیست احتمالا کربلای ۵ هستش چون گردان ما در عملیات کربلای ۵ در سه مرحله وارد عمل شد که مرحله اولش من فرمانده یکی از گروهانها بودم که پشت نهر جاسم شدید مجروح شدم 😔 یکی دو روز دیگه توی حیاط اون سمت قدم میزدم این بنده خدا هم منو به اُسرای که بهشون اعتماد داشت معرفی کرده بود بعنوان پاسدار و فرمانده🥴🥴😂 شانس من این بود که طرف هاش اُسرای مطمئنی بودند و گرنه من اصلاً پاسدار نبودم🙃 از این به بعد دیگه عَزمم رو جَزم کردم که به هر قیمتی شده برم بند ۱ آسایشگاه ۳ آخه من خیلی تعریف بند ۱ و آسایشگاه ۳ رو شنیده بودم چون معروف بود به آسایشگاه افسران ارشد ارتش ایران چند اسیر خلبان توی اون آسایشگاه بودند که یکی شان معروف بود به سرگرد یوسف که همگی اُسرا میگفتند این یه خلبان حزب اللهی هستش ❤️🌹اُسرا میگفتند یه روزی توی آسایشگاه ۳ یه اسیری به امام خمینی اهانت میکنه😔 سرگرد یوسف جلوش می ایسته و تهدیدش میکنه که دفعه آخرت باشه به امام خمینی اهانت میکنی و توی جمع میگه من این درجه سرگردی رو از امام خمینی گرفتم و بهش وفادارم و از هیچ کسی هم ترسی ندارم❤️👏🌹
ادامه دارد....🌹
راوی : محمدعلی نوریان 🌹
تکریت ۱۱ 🌹
@nurian_khaterat🌹
هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام عاشقان ثارالله خمینی شهر
🔰 سرنوشت جنگ منطقه
🔸خلاصه داستان جنگ در منطقه با همه پیچیدگی هایش این گونه است:
🔻اگر بمب های بتن شکن می توانست سرنوشت جنگی را در منطقه تعیین کند، درد بی درمان آمریکا را علاج می کرد تا سرشکستگی های بی سابقه طی دو قرن گذشته را در افغانستان و عراق (و در مقیاس های دیگر/ نیابتی: در سوریه و یمن) به جان نخرد.
🔸اگر دور هم جمع کردن شماری از رژیم های نوکر صفت و خائن منطقه، می توانست فلسطین را از تاریخ و جغرافیای "قلب تمدنی جهان" پاک کند، نیاز نبود که توافق پشت توافق بنویسند و امضا بگیرند. و در آن صورت، دلیلی نداشت که جای ساف و تشکیلات خودگردان، حماس و جهاد اسلامی پدید آید.
🔻اگر اشغالگری جواب می داد، نه افغانستان و عراق، موزه سرشکستگی آمریکا می شدند، نه لبنان (عروس خاورمیانه) مولود مبارکی به نام حزب الله قهرمان را به دنیا می آورد تا آینه دقّ پلیدترین دست آموزان شیطان شود، و نه انصارالله، در متن اشغالگری نیابتی سعودی ها جوانه می زد و ستبر می شد و آمریکا و ناتو و اسرائیل را یکجا بر کرانه دریای سرخ و باب المندب به زانو در می آورد.
🔸تحمیل جنگ یا تهدید به آن، تا قبل از انقلاب اسلامی ایران تاریخ مصرف داشت؛ اما پس از آن، برای صهیونیسم مسیحی در جای جای منطقه، کارکرد وارونه داشته است.
🔻جنگ های تحمیلی -یکی پس از دیگری- ملت های مستضعف را آبدیده کردند و از شهروندانی بی خبر، رزمندگانی دور اندیش و توانمند و قدرت آفرین ساختند. رزمنده پشت رزمنده، نابغه پشت نابغه، استراتژیست پشت استراتژیست، فرمانده پشت فرمانده. نسل به نسل، عمیق تر و مصمم تر.
🔸گفته اند ضربه ای که تو را نکشد، حتما نیرومند تر می کند. و این، حکایت جنگی تحمیلی است که در این چند دهه، دائما پیچیده تر و در عین حال کج کارکردی تر شده و به جای این که فلج کند، در نقش تولید واکسن و تولید قدرت عمل کرده است.
🔻اگر جنگ های تحمیلی بی حد و مرز و درنده خویانه دشمنان منطقه نبود، چگونه جبهه مقاومت می توانست به انبوهی از توانمندی های خیره کننده که حتی برخی قدرت های بزرگ نیز فاقد آن هستند، به علاوه "جوهره قدرت مومنانه و بی باک و نترس و مشتاق جهاد و شهادت"، دست یابد؟
🔸مصائب جنگ های تحمیلی، کام ملت های منطقه را تلخ کرده است. بخش عمده این مصائب، ناشی از خیانت برخی حاکمان کشورهای اسلامی و عناصر غربزده است.
🔻اما در عین حال برآیند این جنگ ها، برای ملت های منطقه تولید قدرت کرده و نتایج شیرین آن -به شرط تداوم استقامت- یکی پس از دیگری آشکار خواهد شد.
🔸به بیان خداوند متعال در دو سوره قرآن حکیم: "...فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا"؛ و: "كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ".
#محمد_ایمانی
هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام عاشقان ثارالله خمینی شهر
حالا که گذشت✅
ولی یک عده در دام رسانه های صهیونیست افتادند!
همان روزهایی که کشور خودش را اماده اجرای عملیات صادق 2 میکرد؛صهیونیست دچار بحران اماده باش بود.
اماده باش بشدت نیروی نظامی را خسته و عصبانی میکند.
صهیونیست توسط عوامل حرفه ای 8200 پیام میفرستاد و خواهان اجرای هر چه سریعتر عملیات خونخواهی بود.
یک عده؛در دام همین پیامها افتاده و علاوه بر اینکه اصرار بر اجرای عملیات داشتند؛به فرماندهان نظامی هم توهین و جسارت کردند.
کارشان به جایی رسید که سردار حاجی زاده را هم مورد بی مهری قرار دادند.
زمانی که دشمن سیدحسن را به شهادت رساند؛رفتار این جماعت عجول بی اطلاع به پرخاش و توهین های اشکار کشید.
دقیقا همین کارها را دوباره تکرار نموده و الان هم در پازل عملیات روانی دشمن به بازی گرفته شده و همنوا با رسانه های صهیونیست؛دنبال سردار قآانی میگردند!
بدون داشتن سواد رسانه و بدون اگاهی از پیچیدگی ها؛هرچه به ذهنشان بیاید انتشار میدهند!
اسمشان را هم از نمادهای جبهه و شخصیت های مقاومت انتخاب نموده ولی متاسفانه خلاف مسیر شنا میکنند.
از علم عملیات روانی و طراحی عملیات و عملیات فریب و پیوست حفاظت طرح و...هیچ نمیدانند.
در اینترنت چند مقاله در باره جنگ و هنر سیاست خوانده و فکر میکند استاد دافوس شده و باید به اتاق جنگ فرماندهی تشریف ببرد.
مصیبت این جماعت؛ کم از شرارت و خسارت دشمن نیست.
هدایت شده از هیات رزمندگان اسلام عاشقان ثارالله خمینی شهر
23.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ۵ سال بعد از روایت حاج قاسم، هویت فرمانده حزبالله که در مکاشفه حضرت زهرا (س) را دید مشخص شد
شهید #حاج_علی_کرکی از فرماندهان مطرح حزبالله بود که در جریان حمله جنگندههای صهیونیست در کنار شهید سید حسن نصرالله به شهادت رسید.
فیلمی از شهید کرکی در جمع اعضای حزبالله منتشر شده که به بیان خاطرهای از جنگ ۳۳ روزه و ملاقات با حضرت زهرا (س) در حالت مکاشفه میپردازد. این همان خاطره معروفی است که شهید حاج قاسم سلیمانی در گفتگویی در سال ۱۳۹۸ درباره جنگ ۳۳ روزه به آن اشاره میکند. البته آن موقع مشخص نبود کسی که حاج قاسم دارد تجربه مکاشفه او را عنوان میکند حاج علی کرکی، فرمانده شجاع حزبالله است.
هدایت شده از مجتبی محمدی فرد
نامه فرزند امام خمینی (ره) به رهبر معظم انقلاب اسلامی: *
امروز انقلاب اسلامی ایران با رهبری حضرتعالی پس از ارتحال امام امت، یک درخت تنومند و تفکر شکست ناپذیر است
یقین داریم انقلاب اسلامی همچنان منبع خودباوری و بالندگی ملت ایران و الگوی الهامبخش ملتهای آزادیخواه و عدالتطلب خواهد ماند
* متن کامل نامه سرکار خانم دکتر مصطفوی به رهبر معظم انقلاب به شرح زیر است:
🔹بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (دام ظله)
رهبر معظم انقلاب اسلامی
سلام علیکم
🔹ضمن عرض تسلیت بمناسبت شهادت عبد صالح خدا، فرمانده شجاع جبهه مقاومت شهید سید حسن نصرالله، نکاتی به ذهنم رسید تا با معظم له در این شرایط حساس و تاریخی از عمر انقلاب اسلامی ایران در میان بگذارم.
🔹مستحضرید که ما از ابتدای پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) تا به امروز، شاهد فراز و فرودها و شهادت چهره ها و فقدان شخصیت های بزرگ و اندیشمند متعددی بوده ایم که هر یک در نوع خود می توانستند جامعه ای را رهبری نمایند. شخصیت هایی همچون شهیدان آیات مطهری، دکتر بهشتی، دکتر باهنر و شهید رجایی و شهید دکتر مفتح که اینجانب از نزدیک شاهد ترور این شخصیت اندیشمند و فرهیخته انقلاب در محوطه دانشکده الهیات دانشگاه تهران بوده ام.
🔹در همان زمان که انقلاب نوپای ملت، گرماگرم نبرد با دشمنی بود که از سوی قدرتهای شرق و غرب عالم حمایت می شد، جریان نفاق نیز از یک سو در زمان موشکباران شهرها با همراهی دشمن بعثی به ملت خیانت می کرد و از سوی دیگر هرروز با قتل، ترور و بمب گذاری جنایات متعددی علیه مردم مرتکب می شد که از حافظه تاریخی ملت ایران هرگز پاک نخواهد شد.
🔹علاوه بر این، در دوران دفاع مقدس و در جبهه های حق علیه باطل، شهادت فرماندهان شجاعی چون شهیدان همت، باقری، باکری، زین الدین، بروجردی و ستاری را به چشم دیدیم و انقلاب از حضور این سرداران نیز در ادامه مسیر خود محروم شد. امام راحل در همه آن سالها، فقدان یاران و سردارانش را می دیدند و پیوند میان منافقین و دشمنان را مشاهده می کردند اما با کمال اطمینان می فرمودند که "من به سهم خودم هیچ نگرانی ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پیدا کرده و به پیش میرود".
🔹امروز که انقلاب اسلامی ایران با رهبری حضرتعالی پس از ارتحال امام امت، یک درخت تنومند و تفکر شکست ناپذیر است و شاهد پیروزی های روز افزون این انقلاب هستیم، با همه غصه هایی که با شهادت عزیزانی چون حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله داریم، یقین داریم که انقلاب اسلامی به پشتوانه وحدت همه نیروهای انقلاب و رهبری داهیانه حضرتعالی مستحکم تر از گذشته، همچنان منبع خودباوری و بالندگی ملت ایران و الگوی الهامبخش ملتهای آزادیخواه و عدالتطلب خواهد ماند.
«ان العزة لله جمیعا»
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
زهرا مصطفوی
۱۲مهرماه۱۴۰۳
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گزارش به خاک هویزه ۱۴
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 در میان گروهی از عراقی ها که داخل ساختمان بودند، سیزده نفرشان مجروح و زخمی بودند. ظاهراً بر اثر انفجار نارنجکی که داخل فرمانداری انداخته بودم آنها زخمی شده بودند. حال یکی از سربازان دشمن خراب بود و ترکش نارنجک آش و لاشش کرده بود. دیگران هم از ناحیه شکم، پا و کمر مجروح شده بودند. مجروحان و سربازانی که سالم بودند حسابی ترسیده و مرتب شعار «دخیل خمینی» و «ما تسلیم» هستیم میدادند. در این میان عده ای از پیرمردها که تا آن موقع کناری ایستاده و فقط تماشا می کردند رفتند و اسلحههای عراقیها را به غنیمت گرفتند. ظرف کمتر ازچند دقیقه هیچ اثری از آن همه مسلسل و سلاح کمری نبود و همه را مردم میان خود تقسیم کردند. فقط سر من و حسن بی کلاه ماند! نارنجک هایش را من انداختم و غنیمت هایش را تماشاچی های جلوی پیاده روی فرمانداری بردند!
سرباز مجروح عراقی بر اثر جراحت های عمیق نارنجک، همان جا تمام کرد. من که دیدم سرم کلاه گشادی رفته به پسر عمه ام گفتم حسن تو نتوانستی چیزی بیاوری؟
- نه! مگر گذاشتند من چیزی گیرم بیاید؟
- خاک بر سر، یکی دو تا اسلحه جور میکردی. ما باید با دشمن درگیر بشویم.
کسی کار به اسرای عراقی نداشت و همه مشغول به غنیمت گرفتن اسلحهها و اموال دشمن بودند. اسرای عراقی را که تعدادشان کمتر از بیست نفر بود از ساختمان فرمانداری بیرون آوردیم. در این هنگام چند زن خشمگين عرب سوسنگردی با چوب و چماق و سنگ به سربازان دشمن حمله کردند. زنها با صدای بلند عربده میکشیدند و میگفتند این نامردها را بدید تکه تکه کنیم. آنها شهر ما را اشغال کرده اند. جوان های ما را کشته اند. باید همگی را سر ببریم! زنها به شدت دچار هیجان و احساسات بودند. انبوه مردم «الله اکبر» می گفتید و صلوات میفرستادند. اگر کاری نمی کردیم بیم آن می رفت که در یک چشم به هم زدن مردم شهر، سربازان دشمن را قطعه قطعه کنند. عراقی ها مثل بید میلرزیدند و مرتب با صدای بلند دخیل خمینی می گفتند. جای درنگ نبود. به هر حال عراقی ها اسیر ما بودند و نمی باید به آنها ضربه ای وارد میکردیم. من و حسن و عده ای از جوانان سوسنگردی، اسرا را میان خودمان گرفتیم و به مسجد جامع شهر
بردیم. مجروحان را هم برای درمان و مداوا به بیمارستان منتقل کردیم. وقتی کار عراقیها در سوسنگرد تمام شد یک دفعه یادم آمد که دشمن هنوز در هویزه است و باید حسابش را در آنجا هم رسید.
مردم سوسنگرد به طور خودجوش در سرتاسر شهر قیام کردند و با سربازان
دشمن درگیر شدند. دیگر جای ماندن من نبود. به حسن گفتم من باید اسلحه ام را بردارم و بروم هویزه و حساب عراقی ها را در آنجا برسیم.
این را گفتم و به منزل حسن رفتم. در آنجا وقتی خواستم سوار موتورسيكلتم بشوم دیدم چرخ عقب آن پنچر است! خیلی از شانس خودم ناراحت و عصبانی شدم. سهام در منزل آن عمه ام بود و نارنجک های داخل جیبم را نیز خرج عراقیها کرده بودم، همانجا از بی دست و پایی خودم لجم گرفت. باید در فرمانداری یکی دو مسلسل عراقی به غنیمت میگرفتم و نمیگذاشتم آن پیرمردهای زرنگ اسلحه ها را برای خود بردارند. به حسن گفتم فایده ندارد. با چرخ پنچر میروم.
حسن گفت:
- چطوری میخواهی با پنچری بروی؟
- هرطور باشد خودم را به هویزه باید برسانم.
سوار موتورسیکلت شدم و چون چرخ عقبم پنچر بود روی باک بنزین نشستم و حرکت کردم. به مالکیه رسیدم و از منزل عمه ام اسلحه ام را برداشتم و به طرف هویزه به راه افتادم. فاصله سوسنگرد تا هویزه حدود پانزده کیلومتر است. نفهمیدم چطوری این مسیر را طی کردم. وقتی از دور دیوارهای هویزه را دیدم -ژ سه را از ضامن خارج کردم و خودم را آماده نبرد با آنها کردم. همین طور که سوار موتورسیکلت پنچر بودم در مدخل ورودی هویزه چند سرباز دشمن را دیدم. حسابی ترس و اضطراب سرتاسر وجودم را گرفته بود و خیلی دلهره داشتم. نمیدانستم آیا تا چند لحظه دیگر زنده خواهم بــود یا توسط دشمن کشته خواهم شد. نمیدانم چرا در همان لحظات به فکر دخترم امل افتادم که تا آن روز او را ندیده بودم. می بایستی بیست روزی داشته باشد. حتماً شکل من یا مادرش بود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 روزنوشتهای سردار سیاف زاده ۱۷
به قلم سعید علامیان
احمد در همان روزها یک بار هم با گروه دکتر «مصطفی چمران» و «حضرت آیت الله خامنه ای» برای عملیات رفته بود. دکتر چمران میخواست با نیروهایش از سمت کمبوعه، جاده خرمشهر را قطع کند و به پادگان حمید برسد:
یک بار با پنجاه پاسدار و یک اتوبوس به آنجا رفتم. حدود ساعت دوازده شب بود که آیت الله خامنهای با لباس رزم از راه رسیدند و وارد سنگر شهید چمران شدند. ایشان هم برای این آمده بود که شاید امشب عملیاتی علیه نیروهای عراقی که تا پشت جنگل کمبوعه و حدود دب حردان پیش آمده بودند صورت بگیرد.
آقای چمران به من گفت بچه ها رفتهاند که معبرها را شناسایی کنند؛ اگر نتیجه بیاورند با نیروهای شما حمله میکنیم و از کمبوعه میرویم.
تا صبح ماندیم آقای چمران گفت بچههای شناسایی نتوانستند معبرها را پیدا کنند و برگشتیم...
ادامه دارد
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نکات_تاریخی_جنگ
#شهید_سیاف
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂
🔻 بابا نظر _ ۱۲۳
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
🔻 در کردستان
🔘 یک شب اگر میخواستیم عملیات کنیم و باران می آمد می گفتند که با این وضعیت جوی اجازه عملیات نمیدهیم. آقای قاآنی میگفت پل را برای شب درست کرده ایم برای همین است که از قرارگاه میگویند بروید پل را خراب کنید تا عراقی ها آن را نبینند.
بچه های عملیات هم میرفتند و پل را خراب میکردند. این قدر این کار تکرار شد تا این که بچههای عملیات بریدند و گفتند که ما دیگر نمی رویم.
🔘 پایین رفتن از ژاژیله و بالا آمدن از آن مشکل بود. یک شب کنار پلی رفتیم. موقع برگشتن گفتم: من تا صبح نمی توانم بالا بیایم، چون با بدبختی خودم را بالا کشیدم. آقای قاآنی چون آدم سبک و فرزی بود راحت رفت و آمد می کرد. این پل بیش از ده دوازده بار چیده و خراب شد. آن قدر که مجبور شدیم گردانهایی را که برای عملیات آماده کرده بودیم، ترخیص کنیم و به جای آنها گردانهای دیگری آوردیم. آقای سلیمانی بـا گـردان صف و آقای عاقبتی با گردان کوثر آمدند. این گردانها را برای عملیات آماده کردیم.
🔘 عراقی ها روی قله اصلی گردرش یک رادار رازیت گذاشته بودند. ما باید قله را می گرفتیم و صبح هم جواب پاتک های سنگین دشمن را میدادیم. لشکر ۱۹ فجر پشت سر ما قرار میگرفت. لشکر ویژه شهدا هم در سمت راست از پایین ارتفاع بالا می آمد. لشکری هـم کـه پشتیبان ما قرار میگرفت لشکر قدس بود که با دو گردان می آمد. هدف، فقط گرفتن گردرش بود و هدف دیگری نداشتیم. بعد از این که کارهای مقدماتی انجام شد آقای شوشتری ما را خواست. به قرارگاه رفتیم، گفت که گزارش کامل شناسایی را بدهید. یک نقشه برجسته از منطقه داشت، گفت: روی این نقشه توضیح بدهید تا بدانم از کدام شیار میخواهید حرکت کنید.
🔘 من توضيح دادم هر چند که نحوه ارتباط ما را در عملیات سؤال کرد، اما من چیزی نگفتم چرا که بر مبنای بحث با آقای قاآنی قرار شد ارتباط در عملیات با سیم صورت بگیرد، نه بیسیم. البته بردن تلفن و کشیدن سیمهای آن کار دشواری بود. این کار به حضور هفت هشت جوان قوی که بتوانند در کوه خوب راه بروند نیاز داشت. هر کدام از آنها باید یک قرقره که حدود یک کیلومتر سیم مخابراتی داشت و خیلی هم سنگین بود به همراه یک کلاشینکف حمل میکرد. هر جایی که سیمش تمام میشد این فرد باید کنار سیم می نشست و به هیچ وجه حق رفتن هم نداشت.
🔘 مرکزیت را روی ژاژیله قرار دادیم. یک ارتباط تلفنی هم از گلان که قاآنی از روی آن دید داشت برقرار کرده بودیم. سیم های هر گردان به قرارگاه وصل بود. البته سیم گردانها به هم وصل نبود. خیلی تلاش کردند که به هم وصل شوند. ما دیدیم که اگر به هم وصل شوند، هر جا گیر کنند با هم صحبت می کنند و صحبت کردن آنها مشکلاتی را برای ما درست میکرد. برای همین، اجازه ندادم این کار صورت گیرد.
🔘 چندین بار به سمت گلان رفتیم و این طرح مخابراتی را تمرین کردیم. می خواستیم ببینیم واقعاً بچه ها میتوانند سیمها را ببرند یا نه. آقای قاآنی هم شخصاً نظارت میکرد. وقتی مطمئن شدیم که بچه ها قادر به انجام کار هستند برنامه ریزی دقیق انجام شد. از آن طرف شناسایی ها با مشکل پیش می رفت. تپه ای بود به نام تپه گچی که سمت چپ راهکار ما بود. صبح به دیدگاه رفتم و دیدم عراقیها شبانه بیش از پنجاه سنگر زده اند. باز بچه های شناسایی ناچار
بودند بروند و نظر بدهند تا راهکارهای جدید مشخص بشود.
🔘 قرار شد عملیات در ساعت نه وده دقیقه شب ۲۹ آبان ١٣٦٦ انجام بگیرد. البته بعد موکول به ساعت دوازده و ده دقیقه همان شب شد و مجدداً گفتند که چون راه خیلی دور است و بچه ها به موقع نمیرسند، عملیات ساعت یک و ده دقیقه انجام شود.
آفتاب غروب میکرد قبل از حرکت داخل شیار ژاژیله برای نیروها توضیح دادم که این عملیات را میخواهیم با سیم انجام دهیم. یک پاسدار رسمی را هم مسؤول کنترل عملیات باسیم گذاشتیم که اگر ارتباط قطع شد ارتباط را برقرار کند. در همان جا فرماندهان گردان ما را بـر اساس نقشه کاملاً توجیه کردند. آقای قاآنی روی ارتفاعات بالا بود. ساعت ده دقیقه به هفت به آقای عاقبتی دستور دادم که گردانش را حرکت دهد. گردان آقای سلیمانی هم حرکت کرد. ساعت یازده و چهل دقیقه بود که ارتباط تلفنی قطع شد. این وضعیت تقریباً نـيـم سـاعـت طــول کشید. خیلی ناراحت بودم. مسؤول باسیم به قرارگاه رفته بود و دیده بود در آنجا ارتباط وصل است. ما فکر می.کردیم ارتباط قطع شده در حالی که قطع نشده بود.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#بابا_نظر
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
هدایت شده از منتخَبِ اَخبار ویژه
✍امام هادی علیه السلام:
خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سرای رسیدگی قرار داده است، و بلای دنیا را وسیلهی ثواب آخرت و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.
📚 تحف العقول/ ۵۱۲
اخبار را در#منتخب_اخبار ببینید↙️
eitaa.com/joinchat/1231028412C5231d1781b