eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
4.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
574 ویدیو
808 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. از علیه السلام ✍اباصلت هروی می‌گوید : پس از دفن حضرت امام رضا علیه‌السلام به دستور مأمون زندانی شدم. پس از یک سال از تنگی زندان و بی خوابی شب ها به ستوه آمدم، دعا کردم و برای رهایی از زندان به محمد و آل محمد متوسل شدم . از خداوند خواستم به برکت ایشان در کار من گشایشی حاصل کند ، هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که امام زمانم حضرت جواد علیه السلام، نجات‌بخش گرفتاران عالم وارد زندان شد و فرمود : ای اباصلت ، از تنگنای زندان بی‌تاب شده‌ای؟ عرض کردم : به خدا سوگند سخت بی‌تابم! فرمود : برخیز ! سپس دستی به زنجیرها زد ، و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. آن گاه دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد. نگهبانان در حالی که مرا نظاره می‌کردند، توان سخن گفتن نداشتند ، و به راحتی از زندان خارج شدم. سپس امام جواد علیه السلام فرمود: برو در امان خدا که هرگز دست مأمون به تو نخواهد رسید! اباصلت می‌گوید : همان گونه که حضرت فرمود ، دیگر هرگز مأمون را ندیدم! 📚 عیون أخبار الرضا علیه السلام . ‍ ‍ .................... . ▪️خبر حضرت رضا علیه السلام از شهادت خویش شیخ صدوق از محول سیستانی نقل کرده است که: وقتی چاپارها خبر گسیل داشتن امام رضا علیه السلام را آوردند من در مدینه بودم. آن حضرت برای وداع با پیامبر(ص) به مسجد رفت و چندین بار وداع می نمود و تا درِ مسجد می آمد و مجددا برمی گشت و صدای گریه اش بلند می‌شد. من قدم پیش گذاشته و سلام دادم آن حضرت پاسخم را داد و من -شاید به خاطر دعوتی که از حضرت شده است- به او تهنیت گفتم فرمود رهایم کن من از جوار جدم بیرون برده می شوم و در غربت می میرم و در کنار هارون دفن می شوم -راوی می‌گوید- من در پی حضرت و روان شدم و همانگونه که فرموده بود واقع شد. 📚منبع: مقتل معصومین، جلد٣، ص٣۶٩ .
. ✨﷽✨ 🌼از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که : ✍در روز قیامت جبرئیل در حالی که افسار مرکب مجلل فاطمه (سلام الله علیها ) را در دست دارد با صدای رسا به اهل محشر  اعلام می کند که :«غضّوا أبصارکم حتّی تجوز فاطمة بنت محمّدٍ؛ ای اهل محشر چشمان خود را فرو بندید تا فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله) عبور کند. تمام پیامبران، رسولان، صدیقان و شهیدان که در آنجا حضور دارند چشمان خود را فرو می بندند تا فاطمه سلام الله علیها از میان جمعیت عبور کرده و مقابل عرش خداوند توقف می کند. به درگاه خداوند عرضه می دارد: بارالها! ای مولای من، بین من و کسانی که به من ستم کردند و فرزندانم را کشتند خودت داوری کن! از سوی خداوند بزرگ ندا می رسد: یا حبیبتي و ابنة حبیبي سليني تعطي و اشفعي تشفّعي ، فوعزتي و جلالي لاجازن ظلم ظالمٍ. ای حبیبه من و دختر حبیب من! هر چه دوست داری از من بخواه تا به تو عطا کنم و برای هر کسی می خواهی شفاعت کن که پذیرفته خواهد شد به عزت و جلالم قسم که ستم ستمگر را نادیده نخواهم گرفت. در این لحظه حضرت زهرا(سلام الله علیها) به خداوند عرضه می دارد: الهي و سیّدي ذرّیتي و شیعتي و شیعة ذريتي و محبّي و محبي ذرّیتي . ای آقا و مولای من!  فرزندان و شیعیانم و پیروان فرزندانم و دوستدارانم و دوستداران ذریّه ام را نجات بده و به فریادشان برس. از سوی خدا ندا می رسد: أین ذرّیة فاطمة و شیعتها و محبّوها و محبّو ذرّیتها ؟! ذریّه و شیعیان و دوستداران فاطمه و دوستداران فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) کجایند؟ آنان همگی حاضر می شوند و در حالی که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در پیشاپیش آنان در حرکت است و فرشتگان رحمت گرداگرد آنان حلقه زده اند به سوی بهشت روانه می شوند. 📚 امالى الصدوق ص 25 ، و  بحارالانوار ج 43 ص 219,220 . ‌‌‌‌✅ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🏴 🏴 🏴 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امری ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را سکینه نهاده اند که به معنی وقار و سکون است. سکینه همسر عبدالله اکبر ، فرزند امام حسن و پسر عموی خود است که در روز عاشورا همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. از زمان ولادت حضرت سکینه علیها السلام اطلاع دقیقی در دست نیست ، اما با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!» درمی یابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.(1) آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 هجری قمری در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت.(2) شدّت علاقه امام به وی، به قدری بود که حضرت فرمود: «من خانه ای را که سکینه و رباب در آن ساکنند، دوست دارم. علاقه مند به ایشان هستم و مال خود را برایشان خرج می کنم.»(3) سکینه از چشمه زلال دانش و معرفت امام حسین علیه السلام جرعه ها نوشید و به درجه ای از ایمان و باور دینی رسید که امام در توصیفش می فرماید: غالب (اوقات) بر سکینه چنین است که با تمام وجود محو جمال ازلی است . ایّامش غرق در عبادت و راز و نیاز با پروردگار سپری می گردد.(4) این تعریف، بیانگر مقام برجسته دختر امام حسین علیه السلام در راستای یقین به پروردگار متعال و گسستن از مشغولیات و دلبستگی های دنیای فانی است. سکینه ، گوهری مستور در صدف عفّت و حیا و آراسته به اخلاق محمّدی است. وی شأنش بالاتر از مدح ستایشگران و مقامش والاتر از وصف دوستداران است؛ زیرا او در کنف حمایت بزرگانی چون پدر و برادر رشیدش امام زین العابدین و حضرت علی اکبر علیهم السلام قرار داشت و راه تعالی روح و مبارزه با نفس را از آنها فرا گرفته بود. یکی از نویسندگان معاصر آورده است: «سکینه بانویی جلیل القدر، با نجابت و دارای مقام و منزلتی بلند است.»(5) بانو بنت الشّاطی می گوید: «به حق که خانم سکینه به سبب اصل و نسب عالی و شرافت و منزلت بالایش، صاحب عزّت بی پایان و آشکاری است. »(6) مورّخ شهیر، غیاث الدّین میرخواند در کتاب حبیب السّیر می گوید: «حضرت سکینه دختر امام حسین علیه السلام را به خاطر جمال ظاهری و کمال باطنی و حسن خلق، ((عقیلة القریش)) گفته اند.» منابع : 1 . حضرت سکینه و...، علاّمه مقرّم، ص 262. 2 . همان، ص 263. 3 . محدّثات شیعه، دکتر غروی نایینی، ص 210. 4 . اسعاف الراغبین، در حاشیه نورالابصار، ص 202. 5 . اعلام النّساء، ج 2، ص 202. 6 . تراجم سیّدات بنت النّبوّه، ص 956. فرهنگ كوثر - بهار 1384، شماره 61 - نگاهی به زندگی حضرت سکینه(سلام الله علیها) . 5 ربیع الأوّل 1 ـ وفات حضرت سکینه علیها السلام حضرت سکینه علیها السلام دختر امام حسین علیه السلام 56 سال پس از واقعه ی کربلا، در شب پنجم ربیع الاوّل سال 117 هـ در مدینه وفات کرد. (1) مادر ایشان حضرت رباب علیها السلام است که با هم در واقعه ی کربلا حضور داشتند، و همراه با أسرا به کوفه و شام رفتند. آن حضرت فقط با پسر عموی خود عبدالله پسر امام مجتبی علیه السلام ازدواج نمود و ادّعاهای دیگر در این زمینه مردود است. لازم به یاد آوری است که امام مجتبی علیه السلام چند پسر به نام عبدالله داشته که آخرین آن ها در کربلا در قتلگاه به شهادت رسید، و این عبدالله برادر اوست. (2) در صبح روز رحلتش محمّد بن عبدالله (نفس زکیة) چهار صد دینار عطر و عود خرید و پیرامون تابوت آن حضرت در مجمره ها سوزانید. خالد بن عبدالملک حاکم مدینه که در نظر داشت با به تعویق افتادن تشییع جنازه بر اثر گرمی هوا به بدن مطهّر جسارت شود، گفت : «صبر کنید من برای نماز خواندن بر جنازه می آیم» ولی نیامد. لذا جنازه ی مبارک آن حضرت تا شب دفن نشد. پس از آن یحیی بن حسن علیه السلام _ و به قولی محمّد بن عبدالله نفس زکیّة _ بر جنازه ی آن حضرت نماز خواندند و آن حضرت را با احترام به خاک سپردند. (3) 📚 منابع : 1. معالی السبطین : ج 2، ص 217. و ... . 2. العقیلة و الفواطم علیهنَّ السلام : ص 187 ـ 185. 3. فیض العلام : ص 206 ـ 205. و ... .
. چون پدرم كشته شد، آن بدن نازنين را در آغوش گرفتم، حالت اغما و بی‌‏هوشى بر من روى داد در آن حال شنيدم پدرم می‌‏فرمود: شيعتى ما اِن شربتم، ماءَ عَذب فاذكرونى اِذ سمعتم بغريبٍ اَو شهيد فاندبونی... ‏ 📗 منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج۲، ص۹۳۰؛ به نقل از مصباح کفعمی، ص۹۶۷. 🔸آیات شگفت🔸 تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم می‌رسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم: شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی راه را گم کرده بودم، آخر آیا می‌رسیدم؟ خسته و تنها در آن صحرا، چه غربت‌ها که دیدم هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم دشت ساکت بود، اما این صدا را می‌شنیدم: اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش... کاش من هم می‌شدم از کشتگان یک نگاهش آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش راه او آغاز می‌شد از میان قتلگاهش... لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی می‌زد آتش بر جهانی غربت بی‌انتهایش کودک شش‌ماهه هم می‌خواست تا گردد فدایش ناگهان شد غرق خون با یک سه‌شعبه ربنایش کاش آنجا آب می‌شد آب از هُرم صدایش: كَيْفَ‌ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ‌ يَرْحَمُونی بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری هر دلی بی‌تاب می‌شد با طنین سرخ قاری دخترش راوی خون بود آن میان با بی‌قراری می‌سرود این اشک‌ها را تا بماند یادگاری: وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی را با صلواتی یاد کنیم .
. 🔹🔷《السَّلاَمُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ(ع) الشَّهیدِ اَیَّتُهَا السَّكِينَةُ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ》🔷🔹 ✅امرؤالقیس بن عَدی مردی نصرانی بود که در زمان خلیفه دوم مسلمان شد. او سه دختر به نامهای (مُحَیَّاة) و (سَلمی) و (رباب) داشت که از فرط علاقه و ارادت به امیرالمومنین(ع) به ترتیب به ازدواج امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) درآورد. ابن عساکر می نویسد : امروء القیس گفت : 📋《قَدْ أَنكَحتُكَ يَا أَبَاالْحَسَنِ(ع) الْمُحَيَّاةَ، وَ أَنكَحتُ حَسَنَاً سَلمَی وَ أَنكَحتُ حُسَيْناً الرُّبَابَ》 ♦️ای علی(ع)!من مُحیّاه را به تزویج تو و سلمی را به تزویج حسن(ع) و رباب را به تزویج حسین(ع) در می آورم.(۱) امام حسین(ع) بعد از ازدواج با رباب(س)، صاحب دختری به نام سکینه(س) و پسری به نام عبدالله رضیع شد.(۲) امام حسین(ع) نسبت به رباب(س) و دخترش سکینه(س) علاقه زیادى داشت. حتی درباب آنان شعر سروده است : 📋《اِنِّى لَاَُحِبُّ دَارَاً تَکُونُ بِهَا السَّكِينَةُ وَ الرُّبَابُ أُحِبُّهُمَا وَ اَبذِلُ جُلَّ مَالِي وَ لَيسَ لِعَاتِبِِ عِندِي عِتَابُ》 ♦️من آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند را دوست دارم. آن دو را دوست مي دارم و مالم را بذل مي كنم، و عتاب كننده را نزد من حق عتاب نيست.(۳) سکینه(س) را زنی باوقار، عالمه و با اخلاق‌، عابده و باتقوا و با سخاوت و بلیغ و اهل فصاحت در سخن معرفی کرده اند. امام حسین(ع) سکینه را بنده‌ای غرق در ذات الهی معرفی کرده که نشان دهنده فضل و کمال اوست. هنگامی که حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی(ع)، سکینه(س) را از امام حسین(ع) خواستگاری كرد، حضرت(ع) فرمود: سكينه براي زندگی تو مناسب نيست، 📋《کَانَ الغَالِبُ عَلَيهَا الاِستِغرِاقَ فِي اللهِ》 ♦️او غالباً غرق جلال و جمال خداست. اما خواهر سكينه(س) آن دختر ديگرم برای ازدواج با تو آماده است و فاطمه(س) دختر دیگر امام(ع) به ازدواج حسن مثنی در آمد.(۴) حضرت سکینه(س) در کربلا به همراه مادرش رباب(س) حضور داشت. در روز عاشورا؛ هنگامی که امام حسین(ع) قصد وداع با اهل خیام کرد، به سمت خیمه گاه رفت و صدا زد : 📋《یَا زَینَبُ(س)، یَا اُمَّ کُلثُومِِ(س) یَا سَّكِينَةُ(س) عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلَامُ! فَنَادَتْهُ سَّكِينَةُ(س) : یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟! فَقَالَ : کَیْفَ لَا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِینَ؟!》 ♦️ای زینب(س)، ای ام کلثوم(س) ای سکینه(س) خداحافظ! در این هنگام، حضرت سکینه(س) عرض کرد : ای پدر! آیا تن به مرگ دادی؟ امام حسین(ع) در جواب به او فرمود : چگونه تسلیم مرگ نشود، کسی که یاوری ندارد؟ حضرت سکینه(س) در این هنگام، پدر را به آغوش کشید و عرض کرد : 📋《یَا أَبَهْ! رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدِّنِا》 ♦️پدر جان! ما را به مدینه برگردان! حضرت(ع) فرمود : 📋《هَیْهَاتَ لَوْ تُرِكَ القَطَا لَنَامَ فَتَصَارَخنَ النِّسَاءُ فَسَكَتَهُنَّ الحُسَينُ(ع)》 ♦️هيهات! اگر صیادان مرغ قطا را باز مى‏ گذاردند، آرام می گرفت. در این هنگام؛ زنان حرم شيون كردند و حضرت امام حسين(ع) آنها را آرام كرد.(۵) اما در این میان حضرت سکینه(س) آرام نمی گرفت. 📋《هِيَ صَارِخَةٌ وَ کَانَ یُحِبُّهُ حُبَّاً شَدِیدَاً، فَضَمَّهَا إلَى صَدرِهِ وَ مَسَحَ دُمُوعَهَا》 ♦️سكينه(س) همچنان شيون ‏می کرد و امام حسين(ع) از آنجایی که او را بسيار دوست مى ‏داشت، او را به سينه چسبانيد و اشكهايش را پاك كرد.(۶) امام حسین(ع) آماده حرکت شد و قدری فاصله گرفت که در این هنگام، سکینه(س) گریه کنان به حضرت(ع) عرض کرد : 📋《يَا أبَتَاه! قِف لِي هَنِيَئةََ لِأَتَزَوَّدَ مِنكَ! فَهَذَا وِدَاعُ لَا تَلَاقِي بَعدَه》 ♦️پدر جان! لحظه ای صبر کن تا از تو بهره ای بگیرم! (تو را خوب ببینم) این وداعی است که بعد از آن دیداری نیست. 📋《وَانكَبَّت عَلَى يَديَهِ وَ رِجلَيهِ تَقَبَّلَهُمَا وَتَبكِي فَبَكَى الحُسَينُ(ع) رَحمَةََ لَهَا، ثُمَّ مَسَحَ دُمُوعُهَا بِكَمِّهِ وَأَخَذَهَا فَتَرَكَهَا فِي حِجرِه وَ مَسَحَ دُمُوعَها بِكَفِّهِ》 ♦️پس سکینه(س) خود را روی دست و پای پدر انداخت و آنها را می بوسید و گریه می کرد. امام حسین(ع) دلش به حال دخترش سوخت و ایشان نیز گریه کردند و سکینه(س) را به در آغوش کشیدند و به سینه مبارک چسبانید و پیشانی او را بوسید و اشکهایش را با دست مبارکش و سر آستین پاک کرد.(۷) در این هنگام که امام(ع) کاملا از این صحنه پریشان شده بود، خطاب به دخترش فرمود : 📋《سَیَطُولُ بَعدِی یَا سَکِینَةَ فَاعْلَمِی مِنْکِ الْبُکَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِی لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِی تَأْتِینَهُ یَا خَیْرَهَ النِّسْوَانِ》 ♦️ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود. ادامه مطالب :👇
تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.‌ ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری!(۸) امام حسین(ع) راهی میدان نبرد شد، طولی نکشید که مرکب امام حسین(ع) به حالت خون آلود و پریشان، بدون امام(ع) به سمت خیمه ها آمد‌. خوارزمی می نویسد : 📋《أَقْبَلَ فَرَسُ الحسینِ(ع) وَ قَدْ عَدَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ أَنْ لَا یُؤْخَذَ فَوَضَعَ نَاصِیَتَهُ فِی دَمِ الحسینِ(ع) ثُمَّ أَقْبَلَ یَرْکُضُ نَحْوَ خَیْمَهِ النِّسَاءِ، وَ هُوَ یَصهَلُ وَ یَضْرِبُ الْأَرْضَ بِرَأْسِهِ عِنْدَ الْخَیْمَهِ》 ♦️در روز عاشورا؛ اسب امام حسین(ع) از میان لشکر ابن سعد دوید که دستگیر نشود. پیشانى خود را به خون آن بزرگوار رنگین نمود. سپس به سوی خیمۀ‏ زنان تاخت و نزد خیمه شیهه می‌کشید و سر خود را به زمین مى‏ کوبید.(۹) امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه، این لحظه را اینگونه وصف می کند : 📋《فَلَمَّا رَاَینَ النِّسَاءُ جَوادَكَ مَخْـزِيّا وَنَظَرْنَ سَرْجِكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً بَرَزْنَ مِنَ الْـخُدُورِ ناشِـراتِ الّشُعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لاطِمَاتٍ لِلوُجُوهِ سافِراتٍ وَبِالْعَويلِ داعِياتٍ》 ♦️و زنان خیام مشاهده کردند که؛ اسب تو بلا زده به خیمه ها رسید و در حالی که زنان زين تـو را بر اسب واژگونه يافتند، پس اهل خیام آمدند درحالي که خود را پريشان ساخته بودند و گیسوانشان را بر چهره ها ریخته بودند و سيلي بر صورت هايشان مي زدند و با صداي بلند گريه مي کردند و ناله و فريادکنان تو را مي خواندند.(۱۰) گویی مرکب امام حسین(ع) آمده بود که خبر شهادت امام حسین(ع) را به اهل خیام برساند و آنان را به سمت قتلگاه ببرد. در مقاتل آمده است که؛ سکینه(س) خود را بر بالین بدن بی جان پدر رساند. مرحوم کفعمى از حضرت سکینه(س) روایت مى کند که وقتی پدرم شهید شد، آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم و حالت اغماء و بیهوشى برایم روى داد، در آن حال شنیدم که پدرم مى فرمود : 📋《شِیعَتِی مَهْمِا شَرِبْتُم مَاءِ عَذْبٍ فَاذکُرُونِی، اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی》 ♦️شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید و یا هنگامی که ازغریبی یا شهیدی خبری شنیدید، برمن ندبه کنید.(۱۱) مقتل می نویسد : 📋《ثُمَّ إِنَّ سُكَيْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْنِ(ع) فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ》 ♦️حضرت سكينه(س) پيكر پدرش امام حسين(ع) را در آغوش كشيد، اما گروهى از اعراب اجتماع كردند و سكينه(س) را از روی بدن پدرش کنار زدند.(۱۲) حضرت سکینه(س) آخرین یادگار و بازمانده حادثه غم انگیز کربلاست. هر چند امام محمدباقر(ع) نیز در کربلا حضور داشته است و یعقوبی در این باره نقل می کند که امام(ع) در پاسخ به سؤال فردی که از ایشان پرسید؛ آیا شما زمان امام حسین(ع) را درک کرده اید؟ فرمود : 📋《قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ(ع) وَ لِی اَرْبَعُ سِنینَ وَ اِنّی لَاَذْكُرُ مَقْتَلَهُ وَ مَا نَالَنَا فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ》 ♦️هنگامی كه جدّم امام حسین(ع) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت(ع) و آنچه در آن روز بر ما گذشت همه را به یاد دارم.(۱۳) ولی امام باقر(ع) در سال ۱۱۴ هجری به شهادت رسیده است.(۱۴) و حضرت سکینه(س) در سال ۱۱۷ هجری وفات نموده است.(۱۵) و از این جهت، ایشان آخرین بازمانده کربلا محسوب می شود. {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای در آسمان صبر فروزنده کوکبی بین تمامی اُسرا رکن زینبی دشمن ذلیل عزّ و وقار سکینه است فریاد کربلای حسینی به سینه است در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا ایثار و استقامت و ایمان گزینه است هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای تو خصم را به بند حقارت کشیده ای در منطق تو معجزه نطق مرتضی پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش باشد صفای روضه شهر مدینه اش قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای سر تا قدم جلال و وقار و سکینه ای 👤سازگار 📚منابع : ۱)تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر، ج۶۹، ص۱۱۹ ۲)الإرشاد شيخ مفيد، ج۲، ص۱۳۵ ۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷ ۴)مقتل الحسين(ع) مقرّم، ص۳۰۷ ۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷ ۶)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۹ ۷)المجالس الفاخرة علامه شرف الدين، ج۱، ص۲۸۵ ۸)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۹ ۹)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۷ ۱۰)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۲۴۰ ۱۱)المصباح کفهمی، ص۷۴۱ ۱۲)اللهوف ابن طاووس، ص۱۸۰ ۱۳)تاریخ یعقوبى، ج‏۲، ص۳۲۰ ۱۴)فرق الشیعة نوبختی، ص۶۱ ۱۵)تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر، ج۶۹، ص۴۲۱ .
. ننگ است پرچم فروشی درد است و ماتم فروشی ای وای از این غم فروشی بر داغ دل ها سواری زخم است و مرهم فروشی یک عده اما چه آسان رنگ دو رنگی گرفتند درگیر و دار زمانه درگیر آدم فروشی هان با شمایم برادر ای انقلابی دیروز مشغولی امروز را با خط مقدم فروشی گیریم از حق گذشتی حتی ز بیرق گذشتی هر چیز را دیده بودم غیر از محرم فروشی هیهات در قلب پرچم چیزی بود غیر از الله در خطه و مرز آرش ننگ است پرچم فروشی دین را به یک درهم بخس دادی و دنیا خریدی ابن زیاد زمانه افسوس از این کم فروشی .
. 3 ربیع الأوّل 1 ـ احتجاج سلمان رَحِمَهُ الله بر مردم امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش نقل می فرماید : سه روز بعد از دفن رسول خدا صلّی الله علیه و آله سلمان خطاب به مردم گفت : آگاه باشید ای مردم و گوش فرا دهید به کلام من، و سپس فکر کنید. بدانید که به من علم زیادی داده شده است. اگر من درباره ی تمام فضائلی که از علی بن ابی طالب امیر المؤمنین علیه السلام می دانم سخن بگویم عدّه ای خواهند گفت : او دیوانه است و عدّه ای دیگر می گویند : خدایا قاتل سلمان را ببخش ! ... پیامبر صلّی الله علیه و آله به او فرمود : تو وصیّ من هستی در اهل و خانواده ام و خلیفه و جانشین من هستی در امّتم و مقام منزلت تو نزد من به مانند حضرت هارون است نزد موسی علیه السلام. امّا ای مردم ! شما سنّت بنی اسرائیل را پیشه کردید و اشتباه کردید و حقّ را نپذیرفتید. ... قسم به آن کسی که جان سلمان در دست اوست، اگر از علی بن ابی طالب علیهما السلام پیروی کنید نعمت از زمین و آسمان بر شما فرود می آید که اگر پرنده را در آسمان صدا بزنید شما را اجابت می کند و اگر ماهی را در دریا بخوانید به شما گوش فرا می دهد و دو نفر با هم اختلاف نمی کنند ... . مردم ! آل محمّد علیهم السلام راهنمایان به بهشت هستند ... . مردم ! برشما باد به امیر المؤمنین علیه السلام. به خدا قسم (پیش از امروز) ولایت او را قبول نموده ایم، و بارها دسته جمعی در حضور پیامبر صلّی الله علیه و آله و به دستور و تاکید آن حضرت بر او به امارت مؤمنین سلام کردیم. چرا مردم فضیلت او را می شناسند و به او حسد می ورزند ؟ قابیل به هابیل حسد ورزید و او را کُشت. قوم موسی مرتد شده از دستور موسی بن عمران برگشتند، و امر این امّت مانند بنی اسرائیل است (که بارها پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند). شما را کجا می بَرَند ؟ وای بر شما من کجا و ابو فلان و فلان ؟ آیا نمی دانید یا خود را به ندانستن می زنید ؟ حسادت می کنید یا خود را به حسادت می زنید ؟ به خدا قسم بر می گردید به حالت کفر و با شمشیر گردن یکدیگر را می زنید ؟ سلمان در پایان سخنش فرمود : بدانید من عقیده ی خود را اظهار کردم و تسلیم فرامین پیامبر صلّی الله علیه و آله شدم و از مولای خود و تمام امّت [= هر مرد و زن مؤمنی]؛ علی بن ابی طالب علیهما السلام پیروی کردم. (1) 📚 منابع : 1. احتجاج : ج 1، ص 151. و ... .
. باز باران است، باران حسین بن علی عاشقان جان شما، جان حسین بن علی خواه بر بالای زین و خواه در میدان مین جان اگر جان است قربان حسین بن علی شمرها آغوش وا کردند، اما باک نیست وعدۀ ما دور میدان حسین بن علی... در همین عصر بلا پیچیده عطر کربلا عطر باران، صوت قرآن حسین بن علی پرچم بیداد را روزی به آتش می‌کشد شعله‌های عشقِ سوزان حسین بن علی قدسیان از سفره‌اش نان و نمک خوردند و ما تا ابد هستیم بر خوان حسین بن علی هر کجا عشق است نام او طنین‌انداز شد در جهان برپاست طوفان حسین بن علی هر کجای خاک من بوی شهادت می‌دهد عشقم ایران است، ایران حسین بن علی گفته بودی «مرد را دردی اگر باشد خوش است» دردهای ما و درمان حسین بن علی دست بالا کن ببین لبیک‌گویان آمدند نوجوانان و جوانان حسین بن علی دست بالا کن بگو این بار با صوتی جلی دست‌های ما به دامان حسین بن علی 📝 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
🔥 این ایام در خانه مولا چه گذشت؟ 🌑 وقایع روز جمعه سوم ربیع الاول سال ۱۱ هجری قمری ، ۱۵ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۱ ژوئن سال ۶۳۲ میلادی ➖➖➖➖🔶 امروز سومین و آخرین روزی است که امیرمؤمنان علیه السلام به جمع آوری قرآن 📖 مشغول‌اند ؛ آن حضرت قرآن را به ترتیب نزول ، همراه با مطالبی حاوی شأن نزول ، تفسیر و تأویل ، زمان نزول ، ناسخ و منسوخ ، محکم و متشابه و... تدوین می‌نمایند ؛ در پایان این روز پر ماجرا , این گردآوری نیز به اتمام خواهد رسید ؛ اکنون این یادگار نبوت ، از گزند تغییر ، تحریف و نسیان در امان است؛ 🅾 اینک , اولین نمازجمعه , با امامت ابوبکر صورت می‌گیرد ؛ آن گروهی که به نشانه اعتراض در خانه مولا تحصن کرده بودند , امروز نیز به خانه آن حضرت علیه السلام می آیند و از شرکت در نمازی که در مسجدالنبی تشکیل شده است , امتناع می‌کنند؛ الغدیر ساری ⚠️بار دیگر , با گروهی راهی می‌شود تا متخلفان را برای با ابوبکر فراخواند ؛ ولی آنان از خروج امتناع می‌کنند ؛ قنفذ خود در کنار خانه می‌ایستد و فردی را به سوی خلیفه روانه می‌کند تا کسب تکلیف نماید . 👈👈 این بار عمر ، به همراه گروه زیادی از انصار و عده ی کمی از مهاجران به سوی خانه امیرالمومنین علیه السلام حرکت می‌کنند ؛ از مهاجران و اُسَید بن حُضَیر (نقیب قبیله اوس) ، محمد بن مَسلَمَه و....از انصار ، عمَر را همراهی می‌کنند؛ 📛 آنان پس از رسیدن به خانهء امیرمومنان علیه السلام ، با فریاد و سروصدا تهدید را آغاز می‌کنند و از متحصنان می‌خواهند که خارج شده و بیعت کنند. 🔥 در این میان چند نفری از جمله "زید بن أسلم" هیزم می آورند و تهدید به آتش زدن خانه , جدی تر می شود‼️ ⬅️⬅️ از میان تحصن کنندگان , زبیر با شمشیر خارج می‌شود , عده ای بر سر او می‌ریزند و دستش را می‌گیرند و شمشیر وی را با کوبیدن به سنگ می‌شکنند .(۱) … مهاجمان به خانه وارد می‌شوند و تمامی تحصن کنندگان را به زور تا مسجد می‌کشانند و از آنان بیعت می‌گیرند‼️ 🔰🔰… در این میان امیرمؤمنان که قسم یاد کرده اند تا قرآن 📖 را جمع نکنند , از خانه خارج نشوند , هم چنان در منزل باقی می‌مانند و مهاجمان نیز با توجه به تهدید صدیقه کبری سلام الله علیها به انجام نفرین , اقدام بیشتری برای گرفتن بیعت از مولا انجام نمی‌دهند (۲) ؛ …اهل سقیفه به سخن می آیند: ❌علی یک نفر است , به بیعت او احتیاجی نیست ! …اما در این هجوم , به شدت حرمت بیت علوی می‌شکند و بیت فاطمی تا مرز سوختن در آتش جلو می‌رود...(۳) 🔰🔰 در پایان روز , پس از اتمام جمع آوری قرآن , امیرمؤمنان علیه السلام به جهت اتمام حجت , به خانه ی تک تک مهاجران و انصار می‌روند و خاندان وحی علیهم السلام نیز همگی , ایشان را همراهی می‌کنند؛ حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها سوار بر مَركَب و حسنین علیهما السلام , دست در دستان امیرالمؤمنین علیه السلام . عده ای بهانه می آورند , برخی سکوت اختیار می‌کنند و دسته ای بیشرمانه می‌گویند: ⚠️اگر این سخنان را زودتر می‌شنیدیم , با شما بیعت می‌کردیم!!!! دروغ پردازیهای سقیفه گران و تهدیدات آنان , در بی اثر کردنِ یاری طلبی شبانه اهل بیت علیهم السلام نقش مهمی ایفا کرده است.(۴) ➖➖➖➖➖ 1⃣ تاریخ طبری , ۲۰۳/۳ 2⃣ السقیفه و الفدک , جوهری و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۵۷/۲ و بحارالانوار ۳۲۲/۲۸ 3⃣ این هجوم نیز ، با هجومی که منتهی به آتش زدن خانهء حضرت زهرا سلام الله علیها و لطمه به ایشان شد ، فرق دارد. 4⃣اسرار آل محمد ص۶۳۰ ؛ بحارالانوار ۲۱۲،۲۱۳/۲۷
01.07.10-shoor-Taheri.mp3
8.89M
مدافعان وطن علی‌الخصوص ▪️ما ملت شهادتیم 🎤 کربلایی بیاد دیوارِ خونه‌ها رو که می‌بینم پره از یه قاب عکسِ باشکوه عکس مردی که هنوز کنار ما ایستاده چه باوقار شبیه کوه مردی که یادم نمی‌ره نگاهاش طنین صداش هنوز تو گوشمه که می‌گفت ما ملت شهادتیم جمهوری اسلامی‌مون حرمه قدیمی نمی‌شه عهدی که با شهدامون بستیم مدافع وطن باشیم مدافع حرم هستیم ـــــــــــــــــــــــــــــ این همه رشادت و دلاوری همیشه تو خاطر ما می‌مونه وقتی می‌بینیم یه سروِ سرفراز جون داده برا وطن غریبونه سروی که برای حفظ این وطن سروی که برای حفظ خاکمون توی طوفان غبار و خار و خس ایستاده تا آخرین قطرۀ خون خاطرۀ جوون‌مردا مثه شهید زاهدلویی همیشه می‌مونه زنده یه قاب باشکوه می‌شه برا جوونِ آینده ـــــــــــــــــــــــــــــ عطر آرامش اگه تو خونه‌هاست سایۀ امنیته رو سرمون یه دلاورایی داریم که می‌رن تو دلِ خوف و خطر با دل و جون اونا که دیدیم بهارِ خونه‌شون چه غروبا اسیرِ خزون شده گلای یاسِ میون باغچه‌شون همه پرپر شده، لاله‌گون شده تو کوچه می‌پیچه هر صبح عطر و بوی گل یاسی شده پُرِ بهار این خاک با گل لاله‌عباسی شاعر:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. کرامت امام حسن عسکری علیه السلام 🔻متوکل عباسی، امام حسن عسکری علیه السلام را زندان کرد. در همان ایام بنا شد مردم نماز استسقاء بخوانند، مسلمانان رفتند نماز استسقاء خواندند اما باران نيامد. 🔸مسيحي ها گفتند يک فرصت هم به ما بدهيد، يکشنبه را براي مسيحي ها گذاشتند آنها رفتند نماز را خواندند و باران آمد. مسلمان ها خيلي مضطرب شدند، يکي دو هفته ي ديگر مسلمانان برای نماز رفتند اما باران نيامد. باز مسيحي ها رفتند دوباره باران آمد. 🔹متوکل خدمت امام علیه السلام آمد گفت: آقا به داد دين جدت برس. حضرت فرمودند به يک شرط من قبول مي‌کنم. فرمودند به این شرط که هر چه زنداني داري آزاد کنی. متوکل گفت باشد و همه را آزاد کرد. بعد حضرت فرمودند بگو يک بار ديگر مسیحی ها برای نماز بیایند وقتی مسیحی ها به همراه کشيش خود آمدند و مشغول نماز شدند، ابرهاي سياه شروع کرد بالای سرشان جمع شد. 🔸حضرت فرمودند: دست این کشیش را باز کنید و نگه داريد. دستش را نگه داشتند، بعد حضرت جلو رفتند و تکه استخواني که در دستش مخفی کرده بود را برداشتند. بعد حضرت فرمودند که اين استخوان يک پيامبر است که باید پوشيده باشد زير آسمان که برده می شود رحمت خدا اقتضا مي کند که باران بیاید. این ها اين را پيدا کرده اند و از آن استفاده می کنند. بعد حضرت فرمودند اين استخوان را از او بگيريد. وقتی از او گرفتند حضرت به کشیش مسیحی فرمودند حالا برو دعا کن که دیگر بارانی نیامد. (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ ج‏5 ؛ ص47) ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
. ✨﷽✨ 🏴وصیت نامه امام عسکری علیه السلام ✍امام عسکری علیه السلام به شيعيان خود فرمود: شما را سفارش ميكنم به تقوى و پرهيزگارى از خدا و ورع در دين و كوشش براى خدا و راستگوئى و اداى امانت بهر كس كه تو را امين قرار داد چه بد باشد و چه خوب. و طول سجده و حسن جوار، اين دستورات را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آورده. نماز بخوانيد در محله آنها و در تشييع جنازه آنها حاضر شويد و از بيمارانشان عيادت كنيد و حقوق آنها را بپردازيد زيرا يكى از شما وقتى با ورع و راستگو و امين و خوش اخلاق باشد با مردم. ميگويند اين شيعه است موجب شادى و سرور من مى‏شود. از خدا بپرهيزيد و موجب آرايش ما باشيد و موجب ننگ و عار ما نباشيد مردم را بما متمايل كنيد و از ما هر ناپسندى را جلوگيرى كنيد. زيرا هر خوبى كه در باره ما گفته شود ما شايسته آن هستيم و هر بدى بما نسبت دهند ما چنين نيستيم ما را در كتاب خدا حقى مقرر است و خويشاوندى با پيامبر اكرم و پاكى از جانب خدا كه هر كه ادعاى چنين پاكى را بنمايد دروغگو است. زياد ذكر خدا را كنيد و بياد مرگ باشيد و قرآن تلاوت كنيد و صلوات بر پيامبر فرستيد زيرا صلوات بر پيامبر ده حسنه است. آنچه شما را توصيه كردم به آن حفظ كنيد شما را بخدا مى‏سپارم و بشما سلام ميرسانم. 📚بحار الأنوار، ج‏75، ص: 373 🏴شهادت امام حسن عسکری(ع) بر شیعیان جهان تسلیت باد. ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه در مفاتیح الجنان 💢روز نهم: روز عيد بزرگ است، و روز عيد بقر است، و براى آن شرح مفصلى است كه در جاى خود ذكر شده. 🔵در روايتي  آمده: هركه در اين روز چيزى انفاق كند، گناهانش آمرزيده ميشود. ✅و گفته  اند: در اين روز مستحبّ است: اطعام نمودن برادران مؤمن، و خشنود گرداندن ايشان، و توسعه دادن در نفقه بر اهل و عيال، و پوشيدن جامه هاى نو، و شكر و عبادت حق تعالى، و اين روز، روز برطرف شدن غمها، و روز بسيار شريفى است، و چون روز هشتم ماه شهادت امام عسکرى عليه السّلام بوده و اين روز، روز اول امامت حضرت صاحب الزمان ارواح العالمين فداه است، سبب مزيد شرافتش خواهد بود. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِیِِّ(ع) اَیُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ(ص)》🔷🔹 ✅امام حسن عسکری(ع)، در سنین کودکی، به همراه پدر بزرگوارشان امام هادی(ع) به اجبار حکمای وقت عباسی به عراق فراخوانده شدند و در سامرا، پایتخت آن روز عباسیان، در منطقه ای نظامی، تحت‌ الحفظ قرار گرفتند. از این جهت لقب امامین عسکریین به ایشان گفته شد. منابع در مورد تاریخ شهادت امام حسن عسکری(ع) نوشته اند : 📋《وَ تُوُفِّيَ لِأَيَّامٍ مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ اَلْأَوَّلِ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ》 ♦️حضرت(ع) چند روز گذشته از ماه ربيع الاول سال ۲۶۰ ه‍‌.قمری به شهادت رسيد.(۱) 👤شیخ صدوق می نویسد : 📋《وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْعَسْكَرِيُّ(ع) قَتَلَهُ اَلْمُعْتَمَدُ بِالسَّمِّ لَعَنَهُ اَللَّهُ》 ♦️معتمد عباسی، امام حسن عسکری(ع) را با خوراندن سمّ به شهادت رساند.(۲) هنگام شهادت، از آنجا که امام(ع) یک چهره کاملا شناخته شده در سامرا بود، هنگام شهادت حضرت(ع) سامرا در فضایی از هاله ای از غم و بهت‌زدگى را فرو رفت. احمد بن عبید الله در روایتى این صحنه را چنین وصف کرده است : وقتى امام حسن عسکرى(ع) به شهادت رسید، صداى شیون و فریاد همه جا را فرا گرفت. مردم فریاد مى‌زدند : ابن الرضا رحلت کرد. آنگاه براى تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد و پدر من (وزیر معتمد عباسى)، بنى هاشم، شخصیتهاى نظامى و قضایى و منشیان و مردم به سوى جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتى برپا بود. 👤شیخ طوسی می نویسد : سعد بن عبدالله اشعرى مى‌گويد : از احمد بن عبيدالله بن خاقان كه مأمور خليفه در شهر قم بود، شندیم که می گفت : وقتى كه ابو محمّد حسن بن على(ع) مريض شد، پيكى را نزد پدرم فرستاد كه ابن رضا مريض شده است. پدرم سوار مركب شده و به دار الخلافه رفت و سپس با عجله و همراه با پنج نفر از خادمان خاص و مورد اعتماد خليفه از جمله نحرير برگشت. به آن‌ها دستور داده بود كه مراقب منزل ابى محمّد باشند و از اخبار و حال ايشان اطلاع حاصل كنند، و دنبال چند نفر از اطبا و كسانى كه اطلاع از طبابت داشتند فرستاد و دستور داد كه به خانه ابى محمّد رفت‌ وآمد كرده و صبح و شب مراقب او باشند. دو روز كه گذشت خبر رسيد كه ايشان ضعيف شده‌اند، پس پدرم سوار شده محضر حضرت(ع) رفت. با ديدن ايشان به اطبا دستور داد كه بيشتر مراقبت كنند و به نزد قاضى القضات فرستاد و او را حاضر كرده و به او دستور داد كه ده نفر از اصحاب و يارانش انتخاب كرده و به خانه ابى محمّد(ع) بفرستد و به آن‌ها هم دستور داد كه شب و روز مواظب باشند. 📋《لَمْ يَزَالُوا هُنَاكَ حَتَّى تُوُفِّيَ لِأَيَّامٍ مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ اَلْأَوَّلِ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ فَصَارَتْ سُرَّ مَنْ رَأَى ضَجَّةً وَاحِدَةً مَاتَ اِبْنُ اَلرِّضَا(ع)》 ♦️اين افراد دائما آنجا بودند تا اين‌كه حضرت(ع) چند روز گذشته از ماه ربيع الاول سال ۲۶۰ ه‍‌ قمری از دنيا رفته و به شهادت رسيد و شهر سُرّ من رأى يك پارچه فرياد و ناله شد كه ابن الرضا(ع) از دنيا رفت. 📋《ثُمَّ أَخَذُوا فِي تَهْيِئَتِهِ وَ عُطِّلَتِ اَلْأَسْوَاقُ وَ رَكِبَ أَبِي وَ بَنُو هَاشِمٍ وَ سَائِرُ اَلنَّاسِ إِلَى جَنَازَتِهِ》 ♦️سپس، آماده تجهيز و تشييع جنازه امام(ع) شدند، بازارها تعطيل شد، پدرم با بنى هاشم و مردم براى تشييع حضرت(ع) رفتند.(۳) 👤شیخ طوسی به نقل از ابو سهل می نویسد : وقتی امام حسن عسکرى(ع) در بستر بیماری ای بعد از مسمومیت ایشان توسط معتمد عباسی، به سراغشان آمده بود و به همان مرض از دنیا رحلت فرمود، خدمتشان رسیدم. در نزد آن حضرت(ع) بودم که به خادم خود امر فرمود : 📋《یَا عَقِیدُ! أَغْلِ لِی مَاءً بِمُصْطُکَى》 ♦️ای عقید! قدرى آب مصطكى (یک نوع داروی گیاهی) براى من بجوشان! عقيد هم آب را روى اجاق نهاد، و صقيل(نرگس) مادر امام زمان(ع) آن را به خدمت حضرت(ع) آورد. حضرت كاسه را گرفت و خواست بياشامد، ولى دست مباركش لرزيد و به دندانش خورد، پس ظرف را به زمين نهاد. سپس به عقید فرمود : 📋《ادْخُلِ الْبَيْتَ فَإِنَّكَ تَرَى صَبِيّاً سَاجِداً فَأْتِنِي بِهِ》 ♦️برو به اندرون كه مي‌بينى كودكى در سجده است، او را نزد من بياور! ابو سهل مي گويد : عقيد گفت : 《فَدَخَلْتُ أَتَحَرَّى فَإِذَا أَنَا بِصَبِيٍّ سَاجِدٍ رَافِعٍ سَبَّابَتَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَأَوْجَزَ فِي صَلَاتِهِ》 ♦️وقتى به اندرون براى جستجوى او رفتم، ديدم كودكى در سجده است و انگشت سبابه خود را به سوى آسمان گرفته است. من سلام كردم و او نمازش را كوتاه كرد، سپس گفتم : 📋《إِنَّ سَيِّدِي يَأْمُرُكَ‌ بِالْخُرُوجِ إِلَيْهِ!》 ♦️مولایم! شما را مى‌طلبد كه به خدمتش درآئى! در اين وقت مادرش صقيل آمد و دست او را گرفت و او را نزد پدرش آورد. ادامه مطالب :👇
ابو سهل گفت : 📋《فَلَمَّا مَثُلَ الصَّبِيُّ بَيْنَ يَدَيْهِ سَلَّمَ وَ إِذَا هُوَ دُرِّيُّ اللَّوْنِ وَ فِي شَعْرِ رَأْسِهِ قَطَطٌ مُفَلَّجُ الْأَسْنَانِ فَلَمَّا رَآهُ‌ الْحَسَنُ(ع) بَكَى وَ قَالَ : يَا سَيِّدَ أَهْلِ بَيْتِهِ اسْقِنِي الْمَاءَ! فَإِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي وَ أَخَذَ الصَّبِيُّ الْقَدَحَ الْمَغْلِيَّ بِالْمَصْطَكَى بِيَدِهِ ثُمَّ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ ثُمَّ سَقَاهُ فَلَمَّا شَرِبَهُ قَالَ هَيِّئُونِي لِلصَّلَاةِ فَطُرِحَ فِي حَجْرِهِ مِنْدِيلٌ فَوَضَّأَهُ الصَّبِيُّ وَاحِدَةً وَاحِدَةً وَ مَسَحَ عَلَى رَأْسِهِ وَ قَدَمَيْهِ》 ♦️موقعى كه کودک، خدمت حضرت رسيد، سلام كرد. رنگش همچون درّ (سفيد)، موهاى سرش پيچيده و بافته و ميان دندانهايش باز بود. وقتى امام حسن عسكرى(ع) او را ديد، گريست و فرمود : اى آقاى خاندانم! اين آب را به من بده كه من اينك به سوى خداى خود می روم. کودک، ظرف آب جوش را برداشت و به دهان پدر بزرگوارش نزديك ساخت تا آن را نوشيد. آن گاه امام حسن عسكرى(ع) فرمود : مرا آماده نماز كنيد! کودک حوله‌اى در دامن امام(ع) پهن كرد و بدين گونه کودک، يك يك اعضای پدر را وضو داد و سر و پاى او را مسح نمود. ♦️آن گاه امام حسن عسكرى(ع) فرمود : 📋《أَبْشِرْ يَا بُنَيَّ فَأَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ أَنْتَ الْمَهْدِيُّ وَ أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى‌ أَرْضِهِ وَ أَنْتَ وَلَدِي وَ وَصِيِّي وَ أَنَا وَلَدْتُكَ وَ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهم السلام) وَلَدَكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنْتَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ وَ بَشَّرَ بِكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ سَمَّاكَ وَ كَنَّاكَ وَ بِذَلِكَ عَهِدَ إِلَيَّ أَبِي عَنْ آبَائِكَ الطَّاهِرِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْبَيْتِ رَبُّنَا إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ وَ مَاتَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) مِنْ وَقْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ》 ♦️اى فرزند! به تو مژده مي‌دهم كه صاحب الزمان و مهدى و حجت خدا در روى زمين، توئى. تو فرزند من و جانشين من مي‌باشى؛ از من متولد شده‌اى و تو (م ح م د) فرزند حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب(ع) مي‌ باشى و هم از نسل پيغمبر و خاتم ائمه طاهرين هستى. پيغمبر(ص) مژده تو را داده و نام و كنيه تو را تعيين فرموده است. صلوات خدا بر اهل بيت(ع)، ربنا انه حميد مجيد. حضرت(ع) اين را فرمود و همان موقع رحلت نمود.(۴) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : تسلیت ای حجّت ثانی عشر یاین الحسن زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن 👤سازگار   📚منابع : ۱)الغیبه شیخ طوسی، ص۲۱۸ ۲)الاعتقادات الامامیه شیخ صدوق، ص۹۹ ۳)كمال الدين و تمام النعمه شيخ صدوق، ص۴۳ ۴)الغیبه شیخ طوسی، ص۲۷۲ .
. 1⃣فقر با ما بهتر از توانگری با دشمنان ماست! ✅محمد بن‌ حسن می‌گوید : نامه‌ای به امام حسن عسکری(ع) نوشتم و از فقر و تنگدستی شکوه کردم، ولی بعدا پیش خود گفتم : مگر امام صادق(ع) نفرموده که فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران، و کشته‌ شدن با ما بهتر از زنده‌ ماندن با دشمنان ما است؟! امام حسن عسگری(ع) در پاسخ نامه من نوشت : 📋«إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخُصُّ أوْلِيَاءَنَا إذَا تَكَاثَفَتْ ذُنُوبُهُمْ بِالْفَقْرِ وَقَدْ يَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ مِنْهُمْ وَ هُوَ كَمَا حَدَّثَتْكَ نَفْسُكَ الْفَقْرُ مَعَنَا خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ عَدُوِّنَا وَ نَحْنُ كَهْفُ مَنِ الْتَجَأ إلَيْنَا وَ نُورٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِنَا وَعِصْمَةٌ لِمَنِ اعْتَصَمَ بِنَا، مَنْ أحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأعْلَى وَ مَنِ انْحَرَفَ عَنَّا مَالَ إلَى النَّار» ♦️هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار می‌کند و گاهی از بسیاری از گناهان آنان در می‌گذرد. همچنان‌ که پیش خود گفته‌ای، فقر با ما بهتر از توانگری با دشمنان ماست. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند، پناهگاهیم و برای کسانی که از ما هدایت بجویند، نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که (برای نجات از گمراهی) به ما متوسل می‌شوند. هر کس ما را دوست بدارد، در رتبه بلند (تقرب به خدا) با ماست و کسی که پیرو راه ما نباشد، به‌ سوی آتش خواهد رفت.(۱) 📚منبع : ۱)مناقب ابن شهرآشوب، ج‏۴، ص۴۳۵ .
. 2⃣امام‌ پنج ساله! ابوسهل می گوید : وقتی امام حسن عسکرى(ع) در بستر بیماری ای بعد از مسمومیت ایشان توسط معتمد عباسی، به سراغشان آمده بود و به همان مرض از دنیا رحلت فرمود، خدمتشان رسیدم. در نزد آن حضرت(ع) بودم که به خادم خود امر فرمود : 📋«یَا عَقِیدُ! أَغْلِ لِی مَاءً بِمُصْطُکَى» ♦️ای عقید! قدرى آب مصطكى (یک نوع داروی گیاهی) براى من بجوشان! عقيد هم آب را روى اجاق نهاد، و صقيل(نرگس) مادر امام زمان(ع) آن را به خدمت حضرت(ع) آورد. حضرت كاسه را گرفت و خواست بياشامد، ولى دست مباركش لرزيد و به دندانش خورد، پس ظرف را به زمين نهاد. سپس به عقید فرمود : 📋«ادْخُلِ الْبَيْتَ فَإِنَّكَ تَرَى صَبِيّاً سَاجِداً فَأْتِنِي بِهِ» ♦️برو به اندرون كه مي‌بينى كودكى در سجده است، او را نزد من بياور! ابو سهل مي گويد : عقيد گفت : «فَدَخَلْتُ أَتَحَرَّى فَإِذَا أَنَا بِصَبِيٍّ سَاجِدٍ رَافِعٍ سَبَّابَتَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَأَوْجَزَ فِي صَلَاتِهِ فَقُلْتُ إِنَّ سَيِّدِي يَأْمُرُكَ‌ بِالْخُرُوجِ إِلَيْهِ إِذَ جَاءَتْ أُمُّهُ صَقِيلُ فَأَخَذَتْ بِيَدِهِ وَ أَخْرَجَتْهُ إِلَى أَبِيهِ الْحَسَنِ(ع)» ♦️وقتى به اندرون براى جستجوى او رفتم، ديدم كودكى در سجده است و انگشت سبابه خود را به سوى آسمان گرفته است. من سلام كردم و او نمازش را كوتاه كرد، سپس گفتم : مولایم! شما را مى‌طلبد كه به خدمتش درآئى! در اين وقت مادرش صقيل آمد و دست او را گرفت و او را نزد پدرش آورد. ابوسهل گفت : موقعى كه کودک، خدمت حضرت رسيد، سلام كرد. رنگش همچون درّ (سفيد)، موهاى سرش پيچيده و بافته و ميان دندانهايش باز بود. وقتى امام حسن عسكرى(ع) او را ديد، گريست و فرمود : اى آقاى خاندانم! اين آب را به من بده كه من اينك به سوى خداى خود می روم. کودک، ظرف آب جوش را برداشت و به دهان پدر بزرگوارش نزديك ساخت تا آن را نوشيد. آن گاه امام حسن عسكرى(ع) فرمود : مرا آماده نماز كنيد! کودک حوله‌اى در دامن امام(ع) پهن كرد و بدين گونه کودک، يك يك اعضای پدر را وضو داد و سر و پاى او را مسح نمود. ♦️آن گاه امام حسن عسكرى(ع) فرمود : 📋«أَبْشِرْ يَا بُنَيَّ فَأَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ أَنْتَ الْمَهْدِيُّ وَ أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى‌ أَرْضِهِ وَ أَنْتَ وَلَدِي وَ وَصِيِّي وَ أَنَا وَلَدْتُكَ وَ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَلَدَكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنْتَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ وَ بَشَّرَ بِكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ سَمَّاكَ وَ كَنَّاكَ وَ بِذَلِكَ عَهِدَ إِلَيَّ أَبِي عَنْ آبَائِكَ الطَّاهِرِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْبَيْتِ رَبُّنَا إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ وَ مَاتَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) مِنْ وَقْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ» ♦️اى فرزند! به تو مژده مي‌دهم كه صاحب الزمان و مهدى و حجت خدا در روى زمين، توئى. تو فرزند من و جانشين من مي‌باشى؛ از من متولد شده‌اى و تو (م ح م د) فرزند حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب(ع) مي‌ باشى و هم از نسل پيغمبر و خاتم ائمه طاهرين هستى. پيغمبر(ص) مژده تو را داده و نام و كنيه تو را تعيين فرموده است. صلوات خدا بر اهل بيت(ع)، ربنا انه حميد مجيد. حضرت(ع) اين را فرمود و همان موقع رحلت نمود.(۱) 📚منبع : ۱)الغیبه شیخ طوسی، ص۲۷۲ .
. 3⃣تحول نگهبانان زندان!👇 ✅زمانی که امام حسن عسکری(ع) در زندان صالح بن وصیف به سر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند، نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن(ع) سختگیری کند. صالح گفت : 📋«مَا أَصْنَعُ؟ قَدْ وَكَّلْتُ بِهِ رَجُلَيْنِ مِنْ أَشَرِّ مَنْ قَدَرْتُ عَلَيْهِ فَقَدْ صَارَا مِنَ اَلْعِبَادَةِ وَ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصِّيَامِ إِلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ» ♦️چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم، اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند. به آنها گفتم چه خصلتی در حسن بن علی(ع) است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟ گفتند : 📋«مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ يَصُومُ اَلنَّهَارَ وَ يَقُومُ اَللَّيْلَ كُلَّهُ لاَ يَتَكَلَّمُ وَ لاَ يَتَشَاغَلُ؟ وَ إِذَا نَظَرْنَا إِلَيْهِ اِرْتَعَدَتْ فَرَائِصُنَا وَ يُدَاخِلُنَا مَا لاَ نَمْلِكُهُ مِنْ أَنْفُسِنَا فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ اِنْصَرَفُوا خَائِبِينَ» ♦️چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود؟ وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم. وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند نا امید برگشتند.(۱) 📚منبع : ۱)الکافی شیخ کلینی، ج۱، ص۵۱۲ .
. 4⃣قحطی در سامرا!👇 ✅ابوهاشم جعفری از اصحاب امام حسن عسکری(ع) می گوید : هنگامی که امام حسن عسکری(ع) در زندان معتمد عبّاسى به سر می برد، در سامرا به جهت نيامدن باران، خشكسالى شد و همه جا را قحطى فرا گرفت. لذا خليفه دستور داد كه مردم نماز باران به جاى آورند، تا رحمت الهى نازل گردد. مردم سه روز مرتّب نماز باران خواندند ولى خبرى از بارش باران نشد. اما روز چهارم جاثلیق رهبر نصارا به همراه به همراه دیگر مسیحیان به صحرا حركت كردند و در بین آنها راهبی مسیحی نیز بود. 📋«كُلَّمَا مَدَّ يَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ رَفَعَهَا هَطَلَتْ بِالْمَطَرِ ثُمَّ خَرَجُوا فِي اَلْيَوْمِ اَلثَّانِي وَ فَعَلُوا كَفِعْلِهِمْ أَوَّلَ يَوْمٍ فَهَطَلَتِ اَلسَّمَاءُ بِالْمَطَرِ وَ سُقُوا سُقْيَا شَدِيداً» ♦️آنان وقتی به بيابان رسيدند، آن راهب دست به سوى آسمان بلند كرد و در اين هنگام ابرى بالا آمد و شروع به باريدن كرد. همچنين روز دوّم، نيز آنان به همراه همان راهب حركت كردند و باز وقتی راهب دست به سوى آسمان بلند كرد، همانند روز قبل، ابرى نمايان گشت و باران شدیدی فرود آمد. به همين علّت مسلمان هاى ظاهر بين كه شاهد اين صحنه مرموز بودند، نسبت به دين مبين اسلام و نيز ولايت امام(ع) در شكّ و ترديد قرار گرفتند و عدّه اى از آن ها مرتّد شدند و از اسلام برگشتند. وقتى اين خبر تاسف بار به معتمد رسيد، به صالح بن وصیف زندانبان حضرت(ع) فورا دستور داد تا امام حسن عسكرى(ع) را احضار نمايند. هنگامى كه حضرت(ع) نزد خليفه آمد، معتمد گفت : 📋«أَدْرِكْ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ(ص) فِيمَا لَحِقَ بَعْضَهُمْ فِي هَذِهِ اَلنَّازِلَةِ» ♦️امّت جدّت را درياب كه در حال هلاكت بى دينى قرار گرفته اند. امام حسن عسكرى(ع) در مقابل به معتمد عبّاسى فرمود : 📋«دَعْهُمْ يَخْرُجُونَ غَدَا اَلْيَوْمِ اَلثَّالِثِ لِأُزِيلَ اَلشَّكَّ عَنِ اَلنَّاسِ وَ مَا وَقَعُوا فِيهِ مِنْ هَذِهِ اَلْوَرْطَةِ اَلَّتِي أَفْسَدُوا فِيهَا عُقُولاً ضَعِيفَةً» ♦️چندان مهمّ نيست، اجازه بده كه فردا برای بار سوم، مسیحیان براى آمدن باران بيرون بروند و دعا نمايند و من به حول و قوّه الهى، شكّ و ترديد را از دلها و عقول ضعیف مردم بيرون خواهم كرد. معتمد دستور داد تا بار ديگر مردم براى آمدن باران دعا كنن. مسیحیان نيز به همراه راهب حركت كردند و چون راهب دست خود را به سمت آسمان بلند كرد، بارش باران شروع شد. پس امام(ع) فرمود : آنچه كه در دست راهب است، از او بگيريد. 📋«أَخَذَ مَا فِيهَا فَإِذَا بَيْنَ أَصَابِعِهِ عَظْمُ آدَمِيٍّ» ♦️همين كه مامورين آن را از دست راهب گرفتند، ديدند قطعه استخوان انسانى است. آن را خدمت امام حسن عسکری(ع) آوردند. حضرت(ع) استخوان را در دست خود گرفت و سپس به راهب دستور داد : 📋«اِسْتَسْقِ» ♦️براى آمدن باران دعا كن! اين بار هر چه راهب دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و دعا خواند، ديگر خبرى از باران نشد. تمامى مردم از اين ماجرى در حيرت و تعجّب قرار گرفته و با يكديگر مشغول صحبت شدند. معتمد عبّاسى به امام(ع) خطاب كرد و اظهار داشت : يابن رسول الله(ص)! این چیست؟ امام حسن عسكرى(ع) فرمود : 📋«عَظْمُ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَاءِ اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ظَفِرَ بِهِ هَؤُلاَءِ مِنْ بَعْضِ قُبُورِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ مَا كُشِفَ عَظْمُ نَبِيٍّ تَحْتَ اَلسَّمَاءِ إِلاَّ هَطَلَتْ بِالْمَطَرِ، وَ اِسْتَحْسَنُوا ذَلِكَ فَامْتَحَنُوهُ فَوَجَدُوهُ كَمَا قَالَ» ♦️اين استخوان يكى از پيغمبران الهى است و اين راهب آن را در دست خود مى گرفت و به سمت آسمان بلند مى كرد و به وسيله آن استخوان، رحمت الهى فرود مى آمد. وقتى آن قطعه استخوان را آزمايش كردند، متوجّه شدند آنچه را كه امام(ع) مطرح فرموده است، صحيح مى باشد و حقيقت دارد و مردم از شكّ و گمراهى نجات يافتند و حقّانيّت براى همگان روشن و آشكار گرديد.(۱)(۲) 📚منابع : ۱)الثاقب فی المناقب ابن حمزه طوسی، ص۵۷۵ ۲)ينابيع المودّة قندوزی، ج۳، ص۳۰۶ .