eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.9هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
568 ویدیو
802 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔰 «دحو الأرض» به واسطه من انجام شد ... مولا امیرالمؤمنین «صلوات‌الله‌علیه» در مسجد جامع بصره خطبه‌ای خواندند که تمام مردم حاضر به گریه درآمدند و سپس فرمودند: 📋 أَنَا دَحَوْتُ أَرْضَهَا وَ أَنْشَأْتُ جِبَالَهَا وَ فَجَّرْتُ عُیُونَهَا وَ شَقَقْتُ أَنْهَارَهَا 🔹 زمین این دنیا را من گستراندم و کوه هایش را من هستی بخشیدم و چشمه هایش را من شکافتم و نَهرهایش را من جاری کردم! 📋 وَ غَرَسْتُ أَشْجَارَهَا وَ أَطْعَمْتُ ثِمَارَهَا وَ أَنْشَأْتُ سَحَابَهَا وَ أَسْمَعْتُ رَعْدَهَا وَ نَوَّرْتُ بَرْقَهَا 🔸 درخت هایش را من کاشتم و میوه هایش را طعم و مزه دادم، و ابرهایش را من ایجاد کردم و صدای ابرهایش را من شنواندم و برقش را روشنی بخشیدم! 📋 وَ أَضْحَیْتُ شَمْسَهَا وَ أَطْلَعْتُ قَمَرَهَا وَ أَنْزَلْتُ قَطْرَهَا وَ نَصَبْتُ نُجُومَهَا 🔹من خورشیدش را گرمی دادم و ماهش را به در آوردم و بارانش را فرو ریختم و ستارگانش را بر جای خود نشاندم! 📋 وَ أَنَا الْبَحْرُ الْقَمْقَامُ الزَّاخِرُ وَ سَکَّنْتُ أَطْوَادَهَا وَ أَنْشَأْتُ جَوَارِیَ الْفُلْکِ فِیهَا وَ أَشْرَقْتُ شَمْسَهَا 🔸 دریای خروشان موّاج بی‌انتها منم، من کوه هایش را به پا داشتم و کشتی را در آن به حرکت در آوردم و به خورشیدش تابش عطا کردم! 📋 و أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ وَ قَلْبُ اللَّهِ وَ بَابُهُ الَّذِی یُؤْتَی مِنْهُ 🔹 من «جنب الله»، «کلمة الله»، «قلب الله» و دروازه‌ای هستم که از آن به نزد وی در آیند! 📋 اُدْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً أَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَ أَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ 🔸 سجده‌کنان از در وارد شوید تا گناهان شما را ببخشایم و بر پاداش نیکوکاران بیفزایم! 📋 وَ بِی وَ عَلَی یَدِی تَقُومُ السَّاعَةُ وَ فِیَّ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ... 🔹 به واسطه من و بر دست من قیامت به پا می‌شود، و باطل گرایان درباره من دچار تردید می‌شوند... 📚المناقب،ابن‌شهرآشوب، ج۶ ص۹۹ ..... شعر روز دحوالارض 25ذیقعده راه جان و راه جانان گشت طی جامِ دَحْوُ الْاَرْضْ شد لبریز مَیْ دستِ حق آورده نور پاک را گسترش می‌داد اینجا خاک را هرچه می‌بینید از آنِ خداست کُلِّ هستی تحتِ فرمانِ خداست می‌رود از خاکْ آبِ چشمه‌ها می‌درخشد آفتابِ چشمه‌ها از افق مِهرِ خداوندی دمید شد ز دَحْوُ الْاَرْضْ بِیْتُ الَّه پدید روز دَحْوُ الْاَرْضْ روز نعمت است روز مِهر و روز لطف و رحمت است بود تقدیر خداوندِ مُبین تا گذارد پایْ انسان بر زمین از عنایات خداوندِ جهان این زمین گردید جای مردمان این زمین را انبیا دادند نور وز قدوم اولیاءاش یافت شور نور خیل انبیا اینجا نشست شور عشق اولیا در ما نشست از جمیعِ انبیا و اولیا سوی ما تابید نور مصطفی مصطفی ختم رُسُل، خورشید عشق آسمان را جلوه جاوید عشق در نبی بنگر ز حق منشور را آمد و آورد با خود نور را این زمین چون وادی طور است طور مکّه چون یثرب همه نور است نور می‌درخشد عشق در ارض و سما در نجف چون کاظمین و سامرا می‌درخشد عشق دائم بر زمین از مزار آفتابِ هشتمین بعد هر سُوءُالْقَضا، حُسْنُ الْقَضا بنگر ای دل بر زمین نینوا عشق از کرب و بلا کرده طلوع گشت دَحْوُ الْاَرْضْ از اینجا شروع کربلا این سرزمین عاشقان خاک او دُرِّ ثَمینِ عاشقان کربلا این وادی عشق و جنون ترجمان چشم‌های لاله گون کربلا تصویرِ مِصْباحُ الْهُدی‌ست کربلا زیباترین شهرِ خداست کربلا این آرزوی اهلِ دل خاک او شد آبروی اهلِ دل ✍ .
. فرمودند: محرّم‏ و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است‏. اسلام را محرم او زنده کرده است این نکته هم ز پیر طریقت به ما رسید ✍ پیر ما می‌گفت اسلام از محرم زنده ماند اشک‌ها از دین پیغمبر حراست می‌کنند ✍ با محرم، با صفر اسلام جاویدست و بس یادی از نطق امام پیر امت می‌کنم ✍ پیر میخانه‌ی عشاق، خمینی فرمود: هر چه داریم ز سالار شهیدان داریم ✍ حرف ما حرف خمینی‌ست، سرآمد هستیم! عاشق حیدر و اولاد محمد هستیم! ✍ این انقلاب از برکت پیر خمین است در امتداد نهضت پاک حسین است ✍ چنین درس را از خمینی بگیر "حسینی بمان و حسینی بمیر" ✍ •┈┈••✾••┈┈• .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5983070806912012340.mp3
24.33M
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چه قشنگه منو آقا،به شما میشناسن روضه ها منو به یاد،حرمت میندازن از حرم یه ذره تربته توی سجادم هر جا هر کی گفت حسین یاد حرم افتادم نوکر تو فرش زیر پاشو هم میفروشه که یه بار دیگه بیاد زیارت شیش گوشه رویای منه‌ رویای حرم دل تنگه برا شبهای حرم بازم بخر و بازم ببرم دنیای منه یه کنج حرم (ای جانم حسین) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه روزی میرسه قبرم،بشه خونم آقا روزی که یه مشتِ خاکه،زیر گونم آقا تو میشه خودت بیای شونه هامو تکون بدی سينه‌ی کبودم و به مادرت نشون بدی وقتی که همه میرن کنار من بمونیو که نماز شب دفنمو خودت بخونیو توی بغلت آروم بشمو تو دس بکشی روی چشمو با گریه منو پاکم کنیو با دست خودت خاکم کنیو (ای جانم حسین) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پای نعش علی اکبر،تو رو پیرت کردن آخرش میون قتلگاه اسیرت کردن قربون معرفت دهاتیا آقاجون که گذاشتن تنتو توو بوریا آقاجون روضه خون میگه سه روزی،توی صحرا موندی همگی رفتن و با فاطمه تنها موندی مادر به فدات تو جان منی آخه واسه چی عریان بدنی ؟ اینجا تو فقط بی پیرهنی ؟ واسه تو حصیر میشه کفنی (لب تشنه حسین) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. 🏷 | ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه روزی میرسه قبرم بشه خونم آقا روزی که یه مشته خاکه زیره گونم آقا تو میشه خودت بیای شونه هامو تکون بدی سینه‌ی کبودمو به مادرت نشون بدی وقتیکه همه میرن کنار من بمونیو که نماز شبه دفنمو خودت بخونیو توی بغلت آروم بشمو تو دست بکشی روی چشمو با گریه منو پاکم کنیو با دست خودت خاکم کنیو چه قشنگه منو آقا به شما میشناسن روضه ها منو به یاده حرمت میندازن از حرم یه ذره تربته توی سجادم هر جا هر کی گفت حسین یاده حرم افتادم نوکره تو فرش زیره پاشو هم میفروشه که یه بار دیگه بیاد زیارت شیش گوشه رویای منه رویای حرم رزقم شده با شب های حرم ممنونه توام آوردی منو آرامشه من یه کنجه حرم یه کنج از حرم بهم جا بده دلم تنگته خدا شاهده هوای حرم هوای حسین ببر کربلا به جای بهشت ۰ ای حسین جانم ای حسین جانم ۰ ــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
648.4K
علیه السلام یه روزی میرسه قبرم بشه خونم آقا روزی که یه مشته خاکه زیره گونم آقا تو میشه خودت بیای شونه هامو تکون بدی سینه‌ی کبودمو به مادرت نشون بدی وقتیکه همه میرن کنار من بمونیو که نماز شبه دفنمو خودت بخونیو توی بغلت آروم میشمو تو دست بکشی روی چشمو با گریه منو پاکم کنیو با دست خودت خاکم کنیو چه قشنگه منو آقا به شما میشناسن روضه ها منو به یاده حرمت میندازن از حرم یه ذره تربته توی سجادم هر جا هر کی گفت حسین یاده حرم افتادم نوکره تو فرش زیره پاشو هم میفروشه که یه بار دیگه بیاد زیارت شیش گوشه رویای منه رویای حرم رزقم شده با شب های حرم ممنونه توام آوردی منو آرامشه من یه کنجه حرم یه کنج از حرم بهم جا بده دلم تنگته خدا شاهده هوای حرم هوای حسین ببر کربلا به جای بهشت ای جانم حسین ای جانم حسین .
. از عشق بیا که صحبتی تازه کنیم درحرکت خویش، دقتی تازه کنیم با رهبر و انقلاب و با خون شهید با یک بیعتی تازه کنیم ✍ .
. علیه السلام به نفسِ حاج سید محمد جواد قالَ الرّضا(ع): «فَعَلي مِثْلِ الْحُسَينِ فَلْيَبْكِ الْباكُونَ فَاِنَّ البُكاءَ عَلَيهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظامَ» ... فرمود اونایی که میتونن برا حسین گریه کنن ؛ گریه کنن .. چرا؟ .. چون گریۀ برحسین گناهانِ بزرگُ از بین میبره ... از مدینه که میخواد وداع کنه زنُ و بچه ش رو صدا زد .. فرمود دورم حلقه بزنید .. برام گریه کنید .. آقا پشتِ سرِ مسافر گریه نداره ؟ .. گفت این برا مسافریه که میدونه برمیگرده .. اما سفرِ من برگشت نداره ... حالا داره با این زن و بچه وداع میکنه .. مامورِ حکومت محکم به در میزنه .. (رفقا چیزی دیگه به محرم نمونده .. از امام رضا مدد بگیریم ..) حضرت یه نگاه به غلامش کرد ، فرمود از همه دل میکنم .. اما از جوادم نمیتونم دل بکنم .. اگه میتونی پسرمُ تا یه جایی ببریم ، آرام آرام جدا شیم ... آی غریبِ کربلا حسین .... همه ترسم اینه بمیرم محرم نباشم .. رفقا اگه نبودم بگید به آقا ، تا تونست برات نفس زد ... انقده نوکرا بودن .. خدا رحمت کنه همه قدیمیا رو .. امشب کارُ با امام رضا ببند .. بگو آقا تا نفس داشتم برات داد زدم ... بزار بگم دلت بسوزه .. شنیدم تو گودال بهت بلند خندیدن .. برا همین دوست دارم برات بلند گریه کنم آقا .... تا محرم مرا نگه دارید دلِ من لک زده برایِ حسین ... امام رضا ... بهت میگن غریب الغربا .. به امام حسینم میگن غریب الغربا .. چی میخوام بگم ؟ .. میخوام بگم آقا غریب بودی تو حجره ؛ ( گریه کن ها کجا نشستن ..) نه یه سنگ به پیشونیت خورد .. نه آفتاب به صورتت خورد .. بدنتُ محترمانه کفن کردن .. زن ها اومدن گفتن این آقا غریبه ... اجازه بدید ما بریم پشتِ سرِ بدنش گل بریزیم ... این آقا اینجا نه خواهر داره .. نه مادر داره ... آی غریبه کربلا ... نیزه هاشان تمام شد کم کم نوبتِ سنگ ریختن شده بود نفسش بینِ راه برمیگشت نوبتِ دست و پا زدن شده بود بودم اما جلو نمیرفتم شمر بدجور بی ادب شده بود .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #روضه_امام_رضا علیه السلام به نفسِ حاج سید محمد جواد قالَ الرّضا(ع): «فَعَلي مِثْلِ الْحُسَينِ فَ
. ذکر توسل آخر جلسه ویژۀ خونِ خوبان همه فدایِ حسین جان به قربانِ بچه هایِ حسین خوش به احوال هفت پشتِ کسی که شده نوکر و گدایِ حسین میرسی در مسیرِ سیر و سلوک آخرِ سر به کربلایِ حسین بخداوند قسم شفا بخش است تربت و نذری و غذايِ حسین بعدِ روضه عجيب ميچسبد دو سه تا حَبه قند و چايِ حسین همۀ دلخوشیِ من روضه ست پس نكن ناخوشم خدایِ حسین تا محرم مرا نگه دارید دلِ من لک زده برایِ حسین ... *مگه میشه شما شبِ جمعه دلت حرم نباشه ... حسین .. والله ما خیلی کار داریم .. خیلی روزا و شبایِ سختی روبرومونه این همه برا دنیامون کار میکنیم .. آیا شده بشینیم فکر کنیم برا شبِ اول قبر چی کار کنیم .. لااقل یه جور کار رو با ابی عبدالله ببندیم ، بگو تا نفس داشتم برات ناله زدم ... * تا محرم مرا نگه دارید دلِ من لک زده برایِ حسین ... می کُشد عاقبت مرا داغِ تنِ عریان و بوریایِ حسین ... ای خدا بعدِ مرگ اجازه بده كه بيايم به روضه هایِ حسين شاعر : رضا قربانی ________ اشکِ تو بقیع را انارستان کرد آفاقِ مدینه را نگارستان کرد عباسِ تو در اوج عطش اُمِ بنین از آب گذشت و کارِ کارستان کرد ... شاعر : محمدجواد غفورزاده (شفق) «صل الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله ...» منو جدا شدن از کویِ تو خدا نکند خدا هرآنچه کند از تو ام جدا نکند ____________ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
338.7K
زمزمه سبک قربون کبوترای حرمت امام رضا آقا جون امام رضا نگاهی کن به نوکرت تورابه جان جواد تورابه جان مادرت میدونی درد دلامو آقا جون امام رضا میکشی دست محبت روسرم امام رضا یا غریب الغربا،مدد علی موسی الرضا۳ ضامن آهو شدی کاشکی ضمانتم کنی۲ از شما چه پنهان آقا میخام دعوتم کنی من دلم می خاد بیام توحرمت زار بزنم۲ شب تا صبح گریه کنم سر روی دیوار بذارم یا غریب الغربا،،،،۳ یه گوشه ازحرمت سر روی زانو بذارم آخه من بجز شما امام رضا کیودارم؟ میدونی اسمت میاد اشک چشام روون میشه به یاد غربتت آقا دل عالم خون میشه یا غریب الغرباء،،،،۳ سرتون سلامت آقا اومدم عرض ادب بمیرم واسه جوادت میسوزه دلم زتب روضه خون شده دلم دخیلم امشب آقا جون ۲ تو دوای درد می گداتو از درت نرون یا غریب الغرباء،،،،، شاعر مریم صالحی مرزیجرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1403030804.mp3
45.98M
روضه مجلس روضه هفتگی سه‌شنبه۸خرداد۱۴۰۳ | ۱۹ ذی‌القعده ۱۴۴۵ مداح : حاج سعید حدادیان
1403030806.mp3
49.04M
روضه مجلس روضه هفتگی سه‌شنبه۸خرداد۱۴۰۳ | ۱۹ ذی‌القعده ۱۴۴۵ مداح :
1403030820.mp3
13.29M
میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی محرم مجلس روضه هفتگی سه‌شنبه۸خرداد۱۴۰۳ | ۱۹ ذی‌القعده ۱۴۴۵ مداح :
1403030821.mp3
16.63M
روضه مجلس روضه هفتگی سه‌شنبه۸خرداد۱۴۰۳ | ۱۹ ذی‌القعده ۱۴۴۵ مداح : کربلایی محمدحسین حدادیان
. کرامت حضرت اباالفضل(ع) ﺣﺎﺝ ﺍﺻﻐﺮ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﺷﺎﻋﺮ میگه ﺳﺎﻝ 1354 ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺮﺝ ﺑﺎ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻳﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎﯼ ﻣﻌﻠﯽ ﺭﻓﺘﻴﻢ. ﺳﻪ ﺷﺐ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﻇﻤﻴﻦ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﻇﻤﻴﻦ ﺑﺮﻭﻳﻢ، ﭼﻮﻥ ﻃﺒﻊ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻏﻮﻏﺎﻳﯽ ﺑﻪ ﭘﺎ ﮐﺮﺩ. ﺭﺋﻴﺲ ﺧﺪﺍﻡ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ، ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﺳﻴﺪ ﻓﻀﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻝ ﻃﻌﻤﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺎ ﺧﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺷﻮﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ﮔﻨﺒﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﯽ ﻳﮏ ﺑﺎﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﻧﺪﻫﻴﻢ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﭘﺮﭼﻢ 8 ﻣﺘﺮ ﻃﻮﻝ ﺩﺍﺭﺩ. ﺷﻤﺎ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺗﺸﺮﻳﻔﺎﺕ ﺑﺪﻫﻴﻢ. ﻣﻦ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﻇﻤﻴﻦ ﺑﻮﺩﻡ، ﺁﻧﺠﺎ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺎﭼﺎﻗﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺮ ﭘﻨﺞ ﺷﻨﺒﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﻇﻤﻴﻦ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮﻭﻳﻢ ﻭ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻳﻦ ﺗﺼﻤﻴﻢ، ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﺤﻮﯼ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺭﻓﺘﻢ. ﺿﻤﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺩﻋﺎ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ، ﺁﻗﺎﯼ ﺁﻝ ﻃﻌﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﺭﺋﻴﺲ ﺗﺸﺮﻳﻔﺎﺕ ﻣﺎ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﺻﺪﺍﻡ که ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ عراق ﺣﺴﺎﺏ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﺑﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺭﻓﺘﻨﺪ، ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ. ﻣﺎ ﻫﻢ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻴﻢ. ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ، ﮐﻪ ﺳﺎﻋﺖ 12 ﺷﺐ ﺑﻮﺩ، ﺩﻳﺪﻳﻢ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﺧﻴﻠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺪ. ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺩﻳﺪﻳﻢ ﺩﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﺍﯼ 8 - 7 ﺳﺎﻟﻪ، ﺯﺭﺩ ﻭ ﻧﺰﺍﺭ ﻭ ﻟﺎﻏﺮ، ﺑﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺳﺒﺰ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻣﻴﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﺍﺭﺍﻟﺸﻔﺎ ﺍﺳﺖ. ﺩﮐﺘﺮﻫﺎ ﺑﭽﻪ ﯼ ﻣﺮﺍ ﺻﺮﻳﺤﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﻨﯽ، ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﺑﻴﻦ ﺗﻮ ﻭ ﺩﮐﺘﺮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﯼ ﺍﺳﺖ؟! ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺟﺪﯼ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﻢ: ﻳﺎ ﺷﻔﺎ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯽ ﻭ ﻳﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﺎ ﺑﺎ ﺑﭽﻪ‌ﺍﻡ ﺑﻤﻴﺮﻡ. ﮐﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﯼ ﺳﻮﺯ ﻭ ﮔﺪﺍﺯ ﻭﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻳﻢ. ﻧﻮﺣﻪ ﺍﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪﻳﻢ ﻭ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﻇﻤﻴﻦ ﺭﻓﺘﻴﻢ. ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻋﺼﺮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺑﺎﺯ ﺑﺮﻭﻳﻢ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﭼﻢ، ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺮﺳﺶ ﻣﺄﻣﻮﺭﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ. ﺯﻳﺮﺍ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭﺍﻧﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺯﻭﺍﺭ ﻣﯽ‌ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ. ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﭘﺮﭼﻢ، ﺗﻨﻬﺎﻳﯽ ﻭ ﻗﺎﭼﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﺪﻡ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺩﻳﺪﻡ ﺻﺤﻦ ﻭ ﺣﺮﻡ ﺧﻠﻮﺕ ﺍﺳﺖ. ﺯﻳﺎﺭﺕ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﺭﻓﺘﻢ. ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺩﻳﺪﻡ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﻦ ﻭ... ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﻭﺻﻒ ﻧﻴﺴﺖ. ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺷﺪﻩ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﻳﺸﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺭﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ، ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺒﺎﻳﻞ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺩﻳﻪ ﺍﺳﺖ، ﺭﻓﺘﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﻭ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺷﮑﺮﺍﻧﻪ ﯼ ﺷﻔﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﯼ ﺁﻗﺎﯼ ﺁﻝ ﻃﻌﻤﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﻳﺸﺒﯽ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﺩﻳﺸﺐ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻟﺒﺎﺳﯽ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺳﺒﺰ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻴﺰ ﻟﺒﺎﺳﯽ ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﯽ ﺯﻳﺒﺎ ﺑﺮ ﺗﻦ ﺩﺍﺭﺩ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﯼ ﺁﻝ ﻃﻌﻤﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻃﺮﻳﻘﻪ ﯼ ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﯼ ﺳﺆﺍﻝ ﮐﻨﺪ. ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﻪ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺭﺩﻡ، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﯼ ﺳﺮﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﻳﮏ ﻭﻗﺖ ﺩﻳﺪﻡ ﺩﺭﻳﭽﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﯼ ﺯﻳﺒﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﺷﻴﺮ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﺷﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭ، ﺧﻮﺏ ﻣﯽ‌ﺷﻮﯼ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻫﻢ ﺑﮕﻮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﻣﻴﺮﺩ، ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻧﺰﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ. ﻭ ﻣﻦ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ. ﭘﺎﺭﭼﻪ ﯼ ﺳﺒﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻧﻴﺰ ﺭﻓﺖ. ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻳﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﺮﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﻳﺪ ﺿﺠﻪ ﺍﯼ ﺯﺩ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﻟﺄﺧﺮﻩ ﻣﻮﻟﺎﻳﻢ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪﻡ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻨﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﺩﺭﺑﺎﺭﻡ. ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻨﺎﻥ، ﻣﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﺮﻳﻪ ﮐﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺳﭙﺲ ﭘﺮﭼﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺑﻪ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻳﻢ ...... ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻠﻴﻞ ﺍﺑﻮﺭﺍﺷﺪ (ﻣﺴﻴﺤﯽ) ﺩﺭ ﮐﻮﻳﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﺳﺨﺖ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﯼ ﺳﺨﺖ ﻓﻠﺞ ﺷﺪ. ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﻭﯼ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺣﺎﻟﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﻫﺴﺘﯽ، ﺑﻪ ﻟﺒﻨﺎﻥ ﺑﺮﻭ. ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﺑﻤﻴﺮﻡ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﺟﻨﺎﺯﻩ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺒﻨﺎﻥ ﺑﺒﺮﻳﺪ. ﻭ ﺑﻪ ﻭﯼ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ‌ﻣﺎﻧﯽ. ﺷﺐ ﺗﺎﺳﻮﻋﺎ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﻴﺪ، ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍنش ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻴﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﺿﻌﺶ ﺧﻴﻠﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻳﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺪﻳﺴﺎﻥ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻡ ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ‌ﺍﻡ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﻮ. ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﻮﻳﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﻮﺩﺕ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺑﺸﻮ ﭼﻮﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﮐﺮﻳﻢ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻧﺪ. ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻳﻦ ﻋﺰﻳﺰﺍﻥ؛ ﻣﺴﻴﺤﯽ ﮐﻠﻴﻤﯽ ﻭ ﺷﻴﻌﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻠﻴﻞ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ عباس ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺗﺎﺳﻮﻋﺎ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺑﺪ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﻗﻴﺎﻓﻪ ﯼ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻗﺎﻣﺖ ﻣﯽ‌ﺑﻴﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﻓﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺍﺳﺖ که ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺧﻠﻴﻞ، ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ. ﺧﻠﻴﻞ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ. ﺁﻗﺎ ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﯽ، ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ. ﻣﺮﻳﺾ ﻓﻠﺞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﯽ‌ﺑﻴﻨﺪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
. 💠داستان  سلطان محمود بر لب ایوان بارگاه خود قدم می‌زد. چشمش به زن مرد نجاری افتاد. سخت عاشق زن شد و بی‌قرار از وزیرش راه چاره خواست. وزیر که خیلی زیرک بود گفت: اگر شاه این راز را فاش کند، یا بخواهد علنی نجار را بکشد، خیلی بد می‌شود. چه خوب است به نجار ایراد بگیریم و به او بگوییم در مدت یک شبانه‌روز باید برای ما یک بار جو از چوب بتراشی. اگر از یک بار یک سیر هم کم باشد تو را بدون چون و چرا می‌کشیم. سلطان محمود به هوش وزیر آفرین گفت و او را مأمور این کار کرد. وزیر به خانه نجار رفت و امر سلطان را به او حالی کرد و گفت: تا فردا باید یک بار جو از چوب بتراشد و تحویل دهد.‌ نجار بیچاره که از همه جا بی‌خبر بود و نمی‌دانست سلطان محمود می‌خواهد با این بهانه او را دنبال نخود سیاه بفرستد، نزدیک بود از ترس قالب تهی کند. با ترس و وحشت آمد و قضیه را به زنش گفت و کمک فکری برای چاره این کار خواست. زن نجار خیلی دانا و هشیار و عفیفه و پاکدامن بود، به اصل مطلب پی برد و به شوهرش گفت: چرا خودت را باخته‌ای، ترس مکن، خدا از سلطان محمود بزرگ‌تر است. ولی مرد از ترس آرام نمی‌گرفت. تا اینکه صبح شد و نجار فقط به اندازه یک مشت جو از چوب تراشیده بود. با زنش وداع کرد و گفت: الان غلامان شاه می‌آیند و مرا می‌برند و به چوبه دار می‌کشند. زن باز هم گفت: نترس، خدا از سلطان محمود، بزرگ‌تر است. در این گفت‌وگو بودند که دیدند در خانه زده شد. رنگ از صورت نجار پرید و نزدیک بود از ترس روح از تنش پرواز کند. به زنش گفت: من قادر نیستم تو برو جواب آنها را بده. زن رفت در را باز کرد دید نوکران سلطان هستند. بیچاره خیال کرد برای بردن بار جو یا شوهرش آمده‌اند. پرسید: با کی کار دارید؟ گفتند: می‌خواهیم شوهرت را ببریم برای سلطان محمود که مرده است تابوت درست کند. زن با خوشحالی برگشت و به شوهرش گفت که سلطان محمود مرده. نگفتم نترس، خدا از سطان محمود بزرگ‌تر است. 💠داستان روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است. حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند. پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حل می خواهم بهترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است. هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت... دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟ ندا آمد: ای موسی، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود، بدترین بنده ی من بود. اما... هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:بابا! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟ پدر گفت:زمین. فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟ پدر پاسخ داد: آسمان ها. فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟ پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم. گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است. فرزند پرسید: پدر بزرگتر از گناهان تو چیست؟ پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به ناگاه بغضش ترکید و گفت:عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست، بزرگتر و عظیم تر است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
منبر ۰۲۱۰۱۴.MP3
32.22M
📌 🖋جلسه اول 🖌 اهمیت بحث 🏷 ۱۴ دی ۱۴۰۲ استاد شیخ مجتبی اسکندری